بسم الله القاصم الجبارین
ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم
برگرد تا سربند یازهرا نبستیم
این سوال را غالبا از افرادی شنیدم که با فعالیت های وبلاگ جهاد مجازی موافق نبوده و انتقادهایی را نسبت به برخی فعالیت های این وبلاگ و کسانی که در این وبلاگ فعالیت می کنند داشته و دارند.اما در این میان عده ای نیز بدون هیچ دلیل و صحبتی ما را متهم می کنند و برچسب متحجری و مخالفت با آزادی و تخریب کنندگان چهره اسلام و ارتباط با سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی و ... را به ما می زنند.
برای برطرف شدن این سو تفاهم ها و اتهامات تصمیم گرفتیم مطلبی را جهت دلایل این نوع فعالیت های این وبلاگ در این حوزه بنویسیم.
افرادی که کلمه جهاد را می شنوند عموما به دو دسته تقسیم می شوند:دسته اول همفکرانی که مخالفت و انتقادشان بیشتر حول قضیه زمان و اذن این کار است و دسته دوم افرادی که با شنیدن این کلمه غیر از خشونت و مبارزه با آزادی چیزی به ذهنشان نمی رسد.
جهت استحضار هر دو گروه باید بگوییم که ما منتظر نخواهیم ماند دشمن به مرز های جغرافیایی مان حمله کند تا مثل همیشه دفاع کنیم.امروز شکل و قالب جنگ و تهدیدات دشمن عوض شده و مطمئنا این دوستان متوجه این موضوع هستند.این دوستان مطمئنا خود را به کج فهمی زده اند که برخی اظهار می کنند جنگ یعنی جنگ نظامی و رو در رو.ما هم قبول داریم اما آیا امروز دشمن با ادوات نظامی مثل توپ و تانک به ما حمله خواهد کرد؟!!!مگر توان نظامی کشورهایی مثل آمریکا و اسرائیل بیشتر از ما نیست؟واقعا چرا به ما حمله نمی کنند؟!
چرا یکی از فرماندهان اطلاعاتی آمریکا در سخنانش پیرامون ایران گفت:به جای موشک بر سر مردم ایران دامن کوتاه بریزید؟!!
چرا در همایش سالیانه صهیونیست ها یکی از راه های شکست ایران را ترویج اینترنت و مقابله با فیلترینگ دانستند؟!!!
پس همه ما می دانیم که جنگ امروز جنگ فرهنگی و عملیات روانی در محیطی متفاوت است و یکی از این محیط ها اینترنت است.
حال که فهمیدیم دشمن از چه حربه ای و تسلیحاتی برای حمله به اسلام عزیز استفاده می کند برای ما این جمله نامفهوم است که وظیفه ای برای دفاع یا تهاجم نداریم.
اگر در زمان دفاع مقدس جوانان ما قابلیت اسلحه به دست گرفتن را داشتند و به میدان جنگ رفتند امروز با تغییر نوع سلاح ما نیز قابلیت دفاع و مرتبه ای بالاتر از هشت سال دفاع مقدس ، قابلیت و توانایی تهاجم را داریم.
چرا تهاجم؟
آیا وقتی دشمن شما نیت تخریب دین شما و تخریب فرهنگ شما را دارد شما سکوت می کنید؟!!!
مطمئنا از دین و ناموس و وطنتان دفاع می کنید.دفاع نیز راه های زیادی دارد که متاسفانه در این سال ها فقط و فقط مدافع بوده ایم.اما امروز نوبت تهاجم ماست.حمله نه برای از بین بردن مردم،نه برای غارت، نه برای توهین به مقدسات بلکه جهت از بین بردن مکان هایی که دشمن در آن بستری را برای تخریب فرهنگ و دین و مذهب جوانانمان فراهم کرده.مدتی پیش بود که از فردی شنیدم فرزند یکی از سران آمریکا در امارات به تربیت وبلاگ نویسانی جهت فعالیت بر ضد نظام مقدس جمهوری اسلامی می پردازد . از همون روز بود که اهمیت مسئله جهاد در حوزه اینترنت برایمان دو چندان شد و بیشتر از پیش بر این هدفمان تاکید کردیم که اگر دشمن قصد حمله به دین و فرهنگ ما به هر وسیله ای دارد ما از همان وسیله برای دفاع و حمله به دشمن استفاده خواهیم کرد و به نیت دشمنمان حمله می کنیم و خواهیم کرد.
اگر دشمن نیت کرده از این محیط و سلاح برای تهاجم استفاده کند ما از همین سلاح که ساخته دست خودش هم هست برای دفاع و تهاجم به آنها استفاده خواهیم نمود.
به هر حال هر یک از شما می توانید این سلاح را به دستتان بگیرید و بر ضد دشمن از آن استفاده کنید.راه های مختلفی وجود دارد حتی با انتشار یک عکس ، یک کلیپ و ...
دوستان ، امروز سلاحی که دشمن در مقابل ما به دست گرفته مخرب تر از توپ و تانک است.
کمی بیشتر فکر کنیم...
با همه این توصیفات اعضای گروه جهاد مجازی می دانند که فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت و چون [ریگ به سوى آنان] افکندى تو نیفکندى بلکه خدا افکند [آرى خدا چنین کرد تا کافران را مغلوب کند] و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشى نیکو بیازماید قطعا خدا شنواى داناست .
به جهاد مجازی بپیوندید...اگر طرح یا نظری جهت انجام حرکت های مختلف به ذهنتان می رسد با ما در میان بگذارید
جبروتهم تحت اقدام حزب الله
عظمت آنها زیر گام های حزب الله است
منبع:
و اما جهاد امروز ما جهاد فرهنگی کاری دشوار و حساستر از جهاد نظامی است و تداوم بیشتر و هماهنگی افزونتر و دانش و هنر بیشتر لازم دارد.
اصلاح اندیشههای جامعه، اصلاح احساسات عمومی، اصلاح اخلاق و روحیات مردم، اصلاح فرهنک و رسوم مردمی، اصلاح برداشتهای نادرست از قرآن، اصلاح برداشتها از احادیث نبوی9، تکمیل و اصلاح اطلاعات جامعه از اوضاع اجتماعی، اصلاح رسانههای و عناصر تأثیرگذار بر فرهنگ عمومی، اصلاح مواد و متون و مدرسان و استادان نظام آموزشی، اصلاح روشهای تحقیق و تألیف و تبلیغ و تدریس و اطلاع رسانی، همه تحولاتی است که در جهاد فرهنگی باید مورد توجه قرار گیرد.
در علم حقوق جزا، وقتی که صحبت از تهاجم میشود، زود بحث به «دفاع» کشیده میشود. علمای حقوق، دفاع را مشروط کردهاند به تناسب با حمله. یعنی اگر مهاجم تفنگ دست گرفته بود، مدافع هم حق تفنگ دست گرفتن دارد.
در عرصه فرهنگ، سالها میشود که رهبر معظم انقلاب، مساله «تهاجم فرهنگی» را هشدار دادهاند. تهاجم فرهنگی، توهم یک توطئه نیست. اگر حالا به ما حمله فرهنگی کردهاند، بیست ـ سی سال پیش، در دوران جنگ سرد، بلوک غرب به بلوک شرق تهاجم فرهنگی کردهاست.
الآن که اسناد سی. آی. ای. (CIA) درباره آن دوران منتشر شده، میبینیم که در دوران جنگ سرد فرهنگی، سی. آی. ای. در هر روز، دستکم نه (9) روشنفکر بلوک شرقی را کشته است. معلم، روزنامهنگار، نویسنده، کارگردان و .... خلاصه هرکسی که سرش به تنش میارزیده. بعضی را با گلوله کشتهاند، بعضی را سم خوراندهاند و خیلیها را به مرضهای لاعلاج میراندهاند. اسناد این ماجراها در کتاب «سیا و جنگ سرد فرهنگی» آمده است.
خوب وقتی تهاجم فرهنگی وجود دارد، باید دفاع هم باشد. اصطلاح دینی دفاع میشود: جهاد! یعنی در برابر تهاجم فرهنگی باید «جهاد فرهنگی» باشد.
اما این جهاد فرهنگی که پیش از این جهاد نظامی و جهاد سازندگی بود، مختصات و خصائصی دارد. خداوند سبحان میفرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا». یعنی کسانی که در راه ما جهاد کنند، همانا آنان را به راههای خود هدایت میکنیم. به بیان سادهتر، خداوند قول داده که دست مجاهد را میگیرد و نمیگذارد راه را گم کند.
پس میشود گفت که برای مبارزه با تهاجم فرهنگی، مهمترین چیز حفظ روحیه جهادگری است. اینکه «مجاهد» باشیم. اگر این حرکت از سوی ما انجام شود، برکتهای الهی شامل حالمان میگردد. انشاءالله
آیاتی از سوره آل عمران
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ کَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِی الأَرْضِ أَوْ کَانُواْ غُزًّى لَّوْ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجْعَلَ اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
آیه 156) :اى کسانى که ایمان آوردهاید! همانند کافران نباشید که چون برادرانشان به مسافرتى مىروند، یا در جنگ شرکت مىکنند (و از دنیا مىروند و یا کشته مىشوند)، مىگویند: «اگر آنها نزد ما بودند، نمىمردند و کشته نمىشدند!» (شما از این گونه سخنان نگویید،) تا خدا این حسرت را بر دل آنها [= کافران] بگذارد. خداوند، زنده مىکند و مىمیراند؛ (و زندگى و مرگ، به دست اوست؛) و خدا به آنچه انجام مىدهید، بیناست
وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ
آیه 158) :اگر هم در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، (زیان نکردهاید؛ زیرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود،) جمع آورى میکنند، بهتر است!
وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ
آیه 159) :و اگر بمیرید یا کشته شوید، به سوى خدا محشور مىشوید. (بنابراین، فانى نمىشوید که از فنا، وحشت داشته باشید.)
قسمتی از آیه 154(ای رسول)بگو: «همه کارها (و پیروزیها) به دست خداست!» آنها در دل خود، چیزى را پنهان مىدارند که براى تو آشکار نمىسازند؛
مىگویند: «اگر ما سهمى از پیروزى داشتیم، در این جا کشته نمىشدیم!»
بگو: «اگر هم در خانههاى خود بودید، آنهایى که کشتهشدن بر آنها مقرر شده بود، قطعاً به سوى آرامگاههاى خود، بیرون مىآمدند (و آنها را به قتل مىرساندند).
و اینها براى این است که خداوند، آنچه در سینههایتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهاى شما (از ایمان) است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سینههاست، با خبر است.
متن کتاب روح
تالیف : محمدایوب کاظمی
دانشمندان مادی چگونه به وجود روح پی بردند؟
1- خواب مغناطیسى
در عصر ما میلیونها تن از دانشمندان و صاحبنظرانى که در برابر براهین فلسفى سر فرود نمىآوردند و وجود موجودات مجرد ر ابعید یا غیر ممکن مىشمردند ، از راه مراجعه به خواب مصنوعى ومغناطیسى و حقایق فراوان و بىشمارى که از این راه به دست آمد ، تسلیم حقیقتشدند و تجرد روح را تصدیق کردند.
کسى که به وسیله عامل خواب مصنوعى ، خواب مىشود ، حالاتى پیدا مىکند که هرگز در حالت عادى برایش ممکن نبوده است ، او به اندیشههاى افراد پى مىبرد و اعمال گذشته افراد برایش مکشوف مىشود و چه بسا مسائل مشکل علمى را که هیچ آگاهى از آنها نداشته ، پاسخ صحیح و دقیق مىگوید.
2 – احضار روح یا ارتباط با ارواح
در این که برخى از افراد با ارواح مردگان ارتباط پیدا مىکنند ، نمىتوان شک کرد.
شواهدی بر تجرد نفس انسان بیاورید :
تجرد نفس شواهد متعددی دارد که پاره ای از آن ها به قرار ذیل است :
الف ـ نفس ناطقه ی انسان در بعضی افعال هم چون ادراک خود و ادراک ادراک خود و نیز ادراک قوای خویش از به کارگیری ابزار مادی (بدن) بی نیاز است و آنچه در فعل خود از ابزار و ماده بی نیاز باشد ، در ذات خود نیز از آن ها مستغنی است( ابن سینا ، الاشارات و التنبیهات ، ج 3 ، نمط 7 ، فصل 4، ص 275)
ب ـ یکی از اموری که ما در خود می یابیم ، یادآوری مطالب و صور علمی است ، یعنی هرگاه معلومات خود را فراموش می کنیم ، با اندکی توجه و بدون یادگیری مجدد آن ها را به یاد می آوریم.
متن کتاب روح
تالیف : محمدایوب کاظمی
فصل هفتم :
روح
روح یعنی چه ؟
روح از نظر لغت به معناى نفس و دویدن است. بعضى ها تصریح کرده اند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنى مشتق شده است و اگر روح انسان که گوهر مستقل مجردى است به این نام نامیده شده به خاطر آن است که از نظر تحرک و حیات آفرینى و ناپیدا بودن هم چون نفس و باد است.
روح چیست و انسان چند روح دارد؟
روح عبارت است از موجودی لطیف و پر اثر که منشاء کارهای زیادی در محدوده خود می شود. به طور کلی دو نوع روح داریم : روح مادی و روح مجرد
روح مادی سه نوع است : 1- روح جمادی که مخصوص جمادات و مواد بی جان است و باعث حفظ اشیاء در حالت خاص خود می شود.
2- روح نباتی یا گیاهی که باعث رشد و رویش و تکثیر میشود.
3- روح حیوانی که باعث حساسیت و عکس العمل فوری می شود و در دو زمینه جذب امور مورد پسند و دفع امور ناپسند برای جسم کار می کند و به نام غریزه معروف است.
روحهای مادی با مرگ بدن از بین می روند و تنها وظیفه ی آنها آماده کردن بدن برای تکامل روح انسان بوده است.
اما روح مجرد چهارتاست که عبارتند از :
متن کتاب روح
تالیف : محمدایوب کاظمی
تفسیر مرگ در فلسفه ی غرب چیست؟
الف ـ افلاطون بر اساس دیدگاه خود ، در باب چگونگی وجود روح پیش از بدن و هبوط آن به دنیا ، مرگ را جدایی روح از تن و در نتیجه آزادی روح از قید و بند می داند. وی کلام سقراط را چنین نقل می کند :
تا در دام تن گرفتاریم و روحمان با این دیو دست به گریبان است ، نخواهیم توانست به آرزوی خود برسیم و حقیقت را دریابیم ، زیرا تن هر ساعت زحمتی تازه برای ما فراهم می آورد و پیاپی از ما نان و آب می خواهد و گاه هم بیمار می شود و پیوسته ما را در بند میل و هوس و ترس نگاه می دارد و با اشباح و سرگرمی های کودکانه مشغول می سازد ، چنان که هیچ فراغت نمی یابیم تا چیزی را بدان سان که به راستی هست بشناسیم ، از این گذشته جنگ ها و آشوب ها و خونریزی ها سببی جز تن و هوس های آن ندارد ، زیرا جنگ برای مال در می گیرد و مال برای تن خواسته می شود و بدین سان همه ی وقت ما در خدمت تن می گذرد و از آن رو نمی توانیم فارغ از تن ، دمی در خود فرو برویم و روی به جستجوی حقیقت بیاوریم... تا زنده ایم این نعمت دست نخواهد داد. زیرا روحی که در بند تن است دسترسی به شناسایی نمی تواند داشت. پس یا هرگز نخواهیم توانست از شناسایی بهره ای برگیریم یا پس از مرگ به تحصیل آن توانا خواهیم شد ، چه ، روح تنها در هنگام مرگ از تن جدا می گردد و آزاد می ماند. در زندگی فقط وقتی می توانیم اندکی به حقیقت نزدیک شویم که به حد امکان کاری به کار تن نداشته باشیم و جز مقدار ضروری به آن نپردازیم و نگذاریم طبیعت تن ، روح ما را آلوده سازد ، بلکه تا می توانیم خود را از آن بر کنار نگه داریم تا خدا ما را از آن رهایی بخشد... مگر مرگ جز جدایی روح از تن است و... آیا اثر فلسفه این نیست که روح را از تن و قیدهای تن آزاد کند.
متن کتاب روح
تالیف : محمدایوب کاظمی
فصل هشتم :
مرگ
ترسناکترین امر برای انسان چیست و چگونه باید این ترس را از بین ببرد؟
از میان عوامل گوناگونی که موجب ترس و وحشت انسان می شود ، شاید هیچ یک به اندازه ی اندیشه ی مرگ ، آدمی را به وحشت و هراس نیندازد. هرچند ممکن است که انسان با پرداختن به امور دیگر خود را از اندیشه ی مرگ غافل کند ، اما هرگاه که حوادثی همچون مرگ خویشان و نزدیکان پیش آید ، خود را گرفتار این اندیشه و ناتوان از درک حقیقت آن می بیند و سرانجام رهایی خود را دگربار در همان غفلت از مرگ جستوجو می کند. آشکار است که راه نجات از این حالت ، تغییر نگرش به این حادثه ی ناگزیر و حتمی باشد.
جای این پرسش هست که اگر مرگ ، به معنای آغاز حیات انسانی در جهان دیگر است و انسان همواره حرکتی جوهری و جبلی به سوی عالم آخرت دارد ، پس سبب تکوینی چنین وحشتی چیست ؛ زیرا ترس از مرگ یک عارضه نیست ، بلکه جنبه ای از ساختار نفسانی بشر است ، بدین جهت باید در نظام تکوینی سبب یا سبب های امکانی برای آن وجود داشته باشد.
در پاسخ می توان به دو امر اشاره کرد :
سوال : علت اصلی شکل گیری تفکر مبتنی بر شانس یا بخت در حوزه اجتماعی کدام است ؟
تبعیضها و بی عدالتیها
منبع : صفحه 98 کتاب بیست گفتار از استاد شهید مرتضی مطهری
بلی ، یک اثر و یک نشانه مبهم و یک جای پای مبهم دیدهاند ، از همانجا اعتقاد به بخت در آنها پیدا شده . چه دیدهاند ؟ در جامعهای زندگی میکردهاند که افراد و اشخاص عمری به سعی و عمل می گذراندهاند ، اما با محرومیت بسر میبردهاند . در عوض ، بیکارها و عزیزهای بلا جهت میدیدهاند برخوردار و مرفه . هرچه دیدند ، بی تمیز را ارجمند و عاقل را خوار دیدند ، هرچه دیدند این بود که بین هنر و لیاقت و کاردانی با حظ و حق و نصب و بهره تناسب نیست . چون هرچه در جامعه خودشان دیدهاند این طور بوده ، کم کم این مطلب که از مشهودات اجتماعی آنها گرفته شده است ، شکل یک فلسفه به خود گرفته به نام فلسفه بخت . نام همه این بی نظمیها و مظالم را ، فهمیده یا نفهمیده ، بخت گذاشتهاند و گاهی آن را به باد ناسزا گرفتهاند . فکر بخت و فلسفه بخت هیچ علتی ندارد جز مظالم و ناهمواریها و بی عدالتیهای اجتماعی . الهام کننده این فکر شیطانی ، هرج و مرجها و بی عدالتیهای اجتماعی است .
منبع : صفحه 98 کتاب بیست گفتار از استاد شهید مرتضی مطهری
ای جامه بخود پیچیده ـ برخیز و انذار کن (آیات 1و 2/ سوره مدثر)
8- ...... محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود. تبلور آن رنج مایه ها در جان او باعث شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت می گذرانید.
ـ آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود. محمد غرق دراندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید:
بخوان!
ـ محمد درهراسی و هم آلود به اطراف نگریست! صدا دوباره گفت:بخوان!
ـ این بار محمد بابیم و تردید گفت: من خواندن نمی دانم.
صدا پاسخ داد:
ـ بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان و پروردگار تو را ارجمندترین است، همو که با قلم آموخت، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت.........
و او هر چه را که فرشته وحی خوانده بود باز خواند.
ـ هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:
ـ مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم!
و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:
ـ آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،امشب من به پیامبری برگزیده شدم!
خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:
ـ من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم........