از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمود: «من نسبت به عالم برزخ برای شما نگرانم». از آن حضرت از معنای برزخ سؤال شد، پاسخ داد: «مقصود قبر است از لحظه مرگ تا قیامت».[1]
سؤال در قبر
یکی از مطالبی که در احادیث و نیز کتابهای کلامی پیرامون قبر مطرح شده است، مسئله سؤال در قبر میباشد. ما در این مورد به نقل سخن استاد کلام امامیه شیخ مفید(ره) (م/ 413) بسنده میکنیم:
«در احادیث صحیح از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده است که فرمود: فرشتگان بر اهل قبور وارد میشوند و درباره مسایل دین از آنان سؤال میکنند. در برخی از اینروایات آمده است که: دو فرشتهای که مأمور این کار میباشند، ناکر و نکیر نام دارند که بر میت وارد شده و از او درباره خدا، پیامبر، دین و امام سؤال میکنند، هر گاه پاسخ حق بگوید او را به فرشتگان ثواب تحویل میدهند، و در غیر این صورت او را به فرشتگان عذاب میسپارند. نیز در پارهای از روایات آمده است: نام دو فرشتهای که بر کافران وارد میشوند، ناکر و نکیر، و دو فرشتهای که مأمور سؤال از مؤمنان میباشند، «مبشر و بشیر نام دارند».[2]
در احادیث متعدد از ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ روایت شده است که: سؤال در قبر به دو گروه اختصاص دارد: یکی، آنان چه دارای ایمان خالص میباشند؛ و دیگری، آنان چه کافر محض باشند: «لَا یُساءَلَ فِی الْقَبْرِ اِلّا مِنْ مَحَضِ الإیمانَ مَحْضاً أوْ مَحْضَ الْکُفر مَحْضاً».[3]
ثواب و عقاب در قبر
مقصود از ثواب و عقاب در قبر همان ثواب و عقاب برزخی است، که بنا بر آنچه از آیات و روایات به دست میآید عمومیت نداشته و به دو گروه گذشته اختصاص دارد. شیخ مفید(ره) در اینباره گفته است:
«از روایات به دست میآید که: ارواح، پس از مرگ بدنها دو دستهاند: برخی از آنان بهرهمند از پاداش و یا گرفتار عقاب میباشند؛ و برخی از آنها ثواب و عقاب را درک نمیکنند، چنانکه از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمود: روح آنان چه ایمان خالص دارند یا کافر محض میباشند، پس از مرگ به هیکلی همانند بدن دنیوی تعلق گرفته و تا روز قیامت به اعمال خود جزا داده میشوند. و در آن روز خداوند بدن او را زنده کرده و بار دیگر روح به بدنش تعلق گرفته و جزای کامل اعمال خود را میبیند».
شیخ مفید(ره) سپس در مورد مؤمنان به آیه مربوط به مؤمن آل یاسین، و در مورد کافران به آیه مربوط به عذاب آل فرعون استشهاد کرده و آنگاه گفته است:
«آنان چه ایمان خالص نداشته و کافر محض نیز نمیباشند، در عالم برزخ نه مورد سؤال واقع میشوند، و نه پاداشی را درک میکنند، و نه عذاب میشوند».[4]
لازم به یادآوری است در برخی روایات از گروه سوم که در عالم برزخ نه پاداش داده میشوند، و نه کیفر، و نه مورد سؤال واقع میشوند، به «مستضعفان» یاد شده است، چنانکه از امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره مستضعفان سؤال شد، فرمود: آنان نه مؤمناند و نه کافر، بلکه در انتظار امر خداوند میباشند:
«هُمْ لَیْسُوا بِالمُؤمِنینَ وَ لَا بِالکُفّارِ، فَهُمُ الْمُرجَوْنَ لِأمرِ اللهِ».[5]
علامه مجلسی(ره) نیز آنجا که از طوایف سه گانه انسانها در عالم برزخ سخن گفته گروه سوم را که نه ثواب دارند و نه عقاب، به عنوان «مستضعفان» نامیده و گفته است:
«آنچه از آیات و روایات بسیار و براهین قطعی استفاده میشود، این است که نفس، پس از مرگ باقی است، و اگر کافر محض باشد معذب، و اگر مؤمن خالص باشد منعم میباشد، و اگر از مستضعفان باشد به حال خود رها میگردد...»[6]
او در جای دیگر نیز گفته است:
«مقتضای قواعد عدلیه و ظواهر نصوص دینی این است که سؤال در قبر به انسانهایی که واجد شرایط تکلیف بوده و مکلف بودهاند، اختصاص دارد، و شامل کودکان، سفیهان و دیوانگان و مستضعفان نمیگردد».[7]
بنابراین، مقصود از مؤمن و کافرِ محض کسانی هستند که شرایط تکلیف را دارا بودهاند.
دفع یک توهم
برخی توهم کردهاند که تعلق روح به بدن مثالی در عالم برزخ، مستلزم تناسخ بوده و در نتیجه باطل است؛ لیکن با توجه به آنچه در بحث تناسخ گذشت، نادرستی این پندار روشن است، زیرا تناسخ باطل از نظر عقل و شرع، آن است که روح پس از مفارقت از بدن بار دیگر به بدن مادی تعلق گرفته و بار دیگر حیات دنیوی را ادامه داده، و این جریان پیوسته تکرار گردد، و حال آنچه در اینجا سخن از تعلق روح به بدن برزخی است، نه بدن دنیوی، و این امر تکرار پذیر نبوده و با فرا رسیدن قیامت پایان میپذیرد.
بنابراین، هیچ یک از دو اشکال تناسخ معروف (تعلق دو نفس به یک بدن، ناهمآهنگی روح و بدن) متوجه تعلق روح به بدن مثالی نیست، و نتیجه میگیریم که تعلق ارواح به قالبهای مثالی در عالم برزخ، موضوعاً و حکماً با نظریه، تناسخ تفاوت دارد.
منبع :
اندیشه قم
http://www.andisheqom.com/
به مقتضای اصل توحید در ربوبیّت، قبض ارواح فعل خداوند است؛ و به حکم اینکه نظام آفرینش، نظام اسباب و مسببات است، خداوند ملکالموت را مأمور گرفتن جانها قرار داده؛ و در این کار فرشتگانی را به یاری وی برانگیخته است.
نکته جالب توجه در آیات یاد شده این است که: آنجا که «تَوفَّی» به خدا نسبت داده شده، مسندالیه (الله) مقدم داشته شده است، ولی در آیات دیگر مسند (توفی) مقدم ذکر شده است، و تقدیم مسندالیه افاده حصر میکند، بنابراین، از مجموع این آیات استفاده میشود که گرفتن جانها بالاصاله و بالاستقلال، فقط فعل خداوند است، گرچه به طور بالتبع و بالغیر، فعل ملک الموت و فرشتگان مرگ میباشد.[1]
عالم قبر و برزخ
از آیات قرآن و احادیث اسلامی به روشنی برمیآید که انسان پس از مرگ مستقیماً وارد عالم قیامت نمیشود؛ زیرا فرا رسیدن عالم قیامت، اولاً: با یک سلسله انقلابها و دگرگونیهای کلی در همه موجودات زمینی و آسمانی همراه است؛ ثانیاً: در آن روز همه انسانها جمع میشوند.
نکته دیگری که از آیات قرآن و نصوص دینی استفاده میشود این است که انسان در فاصله میان مرگ و قیامت در خاموشی و بیحسی فرو نمیرود، بلکه دارای احساس بوده و از چیزهایی لذت یا رنج میبرد.
متکلمان اسلامی به پیروی از قرآن کریم، این فاصله را «برزخ» میگویند، بنابراین، دومین عالمی که انسان پس از عالم دنیا در آن زندگی میکند، عالم برزخ است.
قرآن و عالم برزخ
در آیات متعددی قرآن به صورتهای مختلف از حیات برزخی سخن به میان آمده است، و در یک آیه به صراحت از فاصله میان مرگ و قیامت به «برزخ» تعبیر شده است، آنجا که میفرماید:
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ».[2]
و پیش روی آنان (از حین مرگ) تا روزی که مبعوث میشوند برزخی است. واژه «برزخ» در لغت به معنای حایل و فاصله میان دو چیز است، چنانکه در جای دیگر میفرماید:
«بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ».[3]
به طور کلی، در آیاتی که ناظر به حالات انسان پس از مرگ و قبل از برپایی قیامت کبری میباشند، سه نکته مطرح شده است که بر حیات برزخی دلالت دارند:
نکته اول: سخن گفتن مردگان با خدا یا با فرشتگان الهی، چنانکه میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها».[4]
نیز میفرماید:
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ...».[5]
نکته دوم: بشارت دادن فرشتگان، مردگان نیکوکار را به دریافت پاداشهای الهی پس از مرگ، چنانکه میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».[6]
و درباره مؤمن آل یاسین میفرماید:
«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ».[7]
نکته سوم: پاداشها و کیفرهایی که صالحان یا تبهکاران پس از مرگ و قبل از قیامت دریافت میکنند، چنانکه در مورد مؤمن آل یاسین میفرماید:
«قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ».[8]
و درباره شهیدان میفرماید:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».[9]
شکی نیست که واژههای: «یرزقون»، «فرحین»، و «یستبشرون»، بر حیات حقیقی شهیدان پس از مرگ دلالت دارند بنابراین احتمال اینکه مقصود از حیات آنان، بقای یاد و خاطره آنها در دلهاست، بیپایه و نادرست است.[10]
و در مورد فرعونیان میفرماید:
«وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ».[11]
این آیه از دو عذاب سخن میگوید:
یکی، عذاب بد یا سخت (سوء العذاب).
دیگری، عذاب سختتر (اشد العذاب). با توجه قرینه مقابله به اینکه عذاب دوم که مربوط به روز قیامت میباشد، در مقابل عذاب نخست قرار داده شده است، روشن میشود که عذاب اول مربوط به قبل از قیامت است.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: از این آیه سه نکته به دست میآید:
1. فرعونیان در عذاب نخست بر آتش عرضه میشوند، و در عذاب دوم بر آن وارد میگردند. بدیهی است که دخول در آتش، سختتر از عرضه شدن بر آن است.
2. عرضه شدن بر آتش که با عذاب نخست صورت میگیرد، قبل از برپایی قیامت و مربوط به عالم برزخ است.
3. عذاب فرعونیان در برزخ و قیامت یک چیز است، و آن آتش اخروی است، با این تفاوت که اهل برزخ از دور به آن عذاب میشوند، و اهل آخرت داخل آن میگردند.[12]
نیز قرآن کریم آنگاه که طوفان نوح ـ علیه السلام ـ و غرق شدن امت وی را گزارش میدهد، یادآور میشود که آنان به خاطر خطاهای خود غرق شدند و سپس وارد آتش گردیدند، چنانکه میفرماید:
«مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً».[13]
اصالت و تجرد نفس از نظر قرآن
آیات یاد شده بر اصالت و تجرد نفس دلالت دارند، و اثبات میکنند که حقیقت انسان جسم و بدن او نیست که با مرگ از فعالیت باز ایستاده و پس از مدتی متلاشی میگردد، بلکه حقیقت انسان همان نفس او است که با بدن ارتباط تدبیری دارد و با مرگ بدن، حیات او قطع نمیشود، بلکه حیات او همچنان ادامه داشته، و برخوردار از نعیم و پاداش، یا گرفتار عذاب و رنج خواهد بود و این سعادت و شقاوت نتیجه حالات جسمانی و حیات بدنی و مادی او نمیباشد، بلکه نتیجه ملکات و اعمال اوست، بدیهی است احکام و آثار یاد شده با خواص و آثار جسم متفاوت است، و در نتیجه روح و نفس انسانی مادی و جسمانی نیست.
مطلب مزبور از آیات دیگری از قرآن نیز به دست میآید، که از آن جمله آیات مربوط به توفی انفس است؛ زیرا ـ همانگونه که پیش از این یادآور شدیم ـ توفی به معنای گرفتن چیزی به صورت کامل میباشد، و این در حالی است که بدن پس از مرگ متلاشی گردیده و فانی میشود. بنابراین، آنچه کاملاً گرفته شده و باقی است، همان نفس مجرد از ماده است، چنانکه قرآن کریم در پاسخ این شبهه منکران معاد که: «چگونه انسان پس از آنکه اجزای او متلاشی گردیده و در زمین پراکنده و ناپدید شد، بار دیگر حیات نوین پیدا میکند؟»[14]، میفرماید:
«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ».[15]
شکی نیست که کلام فوق پاسخگوی شبهه منکران معاد است، و در نتیجه با آن همآهنگ میباشد؛ زیرا مبنای شبهه این است که واقعیت انسانها که با ضمیر متکلم (نا= ضللنا) به آن اشاره میکنند، همان بدن است که پس از مرگ متلاشی و نابود میگردد. و پاسخ این است که واقعیت انسآنچه با ضمیر مخاطب (کُم = یتوفاکم) به آن اشاره میشود بدن او نیست، بلکه چیز دیگری است که فرشته مرگ آن را به طور کامل دریافت میکند و آن همان نفس انسانی است،[16] چنانکه در آیه دیگر میفرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها».[17]
حقیقت قبر
واژه قبر در مدارک و منابع دینی در دو معنا به کار رفته است:
1. مکانی که جسد میت در آن مدفون میگردد.
روایات مربوط به احکام قبر و دفن میت که در کتابهای فقهی مورد بحث واقع میشوند، ناظر به این معنا میباشند، نیز در برخی از آیات همین معنا مراد است، چنانکه خداوند درباره منافقان میفرماید:
«وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ...».[18]
ـ هیچگاه بر هیچ یک از مردگان آنان نماز نگذار و بر قبر او نایست.
و نیز درباره پایان زندگی انسان میفرماید:
«ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ».[19]
ـ سپس او را میمیرانده وارد قبر میکند.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: مقصود از «اقبار» دفن انسان در قبر و پنهان کردن او در دل زمین است، و این امر ناظر به روش غالب انسانها در دفن مردگان میباشد؛ و دلیل اینکه این کار به خداوند نسبت داده شده، آن است که خداوند آنان را به این کار هدایت نموده است. نیز برخی گفتهاند: مقصود این است که خداوند دستور داده است که مردگان را در قبر بگذارند.
ولی وجه نخست با سیاق آیات که ناظر به تدبیر تکوینی خداوند در مورد انسان است نه تدبیر تشریعی او مناسبتر میباشد.[20]
2. معنای دیگر واژه قبر همان عالم برزخ است، چنانکه از امام سجاد ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» روایت شده که فرمود: «برزخ همان قبر است»، آنگاه افزود: «قبر یا باغی از باغهای بهشت، و یا گودالی از دوزخ است.»[21]
منبع :
اندیشه قم
http://www.andisheqom.com/
مرگ، گذرگاهی[1] به سرای دیگر حیات دنیوی انسان با مرگ پایان یافته و به سرای دیگری قدم میگذارد. مسئله مرگ از جنبه تربیتی اهمیت ویژهای دارد و در قرآن کریم، احادیث دینی از جهات گوناگون مورد توجه قرار گرفته و درباره آن مطالبی بیان گردیده است: در این فصل برخی از آنها را یادآور میشویم: منبع : اندیشه قم http://www.andisheqom.com/
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
جمعه 87 تیر 21 , ساعت 5:17 عصر
73 سال پیش درچنین روزی - 21 تیرماه سال 1314 هجری شمسی : قیام امت مسلمانان ایران معروف به قیام مسجد گوهر شاد بوقوع پیوست .
مردم مسلمان و مبارز ایران که پیشاپیش آنان روحانیون مبارز و متعحد قرار داشتند علیه ظلم رضا خانی و تهاجم فرهنگی غرب بپا خاستند .آنان با طرح های استعماری رضا خان آشکارا مخالفت ورزیدند ودر مقابل او ایستادگی کردند.این قیام در مسجد گوهر شاد مشهد به نقطه اوج خود رسید و رژیم رضا خان برای سرکوبی آن اقدام به ضرب و شتم ،و کشتار مردم در این مکان مقدس کرد .گفتنی است عده زیادی از روحانیون ؛ وعاظ؛ ومدرسان حوزه مشهد که در این قیام مشارکت داشتند بازداشت شدند و مدتی را در زندان بسر بردند ------------------------------------ قیام مسجد گوهرشاد بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ رضا شاه پس از دعوت آتاتورک در خرداد 1313 به ترکیه مسافرت نمود و در 16 خرداد همین سال مورد استقبال رسمی کمال پاشا ملقب به آتاتورک گردید و یکی از اهداف این سفر مذاکرات سیاسی بود! رضا شاه در جریان این سفر از تأسیسات نظامی و اماکن مذهبی ترکیه دیدن نمود و در مراسم رژه ای که به افتخار ورود وی ترتیب یافته بود ، شاهد حضور همسان و یکسان دختران جوان دوشادوش مردان بود ، برگزاری مراسم و مهمانی افتخاری یکی از برنامه های این سفر بود که در یکی از این مهمانی ها آتاتورک در حضور شاه با زنی رقصید ، رضا شاه بعد از یک ماه و هشت روز از مرز ترکیه وارد ایران شد و در بازگشت در مورد این سفر گفت : " ما رفته بودیم با یک مرد بزرگ ملاقات کنیم ، ما باید ملت خودمان را به همان درجات برسانیم که او ملت خود را رسانیده است . " رضا شاه بعد از بازگشت به وطن ، به تأسی از غرب به اقداماتی دست زد از جمله اینکه همانند اروپایی ها دستور پوشیدن کلاه شاپو را صادر نمود – در قانون اتحاد لباس ، کلاه پهلوی ، کلاه رسمی بود و همه مردم ایران به جزء آنهایی که مشمول استثناهای آن قانون می شدند ملزم به سر گذاشتن آن بودند – وی در فکر تغییر کلاه بود که در اول فروردین ماه 1314 این دستور را صادر کرد ، ابتدا قرار بود کارمندان دولت ، این نوع کلاه را استعمال کنند و دولت بخشنامه ای در این زمینه صادر کرد و سپس افراد دیگر ملزم به سر نهادن این کلاه شدند . به دلیل مخالفت برخی دولتمردان در استفاده از کلاه فرهنگی ، دولت ناچار شد که طی بخشنامه ای دیگر استعمال آن را برای مأمورین دولتی اجباری نماید و تأکید شده که کلیه مأمورین کلاه خود را تغییر دهند – کلاه پهلوی یک لبه بود ولی کلاه شاپو تمام لبه که به آن کلاه لبه دار نیز می گفتند این کلاه در غرب استعمال می شد و مردان وقتی به هم می رسیدند به احترام همدیگر ، کلاه را بر می داشتند . به هر حال در پی صدور این بخشنامه ، کارمندان دولت چاره ای جز استفاده از آن را نداشتند ، اما در شمال شرقی ایران – مشهد – روند قضایا به گونه ای دیگر بود . آیت الله بدلا در خاطرات خود می گوید : " وقتی دستور تغییر کلاه و پهلوی به به کلاه فرهنگی از طرف دولت به استانداری خراسان رسید پاکروان برای اجرای آن مراتب را به کلیه ادارات و دوایر ابلاغ کرد ، وی معتقد به برخورد با مردم و کسانی بود که این امر را اجرا نکنند ، علاوه بر پاکروان به عنوان یک استاندار مقتدر و کینه جو و قدرت طلب که نماینده قشر جدید مدیران پرورده رضا شاهی ، وجود مرجع تقلیدی بی اعتنا به حکومت و به شدت مقید به اصول شرع ، و نیز وجود نایب التولیه ای پرنفوذ و محافظه کار وجود واعظی توانا چون بهلول موجب گردید که این شهر متفاوت از سایر نقاط باشد.
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:50 عصر
روح چیست ودر کجاست؟ مثل آیه مبارکه: ((...فاتخذت من دونهم حجابا فإرسلنا الیها روحنا))(1).
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:44 عصر
قرآن، تمامی تعالیم عالیه خود را بر سه اصل 1 فطرت سلیم (نهاد پاک انسانی) 2 عقل رشید (خرد و اندیشه تابناک) 3 علم تکامل یافته (دانش پیشرفته) استوار کرده است .
از فطرت دم می زند وتعالیم خود را با فطرت پاک انسانی، دمساز و همساز می داند، فطره اللّه التی فطر الناس علیها. خرد تابناک انسان را شاهد می گیرد، او را به قضاوت می خواند و راه اندیشه و تعقل را به انسانها گوشزد می کند، فما لکم کیف تحکمون . بعلاوه، برای علم و عالمان ارزش فراوان قائل است . دعوت خود را به آنان متوجه می کند و آنان را یگانه پاسخ دهنده مثبت قرآن، به شمار می آورد، زیرا تمامی تعالیم و دستورات خود را که با حکمت آمیخته است، صرفا برای دانشمندان قابل پذیرش می داند، و ما یعقلها الا العالمون. اما آن چیزی که مورد بحث ماست فطرت است چون فطرت اساس دین است : در سوره روم آیه 30 چنین می خوانیم : فاقم و جهک للدین حنیفا فطره اللّه التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون . (با تمام وجود، خود را آماده پذیرش دین و آیینی کن که کاملا پاک و منزه از آلودگیهاو پیرایه هاست و برخواسته از فطرت پاک انسانهاست که خداوند آنان را بر چنان فطرتی آفریده و هرگز برآنچه خدا آفریده تغییر و تبدیلی نیست )، کنایه از آن که هرگونه تحریف و تبدیل در آیین الهی، برخلاف فطرت عمل کردن است . این است دین استوار الهی، گرچه بیشتر مردمان آن ناآگاهند. امام ششم، جعفر بن محمد صادق علیه السلام پیرامون آیه می فرماید: فطرت الهی همانا توحید است . امام پنجم، محمد بن علی باقر علیه السلام می فرماید: شریعتی که نوح آورد برآن بود که خدا را به یگانگی و اخلاص پرستش کنند، و از هرگونه شرک دوری گزینند، و این همان فطرتی است که خداوند مردم رابر آن آفریده . همچنین می فرماید: خداوند مردمان را بر شناخت پروردگار خویش آفریده است واگر چنین نبود، هیچ کس نمی دانست که پروردگارش و روزی دهنده اش کیست . حدیث معروف کل مولود یولد علی الفطره نیز در همین زمینه وارد شده است .امام باقر - علیه السلام - می فرماید: یعنی علی المعرفه بان اللّه خالقه . اصل حدیث از پیغمبر اکرم - صلی اللّه علیه و آله و سلم- وارد شده است یعنی :هرکس که زاییده می شود، بر فطرت پاک زاییده می شود، که همان شناخت خدا به پاکی است . علامه طباطبایی در این زمینه تحقیقی متین و فراگیر دارد. حاکمیت عقل در پذیرش حق : بعد از اینکه فطرت انسان را از درون به سمت دین و خیر میکشاند نوبت به عقل میرسد. قرآن پیوسته عقل را حکم قرار داده، مردم را به پیروی از خرد، رهنمون می سازد وبه اندیشه و تفکر ترغیب می کند. جمله افلا تعقلون (چرا نمی اندیشید) مکررا در قرآن آمده است و همچنین جمله های لعلکم تعقلون (باشد که بیندیشید)، لقوم یعقلون (برای مردمی که بیندیشد)، و ان کنتم تعقلون (اگر بیندیشید). قرآن پیوسته عقل را حکم قرار داده، مردم را به پیروی از خرد،رهنمون می سازد و به اندیشه و تفکر ترغیب می کند در سوره حج، آیه 46 آمده است : افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها. (چرا در پهنای زمین به حرکت در نمی آیند تا دارای عقل و اندیشه گردند.) همچنین در سوره ق ایه 50 آمده است : ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید. (در این بیانات، یادآوری است برای کسانی که دارای تعقل باشند یا گوش و هوش خود را فرا داده، حضور به هم رسانیده باشند) یعنی خود را برای پذیرش مطالب آماده درست کرده باشند و حاضر مجلس بوده باشند. حضرت امام علی - علیه السلام- در زمینه انگیزه بعثت انبیا چنین می گوید: پیامبران را پیاپی بر مردم فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان دریافت کند و نعمتهای فراموش شده را یادآور شود و بر آنان حجت را تمام کند که آنچه باید به آنان گوشزدکند، کرده باشد و نیز آنچه را که در نهان خردشان نهفته است، برانگیزد و برملا سازد. لذا امام صادق - علیه السلام- عقل را حجت خدا، بلکه یک حجت اصیل و پیامبردرونی انسانها به شمار می آورد که پیامبران به یاری آن شتافته اند. به هشام بن الحکم (یکی از دانشمندان و از اصحاب وی ) می فرماید: یا هشام ان للّه علی الناس حجتین : حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل والانبیا والائمه و اما الباطنه فالعقول (برای خداوند بر مردم دو حجت است، یکی برونی و دیگری درونی، برونی انبیا وپیشوایان دین می باشند و درونی خرد انسانها است ). قرآن کسانی که در حجاب ظلمت قرار گرفته و از تعقل و اندیشه دور شده اند راشدیدا نکوهش می کند: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها. (آیا در قرآن نمی اندیشند یا آن که بر دلهای آنان قفلهای غفلت زده شده است.[1] جایی دیگر می گوید: فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور (همانا کوری و نابینایی نه آن است که در چشمهایش فراآید بلکه کوری و نابینایی آن است که بر دلهای در سینه نهفته آنان فرو آمده است.[2]). بالاخره، قرآن در تشخیص حق از باطل و شناخت راه راست از راههای انحرافی،عقل انسانی را حکم قرار داده است تا وی چگونه بیندیشد: افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (آیا آن کس که به حق رهنمون است، به پیروی سزاوارتر است یا آن که خود راه به جایی نمی برد، مگر آن که او را راه نمایند. شما را چه می شود. چگونه قضاوت می کنید.[3])، یعنی اندیشه و خرد خود را به کار گیرد. نیز می فرماید: خداوند، موقعی که عقل را آفرید، آن را مورد آزمایش قرار داد ودستور فرمود: برو، رفت . بیا، آمد. آنگاه فرمود: قسم به عزت و جلال خویش، هیچ خلقی را بهتر و مورد پسندتر از تو نیافریده ام . هرکس بیشتر مورد عنایت ما باشد،کامل ترین عقلها را به او مرحمت می کنیم . آن گاه خطاب به عقل فرمود: اما انی ایاک آمر، و ایاک انهی، و ایاک اعاقب، و ایاک اثیب (مر تو را مورد تکلیف،امر و نهی، و عقاب و ثواب، قرار می دهم ) از همین جاست که مساله حسن و قبح عقلی نشات می گیرد. علم در بینش دینی : و بعد از پذیرش حق توسط عقل نوبت به علم میرسد که قرآن، در بینش دینی یگانه ارزش را از آن دانشمندان می داند و بس، و تلک الامثال نضربها للناس، و ما یعقلها الا العالمون (مثلهای پندآموز را که برای مردم می آوریم،جز دانایان آن را درک نمی کنند.[4] ) یعنی : دانشمندانند که به حقیقت و هدف آن پی می برند و صرفا به ظاهر مثال بسنده نمی کنند. امام صادق علیه السلام پیرامون آیه می فرماید: عقل و علم به هم پیوسته اند . در جای دیگر، راسخین در علم را شایسته پی بردن به راز درونی قرآن می داند، و مایعلم تاویله الا للّه والراسخون فی العلم، (راسخین در علم، کسانی هستند که سابقه علمی آنان روشن است و پیوسته درپژوهشهای علمی خویش استوار می باشند.[5] ). لذا در سوره نساء آیه 162 می گوید: لکن الراسخون فی العلم والمومنون یومنون بما انزل الیک، (کسانی که بر دانش خود استوار هستند و نیز مومنان راستین، به آنچه بر تو نازل گردیده است ایمان می آورند). و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هوالحق (دارندگان علم، بینش آن را دارند که تشخیص دهند آنچه برتو فرو فرستاده شده حق است.[6]). راسخین در علم، کسانی هستند که سابقه علمی آنان روشن است وپیوسته در پژوهشهای علمی خویش استوار می باشند در سوره فاطر آیه 35 در وصف دانشمندان چنین می خوانیم : انما یخشی اللّه من عباده العلما (تنها دانایانند که از خدا پروا دارند)، زیرا به راز هستی پی برده اند و مبدا و معاد راباور دارند. قرآن، از این روی، بالاترین و والاترین مقام را برای دانش و دانشمندان قائل می باشد: یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات، (مومنان راستین، وپویندگان علم، پیوسته، نزد پروردگار، بر درجات آنان افزوده می شود) .[7] چنین است که قرآن، دانشمندان را در ردیف فرشتگان مقرب، از شهادت دهندگان به توحید ذات جلال و جمال گرفته است : شهد اللّه انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم ... .[8] ------------------------------------------------------------------------------- [1] . محمد / 24 [2] . حج / 26 [3] . یونس /35 [4] . عنکبوت/ 430 [5] . آل عمران / 7 [6] . سبا/ 6 [7] . مجادله /11 [8] . آل عمران / 18
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 11:27 عصر
کتاب: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 50 نویسنده: حسین توفیقی
بنیانگذار آیین سیک به نام گورو نانک به سال 1469 در خانواده اى از طبقه کشاتریاها در یکى از روستاهاى لاهور به دنیا آمد. او از عرفاى مسلمان و هندو استفاده کرد. سپس به کشورهاى اسلامى و زیارت مکه معظمه رفت و سرانجام آیین سیک را که آمیزه اى از هندوئیسم و اسلام است ، تاءسیس کرد و در سال 1539 در گذشت .
نانک خداى یکتاى جهان را حق نامید. وى مى گفت خدا به هر نامى که خوانده شود فقط او قادر متعال و حق است . سعادت و وصول به نیروانا همان استغراق در ذکر حق است . وى مایا یا صورت وهمى جهان را که در دین هندو آمده است ، پذیرفت و گردونه تناسخ و قانون عمل و عکس العمل را تا حدودى قبول کرد. نانک خوردن گوشت را براى پیروانش مباح دانست ، ریاضت و بت پرستى را ممنوع کرد، نظام طبقاتى و تعدد زوجات را هم حرام شمرد.
پنجمین رهبر سیکان که گورو ارجن خوانده مى شود، معبدى از طلا در شهر امریتسار هندوستان بنا کرد و کتابى به نام گرانت صاحب (GranthSahib ) نوشت که مهمترین کتاب مقدس آیین سیک است .
سیکها در زمان دهمین رهبر خود به نام گورو گوبیند سینگ بیعتهایى را براى امور سیاسى مرسوم کردند و افرادى جنگجو شدند و از آن هنگام نام خالصه یعنى بى آلایش ، بر خود نهادند. آنان براى خود پنج شعار قرار دادند که هر یک در زبان پنجابى با حرف ((ک )) شروع مى شود: پینوشتها: منبع:حوزه http://www.hawzah.net/Per/E/AdiDefa.asp?URL=/per/e/do.asp?a=egha.htm
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
سه شنبه 87 تیر 18 , ساعت 10:48 عصر
شخصی به نام سجاد، خدمت پیشوای ششم، حضرت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: برای ماه رجب به من دعایی یاد بدهید که خداوند متعال مرا به آن نفع ببخشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: این دعا را هر روز از ماه رجب بعد از نمازهای یومیه بخوان:شرح دعا * یا من ارجوه لکل خیر: ای کسی که در هر امر خیری به تو امید دارم.انسان موجودی است که با امید و انگیزه و هدف زنده است و انسان آگاه سعی می کند امور خود را به خدا متصل نماید. بالاخص آن که امور آدمی؛ خیرات و خوبی ها هم باشند. مانند این که اگر چیز خیری در دنیا نصیب ما می شود، آن را از خدا بدانیم و بگوییم (هذا من فضل ربی) و اگر مصیبت و گرفتاری هم پیش می آید، صبر و مقاومت داشته و از خدا طلب یاری و رفع مشکل نماییم " الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون." ( بقره/ 156) اگر دقت کنیم می بینیم که بسیاری از آیات قرآن کریم نیز محتوای امید دهنده، انگیزشی و تشویق کننده دارند. به طور نمونه در آیات گوناگون در قبال انجام عمل نیک و پرهیز از گناهان، بهشت و نعمت های جاوید و فرح بخش به ما عطا می کنند (ان الذین آمنوا و عملواالصالحات … اولئک لهم جنات عدن تجری من تحتهم الانهار … (کهف / 30- 31) بنابراین گره زدن تمامی امور خیر و نیک به لطف و مشیت خداوند (توکل) و درخواست مساعدت و کمک از او، ویژگی بزرگی است که بزرگان به آن توجه و عنایت دارند. در دعا آمده ( لکل خیر) و نگفته یک خیر یا دو خیرات بلکه تمام امور خیر، و این مطلب قابل تأملی است. در واقع دل سپرده کسی است که نگذارد نقطه اتصال به منبع فیض دچار انفصال شود. به عبارت دیگر دل سپرده به درگاه ذات اقدس الهی همواره اینگونه بر لب دارد که: "حیاتی و مماتی لله رب العالمین؛ تمامی زندگی و مرگ من برای خدای هر دو جهان است."ادامه مطلب...
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 87 تیر 16 , ساعت 8:8 صبح
حضرت امام هادی (ع) فرمود: تواضع و فروتنى چنان است که با مردم چنان کنى که دوست دارى با تو آن کنند.
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 87 تیر 16 , ساعت 7:59 صبح
حضرت امام هادی (ع) 1- قالَ الإمامُ أبوالحسن علىّ النقی الهادی (علیه السلام) :
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
فهرست اصلی
بازدید امروز: 59 بازدید
بازدید دیروز: 122 بازدید بازدید کل: 1011473 بازدید
لینک های روزانه
نقد و بررسی آثار علی شریعتی [176] احکام جهاد [97] خطر روحانی نماها [182] افشای یک جنایت در حق نسل سوخته [238] توسعه اقتصادی جهانی = رواج فساد [141] کد قرار دادن فایل فلش در وبلاگ [1484] سیاست عاشورا [197] سیاست جهان گرسنه [144] راههای صهیونیسم برای سلطه بر جهان و محو اسلام [151] فلش احادیث امام حسین (ع) [296] فلش زیارت ناحیه مقدسه [232] آپلود رایگان فایل [124] مهدی فاطمه عج [158] حوزه آن لاین [124] فتوبلاگ تا ظهور [125] [آرشیو(21)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
امام حسین (ع) حدیث مناسبت ملی آلبوم عکس عمومی پاسخ به سوالات امام مهدی (عج) معصومین حضرت فاطمه (س) اخلاق اسلامی پژوهش در قرآن امام علی (ع) حضرت محمد (ص) دفاع مقدس حضرت معصومه (س) امام صادق (ع) حجاب زبان عربی مساجد و نماز جمعه ماه رمضان ولایت فقیه امام حسن مجتبی (ع) امام رضا (ع) حج روز قدس اخبار کانون رهپویان وصال نقد و بررسی آثار علی شریعتی آرشیو
لوگوی وبلاگ من
لینک دوستان من
یاوران مهدی (عج) آلبوم تصاویر من اعجاز علمی در قران وحدیث همبستگی وبلاگنویسان مسلمان ویژه نامه محرم سایت تبیان ویژه نامه محرم سایت اعتقادات ویژه نامه محرم سایت لبیک ویژه نامه محرم سایت بلاغ ویژه نامه محرم کانون وبلاگنویسان مذهبی مرکز نشر اعتقادات ویژه نامه محرم سایت معروف یاران ویژه نامه محرم سایت غدیر دانشنامه امام خمینی پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی وصیت نامه امام خمینی مرکز اطلاع رسانی فلسطین
اشتراک در خبرنامه
|