حضرت معصومه در یک نگاه
حضرت فاطمه معصومه در اول ذیقعده 173 در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر و مادر گرامیاش نجمه خاتون است. او از کودکی تا جوانی تحت تربیت پدر بزرگوارش و برادر مکرّمش حضرت رضا قرار داشت و در علم و تقوا و پاسخ به پرسشهای مراجعان به مقامی رسید که مدال افتخار «فداها ابوها» از پدر خود دریافت داشت. بعد از ورود حضرت رضا به مرو آن حضرت نامهای را به وسیله یکی از غلامان خویش برای خواهرش فرستاد که با رسیدن نامه، بلافاصله فاطمه معصومه آماده سفر گشت. آن حضرت در سال 201 هجری به همراه پنج تن از برادران (فضل، جعفر، هادی، قاسم، زید) و تعدادی از برادرزادگان و کنیزان روانه خراسان شدند.
هنگامی که موکب حضرت معصومه به ساوه رسید، عدهای از دشمنان اهل بیت:، به اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در یک درگیری نابرابر، تمام برادران و بیشتر همراهان او به شهادت رسیدند و حضرت معصومه بر اثر شدّت تألمات و بنا بر قولی بر اثر مسمومیت بیمار گشت.
در روز 23 ربیع الاوّل 201 هجری فاطمه معصومه وارد قم شد و ناقه حضرت در محلی که امروز به نام «میدان میر» نامیده میشود، زانو به زمین زد و این افتخار نصیب موسی بن خزرج ، بزرگ اشعریان، شد تا هفده روز میزبان دختر، خواهر و عمه امام باشد.
آن بانو سرانجام در روز دهم ربیع الثانی 201 هجری از دنیا رحلت کرد و با تجلیل فراوان مردم قم، و به وسیله دو فرد ناشناس، به خاک سپرده شد.
اهمیت ازدواج در اسلام
پیش از ورود به مبحث اصلی این مقاله، باید یاد آورشویم که در اسلام بر امر ازدواج تأکید و سفارش فراوان شده است؛ تا آنجا که در قرآن، این معجزه ماندگار الهی، آیات متعددی در این باره وجود دارد؛ از جمله میفرماید: )وَأَنْکِحُوا اْلأَیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیم(؛ «باید مردان بی زن و زنان بیشوهر و کنیزان و بندگان خود را به نکاح درآورید. اگر آنان فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خویش بینیاز خواهد ساخت؛ زیرا خداوند وسعت دهنده و داناست».
خداوند در آیه دیگری میفرماید:« و از نشانههای او (خداوند) اینکه همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر کنند».
در روایات نیز تعبیرات تأمل برانگیزی دربارة ازدواج آمده است که به راحتی نمیتوان از کنار آن گذاشت. پیامبر اکرم فرمود:«اَلنِّکاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلیس مِنّی؛ ازدواج سنت من است؛ هر کس از سنت من رو بگرداند، از من نیست».
زنی به امام باقرعرض کرد: من زن تارک دنیا هستم. حضرت فرمود: منظورت از ترک دنیا چیست؟ عرض کرد: نمیخواهم هرگز ازدواج کنم. حضرت پرسید: چرا؟ عرض کرد: دنبال کسب فضیلت هستم. حضرت فرمود: از این کار دوری کن. اگر در این کار فضیلتی بود، فاطمه از تو به آن سزاوارتر بود. هیچ کس نیست که در فضیلت بر او سبقت گیرد.
آن حضرت در جای دیگر فرمود:« ما بُنیَ فِی الاِسلامِ بِناءً اََحَبُّ الِی اللهِ وَ اَعَزّ مِنَ التَّزویجِ؛ هیچ بنای در اسلام محبوبتر و عزیزتر از ازدواج در نزد خداوند نیست».
از طرف دیگر، عزب بودن و مجرد زندگی کردن به شدّت نکوهش شده است. پیامبر اکرم فرمود:« شَرارُکُمْ عُزَّابُکُمْ، رَکْعَتانِ مِنْ مُتَأهِّلٍ خَیْرٌ مِنْ سَبعینَ رکْعَةً مِنْ غیْرِ مُتَأهِّلٍ؛ بدترین شما، عزبها (و بی همسران) هستند. دو رکعت نماز فرد متاهّل، بهتر است از هفتاد رکعت نمز غیر متأهل».
حال این پرسش رخ مینماید که حضرت معصومه با آن مقام علمی و آگاهیای که از دستورهای اسلام و سنّت پیامبر اکرم داشت، چرا ازدواج نکرد و تشکیل خانواده نداد؟ از طرف دیگر، بر اثر موقعیت علمی و معنوی و زیارتی آن حضرت، بسیاری از دختران امروز آن حضرت را به عنوان اسوه برای خود پذیرفتهاند که روشن نشدن راز ازدواج آن حضرت، ممکن است بهانهای برای فرار از ازدواج باشد.
این نکته را هم اضافه کنیم که نه تنها حضرت معصومه ازدواج نکرد، بلکه هیچ یک از دختران موسی بن جعفر ازدواج نکردند.
بررسی نظریات مختلف
احتمالات و نظریات مختلفی برای ازدواج نکردن آن حضرت بیان شده است که به برّرسی و صحت و سقم هر یک میپردازیم.
1.
وصیّت امام موسی بن جعفریکی از احتمالات که در واقع یکی از پاسخها به پرسش فوق است، این است که خود حضرت موسی بن جعفر به دخترانش وصیت کرده تا ازدواج نکنند!
ابن واضح یعقوبی طرفدار این نظریه است. سخن او در این باب چنین است: «موسی بن جعفر را هیجده پسر و 23 دختر، پسران عبارت بودند از : علیرضا، ابراهیم، عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، عبیدالله، حمزه، زید، عبدالله، اسحاق، حسین، فضل و سلیمان.
موسی بن جعفر وصیت کرد که دخترانش شوهر نکنند و هیچ کس از آنان شوهر نکرد، مگر ام سلمه که در مصر به ازدواج قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد در آمد و در اینباره میان قاسم و خویشاوندانش جریان سختی پیش آمد؛ تا آنجا که قاسم قسم خورد که جامه از وی دور نکرده است و جز آنکه عقد موقتی بسته شده برای محرمیّت در مسیر رفتن به حج رفتن منظوری نداشته است».
در پاسخ به سخنان یعقوبی اولاً، باید گفت: چنین وصیّتی برخلاف سنت رسول الله و سیرة امامان اهل بیت عصمت و طهارت: است و هرگز چنین وصیتی از امام معصوم صادر نمیشود.
ثانیاً، متن وصیت حضرت موسی بن جعفر غیر از آن چیزی است که یعقوبی ادّعا دارد. برای قضاوت در این زمینه، ابتدا متن وصیت حضرت را مرور میکنیم. ابراهیم بن عبدالله از موسی بن جعفر نقل کرده که آن حضرت جمعی را مانند اسحاق بن جعفر، ابراهیم بن محمد و جعفر بن صالح و ... را بر وصیت خود شاهد گرفت و فرمود: «اُشْهِدُ هُمْ اَنّ هَذِهِ وَصِیَّتی ... اَوصَیْتُ بها اِلی عَلَیٍٍّ اِبْنی ... و اِنْ اَرادَ رَجَلٌ مِنْهَم اَنْ یُزَوِّجَ أختَهُ فَلَیْسَ لَهُ اَنْ یُزَوِّجَها الاّ بِاِذْنِهِ وَ اَمْرِهِ ... وَ لا یُزَوِّجَ بَناتی اَحَدٌ مِنْ اِخْوتِهِنَّ وَ مِنْ اُمّهاتِهِنَّ وَ لا سُلْطانٌ وَ لا عَمِلَ لَهُنّ اِلاّ بِرأیِهِ وَ مَشْوَرتهِ ، فَاِنْ فَعْلُوا ذلِکَ فَقَدْ خالَفُوا الله تَعالی وَ رَسُولَهُ 9 وَ حادُّوهُ فی مُلْکِهِ وَ هُوَ اَعْرَفُ بِمنالحِ قَوْمِهِ اِنْ اَرادَ اَنْ یَزَوِّجَ زَوَّجَ، وَ اِنْ اَرادَ اَنْ یَتْرَکَ تَرَکَ...؛ شاهد میگیرم آنها را که این وصیّت من است که به فرزندم علی وصیت کردهام... (از جمله وصیتم این است) اگر مردی از شما خواست خواهرش را شوهر دهد، این حق را ندارد، مگر با اجازه و فرمان او (علی) و نه دختران من (حق دارند) که یکی از خواهران خود را شوهر دهند و یا مادران آنها و نه سلطانی، و نه کاری برای آنها انجام دهد، مگر اینکه با نظر و مشورت او (علی) باشد. اگر بدون اجازه او به چنین کاری اقدام کنند، به راستی با خدا و رسولش مخالفت و در سلطنت او منازعه کردهاند و او (حضرت رضا) به مصالح قومش در امر ازدواج آگاهتر است. اگر خواست به کسی شوهر دهد، شوهر میدهد و اگر خواست رد کند، رد میکند».
در این وصیتنامه، حضرت موسی بن جعفر با صراحت به فرزندان اعلام میدارد که حجّت خدا بعد از او علی بن موسی است و خواهران باید در هر کاری از جمله مسئله ازدواج از او اطاعت کنند و هر فردی را که علی بن موسی مناسب دید، آنان با او ازدواج کنند؛ چرا که آن حضرت به مسائل ازدواج آگاهتر و به وضعیت بستگان آشنایان آشناتر است. در اینجا هرگز سخن از ترک ازدواج دختران موسی بن جعفر و خواهران حضرت رضا نیست؛ سخن در این است که بر ازدواج آنان حضرت رضا باید نظارت داشته باشد.
بنابراین نظریه یعقوبی بیاساسی است و نمیتوان بر آن اعتماد کرد و به همین جهت، برخی محققین صریحاً سخن یعقوبی را مجعول و بی اساس دانستهاند.
2.
همتا نداشتننظریه دوم این است که دختران حضرت موسی بن جعفر مخصوصاً فاطمه معصومه از نظر کمال علمی و معنوی در حد بالایی قرار داشتند و کسی همسنگ و همسر آنها پیدا نمیشد و یکی از اموری که در تزویج دختر مورد توجه قرار میگیرد، هم کفو بودن است.
این نظریه نیز نمیتواند قابل تأیید باشد؛ زیرا اولاً سیرة ائمه اطهار این نبوده که دختران خود را به جهت پیدا نشدن همسنگ در خانه نگه دارند و مانع ازدواج آنان شوند، بلکه آنان، هم در قول، و هم در عمل خود، مؤمن و مؤمنه را«کفو» یکدیگر میدانستند. از پیامبر اکرم نقل شده است که آن حضرت فرمود:« هر گاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دینداری و امانتداری او را میپسندید (هر چند در حد دختر شما نباشد) شوهر دهید و اگر شوهر ندهید، در زمین فتنه و فساد بزرگ بر پا میشود».
ثانیاً، در عصر امام کاظم جوانان شایستهای از تبار امام حسن مجتبی و حضرت سیدالشهدا و نیز در میان شیعیان افرادی وجود داشتند که میتوانستند همسران مناسب برای آنان باشند.
3.
اختناق هارونیاحتمال و نظریه سوم آن است که اختناق هارون الرشید و وجود خفقان در آن دوران، چنان شدید بود که حتی کسی جرئت نداشت برای پرسیدن مسائل شرعی به در خانه موسی بن جعفر مراجعه کند، تا چه رسد به اینکه به عنوان داماد آن حضرت رفت و آمد دائمی با خانواده موسی بن جعفر داشته باشد؛ چرا که همین ارتباط نسبی زمینهای را فراهم میساخت تا هارون به اذیت و آزار او بپردازد. البته با اینکه هارون در مواردی تظاهر به دینداری میکرد، ولی ستمگری بیرحم بود. یکی از مورّخین میگوید:«هارون هنگام شنیدن وعظ از همه بیشتر اشک میریخت و در هنگام خشم و تندی از همه ظالمتر بود». و همین مرد «دو هزار کنیز داشت که سیصد نفر آنان مخصوص آواز خوانی و رقص و خنیاگری بودند».
شیعیان در عصر خلافت هارون در تنگنا و فشار قرار داشتند و کسانی چون علی بن یقطین در تقیه به سر میبردند و کوچکترین حرکاتشان زیر نظر بود. نمونه بارز آن داستان لباسی است که هارون به علی بن یقطین داد. این لباس ویژه خلفا بود و علی بن یقطین آن را به موسی بن جعفر اهدا کرد. حضرت آن را قبول نکرد و فرمود: « این لباس را نگهدار و از دست مده؛ زیرا در حادثهای که برایت پیش میآید، به کار میآید».
چندی بعد یکی از خدمتگزاران علی بن یقطین، نزد هارون شکایت کرد و گفت : لباس مخصوص را به موسی بن جعفر اهدا کرده است. هارون بلافاصله او را احضار کرد و از لباس پرسش کرد. او گفت: آن را در بقچهای نگه داشتهام. هارون دستور دارد تا فوراًَ آن را بیاورد. وقتی که نگاهش به لباس افتاد، گفت: بعد از این هرگز سخن سعایت کنندهای را درباره تو باور نخواهم کرد.
این گونه قضایا نشان میدهد که ارتباط موسی بن جعفر کنترل میشد و از طرفی زندانی شدن امام نیز، انگیزه خواستگاری از دختران آن حضرت را کاهش میداد. بعد از شهات امام وحشت بیشتری بر مردم حاکم شد و حضرت رضا نیز تحت نظر قرارگرفت. در زمان مأمون آن حضرت به خراسان احضار شد و بعد از یک سال، حضرت معصومه و جعمعی از برادران او به خراسان حرکت کردند، اما در راه، حضرت معصومه پیش از دیدن برادر، دار فانی را وداع کرد و امر ازدواج او هم تحقق نیافت.
بنابراین راز عدم ازدواج حضرت معصومه و خواهران او را نه در وصیت پدر باید جستجو کرد و نه در نبود همسر متناسب و هم کفو، علت آن، وجود اختناق شدید هارونی و مأمونی بود که باعث شد احدی جرئت نکند به راحتی به خانه موسی بن جعفر و بعد از او فرزندش رفت و آمد داشته باشد و داماد آن خانواده گردد. از طرف دیگر، زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر و سرانجام شهادت او، و احضار شدن حضرت رضا به خراسان و دورافتادن از خواهران، مزید بر این علت بود.
کسانی که به زبان عربی آشنا هستند میدانند که وزن " فعلة " دلالت بر
نوع یعنی گونه میکند . " جلسة " یعنی نشستن ، و " جلسة " یعنی نوع
خاصی از نشستن . " جلست جلسة زید " یعنی نشستم به گونه نشستن زید ،
همانگونه که زید مینشیند نشستم . ابن مالک در " الفیه " میگوید :
و فعلة لمره کجلسة
و فعلة لهیئة کجلسة
چنانکه گفتیم در قرآن ، لغت " فطرت " در مورد انسان و رابطه او با
دین آمده است : « فطره الله التی فطر الناس علیها »یعنی آن گونه خاص
از آفرینش که ما به انسان دادهایم ، یعنی انسان به گونهای خاص آفریده
شده است . این کلمهای که امروز میگویند " ویژگیهای انسان " ، اگر ما
برای انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم ، مفهوم فطرت را
میدهد . فطرت انسان یعنی ویژگیهایی در اصل خلقت و آفرینش انسان .
سخن ابن اثیر
یکی از کتب معتبری که در لغات حدیث نوشته شده است کتابی است به
نام النهایة از ابن اثیر که تا حد زیادی معروف است و چون میخواهیم از
مدارک معتبر شاهد آورده باشیم از این کتاب نقل میکنیم ( 1 ) همچنان که در لغات قرآن " مفردات " راغب کتاب
بسیار نفیسی است . راغب لغات قرآن را خیلی خوب ریشه شکافی کرده است
و ابن اثیر لغات حدیث را .
ابن اثیر در النهایه به مناسبت ، آن حدیث معروف را نقل میکند که :
« کل مولود یولد علی الفطره » ... ( 2 ) هر مولودی بر فطرت اسلامیه متولد
میشود لکن پدران او ( یعنی عوامل خارجی ) او را منحرف میکنند ، یهودی یا
نصرانی یا مجوسیاش میکنند ، که درباره این حدیث بعد بحث میکنیم . چون
این حدیث را نقل کرده ، کلمه " فطرت " را معنی کرده است : الفطر :
الابتداء والاختراع . " فطر " یعنی ابتدا و اختراع ، یعنی خلقت ابتدایی
. مقصود از خلقت ابتدایی که ابداع هم احیانا به آن میگویند خلقت غیر
تقلیدی است . کار خدا فطر است ، اختراع است ولی کار بشر معمولا تقلید
است ، حتی در اختراعی هم که بشر میکند عناصر تقلید وجود دارد ، یعنی چه
؟
کارهای بشر تقلید از طبیعت است ، یعنی قبلا طبیعتی وجود دارد و بشر آن
را الگو قرار میدهد و بر اساس آن نقاشی میکند ، صناعی میکند ، مجسمه
سازی میکند . بشر احیانا اختراع و ابتکار هم میکند و قدرت بر اختراع و
ابتکار هم دارد ، ولی مایههای اصلی اختراع و ابتکار بشر باز خود طبیعت است یعنی از طبیعت الگو میگیرد . (
در معارف اسلامی در نهج البلاغه و غیر آن روی این قضیه زیاد تکیه شده است
و قهرا همینطور هم است . ) اما خدا کار خودش را از یک صنع دیگری
تقلید نکرده ، چون هر چه هست صنع اوست و مقدم بر صنع او چیزی نیست .
پس کلمه " فطر " مساوی با ابتداء و اختراع است ، یعنی عملی که از
روی چیز دیگری تقلید نشده است .
بعد میگوید : والفطره : الحالة منه کالجلسة والرکبة فطرت یعنی حالت
خاص و نوع خاصی از آفرینش ، مثل لغت " جلسة " و " رکبة " که به
معنی نوع خاصی نشستن و نوع خاصی ایستادن است ( 1 ) . والمعنی انه یولد
علی نوع من الجبلة والطبع المتهیی لقبول الدین فلو ترک علیها لاستمر علی
لزومها . یعنی انسان به نوعی از جبلت و سرشت و طبیعت آفریده شده است
که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود
همان راه را انتخاب میکند مگر اینکه عوامل خارجی و قسری او را از راهش
منحرف کرده باشد .
بعد ابن اثیر میگوید در حدیث ، لغت " فطرت " مکرر آمده است . مثلا
در حدیثی از پیغمبر اکرم که ابن اثیر ابتدای حدیث را نیاورده آمده است
: " « علی غیر فطره محمد » " یعنی " علی غیر دین محمد " یعنی در
اینجا به جای کلمه " دین " خود کلمه " فطرت " آمده است . همچنین از
علی علیهالسلام نقل میکند : « و جبار القلوب علی فطراتها »
خدای متعال که دلها را آفریده است جبار دلها بر اساس فطرتهای این
دلهاست . در اینجا " فطرت " جمع بسته شده است : فطرات ( فطرتها ) .
از اینجا ما یک نشانه پیدا میکنیم که آنچه که از نظر معارف اسلامی ،
فطری انسان است یک چیز نیست بلکه انسان فطریاتی دارد . ابن اثیر گفته
است : " علی فطراتها " ای علی خلقها (نهایه ابن اثیر ، ج / 3 ص . 457 ) .
بحث فطرت از یک طرف یک بحث فلسفی است و از طرف دیگر یک بحث اسلامی.
موضوعات مهم فلسفه این سه موضوع است : خدا ، جهان ،انسان . این بحث ، بحثی است مربوط به " انسان " و میتوان گفت از یک نظر و از یک شاخه مربوط است به انسان و خدا ، یک سر مسأله انسان است و سر دیگر آن ، خدا .
در منابع اسلامی ، یعنی در قرآن و سنت ، روی اصل فطرت تکیه فراوان شده است . اینکه قرآن برای انسان قائل به فطرت است یک نوع بینش خاص درباره انسان است . بطوری که می توان گفت فطرت،خاستگاه ایدئولوژی اسلامی است.
و بنا بر نظر بسیاری از متفکرین اسلامی فطرت زیربنای تربیت نیز میباشد.
کلمه " فطرت "
کلمه " فطرت " چه کلمهای است و آیا قبل از قرآن کسی این کلمه را در مورد انسان استعمال کرده است ، یا از جمله چیزهایی است که برای اولین بار قرآن آن را در مورد انسان به کار برده است ؟
ظاهرا این کلمه قبل از قرآن سابقهای ندارد و برای اولین بار قرآن این لغت را در مورد انسان به کار برده است که قرائنش را بعد عرض میکنم .
ما ابتدا باید ببینیم که خود لغت " فطرت " چه لغتی است و دقیقا ریشه این لغت را به دست آوریم . تا بتوانیم تعریف فطرت را ارائه دهیم.
ماده فَطَرَ (ف ط ر) مکرر در قرآن آمده است:
«فَطَرَهُنَّ» انبیا /56
«فاطِرِالسَّمواتِ و الاَرضِ» انعام /14، (و در پنج آیه دیگر )
«اِذا السّماءُ انفَطَرَت» انفطار/ 1
«مُنفَطِرٌبِه» . مزمل/ 18
در همه جا در مفهوم این کلمه، ابداع و خلق ـ و بلکه خلق به همان معنای ابداع ـ هست. «ابداع» به یک معنا یعنی آفرینش بدون سابقه. لغت «فِطرَت» با این صیغه ـ یعنی بر وزن «فِعلَه» ـ فقط در یک آیه آمده است که در مورد انسان و دین است که «فطرت الله» است.
«فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطرَتِ الله الَّتی فَطَر النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ» . روم/ 30
آیا انسان به طور کلی یک سلسله فطریات دارد؟
مسأله دیگری که باید در اینجا بحث کنیم این است که آیا انسان به طور کلی یک سلسله فطریات که آن را تعریف خواهیم کرد دارد یا ندارد و فاقد هر گونه فطرت است ؟
ابتدا باید بدانیم طبیعت و غریزه و فطرت بایکدیکر تفاوت دارند.
اولا از نظر اسلام انسان دارای معلومات فطری است .
و ثانیا یک سلسله گرایشهای فطری دارد.
مهمترین گرایشهای فطری عبارتند از :
1 - حس حقیقت جویی و کاوش
2 - حس خیرخواهی و فضیلت
3 - حس خلاقیت و ابداع
4 - حس زیبایی دوستی و جمالخواهی
5 - حس عشق و پرستش
بحث سوم ما درباره خصوص دین خواهد بود که آیا دین ، فطری است و یا فطری نیست ؟
قرآن صریحا فرموده است که دین فطری است .
منبع : کتاب فطرت
نویسنده : شهید مرتضی مطهری
| |
|
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام |
میزانالحکمة جلد 4 صفحه 296 - غررالحکم |
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام |
بحار جلد 100 صفحه 49 - میزان الحکمة جلد 2 صفحه 129 |
حضرت امام محمد باقر علیه السّلام |
بحار جلد 75 صفحه 175 |
نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.
ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال 173 هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.
در سال 200 هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند.
به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 201 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.
محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال 201 هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد.
آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.
بنا به گفته بعضی از علما به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا که معمولاً مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیا الهی انجام شده است.
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال 256 هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد.
محمد (ص) در آیینه تاریخ
.... و آنگاه که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل بدرستی که من فرستاده خدایم بسوی شما، تصدیق کننده آنچه که پیش از من بود از تورات و مژده دهنده رسولی که بعد از من می آید با نام او احمد است....
(صف/ آیه 6)
آفتاب، روز جمعه 17 ربیع الاول سال 570 میلادی مدتی است دمیده و کم کم از پشت کوههای شرق مکه بالا آمده و بر خانه های سمت غربی شهر تابیده است... آمنه در بستر دراز کشیده بود. با ورود عبدالمطلب و برخی از پسران او که همراه پدر ، به دیدنش آمده بودند، می خواست برخیزد و در بستر بنشیند. عبدالمطلب با اشاره دست او را از این کار بازداشت و سپس پیش رفت و ولادت نوزاد را به او تبریک گفت.
آمنه با دیدن پدر و برادران شوهرش، به یاد همسرش عبدالله افتاد، دلش فشرده شد و اشک در چشمانش حلقه بست، آهی کشید و در پاسخ تبریک پدر شوهر، لبخندی زد و تشکر کرد و به چهره کودک دلبندش که در کنار وی در خواب ناز فرو رفته بود، نگریست .... کودک دستهای کوچک و زیبایش را مشت کرده و در کنار صورت ملیح وگرد خود نگهداشته بود. موهای تیره رنگش مثل یک دسته سنبل تازه رسته برق می زد.
عبدالمطلب کنار او آمد و نشست. در چشمهای پدر بزرگ پیر، برق شادمانی دیده می شد. خم شد و در حالیکه
می کوشید بچه بیدار نشود، گونه های چون برگ گل او را بوسید. معلوم نبود کودک با کدام فرشته سخن می گفت زیرا همان طور که پلکهایش را بر هم فشرده و در خواب بود، لبخند شیرینی بر لب داشت (.... هنگامی که از شیر گرفته شد خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههای بزرگواری را پیمود و خویهای نیکوی جهان را فراهم نمود. نهج البلاغه/خطبه 192)
ـ روز هفتم ولادت کودک، عبدالمطلب قوچی برای نوه عزیز خود «عقیقه» کرد و با آن میهمانی باشکوهی ترتیب داد که عموم سران قریش و خاندان بنی هاشم، در آن شرکت داشتند پس از صرف ناهار، عبدالمطلب کودک را که در جامه سپیدی پوشانده بودند سر دست گرفت و به همگان نشان داد و گفت:
خدا را سپاس می گزارم که به ما فرزند عزیزی عطا فرمود؛ امروز صبح او را به خانه کعبه بودم و خدای را سپاس گفتم و نام او را «محمد» گذاشتم (مادر رسول خدا پیش از آن نام او را احمد گذارده بود (سیره جلسی/ ج 1/ ص 92 به بعد نقل از فروغ ابدیت/ تالیف آیه الله سبحانی).
در قرآن نام «محمد» صلی الله علیه و آله و سلم تنها چهار بار آمده است.
ـ محمد نیست مگر پیامبری از جانب خدا که پیش از او نیز پیامبرانی بودند.... (آل عمران/ 144)
ـ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست لیکن او رسول خدا و خاتم انبیاء است.... (احزاب/40)
ـ و آنان که به خدا گرویدند و نیکوکار شدند و به قرآنی که بر محمد (ص) نازل شد که البته بر حق و از جانب خدا بود ایمان آوردند خدا از گناهانشان درگذشت و امرشان را اصلاح فرمود. (محمد/ 2)
ـ محمد فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت دل و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند. (فتح/ 29)
2- بنا به روایتی از خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله (بحار الانوار/ ج15/ ص 105) ذکر اجداد رسول خدا از «عدنان» جد بیستم پیامبر فراتر نباید رفت ما به پیروی از دستور پیامبر گرامی، این شجرة طیبه را همان
تا عدنان، ذکر می کنیم که در آن هیچ اختلافی نیست: محمد، عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد منافی، قصی، کِلاب، مُرَّه، کَعْب، لُوی، غالب، فِهْر، مالک، نَضْر، کنانه، خزیمه، مدرکه، الیاس، مضر، نزار، معه، عدنان.
عبدالمطلب:
دوازده پسر و شش دختر داشت، پسرانش عبارتند از: عبدالله (پدر گرامی رسول خدا (ص)، ابوطالب، حمزه، عباس، زیبر، حارث (بزرگترین پسر اوست) حَجْل، مقوم، ضرار، ابولهب.
هاشم پدر عبدالمطلب، (در یکی ازسفرهای خود به یثرب با سلمی دختر عمرو خزرچی ازدواج کرد و عبدالمطلب تولد یافت او در یثرب نزد مادر خود مانده بود و هنوز پسر نابالغی بود که هاشم وفات یافت مطلب بن عبدمناف بعد از برادرش هاشم امر مکه و سقایت و مهمانداری حاجیان را به عهده گرفت. مطلب سفری به یثرب کرد و برادرزاده خود را که اینک بزرگ شده بود با اجازه مادر وی به مکه آورد و چون او را در ردیف خویش بر شتر سوارکرده بود مردم بی خبر از حقیقت امر گفتند مطلب، بنده ای خریده است ولی مطلب به آنان می گفت: وای بر شما این فرزند برادرهاشم است او رابه مدینه می آورم اما از آن روز نام عبدالمطلب بر وی که نام اصیلش عامر بود، باقی ماند.
وقتی مطلب در یمن وفات یافت عبدالمطلب در مکه بر سروری رسید و قریش او را به برتری پذیرفتند.
عبدالمطلب خدا را به یگانگی می پرستید و از پرستش بت بر کنار بود و سنتهایی نهاد که بیشتر آنها بعدا در قرآن و در سنت رسول خدا (ص) آمده است از جمله: وفای به نذر، پرداخت صد شتر دردیه، حرمت نکاح با محارم، بریدن دست دزد، نهی از زنده بگور کردن دختران، حرمت زنا و .....
پیامبر در مورد جد خود فرموده است که خدا در رستخیز جد من عبدالمطلب را به تنهایی در هیات پیامبران و هیبت پادشاهان محشور خواهد فرمود.
3- عبدالله: پدر گرامی حضرت رسول اکرم (ص) فرزند عبدالمطلب، مادرش فاطمه دختر عمروبن عائد بن عمران بن مخزوم....
وی از 24 سالگی با آمنه دختر وهب بن عبدمناف ازدواج کرد و آمنه پیامبر را از او به روایت کلینی (صاحب کتاب اصول کافی) در ایام تشریق(یازده، دوازده، سیزده ذی الحجه) یکسال پس از آنکه عبدالمطلب برای آزادی عبدالله از کشته شدن صد شتر فدیه داد.... در خانه ای واقع در نزدیکی جمره وسطی متعلق به شوهرش عبدالله باردار شد و سپس در خانه ای واقع در شعب ابی طالب پیامبر را به دنیا آورد. (پیامبر این خانه را به عقیل بن ابی طالب بخشیده بودند و فرزندان او بعدها آنرا به محمد بن یوسف ثقفی برادر حجاج بن یوسف فروختند. مادر هارون الرشید بعد آن را مسجد کرد).
عبدالله در بیست و پنج سالگی در بازگشت از سفر شام، در خانه ای از خانه های بنی النجار (دائی های پدرش) معروف به دار النابغه، بنا به مشهور پیش از ولادت پیامبر وفات یافت.
با استفاده از :
1- داستان پیامبران/ علی موسوی گرمارودی/ انتشارات قدیانی/ چاپ یازدهم 1379
2- نهج البلاغه/ ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی/ انتشارات علی فرهنگی/ چاپ دهم 1376
3- ترجمه قرآن/ استاد مهدی الهی قمشه ای
بهار جشن طبیعت است، و طبیعت در جشن بهاری خویش آنقدر زیباست که آدمی را مسحور خویش می کند، آن چنان که از سخن گفتن باز می ماند و حرف هایش، ناگفته، در ژرفای جانش انباریده می شود. به جای او گنجشگان پرگو سخن می گویند و زبان گنجشگان یعنی: بهار، برگ، نسیم، عطر.
آیین ها و رسم های مردم فرآیند الزامات و نیازهای درهم تنیده مادی و معنوی، در پیوند جغرافیایی و شیوه های تولید و ساختارهای اقتصادی دوره ای مختلف اند که برحسب ضرورت پیوسته در حال تغییرند و به مقوله هایی که در ژرفا معنا دارند پاسخ می دهند. در جمهوری اسلامی ایران تقویم دو گونه است.
نخست بر سال قمری مبتنی است و دیگری بر اساس سال شمسی (خورشیدی) قرار دارد. مبدا سال قمری هجرت رسول گرامی اسلام محمد بن عبد الله (صلی الله علیه و آله) از مکه مکرمه به مدینه منوره میباشد که برابر با سال 622 م بوده است.
سال «هجری قمری» تا سنه 1344 مبنای تاریخ رسمی کشور ایران بود. در آن سال که بر حسب تاریخ 1304سال شمسی از هجرت پیامبر عظیم الشأن اسلام میگذشت، تاریخ شمسی (خورشیدی) برای امور دولتی انتخاب شد و به موجب قانون رسمیت یافت. اصل هفدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اینباره میگوید: «مبدأ تاریخ رسمی کشور، هجرت پیامبر اسلام (ص) است و تاریخ هجری شمسی و هجری قمری هر دو معتبر است، اما مبنای کار ادارات دولتی هجری شمسی است ... »
سال قمری ده روز و شش ساعت و یازده ثانیه کوتاه تر از سال شمسی است. آغاز سال شمسی نخستین روز بهار است که مطابق با 21 یا 22 مارس از سال مسیحی میباشد، شش ماه نخستین سال را 31 روز می شمارند و ماههای بعد باستثنای اسفند که گاه 29 روز میشود را سی روز به حساب می آورند.
ایرانیان روز اول فروردین را نوروز می نامند، در زمانهای قدیم نوروز در اول بهار نبود و گاه به بهار و گاه به تابستان و ... می افتاد. در سال 471 ق به فرمان سلطان جلال الدین ملک شاه سلجوقی حکیم عمر خیام و چند منجم دیگر تقویم جلالی را تنظیم کردند و نوروز را در اول بهار یا نخستین روز برج حمل قرار دادند. بدین منظور قرار شد هر چهار سال یک روز بر تعداد روزهای سال بیفزایند و سال چهارم را 366 روز حساب کنند و پس از هر 28 سال ( هفت دوره چهار ساله ) به جای آنکه به آخرین ماه سال یک روز بیفزایند این روز را به نخستین ماه دوره بعد یعنی دوره نهم اضافه کنند. بدین ترتیب سال جلالی نزدیک ترین سال به سال شمسی شد. سال شمسی حقیقی 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 64 ثانیه است.
حیات دوباره
بهار دمیدن روح حیات است در کالبد طبیعت و فروردین فصل جریان خون است در شاهرگ هستی. سال به پایان خود نزدیک می شود. شب به دنبال روز و روز به دنبال شب و این قصه که نامش قصه عمر است همچنان ادامه دارد.
پس باید هوشیار باشیم که فصل ها می آیند و می روند اما این عمر ماست که قابل بازگشت نمی باشد. بیایید از این تجدید بهار درس تجدید حرکت و تلاش را آموخته و ارزش واقعی عمر را دریابیم.
آغاز سال نو ایام عید فرصت مناسبی برای صله رحم و رسیدگی به وضع خویشان و بستگان است که این نیز یکی از نشانه های اخلاق و سنن مرضیه اسلامی و انسانی است.
آمدن فصل بهار و آغاز نوروز و رنگ تازه طبیعت این مسئولیت اغنیا جامعه را به آنان گوشزد می نماید که باید بخل نورزیده و از مال خویش در راه خدا به نیازمندان و محرومان کمک نمایند و حقوق فقرا را که خداوند به فضل خویش به آنان داده، ادا نمایند و با عمل خیر خود بهار انسانیت را جلوه و شکوه بخشند، چرا که به قول امام راحلمان (ره) آن روز عید داریم که مستمندان و مستضعفان ما به زندگی صحیح رفاهی و تربیت اسلامی و انسانی برسند ...... عید واقعی آن وقتی است که انسان رضای خدا را به دست آورد و درون خود را اصلاح کند.
با فرار رسیدن بهار و بیدار شدن زمین و گیاهان خفته با نفس روح بخش الهی بر چشم و چراغ این ملت یعنی خانواده های معظم شهدا درود می فرستیم که با ایثار عزیزان خویش در راه اسلام اجازه ندادند استعمار بر مقدرات این کشور سایه افکند. آنان باید بدانند که شهدای عزیز ما عزیزان خدا بوده و اکنون میهمان خدا هستند.
با امید آن که خداوند توفیق آنچه انجام آن موجب خشنودی و رضای اوست به ما عطا نماید.
ان شاء الله این عید سعید و این سال نو بر همه مسلمین و ملت شریف ایران مبارک و مسعود باشد.