آیة اللّه جوادی آملی
مفهوم حیات و زندگی از مفاهیم روشن و بدیهی است که هر انسانی میتواند تصویری از آن را در ذهن خود ترسیم کند، موجودی که به لحاظ زیستی از اوصاف و خصوصیاتی چون تغذیه و رشد و تولید مثل و مانند آن برخوردار باشد از آن به موجود زنده یاد میشود و یا موجودی که از حس و حرکت بهرهمند باشد از آن به حیوان یاد میشود.
حیات حقیقتی است که هم نازلترین موجود از آن برخوردار است و هم موجود کامل و مطلق یعنی خدای سبحان آن را داراست، از این رو، از حق به (حیّ لایموت) تعبیر میشود.
آدمی موجود زندهای است که میخواهد زندگی کند از این رو لازم است بدانیم که زندگی حقیقی انسان چگونه است، آیا زندگی او در حدی است که به اندازه تأمین غرایز و اغراض حیوانی از آن برخوردار بوده و در مرتبه جانوران دیگر باشد این که وی از حیاتی برتر بهرهمند است که تمام تلاش خود را باید در این راستا به کار گیرد. از نظر آموزههای دینی و اسلامی، انسانها از نظر حیات و زندگی درجات و مراتب گوناگون دارند. بهمین دلیل در آغاز لازم است به اقسام حیات پرداخته شود و سپس به آثار حیات اشاره گردد.
صدرالمتألهین میگوید: «واعلم انّ حیوة کل حیّ انما هی نحو وجوده، اذ الحیوة هی کون شیء بحیث یصدر عنه الافعال الصادرة عن الاحیاء من آثار العلم و القدرة»(1) بدان که حیات هر موجود زندهای به چگونگی وجود او مربوط است زیرا زندگی آن است که افعال و کارهای زندگان از آن صادر شود و افعال و کارهای زندگان همان آثار علم و قدرت است.
اقسام حیات
با توجه به مفهوم روشنی که هر کس از حیات و زندگی دارد میتوان حیات انسان و مراتب آن را در سه مرحله ترسیم کرد:
الف ـ حیات حیوانی:
انسانی که خدا او را آفریده است و خلقتش را متعادل قرار داده و فرمود: «الذی خلقک فسویک فعدلک»(2) خدایی که تو را از عدم آفرید و به صورتی تمام و کامل بیاراست و او را متعادل قرار داده است، او را از حیات حیوانی برخوردار نموده تا او با استفاده از قوای درونی خویش از مواهب زندگی برخوردار گردد. اما باید بداند که اهتمام او به بهرهمندی از آن قوا چگونه خواهد بود؟ آیا تمام همّت او محدود کردن خود به ارضاء همین حیات است و در نتیجه خود را در پایینترین مرتبه حیات قرار میدهد یا به عالیترین درجه حیات نیز توجه میکند. برخی آدمیان در طول عمر خود در پایینترین درجه حیات سیر میکنند.
هشتاد سال از خدای خویش حیات میگرفتند امّا دیوار آن حیات بواسطه شهوت و غضب چیده شده است. و این طایفه ورای دیواری که برای خود درست کردهاند را مشاهده نمیکنند. چون حیوانات همه همّت خود را در بکارگیری شهوت محدود ساخته گویا که هیچ قوّه و استعداد دیگری در آنها وجود ندارد. زندگی منافقان و حیات کفار چنین زندگی و حیاتی است. قرآن کریم در وصف کفار میفرماید: والذین کفروا یتمتعون ویأکلون کما تأکل الانعام؛ و کسانی که کفر ورزیدند استفاده از زندگی و خوراکشان همانند چهارپایان است.»(3) این گروه چنان در این جنبه افراط کردهاند که خداوند به رسولش خطاب میکند که آنان را به حال خویش رها ساز تا در ورطه حیوانیت خود ادامه حیات دهند و مانند چارپایان زندگی کنند: «فذرهم یخوضوا ویلعبوا حتّی یلاقوا یومهم الذی یوعدون؛ پس ای رسول آنها را به کفر و ضلالت خود بگذار که به بازیچه دنیا مشغول باشند تا به روزی که وعده عذاب آنهاست روبه رو شوند.»(4) چرا این دسته از انسانها در این مرحله قرار گرفتهاند؟ علت آن است که این گروه با عدم استفاده از عقل و بدون توجه به قوّه عاقله در غفلت بسر برده و به زندگی دنیا رضایت داده و با جهل مرکب به همان مطمئن شدهاند. «انّ الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمأنوا بها والذین هم عن آیاتنا غافلون؛ همانا آنان که (به آخرت معتقد نشدند) به لقاء ما دل نبسته و به دیدار ما امید ندارند و به زندگی حیوانی پست دنیا دل بستهاند و آنهایی که از آیات و نشانههای ما غافلند.»(5) اولئک مأواهم النار بماکانوا یکسبون؛ ایشان به اعمالی که انجام دادهاند جایگاهشان در جهنم است.»(6)
امیر بیان امام علی(ع) در دوری از چنین حیاتی در نامه معروف خود خطاب به عثمان بن حنیف میفرماید: «فما خلقت لیشغلنی اکل الطیباب کالبهیمة المربوطة همّها علفها او المرسلة شغلها تقممها؛ خلق نشدهام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همّت او علف و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پرکردن شکم باشد.»(7) معنای این سخن حضرت امیر(ع) این نیست که مقام و جایگاه انسان محدود باشد بلکه او خود با ارادهاش جایگاه خویش را تنزّل بخشید و قلمرو حیاتش را با زندگی حیوانات نزدیک نمود.
nbsp;تو بلند آوازه بودی، ای روان nbsp;با تن دون یار گشتی دون شدی
nbsp;صحبت تن تا توانست از تو کاست nbsp;تو چنان پنداشتی کافزون شدی
nbsp;جای افسون کردن مار هوی nbsp;زین فسون ساری تو خود افسون شدی
nbsp;نور بودی، نارِ پندارت بکشت nbsp;پیش از این چون بودی، اکنون چون شدی
nbsp;ملک آزادی چه نقصانت رساند nbsp;کامدی در حصن تن مسجون شدی؟(8)
ب ـ زندگی انسانی:
آدمی تا در تحقق بخشی قوه وهم و خیال است حیطه حیاتش در ردیف حیوانات است اما اگر گام را بلندتر نهاد و قوه عاقله را به خدمت گرفت و در بالندگی آن همت گمارد بطور قطع حیاتش از زندگی حیوانات فراتر میرود و ثمرات و آثار انسانی از آن حیات ظهور میکند. زیرا قوای متعدد در نهاد و نهان انسان به منزله درختهایی هستند که طعم میوههایشان مختلف است.
قرآن کریم به این نکته تصریح دارد که حیات شخص جاهل یا غافل با فرد عاقل و عالم یکسان نیست زیرا یکی از قوه عاقله برخوردار بوده و دیگری در تلاطم حیاتش با حس و وهم و خیال درگیر است، یکی بر مرکب عقل تکیه زده و دیگری بر هوی رکود و اعتماد نموده و پیاده از عقل میباشد، یکی کشته جهل خویش است و دیگری از نور عقل و وحی روشنایی میگیرد.
«اوَمن کان میتاً فاحییناه و جعلناله نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فیالظلمات لیس بخارج منها کذلک زیّن للکافرین ماکانوا یعملون؛ آیا کسی که مرده (جهل و ضلالت) بود پس ما او را زنده کردیم و به او روشنی علم و دیانت دادیم که با آن روشنی میان مردم سرافراز رود مَثَلِ او مانند کسی است که در تاریکیهای (جهل و گمراهی) فرو رفته و از آن نمیتواند خارج گردد؟ آری اعمال بد کافران این چنین در نظرشان زیبا جلوه نمود».(9)
حیات مؤمنانه با زندگی فاسقانه برابر نیست زیرا یکی با اصل خویش پیوند دارد و دیگری از اصل خویش بریده و زندگیاش چون گره کوری به هر طرف متمایل است.
«افمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً لایستوون؛ آیا کسی که ایمان آورد با کسی که فسق و فجور ورزید مساوی است.»(10) عقل و نقل که دو رکن اساسی دین را شکل میدهند و مبیّن حقیقت دین میباشند، هر دو بر این امر اتفاق دارد که زندگی با به کار بستن عقل و به کارگیری ایمان معنا پیدا کرده و میتواند اهداف واقعی را دنبال نموده و به مقصود و مراد انسانی رهنمون گردد زیرا حکم عقل، طاعت و پیروی از نقل را به همراه دارد.
«و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لایسمع الادعاء و نداء صمٌّ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون؛ و مثل آنان که کفر ورزیدند همانند کسانی است که آوازش کنند و از آن آواز معنایی درک نکرده و جز صدایی نشنود، کفار هم از شنیدن و گفتن و دیدن حق کر و گنگ و کورند زیرا عقل خود را به کار نمیبندند.»(11)
حیات انسانی حیات مؤمنانه را گویند و زندگی حیوانی به حیات ملحدانه انسان اطلاق میشود که قرآن کریم بنا و آثارشان را متفاوت ارزیابی میکند. تشبیه خداوند از این دو زندگی این است که حیات انسانی چون سجده گاهی است که بر پایه تقوا و حق و صواب تأسیس شده و دارای بنای محکم و استواری است امّا زندگی حیوانی به مانند بنایی است که بر پایه سستی در کنار سیل ساخته شد و به زودی ویران خواهد شد. «افمن اسّس بنیانه علی تقوی من اللّه و رضوانٍ خیرٌ ام من اسّس بنیانه علی شفا جرفٍ هارٍ فانهار به فی نار جهنم و اللّه لایهدی القوم الظالمین؛ آیا کسی که مسجد به غرض تقوی و خداپرستی تأسیس کرده و رضای حق را طالب است مانند کسی است که بنایی سازد بر پایه سستی در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت، آن بنا از پایه به آتش دوزخ میافتد؟ و خدا هرگز ستم کاران را هدایت نخواهد کرد.»(12)
پس قلمرو حیات حیوانی، بهرهبرداری از خیال و وهم است و لازمه حیات انسانی، استفاده از عقل و آموزههای دینی است و چون حیطه عقل فراتر از وهم است لذا حیات مبتنی بر آن دو نمیتواند یکسان باشد.
ج ـ حیات الهی:
آدمی با بهرهگیری از عقل و تسلیم پذیری در برابر نقل قادر است حیات انسانی خود را رقم زند امّا حیطه حیات وی میتواند از این حوزه هم فراتر رود. این موجود مادی چون دارای روح الهی است (و نفخت فیه من روحی)(13) قدرت آن را دارد که پا را از عالم ماده فراتر گذاشته و در عالم ملکوت سیر کند. اسباب وصول برای او مهیا است امّا گاهی انگیزه ظهور آن دروی ملغی است. بسیار زیبا گفته است لسان الغیب که:
nbsp;ای دل به کوی دوست گذاری نمیکنی nbsp;اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
nbsp;میدان به کام خاطر و گویی نمیزنی nbsp;بار ظفر به دست و شکاری نمیکنی
در این مرتبه از حیات است که انسان با تلاش و کوشش از مقام عبودی به جایگاه ربوبی باریافته زمان و مکان را در مینوردد و با اینکه به ظاهر در این عالم است امّا در واقع به باطن آن عالم مرتبط است. حق تعالی در خطاب به ابراهیم خلیل (ع) اشاره به این مرتبه از حیات دارد که فرمود: «کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض...؛ و ما این چنین حقایق آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم.»(14) مقام منیع ملکوت منحصر در نبی و وصی نیست که دیگران بدان دسترسی نداشته باشند و یا وصول به آن برایشان مستحیل باشد، زیرا:
اولاً انسان قوه و استعداد حشر با ملکوت را داراست زیرا سعه وجودی او برتر از مجردات است.
ثانیاً خداوند سبحان در متن فرقان خطاب به غیر معصومین از انسان فرموده است: «اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض؛ آیا فکر و نظر در ملکوت و قوای آسمانها و زمین نمیکنند.»(15)
صیغه جمع در مقام ترغیب و تحریص، شاهد بر این مدعاست که طیران هر انسان در طبیعت او و عروج به عالم شامخ ملکوت در صقع نفس او تعبیه شده است.
اگر بنی آدم حامل امانت الهی (انّا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً)(16) و معلم به اسمای خداوندی (و علّم آدم الاسماء کلّها)(17) و برخوردار از مقام خلیفة اللهی (انی جاعل فی الارض خلیفة)(18) و مکرّم به کرامت سبحانی (و لقد کرّمنا بنی آدم و حملنا هم فی البرّ و البحر)(19) است پس او کون جامعی میباشد که این مقامات برای او علماًو عملاً مقدور است. «هرچه در سریره انسان است،مرتبه مفصّل آن در ضمیر انسان است و هرچه در ضمیر انسان است بطور مفصّلتری در ظاهر انسان است، پس سریره اجمال ضمیر و ضمیر اجمال ظاهر و ظاهر انسان مقام عمل جوارح اوست. فلسفهاش آن که هرچه در عالم تعقل و مقام عقل و وجود عقلانی است به طور مفصلتری در قلب و ملکوت و نفس و مثال و ضمیر تصور میشود و اندازهگیری و تقدیر میشود و هرچه در نفس تقدیر و اندازه شود به خارج و ناسوت وجود پیدا میکند و بروزات میکند.»(20)
nbsp;آدم اسطرلاب گردون علوست nbsp;وصف آدم مظهر آیات اوست
nbsp;هرچه دروی مینماید وصف اوست nbsp;همچو عکس ماه اندرآب جوست
nbsp;خلق را چون آب دان صاف و زلال nbsp;اندر او تابان صفات ذوالجلال(21)
واجد حیات الهی شدن در نشئه طبیعت برترین مقام انسانیت است، انسان در عین حال که در عالم ملک ادامه حیات میدهد قادر است با ارتقاء اندیشه، حیات خویش را تکامل و تعالی بخشیده و در عالم ملکوت سیر نماید. سرّش این است که وی از سایر حیوانات ممتاز است، حیوانات جز فربهی تن، هدفی ندارند امّا انسان که صاحب اندیشه و برخوردار از اختیار است از این توانمندی برخوردار است و دین هم به خاطر همین آمده است که دهنه انسان را گرفته تا از مرحله حیوانی به مرتبه زندگی انسانی بلکه به مقام حیات الهی سوق دهد.
حکمت اصلی دین الهی را میتوان در دو بعد کلی دسته بندی کرد، یکی تأمین حیات حقیقی و فراحیوانی و دیگر تضمین
جامعه سالم انسانی، کمترین تردید وجود ندارد در این که تعالیم آسمانی اسلام که مجموعهای از عقاید و برنامههای علمی و عملی و رفتاری میباشد تضمین کننده برترین حیات فردی و اجتماعی برای بشر در همه ادوار تاریخ زندگی است. عقل و نقل مؤید این نکته است که تسیلم پذیری در مقابل تعالیم دینی نه به معنای بردگی و بندگی و محدودیت در آزادی است بلکه به معنای حریت و آزادگی و ارتقاء به جایگاه انسانی و وصول به مقام خلیفة اللهی است.
این نکته حقیقتی است که در حکمت با عقل و در شریعت بواسطه نقل ثابت است. از این منظر حکمت و آموزههای دین حیات انسانی و مراتب آن به صورت اجمال مورد تحلیل و ارزیابی قرار میگیرد.
1ـ مراتب حیات در حکمت:
حکمای الهی در بحث انسانشناسی بر مبنای تعالیم الهی معتقدند که ماهیت انسان، همین لایه ظاهری مادی نیست بلکه این پوسته و لایه دارای تنه و ریشه هم میباشد. آنان که ظاهر بین هستند و از حواس ظاهری بهره دارند انسان را در همین پوسته و بشره خلاصه کرده و خیال میکنند که همه حقیقت انسان همین است و بس. بنابراین تمام همت او باید در تأمین و ترمیم همین ظاهر به کار گرفته شود، امّا واقعیت فراتر از آن است که آنان میپندارند، حکمال الهی در بحث معرفت نفس گفتهاند که نفس دارای مراتب سه گانه میباشد همان گونه که عوالم هستی سه مرتبه دارد...مرتبه طبیعت و شهادت که همان عالم ماده و مادیات
است و مرتبه خیال که عالم برزخ میباشد و عالم عقل که به آن عالم غیب گویند. انسان که یک شخصیت واحده است هر سه مرتبه عالم کبیر را داراست که عبارتند از مرتبه طبیعت و خیال و عقل.
پس هر انسان در حقیقت دارای سه مرتبه وجودی است، مرتبه اوّل انسان طبیعی که همان وجود ظاهری و مادی و طبیعی اوست. دوم، انسان مثالی و خیالی که فوق مرتبه طبیعی و دون مرتبه عقلی است. سوم مرتبه عقلی است. انسان بر اساس اراده و همت همراه با معرفتی که دارد میتواند نشئه حیات خویش را تعیین سازد. حکمای الهی معتقدند که اگر انسان به مرتبه کمال رسید فرشتگان الهی را به وجود عقلانی خویش درک کرده میبیند فعلیت این مراتب به معنای درک همه کمالات است.
صدرالمتألهین در بحث مراتب وجود انسان میفرماید: قوای طبیعی انسان، سایه قوای نفس مدبره و قوای نفسانی سایه انسان عقلی میباشند. بنابراین هر انسانی گویا سه انسان است، انسان طبیعی و مادی که دارای اعضا و جوارح ظاهری است، انسان برزخی (مثالی) و دیگر انسان عقلی.(22)
اگر انسان این توانایی را در خود ایجاد کند که بتواند خویشتن را از قوای طبیعی رهایی دهد حیات برزخی برای او کشف میشود و به همین معنا قادر است که از حیات برزخی فاصله گرفته به حیات عقلانی که نتیجه کمالات نفسانی است برسد.
2ـ مراتب حیات در شریعت:
در آیات و روایات به این نکته تصریح شده که مراتب حیات برای همه افراد یکسان نبوده بلکه هر کس به فرا خور اندیشهاش، مرتبه حیات خویش را رقم میزند. برخی زندگی عادی دارند و برخی از زندگی بالاتری برخوردارند.
قرآن کریم حیات انسانها را در دنیا به آبی تشبیه کرده که از آسمان میبارد و به برکت آن گیاهان مختلفی در زمین میروید: «انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یأکل الناس و الانعام»(23) همه انسانها نیز با روح لطیف و پاک همانند آب زلال باران وارد عرصه طبیعت میشوند امّا با گام نهادن در آن مسیرهای مختلفی را پیش میگیرند.
«اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینةٌ و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفراً ثم یکون حطاماً و فی الآخرة عذابٌ شدیدٌ و مغفرةٌ من اللّه و رضوانٌ؛ بدانید که زندگانی دنیا به حقیقت بازیچهای است کودکانه و لهو و عیاشی و آرایش زنانه و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان این حقیقت کار دنیاست و در مثل مانند بارانی است که به موقع ببارد و گیاهی در پی آن از زمین بروید که کفار را به شگفت آورد و سپس بنگری که زرد و خشک شود و بپوسد و در عالم آخرت عذاب سخت جهنم و آمرزش و خشنودی حق نصیب است.»(24) آنان که منشأ ادراکشان حس است به ظاهر دنیا اهتمام دارند وطایفهای که به عقلانیت رسیدهاند از ظاهر دنیا فراتر رفتهاند.
«و ما اوتیتم من شیء فمتاع الحیوة الدنیا و زینتها و ما عند اللّه خیر و ابقی افلا تعقلون؛ و آن چه از نعمتهای این عالم به شما داده شده متاع و زیور بی قدر و زندگانی دنیاست و آنچه نزد خداست برای شما بهتر و باقیتر است اگر فهم و عقل کار بندید.»(25) و نیز در آیه دیگر میفرماید کسانی که جاهلند به زینت و زیور ظاهری دنیا دل بستهاند و آنان که عالمند به جمال و زیبایی عقبی وابستهاند. «و ما هذه الحیوة الدنیا الّا لهو و لعب و انّ الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ و نسبت زندگانی این دنیا جز لهو و لعب و همانا زندگانی در آخرت است اگر مردم بدانند.»(26) شبیه همین بیان را در آیه دیگر با این تعبیر فرموده است که انسانهای غافل چون از حق غفلت کردهاند به امور محسوس و ظواهر دنیا دل خوش کردهاند ولی آنان که اهل توجهاند به ظاهر آن بی توجهند، و به عالم و حیات اعتنا دارند.
«یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون؛ اکثر مردم به امور ظاهری دنیا آگاهند و از عالم آخرت غافلند.»(27) پس از نگاه شریعت اسلام، زندگی انسان برای عدهای در سطح حیات حیوانی است به این معنا که آنان در طول عمر خویش تمام اهتمامشان در به فعلیت رساندن صفات حیوانی است و از قوا و استعداد انسانی غفلت داشته یا تغافل میورزند. امّا برای طایفهای مسأله دقیقاً عکس آن است، یعنی در پی تحقق قوای انسانی و به دنبال حیات متعالی خویشند.
پینوشتها:nbsp;nbsp;nbsp;nbsp;ـــــــــــــــــــــــ
28. اسفار، ج 6، ص 417.
29. سوره انفطار، آیه 7.
30. سوره محمد، آیه 12.
31. سوره معارج، آیه 42.
32. سوره یونس، آیه 8 ـ 7.
33. همان.
34. نهج البلاغه، نامه 45.
35. دیوان پروین اعتصامی، چاپ فرهنگ، ص 39.
36. سوره انعام، آیه 122.
37. سوره سجده، آیه 18.
38. سوره بقره، آیه 171.
39. سوره توبه، آیه 109.
40. سوره حجر، آیه 29 ؛ سوره ص، آیه 72.
41. سوره انعام، آیه 76.
42. سوره اعراف، آیه 185.
43. سوره احزاب، آیه 72.
44. سوره بقره، آیه 31.
45. همان، آیه 30.
46. سوره اسراء، آیه 70.
47. سید محمد تقی معصومی اشکوری، دو چوب و یک سنگ، نشر سایه، چاپ دوم، ص 60.
48. مثنوی مولوی، دفتر ششم.
49. اسفار، ج 9، ص 70.
50. سوره یونس، آیه 24 و مشابه همین آیه در سوره کهف، آیه 45.
51. سوره حدید، آیه 20.
52. سوره قصص، آیه 60.
53. سوره عنکبوت، آیه 64.
54. سوره روم، آیه 7.
پدیدآورنده:تهیه و تدوین: حجةالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور،
http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=42831