د - جدا شدن از صفّ بازماندگان از جهاد کسى که از رفتن به جهاد سرباز مىزند، در واقع معارض و مخالف خطجهادى است، و ممکن است گاهى به ثروت و سرمایه خود تکیه کند ویا بابعضى از اعمال ظاهرى و تشریفاتى، سرباززدن خود را توجیه نماید،ومردم را چنین فریب دهد که گویا بخاطر آن اعمال، نقش او نقش رهبرىاست. گروهىاز مسلمانان بودند که در عصر رسول اللَّه از جهاد سرباززدند،برخلاف اوامر پیامبر که آنان را به جهاد دستور داده و خود هم شخصاً بهجهاد پرداخت. علّت اصلى تخلّف و سرباززدن آنان هم این بود که از جهادبا جان و مال کراهت داشتند، امّا براى توجیه عملشان، شدّت گرما را بهانهآورده را هم از جبهه رفتن منع مىکردند. گروه دیگرى از ثروتمندان هم بودند که از رسول خداصلى الله علیه وآله اجازهمىخواستند که به آنان اجازه دهد تا در کنار زنان بمانند و به صحنه جنگنروند. چنین گروههاى گریزان از جهاد، در واقع مانعى بر سر راه نهضتهستند، و بر مجاهدین است که از آنان فاصله گرفته و صف خود را از آنانجدا سازند، بهانهها و عذر تراشىهاى آنان در ممانعت از ادامه مسیر،گوش ندهند. بسیارى از کسانیکه از جهاد شانه خالى مىکنند، براى اینکه واقعیّتخود را توجیه نمایند، به منفى بافى پرداخته و درباره جهاد و مجاهدین بهپخش افکار منفى مىپردازند. آیات قرآن پارهاى از این منفى بافىها رایادآور شده است: )فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللَّهِ وَکَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْوَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوایَفْقَهُونَ(304)). »بازماندگان از جنگ از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند، و کراهت داشتندکه با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کنند و گفتند: دراین گرما حرکت نکنید.بگو آتش دوزخ از این هم گرمتر است اگر مىدانستند.« )وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُوامَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ(305)). »گروهى از آنان گفتند: چرا جمعى را اندرز مىدهید که سرانجام خدا آنها را هلاکخواهد کرد یا به عذاب شدیدى گرفتار خواهد ساخت. گفتند: این اندرزها براى اعتذاردر پیش پروردگار است. و شاید آنها تقوا پیشه کنند.« )وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَکِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناًیُجْبَى إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ(306)). »و آنها گفتند: ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم ما را از سرزمینمانمىربایند، آیا ما حرم امنى در اختیار آنان قرار ندادیم که ثمرات هر چیزى به سوى آنآورده مىشود. رزقى است از جانب ما ولى بیشتر آنان نمىدانند.« )قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ(307)). »گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالیکه افراد پست و بىارزش از تو پیروىکردهاند؟« )الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُالْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ(308)). »آنهایى که به برادران خود گفتند: اگر آنها از ما پیروى مىکردند، کشتهنمىشدند. بگو پس مرگ را از خودتان دور سازید اگر راست مىگوئید.« از همین افکار توجیهگرانه و منفىبافانه است مباهات آنان -در حالیکهاکثر آنان پولدار و ثروتمند هستند- به بعضى از خدمات اجتماعى ظاهرىکه انجام مىدهند همچون عمارت و آباد کردن مسجد و سقایت )آب دادن(مردم. خداوند سبحان دراین رابطه مىفرماید: )أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِوَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لاَیَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * الَّذِینَ آمَنُواوَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَأُولئِکَهُمُ الْفَائِزُونَ(309)). »آیا سیراب کردن حجّاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند کسى قرار دادید کهبه خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است؟ این دو در نزد خدامساوى نیستند، و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمىکند * آنها که ایمان آوردندوهجرت کردند و با اموال و جانهاىشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدابرتر است و آنها رستگارند.« در حدیث شریف آمده است که حضرت علىعلیه السلام به عباس فرمود: »یا عمّ، ألا تهاجر؟ ألا تلحق برسول اللَّهصلى الله علیه وآله؟ فقال: ألست فی أعظم من الهجرة؟اُعمّر المسجد الحرام وأسقی حاجّ بیت اللَّه، فنزلت الآیة...«(310). »اى عمو! آیا مهاجرت نمىکنى؟ آیا به رسول خداصلى الله علیه وآله ملحق نمىشوى؟ عباسگفت: آیا من مشغول کارى بزرگتر از هجرت نیستم؟ مسجدالحرام را بازسازىمىکنم و به حاجیان بیتاللَّه آب مىدهم.« دراین موقع بود که این آیه نازل شد: )أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ...(. جهاد، معیار صادق و روشن است، زیرا در جهاد است که اراده انسانمورد آزمایش بزرگ و سخت قرار مىگیرد، و با شهوات و هواهاى نفسانىمقابله مىشود، امّا ساختن یک مسجد دراین جا و یک درمانگاه در آنجا ازآسانترین کارهاست براى کسى که مالک میلوینها پول است و یا امکاناتدولت را در اختیار دارد، و همچنین است چاپ نسخههایى از قرآن و دادنچند درهم به فقرا. از همین جاست که ما باید بین مجاهدین و بین ریاکاران و کسانیکهدوگانه عمل کرده و از جهاد واجب شانه خالى مىکنند، فرق قائل شویموصفوف آنان را از یکدیگر جدا کنیم. |
ه - جدایى از ترک کنندگان جهاد بازنشستگان از جهاد هم دو گروه هستند؛ گروهى صاحبان عذرمىباشند همچون کور و بیمار و مانند آنها، امّا گروه دوم کسانى هستند کهدر سایر امور زندگى اشتغال دارند همچون کشاورز در مزرعهاش، کارگردرکارخانهاش، و کاسب در مغازهاش، مهندس، پزشک و هر صاحبحرفه دیگر. خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان از جهاد برترى دادهوفرموده است: )لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِبِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةًوَکُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً(311)). »هرگز افراد با ایمانى که بدون بیمارى و ناراحتى از جهاد بازنشستند بامجاهدانى که در راه خدا با مال و جان جهاد کردند یکسان نیستند. خداوند مجاهدانىرا که با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان ]= ترک کنندگان جهاد [برترى مهمىبخشید. و به هر یک از این دو گروه وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان باپاداش عظیمى برترى بخشیده است.« در سایه عزّت و کرامت و استقلال است که هر انسانى ارزش خود رادارد، و در صورت فقدان آنها هیچ فردى ارزش و احترام ندارد، و لذا دفاعمهمتر از هر چیز و والاتر از هر ارزشى است. اگر نظام سیاسى یک کشور فاسد یا زیر دست قدرت بیگانه باشد،هر گونه حرکت و هر فرد و همه ثروتهاى امّت در خدمت آن رژیم فاسد،یا حداقل غیر مفید و بیهوده خواهد بود، زیرا در حدیث معروف آمدهاست: »إذا فسد السّلطان فسد الزّمان«؛ »وقتى حکومت فاسد شود همه زمانه فاسدخواهد شد.« و خداوند سبحان هم فرموده است: )وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُفَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً(312)). »و هنگامیکه بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم، مترفین )ثروتمندان( را امرمىکنیم پس آنان فسق و فساد مىکنند ومستحق مجازات مىشوند. بعد به شدّت آنهارا درهم مىکوبیم.« این آیه به رهبرى مترفین و ثروتمندانى تفسیر شده است که به عذابالهى منتهى خواهد شد. از همین رو باید گفت: کسانیکه براى نجات امّت از یوغ رژیمهاىفاسد جهاد مىکنند، یا کسانیکه از نظام سیاسى صالح و شایسته حمایتمىنمایند و از موجودیّت آن پاس مىدارند، در واقع از همه ارزشهاىجامعه و از حرمت همه مردم پاس مىدارند، و در سایه وجود آنان است کههر تلاشى سودبخش و مفید واقع مىشود. بدین ترتیب درمىیابى که هر فردى براى خود کار مىکند، امّا مجاهدبراى دیگران تلاش مىورزد، و به همین جهت خداوند مجاهدین را برقاعدین برترى و فضیلت بخشیده است. از این بصیرت قرآنى حقایق زیر روشن مىگردد: 1 - بر جامعه است که به مجاهدین خدمت کنند و آنان را در مسایلسیاسى بر سایر مردم ترجیح بدهند، پس اگر مردم خواستند شخصى رابراى اداره کشور برگزینند، بهتر آن است که از میان مجاهدین انتخابشود. 2 - بر دولت است که بخش مهمّى از بودجه دولت را به مجاهدیناختصاص دهد. در قرآن مجید موارد مصرف حقوق شرعى را برشمرده کهدر مقدّمه آنها »سبیل اللَّه« است و بارزترین و روشنترین مصداق »سبیلاللَّه« امور جهادى است. 3 - بر دولت است که قوانین و مقرّرات خاصّى را براى مجاهدین وضعکند؛ مانند مقدّم داشتن آنان بر سایر مردم در صحنه سیاسى، و تخصیصامتیازات اقتصادى براى آنان به مقتضاى شرایط موجود کشور. 4 - همچنین شایسته است جامعه، مجاهدین را در سایر شؤوناجتماعى نیز مورد احترام قرار دهد، مانند کمک دادن به آنان در صورتنیاز و برتر دانستن آنان در تأمین اجتماعى و در ازدواج و حتّى در مجالسومانند آن. 5 - بر مجاهدین است که از وحدت و اتّفاق خود پاس بدارند، و اجازهندهند که اختلافات اجتماعى در صفوف آنان نیز رخنه کرده و در میان آنانچند دستگى ایجاد نماید، که در این صورت هیبت و اقتدار آنان سقوطکرده و آبرو و عزّت آنان فروخواهد ریخت. |
ب - مهاجرت و یارى رساندن دارالاسلام آن سرزمینى است که مسلمانان در آنجا اجتماع مىکنند، چهاز اهالى آن سرزمین باشند و یا از کسانیکه به آنجا مهاجرت کردهاند، همگىحقوق برابر دارند. همگى یک امّت، و کیان سیاسى واحد هستند، و سایرمسلمانانى که در نقاط دیگر دنیا پراکنده هستند، دراین کیان حقى ندارند،مگر اینکه به دارالاسلام هجرت کنند، وا گر مهاجرت کردند و همراه بامسلمانان آنجا، جهاد نمودند، آنان و پیشینیان، همگى در حقوق، برابرخواهند بود، و پیشینیان این فضیلت را دارند که زودتر از دیگران مبادرتبه این کار کردهاند. این وابستگى دینى، هویّت سیاسى مسلمان را تشکیل مىدهد و بر همهوابستگىهاى خونى، نژادى، قومى، ملّى و منطقهاى او مُقدّم است. خداوند سبحان مىفرماید: )إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَآوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنوَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْر إِلَّا عَلَىقَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(299)). »کسانیکه ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهاى خود در راه خداجهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یارى نمودند، آنها یاران یکدیگرند، و آنها که ایمانآوردند و مهاجرت نکردند، هیچ گونه ولایت در برابر آنها ندارید تا هجرت کنند و اگردر حفظ دین خود از شما یارى طلبند، بر شماست که آنها را یارى کنید جز بر ضدگروهى که میان شما و آنها پیمان است و خداوند به آنچه عمل مىکنید بیناست.« وقتى در جمله )أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ( »آنان یاران یکدیگرند« تدبّروتأمّل کنیم، درک مىکنیم که در دارالاسلام بین اهالى اصلى آن سرزمینومهاجرین چه رابطه عمیق و مستحکمى پدید مىآید، مشروط به این کهاهالى اصلى این سرزمین، به مهاجرین پناه و یارى بدهند و سایر مسلمانانهم به این سرزمین مهاجرت کنند، امّا اگر مسلمانى مهاجرت نکند، او حقهیچ نوع ولایتى و یا حقوق سیاسى یا اقتصادى ندارد. آرى تنها به عنوان اینکه مسلمان است اگر از برادران مسلمان خود، درامور دینى یارى خواست باید یارى شود تا خطراتى که او را صرفاً از جهتوابستگى دینىاش تهدید مىکند، دفع شود، ولى مصالح امّت اسلامىساکن در دارالاسلام، مهمتر از هر چیزى است و لذا اگر مسلمانان براساسمصالح امّت، با دولت دیگر میثاق و معاهدهاى امضا نمایند، سپسمسلمانان ساکن در آن دولت در معرض فشارها وتنگناها قرار گیرندومسلمانان را به یارى بخواهند، نباید آن میثاق نقض شود و با آن دولتوارد جنگ شد به گونهاى که کیان امّت و دولت اسلامى در دارالاسلام درمعرض خطر قرار گیرد. در آیه دیگر خداوند مىفرماید: )وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلاَ یَجِدُونَ فِیصُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یُوقَشُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(300)). »و براى کسانى است که در این سرا ]= سرزمین مدینة[ و در سراى ایمان، پیشاز مهاجران مسکن گزیدند و کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مىدارند،ودر دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمىکنند، و آنها را بر خودمقدّم مىدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند، کسانیکه از بخل و حرص نفسخویش باز داشتهاند رستگارانند.« از این آیه الهام مىگیریم که بین اهالى بومى دارالاسلام و مهاجرین بایدیکنوع پیوند و همبستگى روحى و درونى بوجود آید، تا هسته اصلى امّتواحدهاى که مافوق همه امتیازات خونى، نژادى و قومى است، ایجادشود. آرى پیوند خویشاوندى تنها در چارچوب امّت واحده مىتوانداعتبار و موقعیّت داشته باشد، زیرا در کتاب خدا »اُولوالارحام« یعنىخویشاوندان نسبت به یکدیگر سزاوارترند. خداوند در قرآن، ما را از هر نوع وابستگى دیگر که موازى با وابستگىدینى و اعتقادى و مکتبى باشد، بر حذر مىدارد و مىفرماید: )أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِاللَّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(301)). »آیا گمان کردید که به حال خود رها مىشوید در حالیکه خداوند هنوز کسانى راکه از شما جهاد کردند و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خویشانتخاب نمودند، از دیگران مشخّص ساخته است؟ )باید آزمون شوید و صفوف ازهم جدا گردد( و خداوند به آنچه عمل مىکنید آگاه است.« بدین سان جایز نیست که مسلمان، غیر از مؤمنین کس دیگرى را محرماسرار خود قرار دهد، یعنى ولایت وارداتى و بیگانه از ولایت اصلى رابپذیرد زیرا ولایت اصلى باید از آن خدا و پیامبرش و مؤمنین باشد، نه از آنهیچ گروه قومى، منطقهاى و حزبى مخالف. |
ج - برائت از دشمنان برائت از دشمنان خدا شرط ولایت خدا و رسول اوست، زیرا قلبانسان نمىتواند حامل دو نوع ولایت و جایگاه دو نوع محبّت متضادباشد، و هر انسان هم جز یک قلب بیشتر ندارد. خداوند مىفرماید: )لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُواآبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمبِروحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْوَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(302)). »هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمىیابى که با دشمنان خداورسولش دوستى کنند، هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشانباشند، آنان کسانى هستند که خدا، ایمان را بر صفحه دلهاىشان نوشته، و با روحىاز ناحیه خودش آنها آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایى از بهشت وارد مىکندکه نهرها از زیر درختانش جارى است، جاویدانه در آن مىمانند. خدا از آنها خوشنوداست و آنان نیز از خدا خوشنودند. آنها حزب اللَّهاند بدانید حزب اللَّه رستگارانند.« بدین ترتیب وابستگى به خط مکتب، مستلزم این است که دل باید ازهمه انواع وابستگىهاى دیگر، حتّى وابستگى خانوادگى معارض باولایت خداوند، پاک شود. قرآن کریم از دوستى و مودّت با دشمنان خدا و رسول منع کرده است،زیرا آنان به حق و حقیقت، کفر ورزیدند و مؤمنین را از سرزمینشاناخراج کردند. و دشمن تو همان کسى است که مخالف ارزشها و منافع توباشد. خداوند مىفرماید: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْکَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمخَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَاأَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ(303)). »اى کسانیکه ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید شمانسبت به آنان اظهار محبّت مىکنید، در حالیکه آنان به آنچه از حق براى شما آمده کافرشدهاند، و رسول اللَّه و شما را بخاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست ازشهر و دیارتان بیرون مىرانند. اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خوشنودیمهجرت کردهاید با آنان پیوند دوستى بر قرار نسازید. شما مخفیانه با آنها رابطهدوستى بر قرار مىکنید در حالیکه من به آنچه پنهان یا آشکار مىسازید از همهداناترم، و هر کس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده است.« اینکه انسان در ولایتها، گرایشها و محبّتهاى خود دچار دوگانگىوتضاد شود، از خطرناکترین بیماریهاى جامعه است، و باید با تمام توان بااین آفت مبارزه شود؛ زیرا همین بیمارى، محور نفاق و دورویى، ریشهفساد سیاسى و علّت ضعف و ناتوانى در جامعه است. |
الف - اوّلین وابستگى اوّلین گام در وابستگى به خط جهاد، دورى جستن از تأثیرات محیطخانوادگى است. کسى که علاقه و محبّتش به پدر، مادر، فرزندان، برادرانو همسرش، مهمتر و بیشتر از محبّت به خدا و پیوستن به دین او و ایمان بهپیامبر و جهاد در راه خدا باشد، باید در انتظار این باشد که خداوند کیفرشرا براى او برساند. از همین روست که خداوند بعداز آنکه مؤمن را از تسلیم شدن در برابرخانواده منع مىکند، به پیروى از راه کسانیکه به سوى خدا برگشتهاند،دستور مىدهد و مىفرماید: )وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَى أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِیالدُّنْیَا مَعْرُوفاً وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْتَعْمَلُونَ(297)). »و هرگاه آن دو تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن آگاهىندارى، از ایشان اطاعت نکن، ولى با آن دو، در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن، وازراه کسانى پیروى کن که توبهکنان به سوى من آمدهاند، پس بازگشت همه شما بهسوى من است و من شما را از آنچه عمل مىکردید آگاه مىکنم.« کسانیکه به سوى خدا بازگشتهاند، کسانى هستند که آنان، جامعهوخانوادههاىشان از ایمان دور بودند ولى بعد به بهشت ایمان بازگشتند،و پیروى از راه آنان به معناى پذیرفتن روش آنان است که با روشهاى جامعهجاهلى مغایرت دارد. روش آنان برائت جستن از طاغوت و طرفداران او،و برائت جستن از فرهنگ و نظامهاى طاغوتى، وبرگزیدن شیوه رویارویىو مقابله با طاغوت بجاى تسلیم در برابر اوست. این وابستگى، مجاهد را بطور کلّى از محیط خانوادگى او جدا نمىکند)مگر در شرایط رویارویى سخت(؛ بلکه وابستگى خود را به خط جهاد،اصل و اساس روابط خود قرار داده، که براساس آن فرهنگ خود را بازمىیابد و تصمیمات لازمه را اتّخاذ مىکند، امّا در خانواده خود همچنان بهعنوان یک عضو مفید باقى مىماند، به آنان نیکى مىکند، در امور زندگى باآنان همکارى مىنماید مشروط به اینکه با شیوه جهادى او تضاد و تعارضنداشته باشد. بلکه او سعى مىکند خانواده را نیز به سوى خط جهاد سوقدهد، و هرگز ناامید نمىشود، زیرا امیدوار است خداوند آنان را به راهدرست هدایت کند. شایسته است دراین جا حدیث شریف منقول از امام صادقعلیه السلام را باگوش جان بشنویم و بخوانیم: حضرت صادقعلیه السلام فرمود: »برّ الوالدین من حسن معرفة العبد باللَّه؛ إذ لا عبادة أسرع بلوغاً بصاحبها إلى رضا اللَّهتعالى من حرمة الوالدین المسلمَین لوجه اللَّه؛ لأنّ حق الوالدین مشتقّ من حقّ اللَّه تعالى إذاکانا على منهاج الدین والسنّة. ولا یکونان یمنعان الولد من طاعة اللَّه إلى معصیته، ومنالیقین إلى الشکّ، ومن الزهد إلى الدنیا، ولا یدعوانه إلى خلاف ذلک. فإذا کانا کذلکفمعصیتهما طاعة، وطاعتهما معصیة«(298). »نیکى به پدر و مادر ناشى از حسن خداشناسى بنده است، زیرا هیچ عبادتى ماننداحترام خالصانه به پدر و مادر مسلمان نیست که صاحبش را هرچه سریع و زود، بهخوشنودى خداوند برساند، چون حق پدر و مادر از حق خداوند متعال نشأت یافتهاست، البتّه در صورتیکه پدر و مادر به روش دین و سنّت حرکت کنند و در اطاعت خدامانع فرزندشان نشوند، و اورا از اطاعت به معصیت، و از یقین به شک، و از پارسایىبه دنیاپرستى نکشانند، و گرنه اگر چنین کنند، مخالفت با پدر و مادر، اطاعت،واطاعت آنان معصیت خواهد بود.« |
دوستان و اولیاى خدا قرآن کریم : 1 - )وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَى أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَافِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْتَعْمَلُونَ(292)). »و هرگاه آن دو )پدر و مادر( تلاش مىکنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهىکه از آن آگاهى ندارى، از ایشان اطاعت نکن، ولى با آن دو در دنیا به طرز شایستهاىرفتار کن و از راه کسانى پیروى کن که توبهکنان به سوى من آمدهاند، پس بازگشتهمه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مىکردید آگاه مىکنم.« 2 - )وَالَّذِینَ آمَنُوا مِن بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنکُمْ وأُولُواالْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(293)). »و کسانیکه بعداً ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما جهاد نمودند، از شماهستند؛ وخویشاوندان نسبت به یکدیگر، در احکامى که خدا مقرّر داشته،سزاوارترند. خداوند به همه چیز داناست.« 3 - )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْوَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلاَیَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ(294)). »اى کسانیکه ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود باز گردد، خداوندجمعیتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند، و در برابرمؤمنان، متواضع و در برابر کافران، سرسخت و نیرومندند. آنها در راه خدا جهادمىکنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این فضل خداست که به هر کسبخواهد مىدهد و فضل خدا وسیع و خداوند داناست.« 4 - )وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَنَصَرُوا أُولئِکَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ(295)). »و آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناهدادند و یارى نمودند، آنان مؤمنان حقیقى اند. براى آنها آمرزش وروزى شایستهاىاست.« فقه آیات از آیات کریمه بالا استفاده مىکنیم: براى اینکه صفوف مجاهدین منظّمشود و گروههاى جهاد، هماهنگى و همبستگى پیدا کنند تا اینکه از محبّتخداوند سبحان بهرهمند شوند، آنجا که مىفرماید: )إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ(296)). »خداوند کسانى را دوست مىدارد که در راه او پیکار مىکنند گویى بنایىآهنیناند.« براى رسیدن به این اهداف، باید مؤمنان در یک سیر تدریجى، پله بهپله بالا روند تا در پایان کار، »حزب اللَّه« و »جند اللَّه« را تشکیل بدهند،واز اولیا و دوستان او شوند، دوستانى که براى آنان یارى و پیروزىورستگارى را وعده داده است. این سیر تدریجى را در ابتدا بطور اجمال و بعد به تفصیل بیان مىکنیم: 1 - پیوستن به راه کسانى که به خدا بازگشتهاند، بدور از همه روابطخانوادگى، فامیلى و قومى. 2 - هجرت به صفوف مجاهدین و پیوستن به مبارزان، بدور از روابطوعلایق ملّى و میهنى. 3 - برائت جستن از دشمنان دین و اعلام صریح این برائت. 4 - جدا شدن از صفّ عافیتطلبان، بهانهجویان و کسانیکه به یکسلسله اعمال ظاهرى و تشریفاتى )مانند عمارت مساجد و آب دادن بهمردم...( مغرور مىشوند ودل خوش مىکنند و به این بهانه از جهاد سربازمىزنند. 5 - جدا شدن از صف قاعدین یعنى کسانیکه مشغول کار و زندگىشخصى خود هستند و به جهاد نمىپردازند. 6 - ذوب شدن در بوته آزمایش حزب اللَّه با ایجاد رابطه محبّت آمیزخدایى، و مشورت، و احترام به نظر دیگران، و توصیههاى متقابلوهمدلى و همبستگى با آنان. در سطور ذیل احکامى را که از این بصیرتهاى قرآنى بدست مىآیدعرضه مىداریم ان شاء اللَّه. تفصیل احکام برخى از مؤمنان، معارج کمال و تقرّب به ذات حق را از طریق مراحلومراتب بلند و متعالى به ترتیب ذیل طى مىکنند: |