به مقتضای اصل توحید در ربوبیّت، قبض ارواح فعل خداوند است؛ و به حکم اینکه نظام آفرینش، نظام اسباب و مسببات است، خداوند ملکالموت را مأمور گرفتن جانها قرار داده؛ و در این کار فرشتگانی را به یاری وی برانگیخته است.
نکته جالب توجه در آیات یاد شده این است که: آنجا که «تَوفَّی» به خدا نسبت داده شده، مسندالیه (الله) مقدم داشته شده است، ولی در آیات دیگر مسند (توفی) مقدم ذکر شده است، و تقدیم مسندالیه افاده حصر میکند، بنابراین، از مجموع این آیات استفاده میشود که گرفتن جانها بالاصاله و بالاستقلال، فقط فعل خداوند است، گرچه به طور بالتبع و بالغیر، فعل ملک الموت و فرشتگان مرگ میباشد.[1]
عالم قبر و برزخ
از آیات قرآن و احادیث اسلامی به روشنی برمیآید که انسان پس از مرگ مستقیماً وارد عالم قیامت نمیشود؛ زیرا فرا رسیدن عالم قیامت، اولاً: با یک سلسله انقلابها و دگرگونیهای کلی در همه موجودات زمینی و آسمانی همراه است؛ ثانیاً: در آن روز همه انسانها جمع میشوند.
نکته دیگری که از آیات قرآن و نصوص دینی استفاده میشود این است که انسان در فاصله میان مرگ و قیامت در خاموشی و بیحسی فرو نمیرود، بلکه دارای احساس بوده و از چیزهایی لذت یا رنج میبرد.
متکلمان اسلامی به پیروی از قرآن کریم، این فاصله را «برزخ» میگویند، بنابراین، دومین عالمی که انسان پس از عالم دنیا در آن زندگی میکند، عالم برزخ است.
قرآن و عالم برزخ
در آیات متعددی قرآن به صورتهای مختلف از حیات برزخی سخن به میان آمده است، و در یک آیه به صراحت از فاصله میان مرگ و قیامت به «برزخ» تعبیر شده است، آنجا که میفرماید:
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ».[2]
و پیش روی آنان (از حین مرگ) تا روزی که مبعوث میشوند برزخی است. واژه «برزخ» در لغت به معنای حایل و فاصله میان دو چیز است، چنانکه در جای دیگر میفرماید:
«بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ».[3]
به طور کلی، در آیاتی که ناظر به حالات انسان پس از مرگ و قبل از برپایی قیامت کبری میباشند، سه نکته مطرح شده است که بر حیات برزخی دلالت دارند:
نکته اول: سخن گفتن مردگان با خدا یا با فرشتگان الهی، چنانکه میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها».[4]
نیز میفرماید:
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ...».[5]
نکته دوم: بشارت دادن فرشتگان، مردگان نیکوکار را به دریافت پاداشهای الهی پس از مرگ، چنانکه میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».[6]
و درباره مؤمن آل یاسین میفرماید:
«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ».[7]
نکته سوم: پاداشها و کیفرهایی که صالحان یا تبهکاران پس از مرگ و قبل از قیامت دریافت میکنند، چنانکه در مورد مؤمن آل یاسین میفرماید:
«قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ».[8]
و درباره شهیدان میفرماید:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».[9]
شکی نیست که واژههای: «یرزقون»، «فرحین»، و «یستبشرون»، بر حیات حقیقی شهیدان پس از مرگ دلالت دارند بنابراین احتمال اینکه مقصود از حیات آنان، بقای یاد و خاطره آنها در دلهاست، بیپایه و نادرست است.[10]
و در مورد فرعونیان میفرماید:
«وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ».[11]
این آیه از دو عذاب سخن میگوید:
یکی، عذاب بد یا سخت (سوء العذاب).
دیگری، عذاب سختتر (اشد العذاب). با توجه قرینه مقابله به اینکه عذاب دوم که مربوط به روز قیامت میباشد، در مقابل عذاب نخست قرار داده شده است، روشن میشود که عذاب اول مربوط به قبل از قیامت است.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: از این آیه سه نکته به دست میآید:
1. فرعونیان در عذاب نخست بر آتش عرضه میشوند، و در عذاب دوم بر آن وارد میگردند. بدیهی است که دخول در آتش، سختتر از عرضه شدن بر آن است.
2. عرضه شدن بر آتش که با عذاب نخست صورت میگیرد، قبل از برپایی قیامت و مربوط به عالم برزخ است.
3. عذاب فرعونیان در برزخ و قیامت یک چیز است، و آن آتش اخروی است، با این تفاوت که اهل برزخ از دور به آن عذاب میشوند، و اهل آخرت داخل آن میگردند.[12]
نیز قرآن کریم آنگاه که طوفان نوح ـ علیه السلام ـ و غرق شدن امت وی را گزارش میدهد، یادآور میشود که آنان به خاطر خطاهای خود غرق شدند و سپس وارد آتش گردیدند، چنانکه میفرماید:
«مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً».[13]
اصالت و تجرد نفس از نظر قرآن
آیات یاد شده بر اصالت و تجرد نفس دلالت دارند، و اثبات میکنند که حقیقت انسان جسم و بدن او نیست که با مرگ از فعالیت باز ایستاده و پس از مدتی متلاشی میگردد، بلکه حقیقت انسان همان نفس او است که با بدن ارتباط تدبیری دارد و با مرگ بدن، حیات او قطع نمیشود، بلکه حیات او همچنان ادامه داشته، و برخوردار از نعیم و پاداش، یا گرفتار عذاب و رنج خواهد بود و این سعادت و شقاوت نتیجه حالات جسمانی و حیات بدنی و مادی او نمیباشد، بلکه نتیجه ملکات و اعمال اوست، بدیهی است احکام و آثار یاد شده با خواص و آثار جسم متفاوت است، و در نتیجه روح و نفس انسانی مادی و جسمانی نیست.
مطلب مزبور از آیات دیگری از قرآن نیز به دست میآید، که از آن جمله آیات مربوط به توفی انفس است؛ زیرا ـ همانگونه که پیش از این یادآور شدیم ـ توفی به معنای گرفتن چیزی به صورت کامل میباشد، و این در حالی است که بدن پس از مرگ متلاشی گردیده و فانی میشود. بنابراین، آنچه کاملاً گرفته شده و باقی است، همان نفس مجرد از ماده است، چنانکه قرآن کریم در پاسخ این شبهه منکران معاد که: «چگونه انسان پس از آنکه اجزای او متلاشی گردیده و در زمین پراکنده و ناپدید شد، بار دیگر حیات نوین پیدا میکند؟»[14]، میفرماید:
«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ».[15]
شکی نیست که کلام فوق پاسخگوی شبهه منکران معاد است، و در نتیجه با آن همآهنگ میباشد؛ زیرا مبنای شبهه این است که واقعیت انسانها که با ضمیر متکلم (نا= ضللنا) به آن اشاره میکنند، همان بدن است که پس از مرگ متلاشی و نابود میگردد. و پاسخ این است که واقعیت انسآنچه با ضمیر مخاطب (کُم = یتوفاکم) به آن اشاره میشود بدن او نیست، بلکه چیز دیگری است که فرشته مرگ آن را به طور کامل دریافت میکند و آن همان نفس انسانی است،[16] چنانکه در آیه دیگر میفرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها».[17]
حقیقت قبر
واژه قبر در مدارک و منابع دینی در دو معنا به کار رفته است:
1. مکانی که جسد میت در آن مدفون میگردد.
روایات مربوط به احکام قبر و دفن میت که در کتابهای فقهی مورد بحث واقع میشوند، ناظر به این معنا میباشند، نیز در برخی از آیات همین معنا مراد است، چنانکه خداوند درباره منافقان میفرماید:
«وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ...».[18]
ـ هیچگاه بر هیچ یک از مردگان آنان نماز نگذار و بر قبر او نایست.
و نیز درباره پایان زندگی انسان میفرماید:
«ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ».[19]
ـ سپس او را میمیرانده وارد قبر میکند.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: مقصود از «اقبار» دفن انسان در قبر و پنهان کردن او در دل زمین است، و این امر ناظر به روش غالب انسانها در دفن مردگان میباشد؛ و دلیل اینکه این کار به خداوند نسبت داده شده، آن است که خداوند آنان را به این کار هدایت نموده است. نیز برخی گفتهاند: مقصود این است که خداوند دستور داده است که مردگان را در قبر بگذارند.
ولی وجه نخست با سیاق آیات که ناظر به تدبیر تکوینی خداوند در مورد انسان است نه تدبیر تشریعی او مناسبتر میباشد.[20]
2. معنای دیگر واژه قبر همان عالم برزخ است، چنانکه از امام سجاد ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» روایت شده که فرمود: «برزخ همان قبر است»، آنگاه افزود: «قبر یا باغی از باغهای بهشت، و یا گودالی از دوزخ است.»[21]
منبع :
اندیشه قم
http://www.andisheqom.com/
[1] . به المیزان، ج 7، ص 132، و ج 17، ص 269، رجوع شود.
[2] . مؤمنون/ 100.
[3] . الرحمن/ 20.
[4] . نساء/ 97.
[5] . مؤمنون/ 100.
[6] . نحل/ 32.
[7] . مرحوم طبرسی در ذیل این آیه گفته است: «و فی هذا دلاله علی نعیم القبر لأنه انما قال ذلک و قومه احیاء» مجمع البیان، ج 3، ص 421؛ یس/ 26.
[8] . یس/ 27.
[9] . آل عمران/ 170.
[10] . در اینباره به تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 236؛ و المیزان، ج 1، ص 345 رجوع شود.
[11] . غافر/ 46ـ45.
[12] . المیزان، ج 17، ص 335 ـ کلمه «غدواً و عشیاً» در مورد عذاب برزخی ممکن است اشاره به پیوستگی عذاب باشد و نیز ممکن است ذکر آن به این خاطر باشد که چون رابطه اهل برزخ به کلی با دنیا قطع نشده است، به گونهای به زمان صبح و شام نسبت دارند (علامه طباطبایی (ره)).
[13] . نوح/ 26.
[14] . «وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ» (سجده/ 10).
[15] . سجده/ 11.
[16] . نیز در این زمینه، مطالبی در بحث معاد روحانی از دیدگاه قرآنی،بیان گردیده است.
[17] . زمر/ 42.
[18] . توبه/ 84.
[19] . عبس/ 8.
[20] . المیزان، ج 20، ص 208ـ207.
[21] . خضال شیخ صدوق باب خصال سه گانه، روایت 91 ـ «و الله ان القبر لروضه من ریاض الجنه، او حفره من حفر النبران».