دوستی، یکی از دو [نوع] خویشاوندی است[ : خویشاوندی سببی و نَسَبی] . [امام علی علیه السلام]
تا ظهور ...
من معتقدم که دین یک امر فردی است....آیا این طور نیست؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:47 عصر  
من معتقدم که دین یک امر فردی است....آیا این طور نیست؟
جواب :دین روشی است برای زندگی کردن که در تمام ابعاد فردی، اجتماعی، جسمی و روحی سازوکارهای لازم را فرا روی انسان قرار می‏دهد و بسترهای رشد و ارتقا او را در تمام ساحت‏ها بدو عرضه می‏نماید.
علت دین داری بشر را در نیازهای او باید جستجو کرد، وجود آثار و فواید بی مانند در دین ، او را به چنین ضرورتی می‏کشاند. بنابراین برای پاسخ دهی به چرایی دین دار بودن بشر شایسته است که فواید و آثار دین الاهی مورد بررسی قرار گیرد:
1. معنا بخشی به زندگی : چرایی آفرینش، هدف حیات و زندگی، پرسش همیشگی انسان بوده است که دین در هدف‏مند کردن زندگی بهترین گزینه است.
2. زدودن ترس: دین، به انسان جرات در فعالیت را ارزانی می‏بخشد و بیمناکی در انجام وظیفه را در او از بین می‏برد و ترس و بیم را از او می‏زداید/
3. آرام بخشی زندگی: انس با دین آرامش بخش است، آنگونه که قرآن می‏فرماید:
«أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ آگاه باشید! دل‏ها با یاد خدا به آرامش می‏رسد.»{1}
4. پاسخ به احساس تنهایی: بشر هماره از تنهایی در رنج بوده است، تنهایی او در چهار نوع ذیل است :
الف. تنهایی فیزیکی؛ انسان در محیطی قرار می‏گیرد که کسی با او نیست /
ب. دیگران او را درک نمی‏کنند ؛ یعنی گرچه در جمع حاضر است، ولی آنان موقعیت او را نمی‏یابند و به شایستگی از او بهره نمی‏برند. از این رو، او احساس تنهایی می‏کند/
ج. دیگران نمی‏توانند نقایص‏های او را برطرف نمایند/
د. انسان احساس می‏کند که همه به فکر خویش اند و در صدد جلب منفعت به سوی خود ورفع ضرر از خویشتنند. دین این تنهایی را می‏زداید و انسان مؤمن هیچ گاه احساس تنهایی نمی‏کند، زیرا بر این باور است که خداوند مونس و همنشین اوست{2}:
«وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ ؛ هر کجا باشید او با شماست.»{3}
5. همبستگی اجتماعی: برادری و احساس اشتراک بر محور دینداری سامان می‏یابد. دورکیم، جامعه شناس مشهور می‏نویسد:
«مناسک دین برای کارکرد درست زندگی اخلاقی ما، به همان اندازه ضروری‏اند که خوراک برای نگه داشتن زندگی جسمانی ما ضرورت دارد ؛ زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ می‏کند.»{4}
6. فرهنگ سازی: ریشه خصلت‏های نیکوی انسان را باید در آموزه‏های دینی جست ؛ علامه طباطبایی می‏فرماید:
«خصلت‏های نیکوی موجود در انسان‏های امروزی، هر چند اندک باشد، ناشی از تعلیمات دینی است.»{5}
7. کاستی‏های دنیای مدرن: علوم طبیعی با تمام پیشرفت‏های گسترده‏اش، از پاسخگویی به نیازهای غیر طبیعی انسان عاجز است و تنها از دین می‏توان انتظار داشت تا نیازهای ماورای طبیعی آدمی را برآورده کند. علامه طباطبایی می نویسد :
«درست است که علوم طبیعی چراغی است روشن که بخشی از مجهولات را از تاریکی درآورده و برای انسان معلوم می‏سازد ولی چراغی است که برای هر تاریکی سودی نمی‏بخشد. از فن روان‏شناسی حل مسایل فلکی را نمی‏توان توقع داشت، از یک پزشک حل مشکلات یک نفر مهندس راه بر نمی‏آید و بالاخره علومی که از طبیعت بحث می‏نماید اصلا از مسایل ماورالطبیعه و مطالب معنوی و روحی بیگانه بوده و توانایی بررسی این گونه مقاصدی که انسان با نهاد و فطرت خدادادی خود خواستار کشف آن‏ها است، ندارد.»{6}
البته از آثار و فواید دیگری در چرایی دین‏دار بودن بشر می‏توان یاد کرد، از جمله: رفع نیاز انسان در شناخت کارهای خوب و بد، شناساندن اشیأ سودمند و زیان آور به انسان، تربیت و تکمیل انسان‏ها به فراخور استعداد آن‏ها.{7}
پاسخ را با سخن روان شناس نامی آمریکایی پی می‏گیریم :
«من در هر امر مذهبی همیشه نوعی وقار و صمیمت، وجد و لطف، محبت و ایثار می‏بینم. حالات روانی - مذهبی خواصی دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمی‏کند.»{8}
[1]. سوره رعد، آیه 28/
[2]. انتظار بشر از دین، جوادی آملی، 41/
[3]. سوره حدید، آیه 4/
[4]. جامعه‏شناسی دین، ص 179/
[5]. المیزان، ج12، ص 151/
[6]. فرازهایی از اسلام، محمد حسین طباطبایی، ص 8/
[7]. ر.ک: انتظار بشر از دین، ص 41 - 49/
[8]. دین و روان، ویلیام جیمز، ترجمه مهدی قاینی، ص 15/

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
چه چیزی در درون انسان است که او را به کارهای خیر میکشاند؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:44 عصر  
قرآن، تمامی تعالیم عالیه خود را بر سه اصل 1 فطرت سلیم (نهاد پاک انسانی) 2 عقل رشید (خرد و اندیشه تابناک) 3 علم تکامل یافته (دانش پیشرفته) استوار کرده است .
از فطرت دم می زند وتعالیم خود را با فطرت پاک انسانی، دمساز و همساز می داند، فطره اللّه التی فطر الناس علیها.
خرد تابناک انسان را شاهد می گیرد، او را به قضاوت می خواند و راه اندیشه و تعقل را به انسانها گوشزد می کند، فما لکم کیف تحکمون .
بعلاوه، برای علم و عالمان ارزش فراوان قائل است . دعوت خود را به آنان متوجه می کند و آنان را یگانه پاسخ دهنده مثبت قرآن، به شمار می آورد، زیرا تمامی تعالیم و دستورات خود را که با حکمت آمیخته است، صرفا برای دانشمندان قابل پذیرش می داند، و ما یعقلها الا العالمون.
اما آن چیزی که مورد بحث ماست فطرت است چون
فطرت اساس دین است :
در سوره روم آیه 30 چنین می خوانیم : فاقم و جهک للدین حنیفا فطره اللّه التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون . (با تمام وجود، خود را آماده پذیرش دین و آیینی کن که کاملا پاک و منزه از آلودگیهاو پیرایه هاست و برخواسته از فطرت پاک انسانهاست که خداوند آنان را بر چنان فطرتی آفریده و هرگز برآنچه خدا آفریده تغییر و تبدیلی نیست )، کنایه از آن که هرگونه تحریف و تبدیل در آیین الهی، برخلاف فطرت عمل کردن است . این است دین استوار الهی، گرچه بیشتر مردمان آن ناآگاهند.
امام ششم، جعفر بن محمد صادق علیه السلام پیرامون آیه می فرماید: فطرت الهی همانا توحید است .
امام پنجم، محمد بن علی باقر علیه السلام می فرماید: شریعتی که نوح آورد برآن بود که خدا را به یگانگی و اخلاص پرستش کنند، و از هرگونه شرک دوری گزینند، و این همان فطرتی است که خداوند مردم رابر آن آفریده .
همچنین می فرماید: خداوند مردمان را بر شناخت پروردگار خویش آفریده است واگر چنین نبود، هیچ کس نمی دانست که پروردگارش و روزی دهنده اش کیست .
حدیث معروف کل مولود یولد علی الفطره نیز در همین زمینه وارد شده است .امام باقر - علیه السلام - می فرماید: یعنی علی المعرفه بان اللّه خالقه .
اصل حدیث از پیغمبر اکرم - صلی اللّه علیه و آله و سلم- وارد شده است یعنی :هرکس که زاییده می شود، بر فطرت پاک زاییده می شود، که همان شناخت خدا به پاکی است . علامه طباطبایی در این زمینه تحقیقی متین و فراگیر دارد.

حاکمیت عقل در پذیرش حق :
بعد از اینکه فطرت انسان را از درون به سمت دین و خیر میکشاند نوبت به عقل میرسد. قرآن پیوسته عقل را حکم قرار داده، مردم را به پیروی از خرد، رهنمون می سازد وبه اندیشه و تفکر ترغیب می کند.
جمله افلا تعقلون (چرا نمی اندیشید) مکررا در قرآن آمده است و همچنین جمله های لعلکم تعقلون (باشد که بیندیشید)، لقوم یعقلون (برای مردمی که بیندیشد)، و ان کنتم تعقلون (اگر بیندیشید).
قرآن پیوسته عقل را حکم قرار داده، مردم را به پیروی از خرد،رهنمون می سازد و به اندیشه و تفکر ترغیب می کند در سوره حج، آیه 46 آمده است : افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها. (چرا در پهنای زمین به حرکت در نمی آیند تا دارای عقل و اندیشه گردند.)
همچنین در سوره ق ایه 50 آمده است : ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید.
(در این بیانات، یادآوری است برای کسانی که دارای تعقل باشند یا گوش و هوش خود را فرا داده، حضور به هم رسانیده باشند) یعنی خود را برای پذیرش مطالب آماده درست کرده باشند و حاضر مجلس بوده باشند.
حضرت امام علی - علیه السلام- در زمینه انگیزه بعثت انبیا چنین می گوید: پیامبران را پیاپی بر مردم فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان دریافت کند و نعمتهای فراموش شده را یادآور شود و بر آنان حجت را تمام کند که آنچه باید به آنان گوشزدکند، کرده باشد و نیز آنچه را که در نهان خردشان نهفته است، برانگیزد و برملا سازد.
لذا امام صادق - علیه السلام- عقل را حجت خدا، بلکه یک حجت اصیل و پیامبردرونی انسانها به شمار می آورد که پیامبران به یاری آن شتافته اند. به هشام بن الحکم (یکی از دانشمندان و از اصحاب وی ) می فرماید: یا هشام ان للّه علی الناس حجتین : حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل والانبیا والائمه و اما الباطنه فالعقول (برای خداوند بر مردم دو حجت است، یکی برونی و دیگری درونی، برونی انبیا وپیشوایان دین می باشند و درونی خرد انسانها است ).
قرآن کسانی که در حجاب ظلمت قرار گرفته و از تعقل و اندیشه دور شده اند راشدیدا نکوهش می کند: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها. (آیا در قرآن نمی اندیشند یا آن که بر دلهای آنان قفلهای غفلت زده شده است.[1]
جایی دیگر می گوید: فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور (همانا کوری و نابینایی نه آن است که در چشمهایش فراآید بلکه کوری و نابینایی آن است که بر دلهای در سینه نهفته آنان فرو آمده است.[2]).
بالاخره، قرآن در تشخیص حق از باطل و شناخت راه راست از راههای انحرافی،عقل انسانی را حکم قرار داده است تا وی چگونه بیندیشد: افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (آیا آن کس که به حق رهنمون است، به پیروی سزاوارتر است یا آن که خود راه به جایی نمی برد، مگر آن که او را راه نمایند. شما را چه می شود. چگونه قضاوت می کنید.[3])، یعنی اندیشه و خرد خود را به کار گیرد.
نیز می فرماید: خداوند، موقعی که عقل را آفرید، آن را مورد آزمایش قرار داد ودستور فرمود: برو، رفت . بیا، آمد. آنگاه فرمود: قسم به عزت و جلال خویش، هیچ خلقی را بهتر و مورد پسندتر از تو نیافریده ام . هرکس بیشتر مورد عنایت ما باشد،کامل ترین عقلها را به او مرحمت می کنیم .
آن گاه خطاب به عقل فرمود: اما انی ایاک آمر، و ایاک انهی، و ایاک اعاقب، و ایاک اثیب (مر تو را مورد تکلیف،امر و نهی، و عقاب و ثواب، قرار می دهم ) از همین جاست که مساله حسن و قبح عقلی نشات می گیرد.

علم در بینش دینی :
و بعد از پذیرش حق توسط عقل نوبت به علم میرسد که قرآن، در بینش دینی یگانه ارزش را از آن دانشمندان می داند و بس، و تلک الامثال نضربها للناس، و ما یعقلها الا العالمون (مثلهای پندآموز را که برای مردم می آوریم،جز دانایان آن را درک نمی کنند.[4] ) یعنی : دانشمندانند که به حقیقت و هدف آن پی می برند و صرفا به ظاهر مثال بسنده نمی کنند.
امام صادق علیه السلام پیرامون آیه می فرماید: عقل و علم به هم پیوسته اند .
در جای دیگر، راسخین در علم را شایسته پی بردن به راز درونی قرآن می داند، و مایعلم تاویله الا للّه والراسخون فی العلم، (راسخین در علم، کسانی هستند که سابقه علمی آنان روشن است و پیوسته درپژوهشهای علمی خویش استوار می باشند.[5] ).
لذا در سوره نساء آیه 162 می گوید: لکن الراسخون فی العلم والمومنون یومنون بما انزل الیک، (کسانی که بر دانش خود استوار هستند و نیز مومنان راستین، به آنچه بر تو نازل گردیده است ایمان می آورند).
و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هوالحق (دارندگان علم، بینش آن را دارند که تشخیص دهند آنچه برتو فرو فرستاده شده حق است.[6]).
راسخین در علم، کسانی هستند که سابقه علمی آنان روشن است وپیوسته در پژوهشهای علمی خویش استوار می باشند در سوره فاطر آیه 35 در وصف دانشمندان چنین می خوانیم : انما یخشی اللّه من عباده العلما (تنها دانایانند که از خدا پروا دارند)، زیرا به راز هستی پی برده اند و مبدا و معاد راباور دارند.
قرآن، از این روی، بالاترین و والاترین مقام را برای دانش و دانشمندان قائل می باشد: یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات، (مومنان راستین، وپویندگان علم، پیوسته، نزد پروردگار، بر درجات آنان افزوده می شود) .[7]
چنین است که قرآن، دانشمندان را در ردیف فرشتگان مقرب، از شهادت دهندگان به توحید ذات جلال و جمال گرفته است : شهد اللّه انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم ... .[8]
-------------------------------------------------------------------------------
[1] . محمد / 24
[2] . حج / 26
[3] . یونس /35
[4] . عنکبوت/ 430
[5] . آل عمران / 7
[6] . سبا/ 6
[7] . مجادله /11
[8] . آل عمران / 18
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
آیا چیزی به نام دروغ مصلحتی وجود داره یا خیر ؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:42 عصر  
به نام خدا و با سلام و احترام؛ دروغ در اسلام بلکه تمامی ادیان الهی حرام است و دروغ ها با همدیگر هیچ تفاوتی ندارد ؛زیرا همه آنها بر خلاف حقیقت هستند ؛ اما آن چیزی که دروغ را عمل زشت می کند ، آثار و تبعات ناپسند آن است که از جمله از بین رفتن اعتماد انسان ها ، بر هم خوردن نظم اجتماعی و اختلال در سیستم و نظام درست انسان ها است و... ، اما اگر حالت هایی فرض شود که فساد راست گویی بیش از فساد دروغ باشد ، مثلا با راست گفتن ، جان انسان بی گناهی به خطر افتد ، در این مورد به خاطر فساد بیشتر راست گویی ، دروغ نه تنها اشکال ندارد ، بلکه برای حفظ جان انسان بی گناه لازم است ؛ پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع انسان و مصلحت جامعه به آن وابسته است.حال در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی فرد بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این کار از جهت عنوان اوّلی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که مفسده دارد، قوی تر است، عقل حکم می کند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.
حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حکم می کند. به همین جهت گفته اند: دروغ مصلحت آمیز بِه زِ راست فتنه انگیز.(1) بنابراین در مواردی که مصلحت دروغ گفتن بیشتر از مفسده آن باشد، دروغ حرام نیست. این گونه موارد، دروغ مصلحت‏آمیز نام گرفته است؛ از جمله موارد آن:
1- اصلاح بین مردم؛ امام صادق(ع) فرمود: "انّ اللَّه أحبّ الکذب فی الإصلاح... و أبغض الکذب فی غیر الاصلاح؛(2) خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد".
2- دفع شر ظالمان؛ امام صادق(علیه السلام) فرمود: "الکذب مذموم الاّ فی امرین: دفع شرالظلمه و اصلاح ذات البین؛ (3) دروغ بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند".
دوست عزیز چنانچه باز هم در مورد سوالی که طرح نموده اید نیاز به توضیح بیشتر بود در کلوب مرکز ملی پاسخگویی به آدرس: http://www.cloob.com/clubname/pasokh در خدمتتان هستیم همواره در پناه حق موفق باشید.
--------------------------------------------------------------------------
1. اقتباس از کتاب فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، ص 184 - 194
2. میزان الحکمة، عنوان 3466، حدیث 174745.
3. همان، حدیث 17476
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
امام غایب و پنهان چه فایدهای دارد؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:40 عصر  

امیدبخش ناامیدان

انتظار

وجود امام معصوم‏علیه‏السلام سر چشمه فایده‏ها وبرکات فراوانى است که به حضور او اختصاص ندارد. از جمله مى‏توان دو فایده زیر را برشمرد:

  • الف) با دلایل فراوانى ثابت شده که امام‏علیه‏السلام فردِ کامل انسانیت و حلقه اتصال عالم ظاهر و باطن است. اگر امام نباشد، رشته عالم ماده و معنا گسسته مى‏گردد. قلب پاک امام معصوم‏علیه‏السلام تجلى گاه انوار الهى است. عنایت‌هاى غیبى در آغاز بر آیینه قلب ملکوتى امام مى‏تابد و به واسطه او به سایر موجودات مى‏رسد؛ به عبارت دیگر، حجت الهى در زمین، واسطه در گرفتن و رساندن عنایت‏ها و برکت‏هایى است که دیگران استعداد و زمینه دریافت مستقیم و بى‌واسطه‏ آن را ندارند. امام‏علیه‏السلام روح آفرینش و جان جهان شمرده مى‏شود و ارتباط و انسجام اجزا و اعضاى نظام هستى به وجودِ او وابسته است. اگر امام‏علیه‏السلام نباشد، خداوند - چنان که شایسته است - شناخته و عبادت نمى‏گردد و روشن است که در وجود این آثار بین حضور و غیبت امام‏علیه‏السلام تفاوتى نیست.

وظیفه امام‏علیه‏السلام تنها بیان ظاهرى معارف و راهنمایى صورى مردم نیست. امام ولایت و رهبرى باطنى اعمال را نیز بر عهده دارد و حیات معنوى مردم را تنظیم مى‌کند و حقایق اعمال آنان را به سوى خدا حرکت و جهت مى‏دهد. بدیهى است که حضور و غیبت جسمانى امام‏علیه‏السلام در این مورد تأثیرى ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم احاطه و اتصال دارد. وجود امام همواره لازم است، هرچند هنگام ظهور و اصلاح جهانى‌اش نرسیده باشد.

انسان در زندگى، حیاتى باطنى و معنوى دارد که از اعمالش سرچشمه مى‏گیرد و سعادت و شقاوت ابدى‌اش به طور کامل به آن بستگى دارد. از طرف دیگر، پیامبران و امامان‏علیه‏السلام خود نیز به دینى که مردم را به آن راهنمایى مى‏کنند و رهبرى آن را بر عهده دارند، عمل مى‏کنند و از همان حیات باطنى که مردم را به سوى آن حرکت مى‏دهند، برخوردارند؛ زیرا خداوند تا کسى را هدایت نکند، هدایت دیگران را به او نمى‏سپارد. در نتیجه امام‏علیه‏السلام علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهرى داراى نوعى هدایت و جاذبه معنوى است و به وسیله حقیقت و نورانیت و باطن ذاتش در قلب‏هاى شایسته و آماده دخل و تصرف کرده، آن‏ها را به سوى کمال و هدف آفرینش جذب مى‏کند.

  • ب) اصل وجود امام ‏علیه‏السلام مایه دلگرمى و قوت قلب بندگان خدا و رهروان راه هدایت و سعادت است. وجودِ امام زنده‏اى که پناهگاه مردم و پشتیبان و حافظ دین و شریعت به شمار مى‌آید، نیرو بخش دل‌هاى مؤمن و سدى در برابر هجوم اهریمن نومیدى بر روح پاکان است. ایمان به مهدى غایب علیه‌السلام و انتظار فرج و ظهورش، مایه امیدوارى دل‏هاى منتظر و بزرگ‏ترین اسباب موفقیت و پیشرفت در راه هدف است.

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
هدف نهایی از آفرینش انسان چیست؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:39 عصر  

هدف نهایی از آفرینش انسان چیست؟

با سلام خدمت شما وآرزوی توفیقات الهی
این پرسش، سابقه دیرینه ای دارد و مانند برخی از مسائل فلسفی، برای همگان مطرح است. غالب انسان ها مایلند بفهمند که هدف خلقت خودشان و یا مجموعه انسان ها چیست؟ این پرسش برای افرادی به صورت یک عقده «لاینحل» در می آید که دایره هستی را به جهان ماده منحصر می نمایند و مرگ را پایان زندگی بشر می دانند و عالمی به نام «رستاخیز» و سرایی به عنوان «آخرت» را نمی پذیرند; امّا کسانی که زندگی مادّی را برای انسان، منزلی از منازل زندگی بشر می دانند و به دنبال این جهان به سرای دیگری معتقدند و این جهان را روزنه و پلی برای نیل به ابدیت می دانند، پاسخ به این پرسش، آسان است و بر فرض اگر هدف از آفرینش انسان را در این جهان نتوانند بدانند، هدف از خلقت را در جهان دیگر و در زندگی ابدی، جستوجو می کنند و می گویند: «هدف خلقت انسان، در این جهان، آماده کردن او برای یک زندگی ابدی و جاودانی است که خود، هدف و مطلوب نهایی است.» بعد از ذکر این مقدمه، به طور اجمال به بررسی هدفِ آفرینش می پردازیم: برای خلقت و آفرینش، دو هدف می توان تصور کرد: نخست: هدف متوسط; دوم: هدف نهایی و عالی با مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع)، روشن می شود که هدف متوسطِ خلقت، عبادت و بندگی خداست. این مطلب، در همه پدیده های عالم، ساری و جاری است. خداوند، درباره همه اشیای مادّی عالم می فرماید: «...وَ إِن مِّن شَیء إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...» (اسراء، 44) همه موجودات، تسبیح خدا می گویند; امّا شما تسبیح آنان را نمی فهمید.» و درباره انسان و جنّ نیز می فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ». (ذاریات، 56) آفرینش انسان و جنّ برای بندگی است. بنابراین، از دیدگاه وحی، همه هستی تسبیح گوی ذات اوست! امّا هدف عالی و نهایی، وصول به مبدأ هستی است; یعنی منتهی الیه سیر مخلوقات، اوست: «و أنّ إلی ربّک المنتهی». (النجم، 42) انتهای سیر انسان به سوی پروردگار است: «إنّ إلی ربّک الرجعی». (علق، 8) بازگشت همگان به سوی خداست: «إنّا للّه و إنّا إلیه رجعون». (بقره، 156) همه این آیات، غایت سیر را روشن می کند. البته رسیدن به خدا، همان به کمال مطلق رسیدن مخلوقات است. هنگامی پدیده های هستی کمال آخِر خود را می یابند که به قرب الهی برسند. پس روشن شد هدف نهایی خلقت، به کمال رسیدن همه موجودات است. در این جا دو مطلب دیگر را نیز باید مورد توجه قرار داد: نخست این که خدای متعال، فیاض به تمام معناست و باران رحمت او همیشه بر بندگان می بارد و مانعی هم برای آن نمی توان تصور کرد; به دیگر سخن، مقتضی موجود و مانع مفقود است; پس باید خلق کند; چون لازمه ذات او خلاقیت و فیاض بودن است. دوم این که آیا خدا در آفرینش، ذی نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سود، به خلق بر می گردد; نه به خالق; یعنی خدا ذی نفع نیست; یا به عبارت دیگر، ناقص نیست که با این کار به کمال برسد; بلکه سود به مخلوق بر می گردد. من نکردم خلق تا سودی کنم *** بلکه تا بر بندگان جودی کنم به دیگر سخن: آفرینش، احسان و فیض از جانب خدا نسبت به مخلوقات است و چنین آفرینشی حُسن ذاتی دارد و قیام به انجام دادن فعلی که ذاتاً پسندیده است، جز این که خودِ فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد; بنابراین اگر کسی بپرسد: چرا خالق منّان، دست به چنین کار پسندیده با لذات زده است؟ در پاسخ باید گفت: خداوند که فیّاض علی الاطلاق است، (با توجه به این که می توانست موجودی را خلق کرده، به کمال برساند) اگر چنین نمی کرد، جای پرسش و ایراد بر او بود. ممکن است این پرسش نیز در ذهن انسان مطرح شود که مگر خداوند نیازمند پرستش بندگان است؟ در پاسخ می گوییم: همان طور که می دانید، هدف از فعل، در خداوند متعال و انسان ها متفاوت است. هدف در افعال انسان عبارت است از فایده ای که هنگام فعل، انسان در نظر می گیرد و برای رسیدن به آن تلاش می کند; یعنی هدف انسان از فعالیت هایش دفع کمبودها و نیازمندی های خودش می باشد; امّا درباره خداوند نمی توان گفت: هدف از فعل او تأمین نیازمندی ها و رفع نواقص از وجود او است; زیرا خدای متعال به چیزی نیاز ندارد تا برای تأمین آن کاری انجام دهد. او کمال مطلق است و هر کس هر چه دارد و هر بهره ای که از هستی داشته باشد، از او گرفته است و در ذات خود فاقد چیزی نیست تا با انجام دادن کاری کامل شود; بلکه هدف از افعال خداوند، تناسب با ذات الهی داشتن یا رفع نیاز بندگان است. عبادت هم جزو اهداف آفرینش است و از اهداف متوسط برای رسیدن به کمال نهایی و می باشد و فایده عبادت، تنها عاید بنده می شود و او را پرورش داده، از نقص به کمال می برد و در عبادتِ بنده هیچ فایده ای برای خداوند متصور نیست. بنابراین، همان طور که اشاره شد، هدف نهایی از آفرینش انسان، تکامل و وصول به رحمت الهی است و افرادی می توانند از این رحمت و فیض الهی استفاده کنند که به نهایت درجه تکامل رسیده باشند; از این رو، اثر تکامل، آرامش در سایه سار رحمت الهی است: «وَ لاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَ لِکَ خَلَقَهُمْ*(هود، 118 و 119) آنان همواره در اختلافند; مگر آن چه پروردگارت رحم کند و برای همین رحمت آنان را آفرید.» که این باعث ورود به بهشت و زندگی جاودان داشتن در آن جا می شود. چنان که مولای متقیان می فرماید: «بی گمان، خدای سبحان دنیا را مقدمه ای برای زندگی پس از آن قرار داده است و آن را برای مردم، بوته آزمونی شمرده است تا هر آن که را نیکوکارتر است، باز شناسد. این است که ما برای دنیا آفریده نشده ایم و مأموریت مان تلاش در جهت آن نیست; بلکه برای آزمایش در دنیا نهاده شده ایم». در پایان، مناسب است به «هدف نهایی» در کارهای انسان نیز اشاره ای کنیم: از ویژگی های هدف نهایی این است که هر چه باشد، چون و چرا نمی پذیرد; توضیح این که: اگر از دانش آموزی بپرسیم: برای چه درس می خوانی؟ می گوید: برای این که به دانشگاه راه یابم. باز اگر پرسش کنیم: دانشگاه را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که دکتر یا مهندس شوم. می گوییم: مدرک برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که فعالیت مثبتی انجام دهم و درآمد خوبی داشته باشم. باز اگر بپرسیم: درآمد خوب را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که زندگی آبرومند و مرفهی داشته باشم. سرانجام می پرسیم: زندگی مرفه و آبرومند برای چه می خواهی؟ در این جا می بینیم، لحن سخن او عوض می شود و می گوید: خوب برای این که زندگی مرفه و آبرومندی داشته باشم; یعنی همان پاسخ سابق را تکرار می کند و این پاسخ نهایی او به شمار می رود. دلیل آن هم این است که او همواره بر پاسخ پایانی خویش تأکید خواهد کرد. در این جا هم وقتی گفته می شود: هدف از آفرینش چیست؟ می گوییم: برای تکامل انسان و دریافت رحمت خدا. اگر پرسیده شود: تکامل و قرب پروردگار برای چه منظوری است؟ می گوییم: برای قرب به پروردگار! یعنی این هدف نهایی است و همه چیز را برای تکامل و قرب می خواهیم; امّا قرب و دریافتِ رحمت، ذاتاً ارزشمند است و ماورای آن خوبی دیگری نیست.
پاورقی:
1. منشور جاوید، آیت الله جعفر سبحانی، ج 9، ص 115 و 116
2: ترجمه المیزان، موسوی همدانی، ج 18، ص 612 ـ 614
3: معارف قرآن، آیة الله مصباح یزدی، 3ـ1، ص 155 ـ 179، مؤسسه در راه حق.
4. نهج البلاغه، نامه 55، ترجمه دشتی.
5 : تفسیر نمونه, ج 22، ص 393، دارالکتب الاسلامیة.
برادر گرامی! چنانچه باز هم در مورد سوالی که طرح نموده اید نیاز به توضیح بیشتر بود در کلوب مرکز ملی پاسخگویی در خدمتتان هستیم
http://www.cloob.com/clubname/pasokh
موفق باشید.
پاسخگوی قرآنی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
آشنایی با آیین سیک
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 11:27 عصر  

کتاب: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 50

نویسنده: حسین توفیقی
انشعابات تازه ترى نیز در آیین هندو وجود دارد که آیین سیک (Sikh) یعنى شاگرد، معروفترین آنها است . برخورد اسلام و هندوئیسم در هندوستان در دورانهاى گوناگون مذاهب التقاطى چندى را پدید آورده است . یکى از عرفاى بزرگ مسلمان به نام کبیر (1440-1518) توحید اسلامى را با برخى عقاید هندویى در آمیخت و مریدان بى شمارى گردآورد. یکى از شاگردان وى نانک (Nanak) بود که پایه گذار بود که پایه گذار آیین سیک و نخستین گورو (Guru) یعنى معلم است . پس از وى نه گوروى دیگر، یکى پس از دیگرى ، آمده اند. این فرقه اندک اندک قوت گرفت و به گروهى سیاسى مذهبى تبدیل شد.(1)
سیکها به تجارت گرایش دارند و افرادى از آنان به سراسر جهان مهاجرت کرده و به بازرگانى مشغولند. همچنین افرادى از ایشان به زاهدان و تهران آمده اند و در این دو شهر معبد (گورودواره ) دارند.


1-سرگذشت نانک

بنیانگذار آیین سیک به نام گورو نانک به سال 1469 در خانواده اى از طبقه کشاتریاها در یکى از روستاهاى لاهور به دنیا آمد. او از عرفاى مسلمان و هندو استفاده کرد. سپس به کشورهاى اسلامى و زیارت مکه معظمه رفت و سرانجام آیین سیک را که آمیزه اى از هندوئیسم و اسلام است ، تاءسیس کرد و در سال 1539 در گذشت .
پس از گورو نانک 9 گوروى دیگر یکى پس از دیگرى برخاستند و اینک فهرست اسامى 10 گوروى سیکان و تاریخ تولد و وفات ایشان :
1. گورو نانک (1469-1539)؛
2. گورو انگد (1504-1552)؛
3. گورو امر داس (1479-1574)؛
4. گورو رام داس (1534-1581)؛
5. گورو ارجن (1563-1606)؛
6. گورو هر گوبیند (1595-1644)؛
7. گورو هرراى (1630-1661)؛
8. گورو هرى کریشن (1656-1668)؛
9. گورو تیغ بهادر (1621-1675)؛
10. گورو گوبیند سینگ (1666-1708).


2- تعالیم

نانک خداى یکتاى جهان را حق نامید. وى مى گفت خدا به هر نامى که خوانده شود فقط او قادر متعال و حق است . سعادت و وصول به نیروانا همان استغراق در ذکر حق است . وى مایا یا صورت وهمى جهان را که در دین هندو آمده است ، پذیرفت و گردونه تناسخ و قانون عمل و عکس ‍ العمل را تا حدودى قبول کرد. نانک خوردن گوشت را براى پیروانش ‍ مباح دانست ، ریاضت و بت پرستى را ممنوع کرد، نظام طبقاتى و تعدد زوجات را هم حرام شمرد.


3- آثار مذهبى

پنجمین رهبر سیکان که گورو ارجن خوانده مى شود، معبدى از طلا در شهر امریتسار هندوستان بنا کرد و کتابى به نام گرانت صاحب (GranthSahib ) نوشت که مهمترین کتاب مقدس آیین سیک است .


4- تاریخچه سیاسى سیکها

سیکها در زمان دهمین رهبر خود به نام گورو گوبیند سینگ بیعتهایى را براى امور سیاسى مرسوم کردند و افرادى جنگجو شدند و از آن هنگام نام خالصه یعنى بى آلایش ، بر خود نهادند. آنان براى خود پنج شعار قرار دادند که هر یک در زبان پنجابى با حرف ((ک )) شروع مى شود:
1. کس : باقى گذاشتن موى سر و صورت ؛
2. کونکا: همراه داشتن شانه ؛
3. کاچک : پوشیدن زیر شلوارى کوتاه ؛
4. کارا: داشتن دستبند (النگوى ) آهنین ؛
5. کاندا: حمل شمشیر یا خنجر فولادین .
سیکها با یکدیگر بسیار متحدند و براى تشکیل کشور مستقل به شدت مبارزه مى کنند. ترور خانم گاندى نمونه اى از فعالیتهاى سیاسى این قوم است . آنان تبلیغات مذهبى نیز دارند و کتبى هم در این باب به زیانهاى دیگر و از جمله فارسى منتشر کرده اند.

پینوشتها:
1- قریب سال 1000 ه .ق . اکبر پادشاه مسلمان هندوستان تحت تاءثیر این آیین و به کمک یکى از دانشمندان عصر خود آیین

منبع:حوزه

http://www.hawzah.net/Per/E/AdiDefa.asp?URL=/per/e/do.asp?a=egha.htm


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
آشنایی با آیین بودیسم
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 11:10 عصر  

شش دین بزرگ : اسلام، مسیحیت، یهودیت، بودیسم، سیکیسم و هندوئیسم هستند

اسلام و ادیان >بودیسم

کتاب: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 45

نویسنده: حسین توفیقی

آیین بودا از شاخه هاى کیش هندوست . این آیین از هندوستان بیرون آمده و سراسر مناطق خاورى را در نوردیده است و به علت داشتن اندیشه هاى عرفانى لطیف و گسترش در مناطق پرجمعیت جهان ، پیروان زیادى دارد و اخیرا به اروپا و آمریکا نیز سرایت کرده است .

1- سرگذشت بودا

بودا (Buddha) به معناى بیدار لقب گوتاماشاکیامونى (Gautamamuni -Sakya) بنیانگذار مکتب اصلاحى بودیسم است . به عقیده بوداییان وى که فرزند پادشاه شهر کاپیلاوستو (vastu-Kapila) در شمال هندوستان بود، در حدود سال 563 ق .م . به دنیا آمد و در آغاز سیدارتا (Siddhartha) یعنى کامیاب نامیده مى شد. ستاره شناسان پیشگویى کرده بودند که این شاهزاده پس از مشاهده نمونه هاى بیمارى ، پیرى و مرگ و برخورد با یک ریاضت کش دنیا را ترک خواهد کرد و به ریاضت روى خواهد آورد. بدین سبب پدرش دستور داده بود وى را به دور از ناملایمات زندگى بشرى و در ناز و نعمت پرورش دهند و مراقب رفتار و کردار او باشند. شاهزاده با دخبر عمویش یشودهرا (Yasodhara) ازدواج کرد و داراى پسرى به نام راهولا (Rahula) شد. وى در 29 سالگى پس از مشاهده موارد مذکور، شبانه از کاخ و تنعمات آن گریخت و تحت ارشاد فردى به نام آلارا (Alara) زندگى راهبان را برگزید و پس از شش سال ریاضتهاى سخت و سنگین در جنگلها سرانجام هنگامى که از وصول به حقیقت از طریق ریاضت نومید شد، ریاضت را کنار گذاشت و به تاءمل و تفکر و مراقبت معنوى روى آورد. جهاد اکبر او نیز شش سال طول کشید و پس از آن با هفت هفته توقف زیر درختى که بعدا درخت بیدارى نامیده شد، با مارا (Mara) یعنى شیطان ویرانگر مبارزه کرد و در نهایت به حقیقت دست یافت و بوداى دوره کنونى شد. به عقیده بوداییان در دورانهاى پیشین جهان نیز تعدادى بودا آمده اند. هر یک از این بوداها قبل از ظهورشان بودى ستو (sattva-Bodhi) خوانده مى شود، یعنى کسى که به معرفت کامل دسترسى دارد یا بوداى بالقوه است .
بودا در مدت 40 سال با مسافرتهاى فراوان ، آیین خود را در سراسر هندوستان تبلیغ کرد و بر اثر ملاقات با افراد مختلف ، به اصلاح نفوس و تربیت شاگردانى همت گماشت که برجسته ترین آنان پسر عمویش آنندا (Ananda) بود. وى سرانجام در هشتاد سالگى در حدود سال 483 ق .م . به نیزوانا پیوست .
داستان زندگى شگفت آور بودا از قدیم الایام جذابیت داشته و به همین دلیل این داستان دینى به زبانهاى گوناگون ترجمه و در سراسر جهان منتشر شده است . نقل عربى آن با اضافاتى از فرهنگ سریانى ، به عنوان داستان بلوهر و یوذاسف بین مسلمانان رواج پیدا کرد.(1)

2- تاءسیس نظام

اندیشه هاى اصلاحى بودا در مخالفت با تعصب هاى برهمنان بود و اختلافات طبقاتى را باطل مى شمرد. تعالیم اخلاقى وى در مجموعه هایى مانند ترى پیتکا (pitaka-Tri) یعنى سه سبدگرد آمده است . این تعالیم که بر آیین هندو پایه گذارى شده است ، ترک دنیا، تهذیب نفس ، تاءمل ، مراقبه و تلاش براى رهایى از گردونه زندگى پر رنج این جهان را توصیه مى کند و براى وصول به نیروانا اهمیت زیادى قائل است و مفهوم آن را توسعه مى دهد. آیین بودا در قرون بعدى بخش عمدمه اى از خاک هندوستان را تسخیر کرد و در کشورهاى همسایه نیز گسترش یافت . در قرون هشتم و نهم میلادى ، دو تن از دانشمندان آیین هندو را نوسازى کردند و بر اثر آن ، آیین بودا اندک اندک از هندوستان برچیده و آیین هندو جانشین آن شد، اما اشکال گوناگون آن در خاور دور و مناطق دیگر گسترش یافت .

3- فلسفه بودا

هنگامى که بودا به حقیقت دست یافت ، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان را که از وى روى برتافته بودند، بیابد. او مى اندیشید که این پنج تن مانند وى در جستجوى حقیقتند و تعلیم دادن ایشان از سایر مردم آسانتر است .
و چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن را دید که در میان بیشه اى نزدیک شهر نشسته اند و با هم سخن مى گویند.
هنگامى که چشم آنان به بودا افتاد، به یکدیگر گفتند: ((این سیدارتاست که مى آید؛ همان که دست از رهبانیت کشید؛ خوب است به او کارى نداشته باشیم .))
اما چون بودا به آنان نزدیک شد به وى سلام کردند و از او خواستند در کنارشان بنشیند. آنگاه از وى پرسیدند: ((سرانجام ، حقیقتى را که مى جستى ، یافتى ؟)) بودا گفت : ((آرى ، آن را یافتم .))
راهبان گفتند: ((پس به ما بگو حقیقت و حکمت و راز هستى چیست ؟)) بودا پرسید: ((آیا شما به کارما یعنى قانون کردار ایمان دارید؟)) گفتند: ((آرى .)) بودا گفت : ((پس بدانید که همان سرآغاز حکمت و آگاهى از حقیقت است . از نیکو نیکو پدید مى آید و از بد بد. این نخستین قانون زندگى است و همه چیزهاى دیگر بر این قانون استوار است .))
گفتند: ((این که تازگى ندارد.)) گفت : ((اگر چنین است قربانى ، دعا و تضرع به درگاه خدا عاقلانه نیست .))
راهبان پرسیدند: ((چگونه ؟)) بودا پاسخ داد: ((زیرا آب همیشه سراشیبى مى رود، آتش همیشه داغ است و یخ همواره سرد. اگر براى همه خدایان هندوستان هم دعا کنیم ، آب هرگز سربالا نمى رود و آتش سرد و یخ گرم نمى شود. زیرا در زندگى قانونهایى یافت مى شود که همه چیز بر آنها استوار است . از این رو، کارى که انجام گرفت ، قابل ابطال نیست و دعا و قربانى براى خدایان نیز سودى ندارد.))
آنان با این سخن موافقت کردند و بودا افزود: ((اگر این سخن درست است ، کتاب وداها که به مردم راه و رسم دعا و قربانى را مى آموزد، درست نیست و برخلاف گفته پیشوایان دینى ، من اعلام مى کنم که وداها مقدس ‍ نیستند.))
راهبان از این جراءت بسیار شگفت زده شدند و از بودا پرسیدند: ((تو مى گویى برهما هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است ؟)) پاسخ داد: ((اصلا من باور ندارم برهما چیزى را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد.))
آنان پرسیدند: ((پس جهان ساخته کیست ؟)) بودا پاسخ داد: ((به نظر من جهان ابدى است و آغاز و انجامى ندارد. دو چیز است که بایستى از آن پرهیز کرد: یکى زندگانى پر از لذت که زاییده خودخواهى و فرومایگى است و دیگر زندگى پر از رنج و خود آزارى که آن نیز سودى ندارد و هیچ یک از این دو به نیکبختى منجر نمى شود.))

4- اخلاقیات

سرانجام راهبان از بودا پرسیدند: ((پس راه درست کدام است ؟)) پاسخ داد: ((راه میانه ، میان لذت و رنج است که از راه هشتگانه به دست مى آید. راه هشتگانه هشت قانون بزرگ زندگى را مى آموزد:
1. پرهیز از آزار جانداران ؛
2. پرهیز از دزدى ؛
3. پرهیز از بى عفتى ؛
4. پرهیز از دروغ ؛
5. پرهیز از مستى ؛
6. پرهیز از بدگویى ؛
7. پرهیز از خودخواهى ؛
8. پرهیز از نادانى ؛
9. پرهیز از دشمنى .

5- فرقه هاى بودایى

آیین بودا سه فرقه دارد:
1. مهایانا (yana-Maha) یعنى چرخ بزرگ ، آیین شمالى که در چین رواج دارد. این شعبه اى آیین بودا با طیفهایى از اعتقادات و سنن کنفوسیوس و لائوتسه در چین و شینتو در ژاپن در آمیخته است . یکى از آداب آن که به سانسکریت دهیانا (Dhyana) یعنى تاءمل ، به چینى (Chang) و به ژاپنى زن (Zen) خوانده مى شود، شهرت جهانى دارد.
2. هینایانا (yana-Hina) یعنى چرخ کوچک ، آیین جنوبى که در سرى لانکا (سیلان ) و کشورهاى جنوب شرق آسیا مشاهده مى شود. پیروان چرخ کوچک آیین خود را تراوادا (Theravada) یعنى آیین نیاکان و بزرگان مى خوانند و کتب دینى آنان به زبان پالى است .
3. وجریانا (yana-Vajra) یعنى چرخ الماس . این فرقه در تبت وجود دارد و آیین بودا را با سحر و کهانت و توتم پرستى در آمیخته و تشکیلاتى نیرومند براى خود پدید آورده است . آیین مذکور لامائیسم (Lamaism) نیز خوانده مى شود و عنوان رهبر مذهبى مقتدر آن دالائى لاما (Lama Dalai) به معناى رئیس دریاگونه است . از چیزهاى جالب توجه این فرقه آن است که هنگامى که رهبر مذهبى آن وفات یابد، راهبان براى پیدا کردن جانشین وى به جستجوى کودکى مى پردازد که در لحظه درگذشت رهبر به دنیا آمده باشد. سپس این کودک را با توجهات ویژه پرورش مى دهند. وى پس ‍ از فراگیرى دانش و گذراندن مراحل مختلف به مقام مورد نظر نائل مى آید. دالائى لاماى عصر ما پس از سرایت کمونیسم چینى به تبت رهسپار هندوستان شده و در آنجا به ارشاد و رهبرى مشغول است . اخیرا وى ، برخلاف سنت ، پسر بچه اى را براى جانشینى خود تعیین کرد و به خاطر این مساءله مورد انتقاد قرار گرفت .

6- کتب بودایى

قدیمى ترین کتاب مقدس بوداییان ترى پیتاکایعنى سه زنبیل نامیده مى شود که داراى سه بخش است :
1. قواعد رهبانیت ؛
2. وسیله رستگارى ؛
3. مفهوم فلسفى و روانشناسى .
فرقه هاى مختلف بودایى نیز کتابهاى مخصوص به خود دارند

پینوشت:

1- براى مثال رک .: اکمال الدین نوشته شیخ صدوق ، ج 2، صص 577-638 و بحار الانوار نوشته علامه مجلسى ، ج 78، صص 383-444 و ترجمه فارسى آن در عین الحیات نوشته علامه مجلسى و در رساله اى مستقل آمده است . در تحریر عربى این داستان ، نامهاى آلارا و بودى ستو به بلوهر و یوذاسف تغییر یافته است .

دانشنامه حوزه نت

http://hawzah.net/Per/E/AdiDefa.asp?URL=/per/e/do.asp?a=egea.htm


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
آشنایی با آیین هندوئیسم
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 11:4 عصر  

آشنایی با آیین هندوئیسم
کتاب: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 31
نویسنده: حسین توفیقی

آیین هندو در قدیم دین برهمایى خوانده مى شد که به برهما، خداى هندوان اشاره مى کرد. هندوئیسم شکل تکامل یافته آنیمیسم است و به همین دلیل بنیانگذار آن شناخته شده نیست . این آیین گونه اى فرهنگ ، آداب و سنن اجتماعى است که با تهذیب نفس و ریاضت همراه شده و در تمدن و حیات فردى و جمعى مردم هندوستان نقش بزرگى داشته است .

1. مردم هند پیش از هجوم آریاییها
پیش از مهاجرت آریاییها به ایران و هند، مردم این سرزمینها قومى کوتاه قامت و سیاه چرده بودند که فرهنگ و دین و مراسم مخصوص خود را داشتند و تمدن آنان در سطح تمدن بین النهرین بود. این قوم در ایران تقریبا به طور کامل از میان رفتند، ولى در هندوستان به طرف جنوب آن کشور رانده شدند و اکنون به نام قوم دراویدى (Dravidians) شناخته مى شوند و گروه بزرگى از اینها به نام نجسها(Untouchables) معروفند که درباره ایشان سخن خواهیم گفت . حفاریهاى باستانشناسان در منطقه اى به نام موهنجودارو (Daro-Mohenjo) در کرانه رود سند (پاکستان )، آثار عظیمى از تمدن آنان را نشان داده است . از این کشفیات بر مى آید که برخى از خدایان آیین هندو قبل از ورود آریاییان در هندوستان وجود داشته اند.

2. اصول دین هندو
اصول دین هندو عبارت است از اعتقاد و احترام به کتابهاى باستانى و سنتهاى دینى برهمنان و پرستش خدایانى که به ظهور آنها در دوره هاى قدیم عقیده دارند. اعتقاد به تناسخ و رعایت مقررات طبقات اجتماعى در معاشرت و ازدواج ، همچنین احترام به موجودات زنده ، مخصوصا گاو از اصول آن دین است .
لفظ ((ام )) (Om) به معناى آمین براى هندوان بسیار تقدس دارد و از سویى اسم اعظم الهى به شمار مى رود و از این نظر به اسم اعظم یهوه در دین یهود شباهت دارد.

3. خدایان ودایی

هندوان به عده بى شمارى از خدایان آسمانى و زمینى با اسما و صفات عجیب و غریب معتقدند و به آنها کرنش مى کنند و براى هر یک بتخانه هاى با شکوهى مى سازند. این خدایان با هم خویشاوندى سببى و نسبى دارند و ویژگیهاى جسمى و روحى هر یک به تفصیل و با ذکر جزئیات در کتب مقدس و فرهنگ دینى هندوان آمده است . اعتقاد به جلوه گرى خدایان به شکل انسان و حیوان در ادوار مختلف ، نیز بسیار جلب نظر مى کند دسته بندى خدایان در ارتباط با طبقات اجتماعى نیز معهود است . برخى از معروف ترین خدایان هندو عبارتند از:
اگنى (Agni) یعنى آتش ؛
وارونا (Varuna) یعنى آسمان ؛
ایشوار (Isvara) یعنى قادر متعال ؛
رودرا (Rurdra) یعنى وحشتناک ؛
راما (Rama) یعنى دلپذیر؛
کریشنا (Krishna) یعنى آبى پر رنگ ؛
یاما (Yama) یعنى ارابه ران معادل جم در آیین زردشت ) که خداى حاکم بر ارواح مردگان است .
اشوین (Asvin) یعنى اسب سوار عنوان دو تن از فرشتگان آیین هندو است . هندوان معتقدند که این پزشکان آسمانى براى انسان تندرستى ، نیکبختى و دارایى به ارمغان مى آورند.
پرستندگان بت مؤ مث زشت و بد ترکیب کالى (Kali) به معناى سیاه معتقدند هدایاى ویژه این بت را باید از طریق راهزنى به دست آورد و تقدیم بتخانه کرد. البته باید توجه داشت که معمولا بتان را بسیار زیبا مى سازند تا آنجا که بت در شعر فارسى کنایه از محبوب زیبا است .

4. کتابهای مقدس
ادعیه و آیینهاى هندوان در مجموعه اى به نام وداها(Vedas)به معناى دانش ، به زبان سانسکریت گرد آمده است و به آن شروتى (Sruti)یعنى وحى و الهام و علوم مقدس موروثى لقب مى دهند. پژوهشگران تاریخ تصنیف وداها را بین 1400 تا 1000 ق .م .
مى دانند، و بر این اساس سالهاى 1500- 800 ق .م . را دوره ودایى مى خوانند.
چهار ودا وجود دارد، به این شرح :
1. ریگ ودا(veda-Rig)یعنى وداى ستایش ؛
2. یجور ودا(veda-Yajur)یعنى وداى قربانى ؛
3. سام ودا(veda-Sama)یعنى وداى سرودها؛
4. اتهرو ودا(veda-Atharva) یعنى وداى اتهروان (نام نویسنده این ودا).
در زمانهاى بعد برهمنان شرح و تفسیرهایى بر بوداها نوشتند؛ از این رو هر یک از وداها داراى دو بخش است :
نخست : منتزها(Mantaras)که عبارت است از متن اورادى در ستایش آتش ، خورشید و سایر مظاهر طبیعت و دعاهایى براى فراخى روزى ، بارورى ، بخشایش گناهان و غیره .
دوم : براهمناها(Brahmanas)که مناسبتهاى آن اوراد را تعیین مى کند. پژوهشگران سالهاى 800 ق .م . تا 500 ق .م . را دوره برهمنى مى نامند.
کتابهاى دینى ، فلسفى ، عرفانى و ادبى بى شمارى در میراث فرهنگى هندوستان وجود دارد که به زبانهاى مختلف ترجمه شده و از جمله آنها معروف کلیله و دمنه است که در سانسکریت پنچاتنتر(tantra -Panca) یعنى پنج بخش خوانده مى شود.
کتابهاى مهابهاراتا(bharata -Maha) و رامایانا(Ramayana) با محتواى اساطیرى رزمى و بزمى از احترام ویژه اى برخوردارند. کتب دینى و ادبى یاد شده به همه زبانهاى زنده جهان (و از جمله فارسى ) ترجمه شده اند.
کتاب بسیار معروف و جذاب بهگودگیتا (gita -Bhagavad) یعنى سرود (خداى ) مجید در بخشى از مهابهاراتاست که مستقلا مورد توجه قرار گرفته است . این کتاب گاهى به تخفیف گیتا نامیده مى شود، در باب اخلاص (Bhakti) سخن مى گوید و در اهمیت کتاب یاد شده همین بس که به طور مکرر به هر یک از زبانهاى زنده جهان ترجمه شده و دست کم شش ‍ ترجمه فارسى از آن موجود است .
است . این کتاب گاهى به تخفیف گیتا نامیده مى شود، در باب اخلاص ‍ (Bhakti) سخن مى گوید و در اهمیت کتاب یاد شده همین بس که به طور است . این کتاب گاهى به تخفیف گیتا نامیده مى شود، در باب اخلاص ‍ سخن مى گوید و در اهمیت کتاب یاد شده همین بس که به طور مکرر به هر یک از زبانهاى زنده جهان ترجمه شده و دست کم شش ترجمه فارسى از آن موجود است .
این رساله مکالمات کریشنا با شاهزاده اى به نام آرجونا (Arjuna) یعنى روشن را در بر دارد. رساله یاد شده ظاهرا در قرن اول میلادى در روزنامه بزرگ مهابهاراتا گنجانیده شده است و نزد هندوان از هر کتاب دینى و عقلى دیگر محبوبتر و محترمتر به شمار مى رود. نظم آن کتاب یک دست نیست ، ولى نیروى ذوق و شوقى که در طى کلمات آن نوشته اعجاب انگیز وجود دارد، هزاران تن را دلباخته و فریفته خود ساخته است .
راز موفقیت گیتا در این است که مى کوشد اثبات کند راه حقیقى نجات و رستگارى در طریقه اخلاص قرار دارد و براى بیان این امر از داستانى کمک مى گیرد. آرجونا سوار بر ارابه سلطنتى براى جنگیدن با عموزادگان خود به سوى میدان مى رود و راننده ارابه که خداى پهلوانى یعنى کریشنا است و در کنار او نشسته است ، وى را به رزم و نبرد تشویق مى کند. شاهزاده دل به جنگ با خویشاوندان خود نمى دهد. در حالى که سرداران سپاه خصم یعنى عموزادگان او در شیپور جنگ مى دمند، به راننده فرمان مى دهد که ارابه او را در وسط رزمگاه در محلى قرار دهد که بتواند کوشش ‍ و رزم آورى هر دو سپاه را به درستى مشاهده کند، ولى همین که خویشان و عموزادگان و بزرگان قوم را در حال پیکار و خونریزى مى بیند، دل او از پشیمانى و اندوه لبریز مى گردد.
وى درد و رنج خود را با کریشنا راننده ارابه در میان مى گذارد و از گرانى اندوه ، تیر و کمان را از دست بر زمین مى افکند.
کریشنا او را بر این کم دلى سرزنش مى کند و دوباره وى را بر جنگ و نبرد برمى انگیزاند. در این هنگام بین آن دو یک سلسله مکالمات رد و بدل مى شود. در مرحله اول کریشنا او را به انجام وظایفى که در برابر صنف و طبقه خود دارد متوجه مى سازد و به او خاطر نشان مى کند که انجام فرائض اجتماعى بر هر کارى مقدم است و نتایج و عواقب آن هر چه باشد، باید آنها را به عمل آورد و نباید پاداش و سزایى توقع داشت . ارجونا وظیفه خود را به یاد مى آورد که باید به عنوان یک شاهزاده از افراد طبقه کشاتریا جنگجویى و رزم آورى پیشه کند. آنگاه وى پاى به میدان نبرد مى گذارد و اعتراف مى کند که تهاون و سستى در انجام این واجب صنفى و فریضه مذهبى گناهى بزرگ است . از سوى دیگر اگر به جنگ بپردازد و کشته شود روان او رستگارى یافته ، به آسمان صعود خواهد کرد، و اگر پیروز گردد، بر تخت پادشاهى خواهد نشست . علاوه بر این میدان جنگ جاى تاءسف و غم خوردن براى کشتگان و قربانیان نبرد نیست ، زیرا اگر چه جسم آنان هلاک مى شود، ولى روحشان جاویدان ؛ باقى و برقرار است .
در یکى از قطعات گیتا سخنان زیر آمده که تعالیم اوپانیشادها را در مساءله وحدت الوهیت بیان مى کند و از این نظر قابل توجه است . کریشنا مى گوید:
من برهما هستم ، همان خداى واحد ازلى ...
قربانى منم ، دعا و نماز منم .
طعام خیرات مردگان منم .
این جهان بى پایان منم .
پدر و مادر و نیاکان و نگاهبانان و منتهاى معرفت همه منم .
آنچه در زلالى آب و روشنایى آفتاب تصفیه مى شود،
آن کلمه ((ام )) منم .
و منم کتابهاى ریگ ودا، سام ودا، یجور ودا،
طریقت ، شریعت ، مربى ، خداوندگار و قاضى ، شاهد، صومعه و پناهگاه ،
دوست و دشمن ، سرچشمه حیات و دریاى زندگانى .
هر آنچه بر مى آید و هر آنچه فرو مى رود،
بذر و برزگر و فصول و درو همه منم .
مرگ منم و زندگانى منم .
اى ارجونا، حیات این جهان که مى بینى ،
و حیات آن جهان که نمى بینى ، همه منم و بس ...

5. فرهنگ و تربیت ودایی
حدود قرن 6 ق .م . در اوج اقتدار روحانیان هندو، که برهمن (Brahmana) نامیده مى شوند، نظام طبقاتى شدیدى پذیرفته شد که مدت 2500 سال سایه سهمگین خود را بر کشور پهناور هندوستان افکنده بود و هنوز هم بقایاى آن وجود دارد. پژوهشگران طبقات اجتماعى را کاشت (Caste) مى خوانند که واژه اى پرتغالى و به معناى نژاد است . در این نظام چهار کاشت اصلى وجود داشت :
1. برهمان (Brahmanas)، طبقه روحانیون ؛
2. کشاتریاها (Kshatrias)، طبقه شاهان ، شاهزادگان و جنگاوران ؛
3. ویشیاها (Vaisyas)، طبقه بازرگان و دهقانان ؛
4. شودراها (Sudras)، طبقه کارگران .
معاشرت افراد یک طبقه دیگر شرعا و عرفا ممنوع بود، به خصوص طبقه اخیر که هر گونه تماس ، حتى نگاه کردن افراد طبقات بالا به این گروه ، گناه کبیره شمرده مى شد.
فروتر از این چهار طبقه ، گروهى از بومیان غیرآریایى هندوستان بودند که نجسها (Untouchables) نامیده مى شدند. افراد این طبقه به هیچ وجه حق نداشتند در محله هاى آن طبقات چهارگانه تردد کنند و هر گاه از باب ضرورت براى حمل زباله و کناسى به اماکن آنان مى رفتند، موظف بودند با صداى بلند حضور خود را اعلام کنند که مبادا نگاه افراد طبقات بالا به این گروه بیفتد. در این صورت ، بیننده باید با غسل خود را طاهر کند داد و ستد نیز از راه دور، با گذاشتن پول در مکانى و تقاضاى متاع با فریاد و اختفاى کامل انجام مى گرفت ...
گوش دادن به تلاوت کتابهاى مقدس نیز بر آنان حرام بود و اگر فردى از ایشان در این مورد استراق سمع مى کرد، براى مجازات ، سرب مذاب در گوش او مى ریختند.
عجیب تر اینکه افراد طبقه نجسها به این وضع خو گرفته ، آن را حق مى پنداشتند و باور داشتند که این تیره بختى زاییده بدکردارى آنان در زندگانى پیشین است که از طریق تناسخ آن را دریافت کرده اند. هر گونه اقدامى براى کم کردن فاصله طبقات چهارگانه (و حدود 2000 طبقه فرعى که به تدریج در ضمن آن چهار طبقه پدید آمده ) و دفاع از نجسها، خلاف شرع و غیرمقبول بود. البته این سنت اجتماعى در سال 1955 رسما لغو شد و تنها جلوه هایى از آن باقى است .
رود خروشان و پر برکت گنگ (Ganga) به معناى تندرو که در بخش بزرگى از هندوستان جریان دارد، از تقدس بالایى برخوردار است و غسل کردن در آن ، به خصوص درشهر بنارس (Benares)، عبادتى مهم شمرده مى شود. نیلوفر (Padma) نیز بسیار مقدس است .
قربانى و بویژه قربانى اسب (medha - Asva) که قبلا به عنوان یک عمل عبادى میان آنان معمول بود، بعدا به منظور برآورده شدن حاجات انجام مى گرفت .
اهیمسا (hinsa - A) به معناى پرهیز از آزار جانداران اصل مهمى است که در زمانهاى بعد، تحت تعالیم مهاویرا مورد توجه قرار گرفت و تاکنون به شدت رعایت مى شود. این آموزه خوردن گوشت حیوانات را عملى غیر اخلاقى مى داند و این مساءله اثر عجیبى بر شیوه زندگى هندوان باقى گذاشته است .
هندوان جسد مردگان خود را مى سوزاند و خاکستر آن را بر روى گنگ بر باد مى دهند. قبلا سنت مذهبى این بود، که هنگام سوزاندن جسد مرد متوفى ، همسر وى نیز به نشانه وفادارى میان توده هاى هیزم مى خوابید و همراه شوهر مى سوخت و براى تشویق زنان به این امر به وى لقب ستى (Sati) به معناى بانوى وفادار و بافضیلت عطا مى شد. (این واژه سانسکریت در فارسى و عربى براى تجلیل از بانوان بسیار برجسته به کار مى رود.) اگر احیانا زنى تاب و تحمل این فداکارى را در خود نمى یافت پس از مرگ شوهر موى سر خود را مى تراشید و جلاى وطن مى کرد. زنده سوزاندن زوجه را انگلیسیها پس از استعمار هندوستان در سال 1829 م . ممنوع کردند و از این منع کمتر تخلف شده است . صائب تبریزى در اشاره به این سنت مى گوید:


چون زن هندو کسى در عاشقى مردانه نیست

 
سوختن بر شمع خفته کار هر پروانه نیست

 

6. فلسفه اوپانیشادها
در دوره برهمنى (سالهاى 800 ق .م . تا 500 ق .م .) آیین قربانى به افراط گرایید و با توسعه آن مسائل عمیق دینى به فراموشى سپرده شد. قربانى اسب و چیزهاى دیگر آسیب شدیدى به اقتصاد کشور وارد آورد و خزانه پادشاه را تهى کرد. از این رو، برهمنان چاره کار را در اصلاح دین دیدند و بدین منظور براهمناها را پدید آوردند که مشتمل بر دو بخش ‍ است :
الف ) آرنیاکاها (Aranyakas) یعنى جنگل نامه ، مشتمل بر مسائل مورد نیاز اهل ریاضت ؛
ب ) اوپانیشادها (Upanishads) به معناى نزدیک نشستن ، کنایه از آموختن اسرار دین .
اوپانیشادها شهرت زیادى پیدا کرد. این کتاب را براى نخستین بار شاهزاده دانشمند، هنرمند و عارف ، داراشکوه عرفان اسلامى و هندویى ، در 1067 ه .ق . به زبان فارسى ترجمه کرد و آن را سراکبر نامید. (نخستین آشنایى غریبان با اوپانیشاد از طریق همین ترجمه بود.)
اوپانیشاد به نام ودانتا (Vedanta) به معناى پایان وداها نیز خوانده مى شود. این کتاب بطون وداها را مى شکافد و توجه مردم را از آداب و رسوم ظاهرى به اسرار درونى و مفاهیم باطنى جلب مى کند. کتاب یاد شده شهرت جهانى دارد، تا آنجا که برخى مطالب توحیدى آن در المیزان نوشته علامه طباطبایى آمده است .(1)

7. خدایان سه گانه
آریاییان هندوستان مانند سایر مشرکان به خداى حقیقى جهان نیز معتقد بودند و او را برهما (Brahman) به معناى قائم بالذات و ازلى و ابدى مى نامیدند. آنان در آغاز بت و بتخانه نداشتند و مراسم عبادى خویش را در فضاى باز مى دادند و به خدایانى مذکر که معمولا نماد اجرام آسمانى بودند، عقیده داشتند. در دورانهاى بعد بتهایى بى شمار و بتخانه هایى باشکوه و گوناگون ساختند و خدایانى مانند الهه مادر، الهه زمین ، مار کبرا و غیره را به مجموعه خدایان خود مى افزودند.
خدایان تثلیث هندو (Trimurti Hindu) عبارتند از:
1. برهما (Brahman)، خداى ایجاد کننده (که قبلا اشاره شد)؛
2. شیوا (Siva) خداى فانى کننده که مجسمه چهار دست و در حال رقص ‍ او فراوان است . رقص شیوا نقش او را در ایجاد و انهدام نشان مى دهد؛
3. ویشنو (Vishnu) خداى حفظ کننده . جلوه هاى دهگانه این خدا براى مردم در طول تاریخ عبارت است از: ماهى ، لاک پشت ، گراز، موجود نیمه آدم و نیمه شیر، کوتوله ، راما (Rama)ى تبر به دست ، راما، کریشنا (Krishna)، بودا (Buddha) و کلکى (Kalki).
(2) آیین هندو فرقه هاى بى شمارى دارد که با یکدیگر در صلح و صفا به سر مى برند. پیروان هر یک از این فرقه ها بر جنبه خاصى از دین تاءکید مى کنند و معمولا به یکى از خدایان روى مى آورند. طرفداران هر یک از شیوا و ویشنو جمعیت بزرگى را تشکیل مى دهند.
شیواپرستان عورت شیوا را نیز مى پرستند و آن را لینگا (Linga) مى نامند. مجسمه هاى لینگا و معابد آن نیز فراوان است .
از جمله 12 بتخانه بزرگ و باشکوه که به افتخار لینگا و براى پرستش آن بنا کرده بودند، معبد سومنات (Somanatba) است . ثروت هنگفت و خیال انگیز آن بتخانه که چهارده گنبد طلا داشت ، سلطان محمود غزنوى را تحریک کرد تا به سال 416 هجرى قمرى به سوى آن لشکر کشد و خزائن انباشته از زر و سیم و گوهرهاى گرانبهاى آن را که طى قرنها گرد آمده بود، تاراج کند. هندوان حمله هاى سابق وى به بتخانه هاى دیگر را به علت خشم گرفتن بت معبد سومنات به آن معبد توجیه مى کردند. سلطان محمود با سپاهى انبوه به عنوان بت شکنى به سومنات حمله کرد و پس از کشتن گروهى بى شمار از هندوان ، گرزگران خود را بر فرق مجسمه لینگا کوبید. وى براى نشان دادن فتح نمایان خود قطعه اى از آن را به مکه معظمه و بغداد و بلاد اسلامى دیگر فرستاد.(3)
افرادى از شیواپرستان ، به نام لینگاوات (vat - Linga) یعنى حاملان لینگا، که مسلکشان در قرن دوازدهم میلادى پایه گذارى شده است ، پیوسته مجسمه اى از لینگا را که داخل کیف کوچکى است به گردن آویخته دارند. چیزهایى شگفت آورى مانند قربانى انسان و نوشیدن شراب در کاسه سر مردگان به برخى از فرقه هاى شیوایى نسبت داده مى شود. فرقه هاى شکتى (Sakti) به معناى نیرو، معتقدند قوه الهى در جنس لطیف قرار دارد. از اینجاست که در معابد شکتى زنانى جوان مى رقصند. برخى از این فرقه ها رقصهاى وحشیانه ، آوازهاى گوش خراش و حرکات جنون آمیز را براى تکامل روحى لازم مى دانند.

8. نظریه تناسخ و تصور کارما
بر اساس قانون کارما (Karman) به معناى کردار، آدمى نتیجه اعمال خود را در دوره هاى بازگشت مجدد خود در این جهان مى بیند. کسانى که کار نیک انجام داده اند، در مرحله بعد زندگى مرفه و خوشى دارند و آنان که کار بد مى کنند، در بازگشت با بینوایى و بدبختى دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند. به عقیده برخى تناسخیان ، بازگشت انسانها ممکن است به یکى از چهار صورت زیر باشد که تصادفا به ترتیب الفبا از جمادات تا انسانها را شامل مى شود:
1. رسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در جمادات ؛
2. فسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در نباتات ؛
3. مسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در حیوانات ؛
4. نسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در انسانها (تناسخ ).
سمسارا (Samsara) به معناى تناسخ در بسیارى از ادیان و مذاهب جهان (حتى نزد برخى فرقه هاى انحرافى جهان اسلام ) با عناوین گوناگون وجود داشته و دارد،(4) اما این عقیده در آیین هندو از اهمیت بیشترى برخوردار است . هندوان معتقدند آدمى همواره در گردونه تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پر رنج گرفتار است .
تنها راه رهایى انسان از گردونه تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پر درد و بلا پیوستن به نیروانا (Nirvana) است . این کلمه در لغت به خاموشى و آرامش و در اصطلاح به ((فناى فى الله )) دلالت مى کند. نیروانا مورد توجه بوداییان واقع شده است .

9. فلسفه وحدت وجود

حکیمان و دانشمندان هندو مى گویند خدایان بى شمار آن دین همه مظاهر یک خداى واحد و بزرگند و تمام موجودات بخشهایى از کالبد عظیم الوهیت به شمار مى روند. از دیدگاه آنان این جهان و همه اجزاى آن در حقیقت خیالى بیش نیست . این خیال را مایا (Maya) یعنى فریب و وهم ، مى نامند. به عقیده آنان تمام این صورتهاى وهمى سرانجام نابود مى شوند و تنها برهما که ثابت و پایدار است ، باقى مى ماند.
در قرون اخیر عرفان هندویى غربیان را مسحور کرده است ، همان طور که عرفان اسلامى نیز در جلب کردن غربیان به اسلام سهم زیادى دارد.
قوانین اخلاقى ، تصوف و اندیشه هاى لطیف آیین هندو از روزگار کهن جذابیت داشته است و تاءثیر تفکرات هندو بر اهل تصوف در مسیحیت و اسلام دیده مى شود.
اصول ایمان هندوان چهار چیز است :
1. الوهیت روح ؛
2. وحدت موجودات ؛
3. وحدت خدایان ؛
4. وحدت مذاهب و ادیان .
آیین هندو با خود محورى میانه اى ندارد و یک هندو مى تواند علاوه بر آیین خود به هر یک از ادیان جهان بگرود. با این وصف ، شدیدترین تعصبها را مى توان میان هندوان یافت . کافى است به یاد بیاوریم که مهاتما گاندى به سبب اعتقاد به برابرى هندوان و مسلمانان ، مورد دشمنى گروهى از هندوان قرار گرفت و یکى از ایشان او را با گلوله کشت . ملى گرایى هندویى در دوره هاى اخیر بسیار شدت یافته است و یکى از تازه ترین و خشن ترین مظاهر آن تخریب مسجد بابرى و کشته شدن تعداد بى شمارى از مسلمانان و هندوان در این حادثه بود. مستمسک آنان در ارتکاب این عمل این بود که مکان مسجد بابرى زادگاه بت راما بوده است . آنان با این سخن ادعا مى کنند که ویشنو (یکى از خدایان تثلیث هندو) در آنجا به شکل بت راما جلوه کرده و به همین دلیل ، هندوان در آن مکان بتخانه اى ساخته بوده اند که به مسجد تبدیل شده است . آنان به همین بهانه بتهاى خود را بر ویرانه هاى مسجد نصب کردند و آنها را پرستیدند. هندوان تصمیم دارند ساختمان بتخانه را در فرصت مناسب آغاز کنند.

10. فلسفه یوگی یا روش جوکیان
به عقیده هندوان ، دستیابى به حقیقت یا اتحاد با خداى توانا از طریق یوگا (Yoga) یعنى یوغ نهادن حاصل مى شود. یوگا به ریاضتهاى سخت و طاقت فرسا دلالت مى کند و معمولا با نشستن آرام و پیوسته به شکل چهار زانو و همراه با تاءمل انجام مى گیرد، اما شیوه هایى دیگر نیز معمول است ، مانند ایستادن ، وارونه ایستادن ، خم شدن و آویختن دستها و زیستن بر روى تختى که در سراسر آن میخهاى تیزى سر بر آورده است . این عملیات چه بسا براى دهها سال ادامه یابد و با مشقتهایى دیگر مانند در پیش رو نهادن آب و تشنه به سر بردن همراه باشد.(5)
با آنکه هدف از ریاضت وصول به حقیقت است ، گاهى کشف و کراماتى را پدید مى آورد. یوگى (Yogin) معمولا آن امور را مانع کمال خود مى داند و بسیار مى شود که به آن خوارق عادت ابدا توجهى نکند و از اظهار آن روى بگرداند.
حبس دم به گونه اى است که بر اثر تمرینهاى سخت تنفس کاهش مى یابد و یوگى در طول سال به چند نفس بسنده مى کند. همچنین ضربان نبض و سایر کارهاى بدن را مى توان با یوگا در اختیار گرفت . در همه این حالات بدن شیوه هاى نوى را بر مى گزیند و زنده مى ماند. چه بسا یک یوگى را به مدت شش ماه دفن کنند و پس از این مدت قبر او را بشکافند و او را بیرون آورند و وى با یک بار تنفس زندگى را از سر گیرد. تواناییهاى دیگرى نیز براى برخى از آنان میسر مى گردد، مانند رهایى از جاذبه زمین ، متوقف کردن قطار، به جوش آوردن آب با یک نگاه و غیره . (6)
دانشمندان مغرب زمین به تکرار، آزمایشهاى علمى گوناگونى روى یوگیان انجام داده و واقعى بودن این حالات را به اثبات رسانده اند. از جمله یک هیاءت علمى فرانسوى به رهبرى دکتر بروس (Brosse) در 1936 تحقیقات و آزمایشهایى در باب یوگیان انجام داد و دستاوردهاى خود را منتشر کرد.(7)

پینوشتها:
1- المیزان ، ج 10، صص 301 - 302.
2- کلکى موعود آخر الزمان است که براى اصلاح جهان ، شمشیر به دست و سوار بر اسب سفید، ظاهر خواهد شد.
3- معبد سومنات بارها ویران شده و شالوده بناى کنونى آن در سال 1951 نهاده شده است .
4- شاعرى از روى طنز، چارپایى را مخاطب قرار داده و این رباعى را گفته است :

اى رفته و باز آمده ((بل هم )) گشته

 نامت زمیان مردمان گم گشته

 ناخن همه جمع آمده و سم گشته

 ریشت زعقب در آمده دم گشته

 5- آداب و شرایط یوگا در کتاب پاتانجالى آمده است و دانشمند بزرگ مسلمانان ابوریحان بیرونى آن را به عربى ترجمه کرده است .
6- لازم است تاءکید شود که در امثال این امور، شایعات بى اساس و داستانهاى بى پایه به مراتب بیشتر از واقع است .
7- مجله Medicale Presse، ش 83، 14 اکتبر 1936.


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
بودا ؟
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 10:36 عصر  
این لغت از سانسکریت «بودها» (بمعنی بیدار، آگاه ، باهوش ، زرنگ، خردمند) نام وی سیدارتمه گوتمه و مشهور است به ساکیامونی (حکیم قبیله ساکیا) یا ساکیاسینها (و دو نام اخیر نام خانوادگی او بوده )، ولی گویا اسمی است ماخوذ از نام نژادی که خاندان وی بدان تعلق داشت . پدر او سود دنه و مادر وی مایا دوی نام داشت . سود دنه ، راجه بود و بر قبیله ساکیا در کاپیله وستو (جنوب غربی نپال در هند شمالی ) حکومت میکرد و مادر بودا نیز دختر راجه سو پرابودها بود. بنابراین بودا از طبقه کاشتریا (نجبا و امرا) است و او در حدود 560 ق. م . (بقول ویلیامز حدود 500 ق. م .) متولد شد. وی موسس آیین بودایی است . و این آیین مبتنی است بر اینکه : حیات رنج است و رنج از هوس زاید و ترک نفس ، تنها وسیله رهایی از هوی و هوس است . کمال مطلوب بودایی عبارت است از: وصول به «نیروانا» یا فنای کل . مرگ بودا در هشتادسالگی اتفاق افتاد. امروزه در حدود پانصد میلیون تن در هند و بیرمانی و سراندیب و تبت و چین و ژاپن پیرو آیین بودایی هستند. (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). بمعنی بیدار، آگاه خردمند و روشن است . شهرت «گاوتمه یا گوتمه سدهارته » موسس آیین بودا. سرگذشت بودا توام با افسانه ها است . تاریخ تولد او را حدود 563 ق . م . و وفاتش را در 483 ق . م . گفته اند. پدرش از قبیله ساکیا و مردی ثروتمند و فرمانروای ناحیه نزدیک نپال در شمال بنارس کنونی بود. بودا در رفاه میزیست و ازدواج کرد و صاحب پسری شدولی در 29 سالگی بدبختی نوع بشر را دریافت و بدنیا پشت پا زد و زاهد شد. سرانجام در بوده گایا در زیر یک درخت بو، یا انجیر معبد، اشراق عظیم بر وی تابید. واصول آیین بودا را به او الهام کرد، نزدیک محلی که بر طبق روایات مولد او بوده است . در 1896 م . یک استل و در 1898 م . ظرفی پیدا شد که هر دو پیش از 250 ق. م . است و گویند آن ظرف محتوی بقایای او است . آئین بودا، یا دین بودایی ، یکی از ادیان بزرگ جهان است که مجموعه اصول فلسفی و اخلاقی بودا است . در آغاز شبیه آئین برهمایی بود و با آن ارتباط نزدیک داشت ولی ظاهرپردازی آن کمتر بود. و بترک نفس و ترحم بیشتر توجه میکرد. چهار اصل مهم بودا این است : زندگی رنج است .منشاء رنج آرزوی نفس است . چون آرزوی نفس زایل شود، رنج بپایان میرسد. راه زائل ساختن آرزوی نفس ، سلوک در «طریقت » است . ارکان هشتگانه طریقت عبارتند از: اعتقاد درست ، اراده درست ، کوشش درست ، اندیشه درست ، وفلسفه و حال درست . غایت مرد دین دار آن است که از وجود به نیروانا [ سانسکریت نابودی ] یا عدم سعادت آمیزپناه ببرد. فرد انسانی مرکب از عناصری است که قبل از او بوده است و هنگام مرگش از هم جدا میشوند ولی باز ممکن است بنحو مشابه بیکدیگر بپیوندند. انسان میتواند از این سلسله وجود بوسیله زندگی دینی رهایی یابد. این تعالیم را رهبانان بودایی بسرعت انتشار دادند، و آن در زمان آشوکا قرن سوم قبل از میلاد در هندوستان به اوج ترقی رسید ولی بعد در آنجا از میان رفت ودر سیلان و برمه بشکل اولیه و ساده تر و پاکتر خود که هینیانه نام دارد، باقی ماند. در قرن اول بعد از میلاد به چین رسید و از آنجا از راه کره ، ژاپن را فراگرفت . در اینجا تغییر صورت داد. و بنام مهایانه بسیاری از جنبه های ادیان محلی و خدایان آنها را اقتباس کرد. در تبت بشکل مذهب لاماپرستی درآمد. فرقه ها و جنبشهای متعددی در دین بودایی پدید گشت که اهم آنها فرقه بودایی زِن است که در ژاپن رشد بسیار کرد. در سال 1956 م . گروهی قریب 250000 تن از «نجسهای » هندی یکجا به آئین بودایی گرویدند. تعداد پیروان آیین بودا بر طبق نشریات سال 1962 م . 651810000 تن تخمین زده شده است . (از دایرة المعارف فارسی ). رجوع به بوداسپ شود.
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
آیا شقاوت و سعادت اموری ذاتی، اجباری و از پیش تعیین شده هستند؟
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 9:57 عصر  

سعادت و شقاوت امری اکتسابی است :

«یوم لاتکلم نفس الا بإذنه فمنهم شقی و سعید* فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق* خالدین فیها مادامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید* و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها مادامت السموات و الارض الا ماشاء ربک عطاء غیر مجذوذ»

خواسته اند تا خوشبختی و بدبختی را امری ذاتی قلمداد کنند. این در حالی است که نه تنها از آیه فوق چنین برداشتی ممکن نیست، بلکه به وضوح ثابت می کند که سعادت و شقاوت امری اکتسابی است. خداوند می فرماید: « اما الاشقیا و اما السعدا» و مانند آن و از این جا روشن می شود آن چه در تفسیر فخر رازی آمده است که:

«در آیات، خداوند از هم اکنون حکم کرده که گروهی در قیامت سعادتمند و گروهی شقاوتمندند. و کسانی را که خداوند محکوم به چنین حکمی کرده و می داند سرانجام در قیامت سعید یا شقی (خوشبخت و بدبخت) خواهند بود، محال است تغییر کند و الا لازم می آید که خبر دادن خداوند کذب و عملش جهل شود و این محال است».

برداشتی بی اساس می باشد. همان طور که بیان شد اگر انسان ها افکاری که از نوع دلایل فکری نیست بر خود تحمیل نکنند، مفهوم آیه روشن است؛ کسانی که به اراده و خواست خود در راه سعادت پی نهاده اند، در قیامت در سایه اعمال خود سعادتمند هستند و کسانی که راه شقاوت را برگزیده اند در سایه اعمال خود شقاوتمندند.

و اگر بپذیریم که خوشبختی و بدبختی ذاتی است و بدون اختیار و اراده به نیکی ها و بدی ها کشیده می شویم، تعلیم و تربیت لغو و بیهوده خواهد بود. آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانی و نصیحت و تشویق و توبیخ و سرزنش و مؤاخذه و بالاخره جزا و پاداش همگی یا بی فایده است و یا ظالمانه.

آنهایی که مردم را در انجام خوب و بد مجبور می دانند خواه این جبر، جبر الهی یا جبر طبیعی، یا جبر اقتصادی و یا جبر محیط بدانند تنها به هنگام سخت گفتن و یا مطالعه از این مسلک طرفداری می کنند ولی در عمل حتی خودشان هرگز چنین عقیده ای ندارند، به همین دلیل است که اگر به حقوق آنها تجاوزی شود، متجاوز را مستحق توبیخ، ملامت، محاکمه و مجازات می دانند و هرگز حاضر نیستند به عنوان اینکه او مجبور به انجام این کار است، از وی صرفنظر کنند. به هر حال هیچ جبری مسلکی را نمی یابیم که در عمل روزانه به این عقیده خود پایبند باشد، بلکه برخوردش با تمام انسان ها برخورد با افراد آزاد، مسئول و مختار است.

آیه 73 سوره احزاب استفاده مى شود که هدف یا نتیجه این عرضه امانت همان آزمایش انسان ها و تمییز منافقان و مشرکان از مؤمنان و به دنبال آن، شقاوت و سعادت انسان ها بر اساس اختیار و در نهایت، معذّب شدن گروه اول و مغفرت و بخشش مؤمنان است.

این آیه سراسر مدح مقام انسان است و بیان کرامت او: (و لقَد کرّمنا بنى آدم.) (اسراء: 70) البته این کرامت براى نوع انسان به صورت بالقوّه و استعدادى قرار داده شده است و برخى این استعداد را شکوفا کرده، به کمال مى رسانند و برخى نیز ظلوم و جهول بوده، به اسفل سافلین سقوط مى کنند. این دو آیه ناظر به معناى دیگرى از قرآن مى باشد. آیاتى همچون (لَقد خلَقنا الانسانَ فی اَحسنِ تقویم ثُمَّ ردَدناهُ اسفلَ سافلینَ الاّ الّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصالحاتِ فَلَهُم اجرٌ غَیر ممنون.)(تین: 5ـ7)


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >
درباره وبلاگ

تا ظهور ...

یاس
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 47 بازدید
بازدید دیروز: 140 بازدید
بازدید کل: 1018820 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

نقد و بررسی آثار علی شریعتی [176]
احکام جهاد [99]
خطر روحانی نماها [182]
افشای یک جنایت در حق نسل سوخته [238]
توسعه اقتصادی جهانی = رواج فساد [141]
کد قرار دادن فایل فلش در وبلاگ [1490]
سیاست عاشورا [197]
سیاست جهان گرسنه [145]
راههای صهیونیسم برای سلطه بر جهان و محو اسلام [151]
فلش احادیث امام حسین (ع) [297]
فلش زیارت ناحیه مقدسه [232]
آپلود رایگان فایل [124]
مهدی فاطمه عج [158]
حوزه آن لاین [124]
فتوبلاگ تا ظهور [125]
[آرشیو(21)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
حدیث[129] . مناسبت روز[47] . پاسخ به سوالات[23] . آلبوم عکس[20] . پژوهش در قرآن[19] . نقد و بررسی آثار علی شریعتی[13] . اخبار روز[9] . نقد و بررسی اشعار مولوی[5] .
نوشته های پیشین

امام حسین (ع)
حدیث
مناسبت ملی
آلبوم عکس
عمومی
پاسخ به سوالات
امام مهدی (عج)
معصومین
حضرت فاطمه (س)
اخلاق اسلامی
پژوهش در قرآن
امام علی (ع)
حضرت محمد (ص)
دفاع مقدس
حضرت معصومه (س)
امام صادق (ع)
حجاب
زبان عربی
مساجد و نماز جمعه
ماه رمضان
ولایت فقیه
امام حسن مجتبی (ع)
امام رضا (ع)
حج
روز قدس
اخبار کانون رهپویان وصال
نقد و بررسی آثار علی شریعتی
آرشیو
لوگوی وبلاگ من

تا ظهور ...
لینک دوستان من

یاوران مهدی (عج)
آلبوم تصاویر من
اعجاز علمی در قران وحدیث
همبستگی وبلاگنویسان مسلمان
ویژه نامه محرم سایت تبیان
ویژه نامه محرم سایت اعتقادات
ویژه نامه محرم سایت لبیک
ویژه نامه محرم سایت بلاغ
ویژه نامه محرم کانون وبلاگنویسان مذهبی
مرکز نشر اعتقادات
ویژه نامه محرم سایت معروف یاران
ویژه نامه محرم سایت غدیر
دانشنامه امام خمینی
پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی
وصیت نامه امام خمینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سیر خلقت نورانى حضرت زهرا(س)
معنی لغوی فاطمه
پیرامون اسامى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه
فاطمه‏ى زهراء علیهاالسلام ریشه‏ى شجره‏ى طیبه‏ى نبوت است
نام‏گذارى زهرا علیهالسلام
[عناوین آرشیوشده]