ولایت فقیه و تغییر خواست مردم
اگر حکومت و حاکمیت اسلامی خواست مردم است؛ چنانچه رأی مردم عوض شد، حاکمیت اسلامی چه جایگاهی پیدا میکند؟
بر اساس آیات و روایات متعدّد، مشروعیت حکومت و حاکم اسلامی اعم از امام معصوم یا نایب او مانند ولی فقیه در عصر غیبت وابسته به رأی مردم نیست ؛ بلکه رأی، رضایت، کمک و همدلی مردم، باعث به وجود آمدن و تحقق عینی حکومت اسلامی میشود.
حضرت امیر(ع) میفرماید: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر... لالقیت حبلها علی غاربها»
«اگر حضور بیعتکنندگان نبود و با وجود یاوران حجّت بر من تمام نمیشد... رشته کار [حکومت] را از دست میگذاشتم» نهجالبلاغه، خطبه سوم.
همچنین میفرماید: «لا رأی لمن لا یطاع»
«کسی که فرمانش پیروی نمیشود، رأیی ندارد» نهج البلاغه، خطبه 27.
این سخنان همگی بیانگر نقش مردم در پیدایش، تثبیت و کارآمدی حکومت الهی ، خواه حکومت رسولالله(ص) و امامان معصوم(ع) و خواه حکومت فقیه در زمان غیبت است. حکومت اسلامی بر اراده تشریعی الهی استوار است و رأی خدا در همه جا مطاع بوده و اعتبار رأی مردم تا وقتی است که با دین تنافی نداشته باشد.
بنابراین «مقبولیت مردمی» با «مشروعیت الهی» نه تلازمی دارد و نه تنافی. در عین حال حاکم دینی حق استفاده از زور برای تحمیل حاکمیت خویش را ندارد. اگر نفوذ کلمه ولی فقیه از دست برود، مشروعیتش از دست نمیرود؛ بلکه تحقق حاکمیت با مشکل مواجه میگردد. بحمد الله این فرض در زمان ما واقع نشده است.
در هر صورت بعد از تشکیل حکومت اسلامی اگر خدای ناکرده اکثریت مردم دیگر تمایلی به ادامه حکومت نداشته باشند؛ باز هم حفظ آن بر همه حتی اقلیت واجب است؛ زیرا حکومت اسلامی همچنان دارای مشروعیت است. از این رو باید تمامی امکانات و ابزارها و زمینههای فراهمسازی مقبولیت مردمی را برای کارآمدی حکومت اسلامی و تثبیت، دوام و استمرار آن به کار گرفت. همچنین باید ریشههای نارضایتی مردم را شناسایی کرد و در صدد حل آن برآمد. اگر این امر محقق نشد و حکومت اسلامی نتوانست حد نصاب مقبولیت را که برای ادامه حفظ و بقای حکومت لازم است به دست آورد و ادامه حکومت منجر به کشتار، خونریزی و خلاصه مفسده عظیمی باشد به گونهای که موجب رضایت شارع نباشد تکلیف ساقط میشود.
http://bavelayat.parsiblog.com/Subject14292.htm
عنوان مقاله : امام صادق علیه السلام و اولویتهای جهاد فرهنگی
نویسنده : خلیل منصورى
منبع : مجله کوثر شماره 40
یک مکتب جامع و فراگیر و فرازمانى مىبایستبه گونهاى داراىانعطاف باشد که در هر شرایط نیازهاى جوامع انسانى را برآوردهسازد. نیازهاى انسانى دو دسته پایدار و ناپایدار هستند، باتوجه به شرایط زمانى و مکانى دگرگون و پاسخهاى متنوع و مختلفىرا مىطلبند. جامعه انسانى از جهتسیر کمالى خود هیچ گاه حالتایستایى ندارد و عوامل و سازه کارهاى متعددى از درون و بیرونبرآن تاثیر مىگذارند. ناپایدارىها و بالندگى انسان و جامعه درسویههاى مختلف، نیازهاى تازه و پاسخهاى نوینى را مىجوید و پدیدمىآورد. نیازهاى جدى و پاسخگویى به این نیازها با توجه بهشرایط ناپایدار و بالندگى جامعه و انسان، موجب شد که پاسخها،رویکردها و راهبردهاى کوتاه و یا بلند مدت شایستگى خود را ازدستبدهد و افزون برکهنگى دچار بحران هویت و از سویى از یکپدیده زیستى به یک پدیده آسیب زننده و بیمارىزا تبدیل و دگرگونگردد. مذاهب، مکاتب و ایدئولوژىهاى بشرى و فلسفى و حتى قوانینبشرى به جهت همین ناپایدارى و ناتوانى از گفتمان با وضعیتمتغیر و نا پایدار، همچنان دستخوش دگرگونى و کهنگى مىگردد و هراز گاهى راهکار، رویکر، رهیافتبر راهبردهاى زنده و مفید وسازنده به یک بیمارى، دشوارى، مشکل و راهزن تبدیل مىگردد و نهتنها سازنده نیستبلکه آسیبهاى جدى به حرکت و سیر تکاملى انسانو جامعهى انسانى وارد مىآورد. تنها مکتب و ایدئولوژیى مىتواندپایدار و پابرجا بماند که گرفتار روزمرگى و زمان زدگى نشده وبهگونهاى نگرش، آموزهها و راهبردهاى فرازمانى و فرا مکانى داشتهکه گرفتار بندهاى هزار لایه زمان و مکان نگردد. این مکتب تنهاویژگى پایدارى را با خود به همراه خواهد داشت و در طول تاریخبشرى مىتواند همگام یا پیشرو با او حرکت نموده و انسانها را ازآموزهها و گزارههاى خود بهرهمند سازد. بىگمان گردهمایى پایدارىو ناپایدارى تنها از عهدهى مکتبى برمىآید که بر پایه فطرتانسانى و با شناخت کامل و جامع از ویژگىهاى انسان و جامعهگزارهها وآموزههاى خود را ارایه دهد و چون انسان به عنوان فردبلکه حتى به عنوان نوع ناتوان از شناخت جامع و کامل ازخواستهها، نیازها، شرایط زمانى و مکانى ناپایدار و پیش بینى ویا پیشگویى آینده و نیازهاى آیندگان است نمىتواند چنین بینش،رویکرد و راهبردى جامع، کامل و فراگیرى را ارایه دهد. مىبایستیا دست از این که پایه گذار چنین مکتبى باشد، بشوید و خود راروزمرگى و زمان و مکانزدگى دچار سازد و براى هر مقطعى برنامه،آموزه بینش راهکار و راهبرد تازهاى ارایه دهد و همیشه گرفتارشرایط زدگى گردد و یا آن که به مکتبى ایمان آورد که بانگرش وبینشى فرا زمانى و مکانى و با شناخت کامل و جامع به روحیات،خواستهها و نیازهاى او، آموزهها و گزارههاى جاویدان و پایدارىرا ارایه داده که با توجه به ناپایدارى شرایط و زمان، گزارههاىپایدار آن او را به جهت و فرجام کمال و نهایى بکشاند و نوعانسانى را به کمال نوعى خود برساند.
بحث امشب 3 قسمتی هست :
1-مقدمه 2- حلقه ی اتصال بین مقدمه و ذی المقدمه 3-یادی از شهدا
نگاهی به وضعیت جهان :جهان امروز ما تحت سلطه و نظارت قدرتهای صهیونیستیه .با اینکه تعدادشون خیلی کمه اما سالهای زیاد عمر خود و فکر خود و سرمایه ی خودرا وقف اهداف کثیفشون کردند و این باعث شده در حال حاضر قسمتهای قدرت جهان و شاهراههای اصلی حکومت و سیاست و قدرت را در دست داشته باشن و رسما در جهان به ما زور بگن .در جنگل هم شیر می تونه خر گوش را بدرد و بخورد و این قانون جنگله و در جهان امروز هم همین قانون وجود دارد .گرگها قانونشونه که همه رو بدرند ولو که همه رو نخورند ..امروز در جهان رسما قانون جنگل بر قرار است .(یه زمانی در ایران یه اتفاقی می افته یه خبر نگار زن توی یه زندان کشته میشه .تمام رادیو ها ،تمام دول ،تمام امواج بیگانه اعلام می کنن حتی بعضی از سفارتخانه ها رو می بندند که چرا یک خون مظلومه ای ریخته شده ؟ادم کیف می کنه این همه تبلور حقوق بشر رو می بینه اما تو همین زمان دسته دسته زنان و کودکان فلسطینی و عراقی رو می کشن هیچ کس کاری نداره (پس دموکراسی چی شد ؟همینه ؟؟؟))چون در جهان رسما قانون زور بر قراره .چرا به جایی اینکه جهانی داشته باشیم که انسانها در جهان باشن جهانی داریم که پر از حیوانه ؟ما حیوون ضعیفاییم و اونا حیوونای قوی .اگه ما حیون نبودیم یه کاری می کردیم .ممالک عرب ما حیوون تر از حیوونن اصلا کاری ندارن .اگه تو کشورشون به یه عربی توهین بشه میریزن رو سرشو می خوان بکشنش که چرا به عرب توهین کردی؟اما حالا دو ملت عرب و به خاک و خون کشیدن و هیچکس حرفی نمیزنه به ناموسشون تجاوز میشه و هیچکی هیچی نمیگه !در عالم حیوانات عرب ضعیف محکومه که بهش تجاوز بشه .باید بشه . این قانون جنگله !
خداشناسی فطری
و بحرانهای زندگی آن گرد و غبارها را میزداید و آئینه فطرت را شفاف میسازد.
صدر المتألهین در این باره گفته است:
«وجود خدا، چنان که گفتهاند، امری فطری است، به گواه این که انسان به هنگام رویارویی با شرائط هولناک، به سابقه فطرت خود به خدا توکل نموده و بطوری غریزی به مسبب الاسباب و آن که دشواریها را آسان میسازد روی میآورد، هر چند خود وی به این گرایش فطری خود توجه نداشته باشد».[1]
علامه طباطبائی نیز در این باره میگوید:
«هیچ کس، اعم از مؤمن و کافر، تردید ندارد که انسان در لحظههای خطر که از همه اسباب و علل نجات بخش ناامید میشود، به سوی قدرتی برتر که مافوق همه اسباب است و عجز و غفلت و نسیان در او راه ندارد روی میآورد و از او یاری میجوید، و از طرفی رجاء و امید مانند حب و بغض و اراده و کراهت و جذب و نظائر آن از صفاتی است که تعلق به غیر دارد و بدون تحقق متعلق آن در خارج، پدید نمیآید، بنابراین امید بالفعل در نفس انسان نسبت به وجودی قاهر، گواه بر تحقق عینی آن است، وجود چنین قدرتی را فطرت انسان به روشنی درک میکند، اگر چه در اثر سرگرمی بسیار به اسباب و امور ظاهری چه بسا از آن غفلت میکند، ولی این پرده غفلت به هنگام روی آور شدن خطر و شدائد زندگی کنار رفته و فطرت، نقش هدایتی خود را ایفاء میکند».[2]
یکی از راههای خداشناسی که پیوسته مورد توجه متفکران و دانشمندان بوده است، و هم پیامبران الهی به آن اهتمام نموده و از این طریق بشر را به دین و خداپرستی هدایت کردهاند، راه فطرت است.
تعریف فطرت
فطرت در قرآن و روایات به معنی آفرینش بدیع و بیسابقه است. ابتکاری بودن آفرینش جهان به دو جهت است، یکی بدین جهت که خداوند مواد اولیه جهان را خود آفریده و با ترکیب آنها جهان را بوجود آورده است و دیگری از این جهت که نقشه آفرینش را نیز خود طراحی کرده و از کسی الگو نگرفته است.
فطرت در انسان نوعی هدایت تکوینی در قلمرو شناخت و احساس است. فطرت با غریزه، از این نظر که هر دو، گونهای از هدایت تکوینیاند، یکسان است، ولی تفاوت آن دو در این است که فطرت مربوط به هدایت عقلانی، و غریزه مربوط به هدایتهای غیر عقلانی است. لذا، فطرت از ویژگیهای انسان به شمار میرود، ولی غریزه از ویژگیهای حیات حیوانی است.
ویژگیهای فطرت
پاسخ
برهان نظم، از براهین تجربی نیست، تجربی بودن برهان به این است که حد وسط (کبرای برهان) حکم یا قضیهای تجربی باشد. ولی حد وسط در برهان نظم، حکم یا قضیهای است عقلی، همین گونه که در درس قبل بیان گردید.
از نظر عقل، نظم غایی با آگاهی و اختیار ملازمه دارد. هر گاه در جهان طبیعت نظم غایی موجود است، تفسیر عقلانی، بدون قبول آفریدگاری دانا، توانا و انتخابگر، ممکن نیست. اگر در تقریر برهان نظم از روش تمثیل استفاده شده و از مصنوعات بشری (خانه، ماشین و غیره) مثال آورده میشود، نه بدان جهت که میخواهند تشبیه و تمثیل را مبنای برهان نظم قرار دهند، بلکه برای آن است که مثالهایی از حکم عقلی و بدیهی را یادآور شوند.
راه روانى یا فطرى
مقدمه: یکى از راههاى شناختخداوند، خداشناسى از راه فطرت یا برهان فطرت است. درباره اینکه آیا حسى بنام حس خداشناسى در ذات انسان وجود دارد یا نه، در میان دانشمندان بحثشده و وجود چنین حسى نشان داده شده است در این مقاله به این مطلب پرداخته شده و وجود این حس اثبات گردیده است.
راه روانى یا فطرى به این صورت است که ازراه وجود خود انسان، خدا را اثبات کردهاند به این معنا که گفتهاند احساسوجود خدا در انسان هستیعنى در فطرت و در خلقت هر کسى یک احساسى و یک تمایلى وجود دارد که این احساس و تمایل خودبه خود انسان را به سوى خدا مىکشاند.از این جهت مثل خدا و انسان مثل مغناطیس و آهن است.یک چیزى وجود دارد بهنام «مغناطیس» که یک چیز دیگرى را به نام «آهن» جذب مىکند.این راه فقط این را مىگوید که یک چنین جاذبهاى رامن احساس مىکنم(چون راه روانى است)، یک چنین جاذبهاى میان انسان و میان آن حقیقتى که نامش خداست وجود دارد.بهدلیل وجود این جاذبه، پس یک چنین حقیقتى هست.باید ببینیم که این حرف را کى گفته و توضیحش چیست.
یعنی اینکه خداوند علم و آگاهی های فوق بشری دارد و عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن (علم مطلق نسبت به همه چیز در گذشته،حال و آینده) است!
همچنین یعنی خدای متعال به تمام راز و رمز جهان هستی و حوادثی که در آن اتفاق می افتد، عالم و آگاه است. غیب و شهود این زمان، آن زمان، این مکان و آن مکان نسبت به ذات او یکسان است، چون وجودش محدود و فراتر از زمان ومکان است. اگر خداوند واجد صفت علم نباشد، ناقص است و ذاتش آمیخته به عدم است و چیزی که وجودش از تمام جهات کامل است نمی تواند به عدم آمیخته با شد. پس یقینا عالم علی الاطلاق است
http://www.cloob.com/answer/question/show/questionid/29184