السلام علیکِ یا زینب کبری، السلام علیکِ یا بنت رسول الله، السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین (سلام الله)
حضرت زینب کبری (س) فقط بخاطر اینکه زینـت پدر بوده یا به صرف اینکه پرستار بوده مورد توجه نبوده است بلکه بخاطر بعد ناشناخته ای از زندگیشان که مدیریت بحرانی ترین روز تاریخ یعنی روز عاشورا به ایشان سپرده شده مورد توجه واقع شده اند
ای فروغ تابنده کوثر! ای پرستار شهادت! تو بانوی فصاحتی و اعجاز. نطق آتشین تو قلب سنگی کوفیان را ذوب کرد، اشک از چشمان آنها به راه انداخت و به سینه های کویری شان گسیل داشت. تو فرزند کوثری! تو جرعه ناب کوثری! نامت همیشه درس آموز عزت و یادت هماره الهام بخش شرف و مردانگی باد.
مسئولین آنگونه که درشأن حضرت زینب (س) است با پرستاران رفتار کنند و پرستاران نیز متقابلاً حضرت زینب (س) را الگوی خود قرار دهند
سالهاست که در کشور ما ، روز میلاد دختری از خاندان امامت و رسالت ، یادگار فاطمه (س) و یادآور علی (ع) ، زینب کبری (س) به نام روز پرستار نامیده و گرامی داشته می شود ، در طی این سالها با فرا رسیدن روز میلاد حضرت زینب و روز پرستار به پرستاران هدیه یا هدایایی اعطا می شود و هر نهاد ، وزارتخانه ، بیمارستان یا مجتمع درمانی ، پرستار یا پرستارانی را به عنوان پرستار نمونه معرفی می کنند و بنا به رسم مالوف ونانوشته کشورمان ، پرستاران را با کوله بار مشکلات حرفه ایی اشان تنها می گذارند؛ تا سال آینده و تنها برای یک روز ، دوباره وجدان جمعی به خاطر آورد و با تقدیری و هدیه ایی مراسم را با اتمام برساند . گویی این روزها در تاریخ رویدادهای کشورمان تنها از این رو نهاده شده تا مسئولیت مسئولان ، پاسخگویی آنان و توجه مردم به جای مداومت در طول سال به یک روز در سال محدود شود . و این در حالی است که مسئولان و مردم دیدگان خود را بر روی جان فشانی ها ، زحمات و ایثارگری های پرستاران بسته اند .
به نقل از :سایت دانشگاه علوم پزشکی مشهد
http://www.mums.ac.ir/news/quaem/fa/1852
اسرار نام "زینب" علیهاالسلام
زینب یا مأخوذ از «زَنِبَ» است از باب «فَرِحَ» یعنی فربه شد. و یا این که به اصل خود باشد به معنی درخت خوش بوی نیکو منظر،(1) و یا این که "زین أب" بوده است، یعنی زینت پدر. که به اعتبار همین معنی، بعضی حضرت زینب علیهاالسلام را «زین ابیها» در مقابل «امّ ابیها» نام نهادهاند(2) و این تعبیر خالی از وجه نیست. و حذف «الف» در ظاهر به واسطه تخفیف یا کثرت استعمال بوده، چنان چه حکمت واقعی آن همانا اتصال معنوی و اتحاد حقیقی ما بین پدر و دختر بوده است.
برای دو معنی اوّل که به معنی "فربهی" و "درخت نیکو منظر" باشد نیز مناسبات عرفانی به نظر رسیده، چنانچه معنی "فربهی" اشاره به اجتماع کمالات در حضرت است. چرا که فربهی از امور اضافیه است و نسبت به اجناس و اصناف و اشخاص فرق میکند. پس فربهی حیوان به کثرت گوشت و پیه او است، و فربهی در اشجار کنایه از کثرت شاخ و برگ و میوه است، و فربهی در انسان اشاره است به وفور صفات حسنه و اوصاف پسندیده در او؛ زیرا که کمال حیوان به کثرت گوشت و پیه، و کمال درخت به زیادتی شاخ و برگ و میوه، و کمال انسان به اخلاق او است، و چون عقیله بنیهاشم دارای مجموعه صفات کمالیّه بوده، به این اسم شریف نامیده شد.
نام حضرت زینب علیهاالسلام بنابر پنج حرف که زین أب باشد بدین معناست:
«الف» اشاره به احمد؛ «نون» کنایه از حسن علیهالسلام؛ «یا» اشاره به حسین علیهالسلام؛ چون این مخدّره از کمالات هر یک از پنج تن آل عبا نصیبی برده، لذا خلّاق عالم، خواست مقامات و کمالات این مجلّله بر موجودات ظاهر و هویدا گردد که مردم به مقاماتش خبیر و به شئوناتش بصیر باشند؛ لذا خود اسمی برای او اختیار کرد که مظهر مقامات او باشد تا مردم او را بشناسند و به توسّلش تقرّب جویند و این منقبت را نمیتوان کم شمرد؛ زیرا که این از خصایص خواصّ درگاه احدیّت است و هر کسی به این مقام محمود نرسد. و از جمله کسانی که به این خصوصیّت، مخصوص شده زینب کبری بوده است.
و اما مناسبت درخت نیکو منظر به آن مکرّمه نیز واضح است، چنانچه در کنایات و استعارات عرب آمده است که هر شخص بزرگ بلکه هر چیز نفیس را به شجر تعبیر نمایند و تنظیر آورند، چنانچه فرمود:
«انا و علیّ من شجرة واحدة.»(3)
و در آیه شریفه هم میفرماید:
«مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة.»(4)
و چون آن حضرت، شخص بزرگ و فواید حاصله از او بسیار، که از آن جمله ابقای دین مبین و نگهداری ذراری و فرزندان سیّدالمرسلین و شفاعت گناهکاران است؛ لذا موسوم به «زینب» شد که به معنی درخت خوشبویِ نیکومنظر باشد.
و بعضی گفتهاند که زینب به معنی بلاکش باشد! چون معلوم بود که چه بلاها بیند و بسی مشقّتها متحمل شود لذا موسوم به زینب شد.
ولکن اجمال معانی ذکر شده همان زینت پدر بودن است چرا که دختری که دارای این همه کمالات باشد نه تنها زینت پدر بلکه زینت عالم است و روا است که به وجود همچون فرزندی، مباهات نماید و دیده عالم به چنین نفوس قدسیّه و انوار الهی روشن و منوّر است.
زینب چهار یا پنج حرف است:
«زا» اشاره است به مادرش زهرا، که بهره وافی از کمالات او به ارث برده است. «یا» کنایه از پدر بزرگوارش علی علیهالسلام است .
«نون» کنایه است از دو برادرش حسنین، چون قدر جامع بین آن دو بزرگوار نهایت مقامات است که مقام وصول باشد.
«با» کنایه است از جد بزرگوارش «النبیّ الامّی العربی».
اجمال معانی ذکر شده همان زینت پدر بودن است چرا که دختری که دارای این همه کمالات باشد نه تنها زینت پدر بلکه زینت عالم است و روا است که به وجود همچون فرزندی، مباهات نماید و دیده عالم به چنین نفوس قدسیّه و انوار الهی روشن و منوّر است.
و بنابر پنج حرف که زین أب باشد؛
«الف» اشاره به احمد؛ «نون» کنایه از حسن علیهالسلام؛ «یا» اشاره به حسین علیهالسلام؛ چون این مخدّره از کمالات هر یک از پنج تن آل عبا نصیبی برده، لذا خلّاق عالم، خواست مقامات و کمالات این مجلّله بر موجودات ظاهر و هویدا گردد که مردم به مقاماتش خبیر و به شئوناتش بصیر باشند؛ لذا خود اسمی برای او اختیار کرد که مظهر مقامات او باشد تا مردم او را بشناسند و به توسّلش تقرّب جویند و این منقبت را نمیتوان کم شمرد؛ زیرا که این از خصایص خواصّ درگاه احدیّت است و هر کسی به این مقام محمود نرسد. و از جمله کسانی که به این خصوصیّت، مخصوص شده زینب کبری، بوده و در این خصوص روایتی وارد شده است که میفرماید:
«در زمانی که حضرت زینب علیهاالسلام به دنیا آمدند؛ پیامبر اکرم در سفر بودند. پس از تولد حضرت صدّیقه طاهره به امیرالمومنین علیهماالسلام پیغام فرستاد که چون پدرم در سفر است برای دخترت نام بگذار. آن حضرت فرمود: من بر پدرت سبقت نمیگیرم، صبر فرمای که به این زودی مراجعت خواهد نمود و هر نامی که صلاح داند مینهد. چون سه روز بگذشت رسول خدا مراجعت فرمود و به جهت آن که هر گاه از سفر مراجعت میکردند اول به خانه حضرت زهرا میرفتند؛ به سرای عصمت کبری در آمد.
کمال حیوان به کثرت گوشت و پیه، و کمال درخت به زیادتی شاخ و برگ و میوه، و کمال انسان به اخلاق او است.
حضرت علی علیهالسلام خدمت آن حضرت عرض کرد یا رسول الله! حق تعالی جلّ و علا دختری به دخترت عطا فرموده است برایش نامی تعیین کنید.
فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من هستند لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی میباشم. در این حال جبرییل نازل شد عرض کرد: یا رسولالله! خداوند سلام میرساند و میفرماید: نام این مولود را زینب بگذار، چرا که این نام را در لوح محفوظ نوشتهایم.
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید و بوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود: وصیّت میکنم حاضرین و غایبین امّت را که این دختر را به حرمت پاس بدارند. همانا وی به خدیجه کبری شبیه است.»(5)
پینوشتها:
1- لسان العرب، ج 6، ص 88.
2- المناقب، ج 3، ص 357.
3- کنوز الحقایق، ص 155/ کنزالعمال، ج 6، ص 154/ و مضمون آن در ذخائر العقبی، ص 16/ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 160/ و ج 2، ص 241/ الدر المنثور در ذیل آیه شریفه (و فی الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب) الخ.
4- در سوره ابراهیم آیه 24: (الم تر کیف ضربالله مثلاً کلمة طیّبة کشجرة طیبة).
5 - ناسخ التواریخ (حضرت زینب علیهاالسلام) ص 44.
منبع:
کتاب خصائص زینبیه، مرحوم سید نورالدین جزائری، با دخل و تصرف
احادیث تولی و تبری
1ـ قال الرضا (علیهالسلام): کمال الدین و لا یتنا و البرائة من عدونا [1]
علی بن موسی الرضا(علیهالسلام) فرمودند:
کمال دین ولایت ماست و برائت از دشمنان ما.
2ـ به امام صادق(علیهالسلام) عرض شد که شخصی شما را دوست دارد اما در برائت از دشمن شما ضعیف است. در ادامه حضرت فرمودند:
هیهات کذب من ادعی محبتنا و لم یتبرء من عدونا؛
هرگز چنین نیست؛ دروغ میگوید هر کس که ادعا میکند دوست ماست ولی از دشمن ما بیزاری نجوید.[2]
3ـ نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به اصحابش فرمودند: ای بنده خدا دوست بدار به خاطر خدا و دشمن بدار به خاطر خدا و دوست بگیر به خاطر خدا و دشمن بگیر به خاطر خدا؛ پس به درستی که به ولایت خدا به کسی نمیرسد مگر از این راه و کسی طعم ایمان را نمیچشد اگر چه نماز و روزه زیاد به جا آورد مگر از راه تولی و تبری و امروز بیشترین دوستیها و دشمنی های مردم به خاطر دنیاست و این دوستی و دشمنی دنیایی ذرهای پیش خداوند تعالی ارزش ندارد.
راوی عرض کرد: چگونه بدانم دوستی و دشمنی من به خاطر خداست؛ دوست خدا کیست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا کیست تا او را دشمن بدارم؟ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به سوی مولای ما امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) اشاره فرمودند و فرمودند آیا علی را میبینی؟ راوی گفت: بله.
پس فرمودند: دوست بدار دوست علی(علیه السلام) را چون دوست علی(علیهالسلام) ولی الله است و دشمن بدار دشمن علی(علیهالسلام) را چرا که دشمن علی(علیهالسلام) عدوالله است
سپس در ادامه فرمودند:
وال ولی هذا و لو انه قاتل ابیک و ولدک و عاد عدو هذا و لو انه ابوک او ولدک؛
دوست بدار دوست مولا علی را هر چند آنکه قاتل پدر و فرزندان تو باشد و دشمن بدار دشمن مولا علی را هر چند او پدر و فرزندانت باشند.[3]
4ـ روزی کمیت خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسید و شعری خواند. سپس عرض کرد ای آقای! من سوالی دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض کرد سؤالم درباره آن دو خبیث اولی و دومی (لعنت الله علیهما) است. حضرت فرمودند: ای کمیت تا روز قیامت به اندازه خون حجامت خونی در اسلام ریخته نشود و مالی حرام کسب نشود و عمل شنیع زنا انجام نگیرد مگر این که همه به گردن این دو باشد و... . [4]
5ـ قال الصادق(علیهالسلام): من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر؛
هر کس در کفر دشمنان ما و کسانی که به ما ظلم کردند شک داشته باشد، خودش کافر است. [5]
6ـ قال الصادق(علیهالسلام): من لم یعرف سوء ما اتی علینا من ظلمنا و ذهاب حقنا و ما رکبنا به فهو شریک من اتی الینا فیما ولینا به؛
کسی که نفهمد و نشناسد آنچه را که بر ما وارد شد و از ظلمی که بر ما روا شد و حقی که از دست ما رفت و... پس او شریک با ظالمین است.[6]
7ـ ابو حمزه ثمالی از علی بن الحسین(علیهالسلام) در مورد آن دو خبیث سؤال کرد.
فقال(علیهالسلام): کافران، کافر من تولاهما.
امام (علیهالسلام) فرمودند: هر دو کافرند و هر کسی که آن دو را دوست بدارد کافر است. [7]
8ـ ابن ادریس از امام صادق(علیهالسلام) نقل میکند که: فردای قیامت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) از لب پرتگاه جهنم همراه با امیرالمؤمنین و حسن و حسین(علیهماالسلام) عبور مینمایند شخصی از داخل جهنم فریاد میزند و سه مرتبه برای نجات خود به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) استغاثه میکند ولی جواب نمیشوند بار دیگر سه مرتبه به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) استغاثه میکند، پس جواب نمیشنود.
پس ندا میدهد یا حسین یا حسین یا حسین اغثنی انا قاتل اعدائک؛ یا حسین! من را نجات بده، من دشمنان تو را کشتم. در آن هنگام رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به امام حسین(علیهالسلام) میفرمایند: برای تو دلیل آورد؛ پس امام حسین(علیهالسلام) چون عقاب تیز پرواز او را نجات میدهد.
راوی میپرسد: آن شخص کیست؟ حضرت فرمودند: مختار است.
سپس راوی با تعجب سؤال میکند: چرا با آتش عذاب میسوزد با اینکه از قاتلین ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) انتقام گرفت؟ حضرت فرمودند: به دلیل اینکه در قلب مختار ذرهای از محبت آن دو نفر وجود داشت. به خدا قسم اگر جبرائیل، میکائیل و اسرافیل در قلبشان چیزی از حب این دو باشد با صورت داخل آتش افکنده میشوند.[8]
9ـ قال امیرالمؤمنین(علیهالسلام): اللهم اجز عمر لقد ظلم الحجر و المدر.
مولا امیرمؤمنان(علیهالسلام) فرمودند: خدایا عمر را به جزای اعمالش برسان پس همانا او بر سنگها و ریگ بیابانها ظلم کرد.[9]
هیچ کس با هیچ قومی به شدت عمر(لعنت الله علیه) با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) دشمنی نورزید.[10]
10ـ قال امیرالمؤمنین(علیهالسلام): ما عادی احد قوما اشد من معادات عمر لاهل بیت الرسول؛
[1] - بحارالانوار: ج 27، ص 58، ح 19.
[2] - بحارالانوار: ج 27، ص 58 ، ح 19.
[3] - علل الشرایع: ج 1، باب 119.
[4] - رجال کشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حدیث 17.
[5] - اعتقادات صدوق باب اعتقاد فی الظالمین: ص 103 ـ بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 62.
[6] - عقاب الاعمال صدوق: باب عقاب ناصب، حدیث 6 ـ بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 55، حدیث 11.
[7] - تقریب المعارف ابی صلاح حلبی: ص 237 ـ بحارالانوار: ج 69، ص 128، باب 101، کفر مخالفین.
[8] - بحارالانوار: ج 45، ص 339، حدیث 5.
[9] - الجمل، شیخ مفید: ص 71.
[10] - کامل، شیخ بهایی: ج 2، ص 13.
احکام تولی و تبری
سئوال 1_ دوست داشتن چه کسانی واجب است؟
جواب _ دوست داشتن خداوند، پیامبران، ائمه معصومین، حضرت زهرا سلام الله علیهم اجمعین و اولیاء خداوند واجب است.
س 2_ دشمن داشتن چه کسانی واجب است؟
ج _ دشمن داشتن دشمنان خداوند، دشمنان پیامبران و ائمه اطهار و حضرت زهرا سلام الله علیهم اجمعین و اولیای خدا واجب است.
س 3_ انسان نسبت به دوستی و دشمنی خود با دوستان و دشمنان خدا و معصومین چه تکلیفی دارد؟
ج _ انسان باید دوستی خود را به خدا، پیامبران، ائمه و حضرت زهرا سلام الله علیهم اجمعین و هم چنین دشمنی خود را با دشمنان آنان اظهار کند.
س 4_ اگر انسان نتواند دوستی و دشمنی خود را اظهار کند، چه تکلیفی دارد؟
ج _ اگر انسان نتواند، دوستی خود را اظهار کند، مثلا در بلاد کفر باشد ولی می داند اگر اسلام خود را اظهار کند، کشته خواهد شد یا مجبور شود انکار کند، مانعی ندارد. چنانچه قرآن می فرماید:
مگر کسی که مجبور شده، ولی قلب او مطمئن به ایمان باشد. سوره نحل، آیه 106
س 5_ دوستی با مؤمنان و دشمنی با دشمنان آنها به چه کیفیتی واجب است؟
ج _ در قول و عمل واجب است.
س 6_ دوستی با دشمنان دین در چه صورتی اشکال ندارد؟
ج _ هر گاه به جهت تقیّه یا مصلحتی که به نظر شرع اهم باشد، اشکال ندارد.
س 7_ دوستی با مؤمنان و دشمنی با دشمنان آنها چه مراتبی دارد؟
ج _ 1. دوستی یا دشمنی قلبی.
2. اظهار دوستی یا دشمنی به زبان.
3. اظهار دوستی و دشمنی با عمل. مانند آن با مؤمنان رفیق و از کفار دوری جوید.
س 8_ در چه صورتی نیکی کردن به کفار مانعی ندارد؟
ج _ هر گاه به جهت کفر آنها نباشد، بلکه به جهتی که در انسانیت با او شریک اند، باشد مانعی ندارد. چنانچه قرآن کریم می فرماید: خداوند شما را از کسانی که با شما جنگ نکرده اند، منع نمی کند. سوره ممتحنه، آیه 8.
س 9_ آیا طلب آمرزش برای کفار جایز است؟
ج _ جایز نیست.
س 10_ حکم طلب هدایت برای کفار چیست؟
ج _ جایز است.
س 11_ بجا آوردن اعمال خیریه برای ارحامی که کافر هستند، چه حکمی دارد؟
ج _ چنانچه در بعضی روایات تصریح شده مانعی ندارد. بلکه برای تمام انسانها خوب است.
س 12_ چه کسانی از دشمان به شمار می آیند؟
ج _ کسی که یکی از اصول دین یا ضروری دین را منکر باشد، از دشمنان به شمار می آید و باید سعی نمود، هدایت شود.
س 13_ آیا منافقان از دشمنان به شمار می آیند؟
ج _ منافقی که در ظاهر مسلمان و در باطن کافر است از دشمنان به شمار می آید.
س 14_ رفتار مسلمانان نسبت به هم چگونه باید باشد؟
ج _ سزاوار است مسلمانان نسبت به یکدیگر رحیم نرم و مهربان بوده و نسبت به کفار در موارد لازم سخت گیر باشند.
س 15_ اصل رفتاری در اسلام چیست؟
ج _ اصل در اسلام سلم و مهربانی است حتی با کفار، همان طوری که از سیره پیامبر و امیرالمؤمنان و بقیه معصومین سلام الله علیهم اجمعین به دست می آید.
س 16_ منکر یکی از پیامبران گذشته و یا پیامبری خاتم الانبیاء چه حکمی دارد؟
ج _ از دشمنان خدا به شمار می آید و باید کوشش کرد تا هدایت شود.
منبع:http://www.shaaer.com/Filesmasael/MASAEL33.htm
دوستان خدا :
حب فی الله محبت کسانی است که اهل طاعت و عبادت خدا باشند و بر این اساس به هر اندازه که آن افراد در پیشگاه خدا مقرب تر و از آلودگی ها پاکتر باشند باید محبت به آنها نیز بیشتر باشد. اکنون به ذکر کسانی می پردازیم که محبت آنان حب فی الله است .
الف( محبت رسول خدا ص:
رسول اکرم ص کاملترین فرد عالم خلقت است و کسی است که تمام هستی به یمن وجود مبارکش آفریده شده و تداوم می یابد. و از آن جهت که آن حضرت مصداق کامل و لایق لقب شریف * حبیب الله *می باشد محبت آن بزرگوار به تمام معنی حب فی الله خواهد بود.
رسول خدا ص فرمود: احبوا الله لما یغذوکم به من نعمه و احبو نی لحب الله ایای ( محجه البیضاء ج ? ص ? ) خدا را دوست داشته باشید به خاطر نعمت هایی که از او به شما می رسد و مرا دوست بدارید چون خدا مرا دوست دارد.
ب) محبت اهل بیت ع :
یکی دیگر از جلوه های حب فی الله محبت حضرت علی ع و دیگر معصومین ع است . رسول خدا ص فرمود : الا و من مات علی حب آل محمد مات مومنا مستکمل الایمان (محجه البیضا ص ??? ) آگاه باشید هر کسی با محبت آل محمد بمیرد در کمال ایمان مرده است .
و امیر مومنان ع نیز فرموده است :
اگر با این شمشیرم بینی مومن را بزنم تا با من دشمن شود چنین کاری نخواهد کرد و اگر همه دنیا را به منافق دهم تا مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت زیرا چنین شده و بر زبان پیامبر امی ص جاری شده که فرمود : ای علی نه مومن با تو دشمن می شود و نه منافق تو را دوست می دارد. ( نهج البلاغه فیض ص ???? حکمت ?? )
ج) محبت مومنین و صالحین :
یکی دیگر از جلوه های حب فی الله محبت نسبت به کلیه کسانی است که اهل اطاعت و بندگی خدا هستند از جهت تقرب و محبوبیتی که در پیشگاه خداوند دارند.
قران کریم گروهی را معرفی کرده است که محبوب خدا هستند . لذا محبت آنان می تواند حب فی الله باشد و آنان عبارتند از : ?) نیکوکاران ?) توبه کنندگان ?) متقیان ?) صابران ?) توکل کنندگان ?) پاکان ? ) رزمندگان.
دشمنان خدا :
کسانی که دشمنی با آنان * بغض فی الله * می باشد و بدوری از آنان سفارش شده چند گروه می باشند که عبارتند از :
الف ) کفار و مشرکین :
روشن ترین نمونه دشمنان خدا کسانی هستند که ایمان به ذات ربوبی او پیدا نکرده و توحید حق تعالی را نپذیرفته اند. اینان کسانی هستند که خداوند از آنان اعلان برائت نموده و به مومنین نیز فرمان داده تا هیچ گونه پیوند محبتی با آنان نداشته و هر گونه رابطه دوستی با آنها را قطع نمایند . در قران کریم می خوانیم : ای کسانیکه ایمان آورده اید شما پدران و برادران خود را نباید ولی و سرپرست خود قرار دهید اگر آنها کفر را بر ایمان بر گزینند و کسی از شما ( با وجود کفر ) آنان را ولی خود قرار دهد بی شک ستمکار است . ( توبه : ?? )
ب ) یهودی و نصاری :
نمونه دیگر دشمنان خدا یهود و نصاری هستند که به رسالت پیامبر اسلام ص ایمان نیاورده و با دین خدا به دشمنی بر خاسته اند . قران کریم از پیوند دوستی مومنین با این گروه نیز نهی کرده لذا دشمنی با آنان هم بغض فی الله می باشد.
ج) منافقین :
منافقین خطرناکترین گروه از دشمنان اسلام و مسلمین می باشند. زیرا دشمنی کفار علنی و آشکار است ولی اینان با نقاب ایمان تیشه به ریشه اسلام می زنند. لذا دشمنی با آنان که دشمنان خدا هستند مصداق بارز بغض فی الله می باشد. قران خطاب به پیامبر اکرم ص می فرماید: هم العدو فاحذرهم قاتلهم الله انی یوفکون ( منافقون : ? ) این منافقین به حقیقت دشمنان ( دین ) هستند از آنان دوری کن خدایشان بکشد چقدر از حق باز می گردند !
د) گناهکاران :
گناه موجب خشم و غضب الهی و دور شدن انسان از درگاه خداوند است. لذا مبارزه با گناه و گناهکاران به صورت یکی از واجبات دینی با عنوان * نهی از منکر * بیان شده است . امام صادق ع می فرماید : طلبت حب الله عز و جل فوجدته فی بغض اهل المعاصی ( مستدرک الوسائل ج ? ص ??? چاپ قم ) محبت خدا را طلبیدم آن را در دشمنی اهل معصیت یافتم .
قران کریم کسانی را معرفی کرده است که خداوند نظر لطف و محبت به آنان ندارد. از جمله کافران- ظالمان- مفسدان- خائنان- مستکبران - متجاوزان - اسراف کنندگان. روشن است که دشمنی با این گروه ها نیز از مصداق های * بغض فی الله * می باشد.
امام جعفر صادقعلیه السلام فرمایش جدش رسول خدا را چنین بیان مىکند:
«سه چیز است که در هر کس یافتشود، منافق خواهد بود، هر چند روزه بگیرد ونماز بخواند و خودش چنین پندارد که مسلمان است: در امانتخیانت کند; در سخندروغ بگوید; در وعده خلف کند.»
پیغمبر اسلام، ملاک مسلمانى را راستى و درستى اعلام فرموده; امام رضاعلیه السلام به وسیله پدرانش،سخن جد بزرگوارش رسول خداصلى الله علیه وآله را چنین روایت مىکند:
«نگاه نکنید به نماز بسیار خواندن و روزه بى شمار گرفتن و حج فراوان رفتن و نیکى چندانکردن و شب را به ذکر زنده داشتن، ولى نگاه کنید به راستى در گفتار و درستى در امانت دارى.» .
از سخن امام جعفر صادقعلیه السلام، که تفسیر فرمایش رسول است، استفاده مىشود که عبادت بسیار،گواه ایمان کامل نیست، زیرا ممکن استبر اثر عادت باشد که اگر ترک عبادت کند ناراحت گردد:
«فان ذلک شىء قد اعتاده; فلو ترکه استوحش لذلک.» .
پس نشانه ایمان کامل، همان راست گویى و درست کارى است.
باز هم امام صادقعلیه السلام مىفرماید: فریب نماز خواندن و روزه گرفتنشان را نخورید: «لا تغتروابصلاتهم ولا بصیامهم فان الرجل ربما لهجبالصلاة و الصوم حتى لو ترکه استوحش.» ولى آنها را درراست گویى و امانت دارى آزمایش کنید: «و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و اداء الامانة.» .
باز هم امام جعفر صادقعلیه السلام مىفرماید:
«خدا پیامبرى نفرستاد، مگر براى دعوت به راست گفتن و در امانتخیانت نکردن.» .
مردى براى کسب فضیلتبه حضور امام پنجم، محمد باقرعلیه السلام شرفیاب مىشود. حضرتش، اینسخن را نخستین درس قرار مىدهد:
«راستى را پیش از سخن گویى بیاموزید.» .
امام صادقعلیه السلام براى یکى از دوستانش چنین پیام مىفرستد:
«در نظر بگیر که على، نزد رسول خدا، بر اثر چه به این قرب و منزلت رسید؟ على به این مقامنرسید، مگر بر اثر راستى و درستى.» .