امام خمینی(ره) در بحث از قوای نفس به چهار قوه عاقله، واهمه، غضبیه و شهویه اشاره میکنند.
قوه عاقله، قوه روحانیهای است که به حسب ذات، مجرد و به حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات و داعی به عدل و احسان است. در مقابل آن، قوه واهمه قرار دارد که از آن به قوه شیطانیه تعبیر میشود (موسوی الخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 283).
مطابق دیدگاه ایشان قوه شیطانیه، قوهای است که فطرتاً تحت نظام عقلی در نیامده و مسخر در ظل کبریای نفس مجرد نشده و مایل به دنیاست.
مطابق این نظر، قوه عاقله حقیقت نورانیه دارد در حالی که در مقابل آن، وهم از تجرد عقلانی نورانی برخوردار نیست بلکه تجرد برزخی ظلمانی دارد و چنین قوهای در انسان بر حسب فطرت، مایل به شر و فساد میباشد.
اما قوه غضبیه که از آن به نفس سبعی نیز تعبیر میشود از نعم بزرگ الهی است و چه در انسان و چه در حیوان، عامل حفظ بقای شخصی و نوعی میباشد. در واقع، عنایت الهی اقتضا نمود تا این قوه در انسان و حیوان قرار گیرد و به واسطه آن، دفع مفسدات و مخلات نظام جامعه نماید. از نظر امام (ره) این قوه، تجلی انتقام و غضب الهی است و ثمرات زیادی دارد از جمله اینکه جهاد با نفس و دوری از جنود جهل تحت حمایت این قوه شریفه انجام میگیرد. بنابراین اگر شخصی فاقد این قوه باشد لزوماً بسیاری از ملکات خبیثه و اخلاق ذمیمه مانند خوف، جبن، ضعف و تنبلی را در خود خواهد داشت. اصل مهم این است که خداوند این قوه را مرحمت نموده تا آدمی آن را در جهت آن میباید دو شرط اساسی را در نظر آورد. اول، این نعمت الهی را در موقع خود به کار برده و دوم، بر خلاف مقصد الهی خرج نکند. زیرا در غیر این صورت، این قوه، دیگر از جنود الهی محسوب نشده و در زمره جنود شیطانیه قرار میگیرد. البته، شرط دوم در صورتی محقق میشود که این قوه به صورت کلب معلم عقل و حق باشد.
اما چهارمین قوه، قوه شهویه است که از آن به نفس بهیمی تعبیر میشود. این قوه نیز از قوای شریفهای است که خداوند به انسان و حیوان مرحمت فرموده و اگر آدمی فاقد آن میبود در اسرع وقت رو به زوال و نابودی میرفت و از طرفی چون تحصیل سعادت ابدی بدون اقامت در نشئه طبیعت انجام نمیگیرد، سعادت انسان و حیات ملکوتی او نیز مرهون این قوه شریفه است. این قوه در صورتی میتواند سبب سعادت انسان باشد که از حد اعتدال تجاوز نکند. بعلاوه نباید از تحت موازین عقلیه و شرعیه خارج شود. زیرا در آن صورت نه تنها سبب حصول سعادت نمیشود که مایه شقاوت انسان نیز خواهد بود (موسوی الخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 280).
حاصل سخن این است که از نظر ایشان، اگر انسان در این عالم در طریق انسانیت سیر کرده و سه قوه را تعدیل و تابع عقل نماید و نیز سیر باطن و ظاهر تحت میزان شریعت الهی باشد در عالم دیگر، صورت وی صورتی انسانی خواهد بود و الا اگر عقل وی تابع سه قوه دیگر باشد، هر یک از آن سه قوه که غلبه کند، صورت باطن ملکوتی نیز تابعی از آن خواهد بود (همان، ص283- 284).
از نظر امام (ره) قوای چهارگانه، میزان فضایل و رذایل بوده و این گونه توضیح میدهند که حد اعتدال در هر یک از این قوا فضیلتی از فضایل نفسانی است و طرف افراط و تفریط هر یک، رذیلهای از رذایل.
ایشان فضایل را تحت چهار جنس حکمت، شجاعت، عدالت و عفت میدانند. حکمت را فضیلت قوه ناطقه، عفت را فضیلت قوه شهویه، شجاعت را فضیلت قوه غضبیه و عدالت را تعدیل فضایل سهگانه شمرده و هر یک را این چنین تعریف میکنند که حکمت تعدیل قوه نظریه و تهذیب آن؛ شجاعت، تعدیل قوه غضبیه و تهذیب آن، عفت، تعدیل و تهذیب قوه شهویه و عدالت هم تعدیل قوه عملیه و تهذیب آن است (موسوی الخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص 151)
.http://www.cloob.com/answer/question/show/questionid/29185
کتاب مقدس یا عهدین همان کتاب آسمانی مورد ادعای یهودیان و مسیحیان است که شامل عهد عتیق و عهد جدید می شود عهد به معنای عقد و قرارداد بین انسان و خدا یا با شخصی دیگر است .منظور از عهد پیمانى است که بر طبق آن، خدا عهد کرد کسانى را که از زمره قوم او شوند، از مواهب مادى و معنوى آکنده سازد و این همان پیمانى است که بر طبق عهد عتیق، با قوم اسرائیل بست یک سوی این عهد پیمان خدا با بنیاسراییل مبنی بر پاداش دنیایی دادن به بنیاسراییل است و سوی دیگر این عهد ، پیمان بنیاسراییل با خدا است .
عهد عتیق
عهد عتیق مجموعا 39 کتاب است، شامل: 17 کتاب تاریخ و احکام ..، 5 کتاب مواعظ، حکم و نیایش، 17 کتاب نبوات،(تنبئات یا پیشگوییها). عهد عتیق به عبری نگاشته شد و بعضاً کلدانی.
عهد عتیق امروزی، شامل 39 کتاب (سفر ) می باشد
ادامه مطلب...
آیا در قرآن کریم از برهان نظم نام و توضیح داده شده است؟
قبل از پاسخ به پرسش فوق، شایسته است متذکر شویم، در قرآن کریم، از برهان نظم، برهان علیت و براهین دیگر استفاده شده است; اما از آن جا که قرآن، کتاب فلسفه، منطق و... نیست; ]بلکه کتابی هدایتگر و انسانساز با اهداف خاص خود است[ مطالب مذکور به صورت تفکیک شده، مستقل، مفصل و فنی بیان نشده است.
اما اصل پاسخ: میدانیم روشنترین راه خداشناسی، نظمی است که در کل جهان حاکم است; که اگر سیارات، ستارگان، کهکشانها، خورشید و... ذرهای از مسیر خود منحرف شوند، نظام عالم بر هم میریزد و نابود میشود. و این نظم حتی در کوچکترین چیز به نام "اتم" که از "الکترون، پروتون، و نوترون" تشکیل شده کاملاً مشخص است. به خاطر همین نظم است که میتوانند تا پنجاه سال آینده حدس بزنند چه ساعت و دقیقهای خورشید یا ماه گرفتگی رخ خواهد داد.
وجود نظم در سراسر عالَم خلقت، دلالت بر وجود ناظمی میکند، و او کسی جز خداوند متعال نیست.
قرآن کریم، در اینباره آیات بسیاری دارد، چون بیان همة این آیات از حوصلة این پاسخنامه خارج است، فقط به سه نمونه از این آیات اشاره میکنیم:
1. "إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَـَوَ َتِ وَالاْ ئَرْضِ وَاخْتِلَـَفِ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ لاَ ئَیَـَتٍ لاِ ّ ئُوْلِی الاْ ئَلْبَـَبِ ;(آل عمران،190) مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانههای (روشنی) برای صاحبان خرد و عقل است."
این آیة شریفه اشاره دارد به این که، به راستی، جهان آفرینش، و نقشهای بدیع و طرحهای زیبا و دلانگیز آن، و نظامات خیره کنندهای که بر آنها حکومت میکند، کتاب فوق العاده بزرگی است که هر حرف و کلمة آن دلیل بسیار روشن، بر وجود و یکتایی آفریدگار جهان است.
2. "لَوْ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلآ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَـَنَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ;(انبیأ،22) اگر در آسمان و زمین خدایانی جز "اللّه" بود فاسد میشدند (و نظام جهان بر هم میخورد" منزه است خداوند پروردگار عرش از توصیفی که آنها میکنند."
ما، بدون شک، نظام واحدی را در این جهان حکمفرما میبینیم، نظامی که در همة جهات هماهنگ است، قوانینش ثابت و در آسمان و زمین جاری است، برنامههایش با هم منطبق، و اجزایش متناسب است.
این هماهنگیِ قوانین، و نظامات آفرینش از این حکایت میکند که از مبدأ واحدی سرچشمه گرفته است; چرا که اگر خدایان متعددی در کار بود و ارادههای مختلف میداشتند، این هماهنگی هرگز وجود نداشت، و همان چیزی که قرآن از آن تعبیر به "فساد" میکند، در عالم به وضوح دیده میشد.
3. "الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَـَوَ َتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَیَ فِی خَلْقِ الرَّحْمَـَنِ مِن تَفَـَوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَیَ مِن فُطُورٍ ;(ملک،3) همان کسی که هفت آسمان را بر روی یکدیگر آفرید، در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمیبینی، بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده میکنی؟"
در عالم هستی ]با تمام عظمتی که دارد[ هر چه هست نظم، استحکام، انسجام، ترکیبات حساب شده و قوانین دقیق است، که اگر ذرهای بینظمی بود جهان به نابودی کشیده میشد.
و...(ر.ک: تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 3، ص 214ـ215، دارالکتب الاسلامیة; همان، ج 13، ص 380ـ383; همان، ج 24، ص 318ـ320.)
http://www.paasokhgoo.com/main/ete/p/khoda/borhan02/01.htm
حقیقت همه ادیان توحیدى - که پیامبران الهى مروج و مبلغ آن بودهاند - یکی است و بر اصول اعتقادى یگانه - که از جانب خداوند متعال بیان شده - استوار است.اساسا در منطق قرآن کریم «ادیان» نداریم؛ بلکه «دین» داریم و تمام پیامبران، منادى «دین واحد» بودهاند که از آن به «اسلام» (تسلیم در برابر خداوند واحد) تعبیر شده است: "ان الدین عندالله الاسلام" یعنی همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است. "و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه" یعنی هر کس غیر از اسلام دینى را برگزیند از او پذیرفته نیست. قرآن کریم دین را فقط «اسلام» و همه پیامبران را «مسلمان» مىخواند: "ما کان ابراهیم هودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما" یعنی ابراهیم نه یهودى بود و نه مسیحى؛ بلکه یکتاپرستىمسلمان بود. بنابراین از دیدگاه قرآن مجید، همه پیامبران، مردم را به دین واحد؛ یعنى، اسلام،تسلیم و عبودیت در برابر خداى یگانه دعوت کردهاند و اصول و ارکان اعتقادى واحدىرا تبلیغ کردهاند. تفاوت میان دین اسلام با سایر شریعتها، عمدتا در ناحیه احکام، قوانین و دستورات فردى و اجتماعى که از آن به شریعت یاد مىشود، مىباشد.
پاسخ : امام علی (ع) :
انسان 4 نفس دارد:
نفس نامیه نباتیه
نفس حسیّه
نفس ناطقه قدسیّه
نفس الهیه
نفس نامیه نباتیه : این نفس کمک می کند به رشد و نمو و تغذیه هایی که از طبیعت می گیریم که 5 قوه دارد
الف ) نفس ماسکه : ماسکه یعنی جلوگیری ،نفسی که کمک می کند که آن چیزهایی که در طبیعت مضر است وارد بدن نشود که همان عقل است.
ب) نفس جاذبه : مواد لازم را از طبیعت می گیرد و جذب می کند .
ج) نفس هاضمه : آن جیزی از روح شما که باعث می شود گوارش درست انجام شود.
د) نفس دافعه : نفسی که کمک می کند فضولات ( چیزی که به بدن جذب نشده و مواد زیادی مثل عرق) و سموم را از بدن خارج شود.
ه) نفس مربیه : نفسی که حالات روحانی در روح و بدن را پرورش می دهد.
خاصیت این نفس : این نفس شبیه حالت حیوانی است و کمک حال حالات حیوانی است و به اعضاء و جوارح کمک می کند با طبیعت ارتباط برقرار کند برای جذب و دفع و ...
پرسش : طبق نظریه تکامل داروین موجودات از تک سلولی ها به وجود آمده اند ؛ انسان نیز تکامل یافته موجودات پستر از خود است ؛ خود تک سلولی ها هم از مواد بی جان به وجود آمده اند پس سهم خدا در این وسط چیست؟
پاسخ :
جواب خلاصه:
1- فرضیه داروین ( فرضیه تکامل انواع ) اگر هم درست باشد باز منافاتی با وجود خدا ندارد ؛ مخلوقات چه دفعی به وجود آمده باشند و چه به تدریج ، نیازمند علتند.خود قرآن کریم به کرّات از خلقت تدریجی عالم سخن گفته است ؛ و خلقت تدریجی آن را به خدا نسبت داده است.
2- نظریه تکامل انواع داروین یک نظریه ثابت شده علمی نیست ؛ بلکه فرضیه ای است که هنوز به اثبات نرسیده است ؛ لذا هم فیلسوفان علم آن را مخدوش می دانند هم برخی از دانشمندان علوم تجربی .
3- اشکالات این نظریه : 1- این نظریه فاقد سه خاصیت نظرات تجربی است که عبارتند از : خاصیت آزمایش پذیری ، پیش بینی کنندگی و ابطال پذیری 2- این نظریه قادر به اثبات چگونگی تبدیل مواد شیمیایی به موجودات زنده نیست . 3- این نظریه قادر به اثبات چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی نیست ؛ و تنها ادعا می کند که پر سلولی ها از تک سلولی ها پدید آمده اند. 4- این نظریه قادر به توجیه این حقیقت نیست که چرا بعضی از موجودات زنده از زمان دایناسورها تا به حال بدون تغییر مانده اند 5-این نظریه مدعی است که سیر تکامل ، همواره از ضعف به شدت است ؛ در حالی که برخی شواهد فسیل شناسی در مورد برخی موجودات عکس این را نشان می دهد. 6- این نظریه قادر به توجیه فاصله عمیق بین انسان و باهوشترین حیوان ( میمونی به نام شامپانزه ) نیست .
پاسخ:
روح انسان یک حقیقت فوق مادی و مجرد است؛ و موجود مجرد نمی تواند از حیث وجود خارجی مرکب باشد؛ لذا روح یک حقیقت بسیط و یکپارچه است؛ لکن در عین بسیط بودن دارای شئون و قوای متعددی است. برخی از شئون آن عبارتند از سمع، بصر، لمس، ادراک کلیات و جزئیات، حفظ مفاهیم، دخل و تصرف در مفاهیم، احساس و عاطفه و ... روح در برخی از این شئون محتاج به ماده و در برخی دیگر بی نیاز از ماده است. روح از آن جهت که می شنود، سمیع است و از آن جهت که می بیند بصیر است و گوش و چشم صرفا ابزار و معدّند لذا گاه روح انسان در خواب(رؤیا) بدون چشم و گوش نیز می بیند و می شنود؛ همچنین روح از آن جهت که مفاهیم را حفظ می کند، دارای شأن حافظه است و مغز معدّ این شأن است و همچنین روح از آن جهت که معانی جزئی و صور جزئی را ادراک می کند دارای قوه واهمه وقوّه خیال است؛ و از آن جهت که می تواند در صور خیالیه تصرف کند دارای قوه متخلیه است و از آن حیث که از اموری متأثر شده و منقلب می شود دارای قلب است و بالاخره از آن جهت که می تواند حقایق و مفاهیم کلی را ادراک کند ، دارای قوه عقل است. بنابراین عقل قوه ای از قوای روح است.و قوای روح عین روح بوده و تمایز آنها به اعتبار متعلّق آنهاست. لذا حکما گفته اند «النفس فی وحدتها کل القوی و لیس بشیء منها» یعنی روح به تنهایی و در بساطت خود جامع همه کمالات قوای خود است ولی هیچ کدام آنها نیست. لذا قوای روح و از جمله عقل کمالات او هستند که متناسب با موردی که روح با آن سرو کار دارد، ظاهر می شوند.
http://hekmatabad.parsiblog.com/Archive54790.htm
حرکت جوهری ملا صدرا را با زبانی ساده توضیح دهید.
پاسخ:
ماهیت بر دو قسم است: یا قائم به موضوع است که آن را عرض گویند و اعراض 9 قسمند: کمّ و کیف، اَین، متی، فعل انفعال، اضافه، جده ؛ یا غیر قائم به موضوع است که آن را جوهر گویند ؛ و جوهر برپنج سم ایست : جوهر عقل ، جوهر نفس ، جسم ، صورت و ماده . در جوهر عقل حرکت راه ندارد. در جوهر هر نفس نیز فی حد نفسه حرکت راه ندارد ؛ لکن از آن حیث که به جسم تعلق می گیرد به عرض جسم، نفس نیز متحرک بالعرض(بالمجاز) خواهد بود.- مجاز عقلی -
جوهر ماده، جوهر قابل است که آن را قوه محضه ، ماده اولی ، و هیولا نیز می گویند. این جوهر هیچ فعلیّتی ندارد الا همین « قوه بودن »و « قابلیت محض بودن». لذا حقیقت جوهر ماده این است که می تواند هر صورتی را بپذیرد و هیچ کمالی جز همین پذیرش ندارد. صورت جسمیه اولین صورتی است که ماده می پذیرد و از ترکیب اتحادی ماده و صورت جسمیه، جوهر جسم پدید می آید.- توجه: ماده و صورت جسمیه و جسم حقایقی عقلی هستند که با حس نمی توان آنها را درک کرد- جوهر جسم، جوهری است که می تواند ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق یا ارتفاع را بپذیرد. دومین صورتی که جسم به واسطه ماده می پذیرد صورت جمادی است که آن هم امری عقلی است و سومین صورت، صورت اولین نوع جسمانی است. که باز صورتی عقلی است و آن گاه این صورت با پذیرش صور شخصیه دارای افراد می شود و از ترکیب اتحادی افراد آن ، انواع جسمانی دیگری پدید می آیند و این روند ادامه می یابد تا صور عنصری و ملکولی پدید می آیند و از ترکیب مولکولها، انواع طبیعی بی جان و نبات و حیوان پدیدار می شود. لذا حرکت عالم از ماده اولی آغاز می شود که قوه همه چیز است و اولین فعلیت آن جسم است و جسم خود قوه جماد را داراست لذا جماد فعلیت جسم است و صورت اولین نوع جسمانی فعلیت جماد است و ... ومراد از حرکت جوهری همین پذیرش پی در پی صور توسط ماده است . صورت اول را ماده مستقیما می پذیرد ولی صور بعدی بر روی صورت سابق می آیند لذا ماده بعلاوه صورت قبلی را نسبت به صورت لاحق ماده ثانیه می گویند. براین اساس کل عالم طبیعت یک واحد سیال است که هر چه پیش می رود حرکت آن شاخه شاخه می شود و مقصد کل عالم ماده در لحظه قیامت است که کل صور عالم ماده به تجرد می رسند و صور از ماده جدا می شوند ؛ و آن گاه ماده صور دیگری را قبول می کند و عالم مادی دیگری برپا می شود که آن نیز خود قیامتی خواهد شد ؛ واین سیر تا ابد ادامه دارد.
پاسخ: آیات و روایاتی که در مورد آسمانهای هفتگانه وارد شده اند بسیار زیادند به طوری که اگر روایات مربوط به آن یکجا جمع شوند کتابی حجیم را تشکیل می دهند. تفسیر این گونه آیات و روایات نیز کار آسانی نیست و اکثر مفسرین از تفسیر شایسته این گونه آیات و روایات فرومانده اند.
برخی از مفسرین معتقدند که این آسمانها، آسمانها مادی هستند و هر کدام آن را به گونه ای توجیه کرده اند. مثلا برخی گفته اند مراد از هفت آسمان هفت طبقه جو است و برخی دیگر گفته اند مراد از آن هفت جرم فلکی هستند که با چشم غیرمسلح دیده می شوند. یعنی خورشید، عطارد، زهره، ماه، مریخ، زحل و مشتری، برخی نیز گفته اند مراد از هفت آسمان هفت فلکی هستند که این اجرام هفتگانه روی آنها مستقرند. برخی از اندیشمندان نیز گفته اند هفت سیاره مثل زمین در عالم وجود دارند که هر کدام نیز آسمانی برای خود دارند، برخی نیز گفته اند کل عالم ما که متشکّل از میلیاردها کهکشان است آسمان اول است و این عالم ما خود داخل یک عالم دیگر است و آن عالم نیز داخل در عالم دیگری است تا برسد به آسمان هفتم، این تفسیر از فرضیه عوالم پیازی که در کیهان شناسی مطرح است،گرفته شده است. برخی نیز احتمال داده اند که آسمان اول همین عالم سه بعدی ماست و آسمان دوم عالمی چهاربعدی است و آسمان سوم، پنج بعدی است و ...و آسمان هفتم،عالمی 9 بعدی است ؛وچون هربعد برتری بر بعد پایینتر احاطه دارد بنابراین آسمانهای هفتگانه تودر تو خواهند بود . البته ممکن است طبق نظریه نسبیت عامّ اینشتین ، این عالم محسوس ما را چهاربعدی دانست که در آن صورت آسمان هفتم ده بعدی خواهد بود و جالب این است که امروزه در فیزیک نظری بحث عالم ده بعدی نیز مطرح است.
همه ی این نظرات مبنی بر این هستند که ما آسمانهای هفتگانه را آسمانهای مادی بدانیم لکن هیچکدام این نظرات اثبات نشده اند و اکثر آنها با ظاهر آیات و روایات ناسازگارند. در بین این نظرات دو نظریه اخیر از این جهت که آسمانهای دوم به بالا را خالی از ستاره می دانند و آسمانها را طبقه، طبقه و محیط به هم می دانند، قابل تأمّلند ولی تا زمانی که اثبات نشده اند نمی توان آنها را بر آیات تطبیق نمود. حتی اگر اثبات هم شوند باز معلوم نیست که منظور آیات صرفا همین آسمانها باشد.- البته فیزیکدانهایی که این دو نظریه مطرح کرده اند اشاره ای به تعداد عوالم نکرده اند-
نظریه دوم در باب آسمانهای هفتگانه این است که این آسمانها غیرمادی و اموری مجرّدند. برخی گفته اند که آسمان اول مادی و شش آسمان دیگر مجردند، برخی نیز همه آسمانهای هفتگانه را مجرد دانسته اند. همچنین برخی این آسمانها را آسمانهای برزخی دانسته اند ولی عده ای گفته اند برخی از آنها برزخی و برخی دیگر فوق برزخی و از عالم عقولند.
با بررسی آیات و روایات مربوط به آسمانهای هفتگانه چنین به نظر می رسد که در برخی موارد مراد از آسمانهای هفتگانه، آسمانهای مادی است و در برخی موارد دیگر مراد از آنها، آسمانهای معنوی و مجرد است. لذا به نظر می رسد که باید بین این دو گونه روایات و آیات جمع کرد، در خود روایات نیز گاه بین این دو مطلب جمع کرده اند. کسی از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: فاصله بین زمین و آسمان چه اندازه است. فرمودند: « مدّالبصر و دعوه المظلوم؛ به اندازه برد چشم و دعای مظلوم». در این روایت حصرت علی(ع) حکم هر دو آسمان را بیان فرمودند. یعنی فاصله آسمان محسوس تا زمین به اندازه برد بینایی انسان است و فاصله آسمان معنوی تا زمین به اندازه برد دعای مظلوم است.
علامه طباطبایی در جمع بین این دو گونه آیات و روایات فرموده اند: « جمع میان این دو حکم از آن جهت است که آن دو در حقیقت با یکدیگر متحدند و نسبت میان آنها، نسبت ظاهر و باطن است.»
با این مبنای اخیر ما سه احتمال را در مورد آسمانهای هفتگانه مطرح می کنیم.
1. اینکه زمین ما اوّلین زمین و آسمان ما(کل کیهان ) آسمان اول باشدکه به زینت ستارگان آراسته شده است و زمین دوم، زمینی است کهاز حیث وجودی در پایین ترین مرتبه عالم برزخ است و آن زمین ، باطن و حقیقت این زمین مادی بوده و خود غیرمادی و مجرد است. آن زمین برزخی نیز آسمانی دارد که آن هم غیرمادی بوده و باطن آسمان مادی است. خود آن زمین و آسمان دوم نیز باطنی دارند که مجردتر از زمین و آسمان دوم است و آن زمین و آسمان سوم است و به همین ترتیب هفت زمین و هفت آسمان وجود خواهد داشت که به ترتیب باطن همند و هفتمین زمین و آسمان در اوج تجرد است و جایگاه ملائک عظام است و بر همه عوالم پایین تر از خود احاطه وجودی دارد. رابطه این هفت عالم مثل رابطه صور ذهنی،ذهن ، روح و من است.
ذهن بر صور ذهنی احاطه وجودی دارد و روح بر ذهن محیط است و «من» بر روح احاطه وجودی دارد؛ به همین صورت آسمان هفتم بر همه آسمانها احاطه وجودی دارد و آسمان ششم نیز بر پنج آسمان پایین تر از خود احاطه وجودی دارد و ...
2. زمین و آسمان مادی(کل کیهان) زمین اولند و پایین ترین مرتبه برزخ آسمان اول است . باز کل کیهان به علاوه ی پایین ترین مرتبه برزخ (آسمان اول) زمین دومند و مرتبه بالاتر برزخ آسمان دوم است و به همین ترتیب هر آسمانی نسبت به آسمان بالاتر از خود زمین محسوب می شود. چون هر محیطی نسبت به محاط آسمان است و هر محاطی نسبت به محیط زمین است. بنابراین تمام عالم نسبت به آسمان هفتم زمین هفتم خواهد بود.
3. عالم ماده دارای هفت زمین و هفت آسمان مادی است- یا به صورت مدل جهان پیازی یا به صورت مدل جهان 9 یا 10 بعدی یا هر مدل دیگر- و هر زمین و آسمانی دارای باطنی مجرد است و چون هر آسمان مادی بزرگتر و محیط بر آسمان کوچکتر است باطن آن آسمان نیز بر باطن آسمان کوچکتر احاطه وجودی دارد.
اینها پاره ای از نظریات بود که خدمت شما بیان شد ولی واقع مطلب این است که هنوز فهم قطعی در مورد هفت آسمان برای بشر امروزی حاصل نشده است و هنوز این بحث نیاز به کنکاش جدی و فراگیر دارد ولی متأسفانه در این باب کار چندانی نشده است و البته تحقیق در این موضوع نیز کار آسانی نیست. حدود 10 جلد از کتاب بحارالانوار درباره آسمان و جهان است و اگر کسی بخواهد حرف نهایی را در این باب بزند باید تمام این 10 جلد روایت را مورد پژوهش جدی قرار دهد و افزون بر آن باید با علم فیزیک نوین نیز به حد کافی آشنا باشد. امید است که نسل های بعدی به این کار مهم و سخت اقدام کنند.
http://hekmatabad.parsiblog.com/435964.htm
پاسخ: آیات و روایاتی که در مورد آسمانهای هفتگانه وارد شده اند بسیار زیادند به طوری که اگر روایات مربوط به آن یکجا جمع شوند کتابی حجیم را تشکیل می دهند. تفسیر این گونه آیات و روایات نیز کار آسانی نیست و اکثر مفسرین از تفسیر شایسته این گونه آیات و روایات فرومانده اند.
برخی از مفسرین معتقدند که این آسمانها، آسمانها مادی هستند و هر کدام آن را به گونه ای توجیه کرده اند. مثلا برخی گفته اند مراد از هفت آسمان هفت طبقه جو است و برخی دیگر گفته اند مراد از آن هفت جرم فلکی هستند که با چشم غیرمسلح دیده می شوند. یعنی خورشید، عطارد، زهره، ماه، مریخ، زحل و مشتری، برخی نیز گفته اند مراد از هفت آسمان هفت فلکی هستند که این اجرام هفتگانه روی آنها مستقرند. برخی از اندیشمندان نیز گفته اند هفت سیاره مثل زمین در عالم وجود دارند که هر کدام نیز آسمانی برای خود دارند، برخی نیز گفته اند کل عالم ما که متشکّل از میلیاردها کهکشان است آسمان اول است و این عالم ما خود داخل یک عالم دیگر است و آن عالم نیز داخل در عالم دیگری است تا برسد به آسمان هفتم، این تفسیر از فرضیه عوالم پیازی که در کیهان شناسی مطرح است،گرفته شده است. برخی نیز احتمال داده اند که آسمان اول همین عالم سه بعدی ماست و آسمان دوم عالمی چهاربعدی است و آسمان سوم، پنج بعدی است و ...و آسمان هفتم،عالمی 9 بعدی است ؛وچون هربعد برتری بر بعد پایینتر احاطه دارد بنابراین آسمانهای هفتگانه تودر تو خواهند بود . البته ممکن است طبق نظریه نسبیت عامّ اینشتین ، این عالم محسوس ما را چهاربعدی دانست که در آن صورت آسمان هفتم ده بعدی خواهد بود و جالب این است که امروزه در فیزیک نظری بحث عالم ده بعدی نیز مطرح است.ادامه مطلب...