قبل از این که وارد این بحث شویم ابتدا لازم است که معنای لغوی و اصطلاحی فطرت و دین را مورد واکاوی قرار دهیم تا معلوم شود که چه معنایی از دین به کدام معنا از فطرت ، دین فطریست.
معنای فطرت:
معنای اولی کلمه فطرت شکاف و شکافتن است . طبرسی فرموده است :« اصل الفطر الشّقّ» و راغب در مفردات آن را شکافتن طولی معنا کرده است . این واژه در آیات قرآن کریم نیز به این معنا زیاد به کار رفته است
اِِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (الانفطار : 1(
( آن زمان که آسمان شکافته شود)
السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (المزمل : 18)
( و آسمان از هم شکافته مىشود، و وعده او شدنى و حتمى است. )
تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (مریم : 90)
( نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها شکاف بردارند و زمین پاره شود، و کوهها بشدّت فرو ریزد)
صیغه های واژه فطرت در مقام استعمال معانی ثانوی نیز پیدا کرده است . اکثر لغویین معانی ثانوی آن را خلق ، ابداع (خلقت ابتدائی ) و اختراع گفته اند . در قرآن کریم نیزمشتقات این واژه به معنای خلق و ابداع به کار رفته است .
قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض (الزمر : 46)
بگو: «خداوندا! اى آفریننده آسمانها و زمین
قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض (إبراهیم : 10)
رسولان آنها گفتند: «آیا در خدا شکّ است؟! خدایى که آسمانها و زمین را آفریده
« وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدیداً أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ » ( الاسراء : 49 ــ 51)
دو شکل کلی وحدتانگاری که در فلسفه و عرفان قابل پیگیری هستند "مونیسم"(1) و "وحدت وجود"اند(2)
که البته نمیتوان هیچ یک از ایندو را در اندیشه افلاطون، دارای یک تحقق تام و تمام دانست. ممکن است که یک مفسر تمایل داشته باشد تا به ارائه یک تفسیر مونیستی براساس ایده «خیر» و رابطه آن با عالم اقدام کند. چنین رویکردی قطعا به فلسفهای نو افلاطونی منجر خواهد شد که شکل پیشرفتهترآن در تفاسیر مسیحی و اسلامی نیز یافت میشود. اما بیان چنین دیدگاهی فینفسه از نوشتههای افلاطون – همانطور که در ظاهر قابل مشاهده هستند – بر نمیآید زیرا در این آثار، ابهامات و نکتههای مشکلساز فراوانی وجود دارد که برای غلبه بر آنها مفسر ناچار خواهد بود از ذوق و قوه تأویل و اندیشه خود نیز بهره برد که در این صورت ما دیگر نه با یک تفسیر که با یک فلسفه به کلی جدید مواجه خواهیم شد؛ چنانچه در آرای فلوطین، اگوستین و دیگران نیز با آن مواجه هستیم(3). به همین سبب – یعنی به دلیل امکان بروز تأویلاتی فراتر از حدود آثار خود افلاطون – بهتر است که در وهله اول به سراغ وحدت انگاری در افلاطون از نوع مونیستی آن نرویم.
اما یک شکل دیگر از وحدت انگاری وجود دارد و همانطور که گفتیم، همان «وحدت وجود» است. روشن است که ما در هر حال نمیتوانیم به یک شکل از وحدت وجود در افلاطون دست یابیم که دقیقا مراد از آن براساس همان معنیای باشد که در عرفان و تصوف با آن روبهرو هستیم کما اینکه اصلا وجود عرفان در افلاطون، خود امری است مورد مناقشه؛(4) مثلا با اینکه میدانیم او بسیار تحت تأثیر فیثاغورث قرار دارد (که به طور حتم دارای عنصری عرفانی است) اما باز هم معلوم نیست که این عنصر، خود تا چه حد به او منتقل شده باشد یا اینکه خود مستقلا دارای آن باشد(5).
عوامل چهار گانه انسانی
--------------------------------------------------------------------------------
انسان دارای چهار عالم میباشد در سیر تکامل و اندیشه های خود برای رسیدن
عالم اعلی----عالم بقاست
عالم استحاله---عالم فناست
عالم تعمیر--عالم بقا و فناست
عالم نیست---عالم اعراض است
این چهار عالم در دو موطن است
1-عالم اکبر--خارج از انسان
عالم اصغر--انسان است
عالم کبیر و عالم صغیر
--------------------------------------------------------------------------------
در اصطلاح صوفی گری گویند
عالم کبیر ،این عالم بیرون از ایشان است وافلاک و کواکب و عناصر و صبایع ومولودات است
عالم صغیر ،بنی ادم را عالم اصغر وانسان اصغرگویند و عالم جامع
عالم جامع با کون جامع در اصطلاح صوفیه انسان کامل یا به طور عموم انسان گویند.
عالم بقا و فنا در عالم کبیر سه است
رو حانی و جسمانی و مرکب از هر دو
رو حانی خود دو قسم است
1-افعال حسنه --پریان
2-مبادی افعال قبیحه--دیوان
عالم صغیر دو قسم است
1-متحرک--اخلاط یود
2- ساکن --اعضا بود
عالم حیوان-
روح انسان در حال حیوانیت به سر می برد
*منایع
کتابهای ابن عربی
کتابهای شاه نعمت الله ولی
__________________
عاقل به کنارآب تا پل میجست ***دیوانه پا برهنه ازآب گذشت
یا حق
در دل دارم هوای پرواز..تابگذرم از این حصارهای بی مرز
http://forum.omegapars.com/showthread.php?t=7670
آیة اللّه جوادی آملی
مفهوم حیات و زندگی از مفاهیم روشن و بدیهی است که هر انسانی میتواند تصویری از آن را در ذهن خود ترسیم کند، موجودی که به لحاظ زیستی از اوصاف و خصوصیاتی چون تغذیه و رشد و تولید مثل و مانند آن برخوردار باشد از آن به موجود زنده یاد میشود و یا موجودی که از حس و حرکت بهرهمند باشد از آن به حیوان یاد میشود.
حیات حقیقتی است که هم نازلترین موجود از آن برخوردار است و هم موجود کامل و مطلق یعنی خدای سبحان آن را داراست، از این رو، از حق به (حیّ لایموت) تعبیر میشود.
آدمی موجود زندهای است که میخواهد زندگی کند از این رو لازم است بدانیم که زندگی حقیقی انسان چگونه است، آیا زندگی او در حدی است که به اندازه تأمین غرایز و اغراض حیوانی از آن برخوردار بوده و در مرتبه جانوران دیگر باشد این که وی از حیاتی برتر بهرهمند است که تمام تلاش خود را باید در این راستا به کار گیرد. از نظر آموزههای دینی و اسلامی، انسانها از نظر حیات و زندگی درجات و مراتب گوناگون دارند. بهمین دلیل در آغاز لازم است به اقسام حیات پرداخته شود و سپس به آثار حیات اشاره گردد.
اصالت وجود و ماهیت و وحدت وجود
سید ابن طاووس در کتاب لهوف از شیخ مفید در کتاب مولد النبی و مولد الاوصیاء نقل می کند که : (امام حسین علیه السلام در جواب جنیان که از حضرت خواسته بودند بوسیله آنها بر لشکر یزید غلبه کند فرمود:) ... خداوند متعال این زمین را گستراند و آن جا را برای من برگزید و نیز پناهگاه شیعیان و دوستداران ما قرار داد...
(سپس جنیان گفتند که اگر طاعت شما بر ما فرض نبود هر آینه با تو مخالفت می کردیم و آن ها را از بین می بردیم. امام فرمود:) و نحن والله اقدر علیهم منکم ولکن لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه یعنی سوگند به خدا که ما بر ایشان از شما تواناتریم، ولیکن آنانکه هلاک شوند از روی دلیل روشن و بینه هلاک شوند و آنانکه زنده (حیات حقیقی) بمانند از روی دلیل روشن و بینه باشد.
انسان کامل از دیدگاه امام خمینى(ره)
آدم شناسى بسیار مشکل است و در عین حال لازم. سالک راه خدا باید انسان کاملى که صلاحیت اصلاح نفوس و هدایت مردم را دارد بشناسد و خود را به او متصل و وابسته سازد. دلیل عقلى همیشه حکم به ضرورت رجوع جاهل به عالم مى کند, اما مشکل اینجاست که جاهل و ناقص نمى تواند عالم را بشناسد, زیرا با او سنخیتى ندارد; عالِم عالِم را مى شناسد نه جاهل. جاهلان باید چگونه و با چه ملاکى آدم را از ابلیس و شیاطین تشخیص دهند, مخصوصاً که شیاطین نیز حقیقت و صورت خود را پنهان مى کنند, آن گونه که ابلیس در مار پنهان شد و آدم او را تشخیص نداد.
اهل بیت(ع) و مسأله رؤیت
در علم کلام ثابت شده است که خدای تعالی جسم نیست و هیچ یک از ویژگیهای جسم بودن را ندارد اما لازمه رؤیت هر چیز با چشم، جسمانیت آن چیز است. همه فرقههای اسلامی بر این باور اعتقاد دارند که خدای سبحان را در دنیا با چشم ظاهری نمیتوان دید. اما در مورد رؤیت خداوند در قیامت دو اعتقاد وجود دارد، گروهی مانند معتزله، امامیه، زندیه قائلند خداوند در قیامت نیز قابل رؤیت نیست اما اشاعره معتقدند که خداوند در آخرت تنها برای مؤمنان، در بهشت قابل رؤیت است. در کتاب شرح مقاصد مینویسد: «عقیده اهل سنّت بر آن است که مؤمنان، خداوند متعال را در حالی که منزه از مقابله، جهت و مکان است میبینند.»(1)
سؤال: با توجه به زیارت امام زمان (عج): "اللهم بلّغ مولای صاحب الزمان صلوات الله علیه" سه مرحله ذکر شده برای بیعت با ایشان را توضیح دهید.
جواب: یکی از زیارات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با این الفاظ آغاز میشود: "اللّهمَ بَلِّغ مَولایَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلواتُ اللهِ عَلَیه ..." که سفارش شده هر روز صبح با این زیارت حضرت را یاد کنیم .
در فرازی از این زیارت میخوانیم: "اللّهمَ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی هذا الیَومِ وَ فِی کُلِّ یَومٍ، عَهداً و عَقداً و بَیعَةً فی رَقَبَتی"؛ خدایا من باز تجدید میکنم عهد و عقد و بیعتی را که از آن حضرت بر گردن جان من است.
در این فراز سه لفظ عهد، عقد و بیعت ذکر شده است که در نگاه اول به ذهن میرسد که هر سه لفظ یک معنا دارند. برای درک بهتر این مفاهیم، معانی آنها را مورد بررسی قرار میدهیم.
عهد: معنای لغوی عهد یعنی شناسایی امری و پیمان بستن. پس در وهله اول باید امام و وظایفمان را نسبت به ایشان شناسایی کنیم و پیمان ببندیم.
عقد: معنای لغوی عقد استوار کردن پیمان و گره بستن آن است. یعنی پس از این که مرحله عهد یعنی شناخت را طی نمودیم و پیمان بستیم باید نسبت به آن پیمان استوار باشیم و محکم گره بزنیم.
بیعت: معنای لغوی بیعت، پیمان دوستی بستن و پیروی و اطاعت میباشد.
پس باید سه گام برای بیعت با امام زمان علیه السلام برداریم:
عهد: پیمان اولیه (پس از شناخت و آگاهی)
عقد: محکم کردن این پیمان (انجام رفتارهای لازم و شایسته)
بیعت: پذیرش اطاعت و فرمانبرداری خالصانه (مرتبهی اخلاص و پیروی خالصانه)
منبع : http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/InAwaitingOfSavior/Articles/2008/6
خردمند را از زبان امام هفتم _ علیه السلام _ در خطابش به هشام بشناسیم:
هر چیزی نشانه ای دارد و نشان خردمند تفکر و اندیشه است، هر چیزی مرکب راهواری دارد و مرکب را هوار خردمند تواضع است.
خردمند کسی است که حلال، او را از شکر خدا باز ندارد و حرام، بر صبر او غلبه نکند (در برابر حرامها بردبار باشد .) خردمند کسی است که عمل کم از او پذیرفته و دو چندان می شود . خردمندان در دنیا زهد پیشه کرده و به دنیا و زخارف آن بی اعتنا و به آخرت راغب و متمایل هستند. خردمند هر سخنی نگوید، نزد هر کس حرف نزند، از هر کسی تقاضا نکند، هر وعده ای ندهد، بیش از حد استحقاق و استعداد خویش خواهان نیست، خردمند دروغ نمی گوید هر چند در آن هوای نفس او باشد، خردمند دورویی و نفاق ندارد، خرد چراغ روح است، خردمند خدا شناس است، در میان بندگان بالاتر از عقل چیزی تقسیم نشده، خواب انسان خردمند برتر از بیداری انسان بی خرد است، خداوند هیچ پیامبری را بر نیانگیخت مگر آنکه عاقل و خردمند بود و خود او بالاتر از همه کوشش کوشش کنندگان بود. با خردمندان حشر و نشر داشته باش و از بی خردان چونان درندگان خطر ناک فرار کن و . .
ثقل اکبر:
قران
ثقل کبیر:
اهل بیت
متواتر:
این اصطلاح در علم حدیث، علم اصول و علم درایه به کار می رود. خبر متواتر به خبری گویند که به جهت کثرت ناقلان و تعدد نقل ، تبانی بر جعل و کذب در مورد آن منتفی است و لذا یقین به صحت آن وجود دارد.
حدیث ثقلین در بین همه مسلمانان متواتر است