دکتر محمدجواد ارسطا
مدیر گروه حقوق مؤسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه
چکیده
از ابتداى تشکیل حکومت جمهورى اسلامى در ایران با رهبرى امام خمینى به عنوان فقیه جامعالشرایط، یکى از شبهاتى که در موارد متعددى مطرح شده، تضاد بین حکومت جمهورى و حکومت اسلامى مبتنى بر ولایت فقیه (= حکومت ولایى) بوده است.
در این مقاله ابتدا سعى شده تعریف دقیق و مستندى از حکومت جمهورى ارائه شود و سپس با در نظر گرفتن ویژگىهاى حکومت ولایى، امکان جمع بین آن دو اثبات گردد.
در ادامه موارد ادعایى افتراق بین حکومت جمهورى و ولایى مورد بررسى قرار گرفته و با ارائهى پاسخ استدلالى به آنها، بر سازگارى جمهوریت با اسلامیت تأکید شده است.
واژههاى کلیدى: اسلام و حکومت، جمهورى ولایى، مشارکت سیاسى، ولىفقیه، رییسجمهور، احکام حکومتى.
طرح موضوع:
اولین اصل قانون اساسى ایران مقرر مىدارد که
حکومت ایران، جمهورى اسلامى است... .
و اصل پنجم همین قانون مىگوید:
در زمان غیبت ولىعصر ـ عجلالله تعالى فرجه ـ در جمهورى اسلامى ایران، ولایت امر و امامت امت بر عهدهى فقیه عادل و باتقوى، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر است... .
و اصل ششم بلافاصله تصریح مىکند:
در جمهورى اسلامى ایران امور کشور باید به اتکاى آراى عمومى اداره شود... .
بدینصورت اصول پنجم و ششم، در توضیح اصطلاح «جمهورى اسلامى» ـ که در اولین اصل قانون اساسى ایران به کار رفته است ـ اسلامى بودن حکومت را به معناى ولایى بودن یا مبتنى بودن آن بر اساس ولایت فقیه جامعالشرایط، و جمهورى بودن حکومت را به معناى ادارهى امور کشور به اتکاى آراى عمومى دانستهاند.
وصال یار، فراق یاران
امام خمینى هـدفها و آرمانها و هـر آنچه را که مـى بایــست ابـلاغ کنـد ، گفته بـود و در عمـل نیز تـمام هستیـش را بـراى تحقق هـمان هـدفها بـکار گرفته بـود . اینک در آستـانه نیمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزیزى مى کرد که تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف کرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او ، در مـقابل هیچ قدرتى خـم نشده ، و چشـمانش جز براى او گریه نکرده بـود . سروده هاى عارفانه اش همه حاکى از درد فـراق و بیان عطـش لحظه وصال محبوب بـود . و اینک ایـن لحظه شکـوهمنـد بـراى او ، و جانــکاه و تحمل ناپذیر بـراى پیروانـش ، فـرا مـى رسید . او خـود در وصیتنامه اش نـوشـته است : با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جایگاه ابــدى سفر مى کنـم و به دعاى خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحیـم مى خـواهـم که عذرم را در کوتاهى خدمت و قصـور و تقصیر بپذیـرد و از مـلت امیدوارم که عذرم را در کـوتاهى ها و قصـور و تقصیـرها بـپذیـرنـد و بـا قــدرت و تصمیـم و اراده بــه پیش بروند .
شگفت آنکه امام خمینـى در یکـى از غزلیاتـش که چنـد سال قبل از رحلت سروده است :
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم . سالها مى گذرد حادثه ها مى آید.
در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها، روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .
او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض)، پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمیـن ملجاء مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالیکه بیـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه نمى گذشت، طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود، با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به .تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید
بدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است. همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید.
استاد محمدتقى مصباح
مفهوم خوف و رجاء و تاثیر انگیزه در انجام اعمال اختیارى انسان
امام صادق(ع) در بخشى از وصیتخود به ابن جندب، نجات یافتگان از عذاب الهى را کسانى معرفى مىکند که خوف و رجاء حقیقى متعادل در دلهایشان وجود دارد: «یهلک المتکل على عمله و لا ینجوالمجترء على الذنوب الواثق برحمةالله. قلت فمن ینجو؟ قال الذینهم بین الرجاء والخوف کان قلوبهم فى مخلب طائر شوقا الى الثواب و خوفا من العذاب»; (1) کسى که به اعمال خود [اعمال خوب] اتکال دارد، به هلاکت مىرسد و کسى هم که به امید رحمتخداوند، بر انجام گناهان تجرى پیدا مىکند نجات نخواهد یافت. [ابن جندب] سؤال کرد پس چه کسى نجات پیدا مىکند؟ حضرت فرمودند: کسانى که حالشان میان خوف و رجاء باشد [یعنى نه خوفشان آن چنان است که از آمرزش گناهانشان ناامید باشند و نه رجاءشان آن چنان است که جرات ارتکاب گناه را داشته باشند]. حالت آنها مانند حالت پرندهاى است که دانهاى را در منقار دارد [هر لحظه احتمال مىرود دانه از منقارش رها شود و یا فرو رود]، هم شوق به ثواب در دلهایشان وجود دارد و هم خوف از عذاب.
روایاتى از ائمه معصومین: آمده است که بیان مىدارد در دل مؤمن دو نور وجود دارد; یکى نور خوف و یکى هم نور رجاء که اگر آنها را در دو کفه یک ترازو قرار دهند، هیچ کدام از دیگرى سنگینتر نخواهد بود.
انسان براى انجام کارهاى اختیارى خود حتما باید انگیزهاى داشته باشد. به تعبیر فلاسفه، باید مبادى اراده یعنى حالاتى روحى و قلبى در فرد پدید آید تا وادار به انجام کارى شود. مهمترین انگیزهاى که باعث مىشود تا انسان کارى را انجام دهد و یاامورى را ترک نماید، احساس لذت و درد است. اگر انسان اطمینان داشته باشد که با انجام یک کار خاص احساس لذتى برایش فراهم خواهد شد، با انگیزه و امیدوارى آن کار را انجام مىدهد و برعکس، براى در امان ماندن از ناراحتى و درد و رنج، یک سرى کارها را ترک خواهد کرد. این حالت، یک عامل مشترکى استبین انسان و حیوان و هر موجودى که داراى قدرت اراده و اختیار مىباشد. احساس لذت و درد در انسان قابل گسترش است; یعنى انسان براى رسیدن به لذت و یا فرار از درد، باید مقدماتى را انجام دهد.
هر محصولی که از زمین برداشته می شود دارای مواد اصلی است که برای سلامت و تندستی ما لازمند از ظاهر امر روشن هست زمینی که در آن نباتات می رویند اگر مخلخل و یا از مواد حیاتی و لازم فقیر و ناقص باشد خوراکیهایی که از آن به دست می آید فاقد موادی خواهد بود که انرژی و تندرستی می دهد.تمام مطالعاتی که درباره زمین تندستی و بیماری های آن به عمل آمده راهها و طرق مختلفی داردهمه آن راهها و طرق حتما به مسائل خوراک و غذای ناقص که از یک زمین بی قوت و خالی از مواد حیاتی به دست آمده است منتهی می گردد.
قحطی و گرسنگی جزیی دو چیز کاملا مختلفی هستند:
قحطی آدمیان و جانوران را بر انجام کارهای وحشتناکی سوق می دهدو حال آنکه گرسنگی از طرف دیگر لذت زندگی را خفه می کندو اراده فعالیت را باز می داردو صفات انسانی را مبدل به رذایل اخلاقی می سازدو آدمیان را وا می دارد که به اعمال حیوانی خویش باز گردند.
احساسات ما به هنگام گرسنگی توجه به منافع حیاتی دیگر و امیال انسانی را کند و ضعیف می سازدو یا به کلی از بین می بردو تمام توجه و هم انسان این می شود که بهر وسیله ای باشد بدون توجه به خطرات آن چیزی را برای خوردن به دست بیاورد.
آمار می گوید که یک بلیون و نیم افراد انسانی در چنین وضعی زندگی می کنند بدون آنکه قدرت داشته باشندخود را از این بدبختی هولناک اجتماعی نجات بخشند!
او منظره این رنج و غذاب را کاملا واضح نشان داده و تشریح می کند و می گوید این بدبختی در اثر قحطی نیست بلکه در اثر گرسنگی است که آدمیان را به مرگ و نیستس سوق می دهدو آنها به حالت حیوانات وحشی در آمده و مثل دیوانگان در جستجوی کورکورانه و در تعقیب مظلومانه هدف خویش بر می آیندتا غذایی را بدست آورند و از خاموشی آخرین جرقه حیات خویش جلوگیری نمایند.
این گرسنگی جزیی از فقر غذایی یا از غذای ناقص و یا از حذف قسمتی از عناصر لازم برای سلامت و سعادت به وجود می آید.
گرسنگی مخصوصی که سوء تغذیه را تقویت می کند کلید بیماریها و ازدیاد جمعیت است.
این نوع گرسنگی انسان را لاقید و بی علاقه می کندو نمی گذارد قد او او رشد نماید و شخصیت او تکامل یابد.گرسنگی شخص را وادار می کند که فقط در مقام حفظ خویش باشد و به فکر خود بوده و کنترل قوای دماغی را از دست بدهد.
در چنین حالتی دقت و ملاحظه کاری شخص ضعیف می شودو سدها و موانع اخلاقی از میان برداشته می شود.
یک محقق متوجه شده است که در نواحی و کشورهای دنیا که گرسنگی حکمفرما ست راهزنی و صوفیگری افراطی و انقلابات دایمی فحشاءو فساد اخلاق رواج کامل دارد.
یک حالت ضعف و ناتوانی بر اثر عدم قوه ابتکار و جاه طلبی به وجود می آید اطاعت کورکورانه ایمان به جبر و تقدیر و بی احتیاطی ریشه می دواند.
سیاست گرسنگی اسلحه جنگ است.
کمونیستها به خوبی می دانند گرسنگی اسلحه جنگ است آنها می دانند که با کم کردن مواد سفیده ای از رژیم غذایی ملتها آنها را به اطاعت وا می داردو آنان مطیع می شوند.
ممکن است آنها به خوبی بدانند که به این ترتیب و به مرور ایام این رژیم غذایی ناقص از لحاظ مواد سفیده ای دیگی را به جوش می آورد که محتوای آن افراد انسانی زیادبیماران زیادو نومیدان و مایوسان بسیار باشد.
هیلتر لهستان چکسلواکی اتریش و کشورهای دیگری را متدرجا و عمدا گرسنه کرد و اولین چیزی را که از رژیم غذایی انان کم و حذف کردمواد سفیده ای حیوانی از گوشت تخم مرغ و شیر بود.
فلسفه های گمراه کننده و فساد انگیز و بیگانه عقیده دارند که برای از پا در آوردن ملتی نخست باید سلامت و تندرستی او را ضعیف کرد و مبانی اخلاقی او را در هم شکست پس از آن به آسانی می توان او را طعمه خویش قرار داد.
منبع :
کتاب رمز شادی و تندستی
نویسنده:دکتر گیلوردهاوزر
ترجمه:مهدی نراقی
دو کاسترو به این موضوع جواب کاملاً مثبت میدهد و این عقیده را صد در صد تایید میکند آنجا که میگوید:احتیاج به مواد سفیده ای ایجاب میکند که آسیدهای آمینه ای چندی کم شود و در نتیجه به طرز محسوسی باروری حیوانات زیاد میشود و دلیل صحت این مسئله آزمایش و تجارب شگفتانگیز ژ.ر.اسلو ناکر (G.R.Slonaker) است که تاکنون آنطوری که باید و شاید انتشار نیافته است.
اسلوناکر دسته های متعددی از موشها را تحت رژیم غذایی که دارای مقدار مختلف مواد سفیده ای بود قرارداد و آثار تولیدمثل را روی شش نسل آنها مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که رژیم هایی از لحاظ مواد سفیدهای بسیار غنی و سرشار است و بیش از هجده درصد کالری های است که جذب شده است همیشه برای تولید مثل نامساعد است و دوره عقیم شدن را طولانی میکند و اوقات باروری ماده را به تاخیر میاندازد و تعداد بچهها را در هر وضع حمل کم میکند.
در اصل پنجم قانون اساسی ، ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر قرار گرفته است، اما در اصل 109 قانون اساسی ، شرایط و صفات رهبر را دسته بندی نموده است:
«1- صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه.
2- عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام.
3- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری».
به چه علت شرایط رهبر در دو اصل جداگانه (5 و 109)، با عبارت های مختلف آورده شده است، در حالی که بهتر بود در قانون اساسی از تکرار پرهیز شود و شرایط و صفات رهبر در یک اصل گنجانده شود. آن چه به نظر می رسد آن است که اصل پنجم در بیان کلیات بوده است و آن را در فصل اول قانون اساسی (اصول کلی) مطرح کرده است، حال آن که در اصل 109، شرایط و صفات رهبر در فصل مربوط به رهبر (فصل هشتم) ذکر شده است. در اصل 5، هفت شرط نام برده شده است، ولی در اصل 109، سه شرط عنوان شده است که در نهایت با هم فرقی ندارد. در اصل پنجم گفته شد، فقیه عادل و با تقوا، ولی در اصل 109 عبارت عادل و با تقوا به صورت عدالت و تقوای لازم آمده است. هم چنین در اصل 5 گفته شد، شجاع، مدیر و مدبر و همین شرایط در اصل 109 با عبارت تدبیر، شجاعت و مدیریت آمده است. آن چه در دو اصل شرایط جداگانه ای را ذکر کرده اند این است که در اصل پنجم شرط «آگاه به زمان» آمده است، اما در اصل 109، بینش صحیح سیاسی و اجتماعی ذکر شده است که می توان گفت در نهایت یک چیز را می رساند.
تعداد روایاتى که براى اثبات ولایت فقیه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آنها، به اندازه اى است که نیازمند تدوین کتاب و یا مقاله اى گسترده است[1] و در این مجال، امکان پرداختن به این مبحث وسیع وجود ندارد. تنها براى آشنایى کلّى با برخى از آنها، نخست تعدادى را به صورت مختصر نقل کرده، آنگاه در حدّ امکان به نتیجه اى کلّى که از آنها مى توان گرفت، اشاره خواهد شد:
1. در روایات زیادى، از جمله روایت صحیحه ى ابوالبخترى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:
العلماءُ ورثهُ الانبیاء;[2] علما وارثان انبیا و پیامبران الهى هستند.
به عنوان مقدّمه، توجّه به یک نکته مهم درباره مفاهیم و آموزه هاى قرآنى، بسیار مفید و راه گشاست و آن، این که، با توجّه به مسئله خاتمیّت و این که قرآن کتاب هدایت تمامى عصرها و نسل هاست، روش عمومى قرآن در پرداختن به موضوعات گوناگون، ارائه ى رؤوس کلّى برنامه ها و سرفصل ها مى باشد. قرآن، غالباً، وارد جزئیات و خصوصیات ریز مسائل نمى شود، مگر آن که در آن مسئله ى جزئى و شخصى خصوصیّتى نهفته باشد; مثل حرمت ازدواج با همسران پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)که ویژگى خاصى دارد. روش قرآن ارائه برنامه هاى کلّى است، تا مسلمانان با تأمّل و تدبّر در آیات قرآن و در کنار هم چیدن آیات مختلف، به عنوان ثقل اکبر، بخش هایى از قرآن را مفسّر و توضیح بخش هاى دیگر قرار دهند و با مراجعه به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)و تفسیرى که ایشان از قرآن ارائه مى دهند، به عنوان ثقل اصغر، نظر قرآن را در هر موضوعى به دست آورند و با راه نمایى او، در ابعاد گوناگون جامعه، به حرکت و تلاش بپردازند و از حیرت و ضلالت برهند.
زمانیکه امام مهدی(عج) ظهور میکنند مامور هستند مانند امام حسین(ع) کسی را جز مومنین خاص و ولایتمدار به خیمه خویش راه ندهند. چرا که خیمه بایدمطمئن باشد و کسی در دقیقه نود کنار نکشد.
در زمان امام مهدی(عج) یکبار دیگر پیکره اسلام نزدیک مرگ مغزی میشوددرست مانند زمان امام حسین(ع). و این بار امام مهدی(عج) هستند که بایداسلام را احیا نمایند و این کار عملی نمیشود جز با یارانی مطیع و ولایتمدار. حتی در روایات آمده است اسلام تا حدی به بیراهه میرود که بسیاری از فقیهان مسلمان علیه امام مهدی(عج) قیام میکنند و خطاب به ایشان میگویند تو دین جدید آوردهای. بنابراین وظیفه امام مهدی(عج) و امام حسین(ع) بسیار شبیه یکدیگر میباشد و هر دو احتیاج به یارانی وفادار و ولایتمدار میباشند.
امام حسین(ع) زمانیکه به سمت کوفه در حرکت بودند دائما از کشته شدن برای همراهان سخن میگفتند و لحظه به لحظه از تعداد یاران اباعبدالله(ع) کم میشد و وای بر آنان که با امام بیعت کرده بودند و بیعت شکستند. امام نیز با اینکار همراهان خود را تصفیه کردند چرا که آگاهی داشتند با یاران قلیل نیز میتوانند حماسهای عظیم بیافرینند.
اگرچه در روایات آمده است گریه بر امام حسین و یارانش گناهان انسان را پاک میکند و موجبات فضل بیشتر خداوند را فراهم مینماید اما نباید فقط به گریه اکتفا کرد و باید پیامهای اصلی عاشورا را نیز دریافت کرد و با درس گرفتن از این واقعه خود را آماده امتحانهای اللهی کرد.
در زمان وقایع هجده تیر 87 زمانیکه رهبر فرزانه انقلاب سخنرانیکردند و به بسیجیان فرمان دادند «اگر کسی عکس مرا هم پاره کرد شما آرامش خود را حفظ کنید»، صف خودی از غیر خودی مشخص شد. همان روزها بود که عدهای برخلاف صحبت ایشان عمل کردند.
در همین چند روز اخیر هم زمانی که رهبری، تمام مومنین جهان اسلام را موظف به دفاع از مردم بی دفاع غزه کردند عدهای سر از پا نشناختند و از حکم مقام عظمای ولایت تبعیت کردند ولی عدهای همچنان گیج مانده و در حال تفسیر این پیام هستند.
ما نیز برای یاری رساندن به امام مهدی(عج) در روز ظهور باید از امروز تمرین کنیم. باید به خویشتن مراجعه کنیم و ببینیم تا چه حد مطیع امر نایب امام زمان هستیم. مبادا از ایشان جلو بزنیم.
نوشته شده توسط :Google Groups "فصل انتظار".
http://groups.google.com/