رهایی از بیعت ستمگران
یکی دیگر از حکمتهایی که در روایات برای غیبت امام مهدی (ع) بیان شده است، پرهیز از بیعت و سازش با حاکمان جور است. اگر آن حضرت پیش از رسیدن وقت، قیام و ظهور کند، ناچار است برای حفظ جان خود وشیعیانش در طول تاریخ حیات طولانی با استفاده از روش تقیه،حکومتهای غیر مشروع را در ظاهر به رسمیت بشناسد.
در حالی که استفاده از روش تقیه به رغم اینکه برای امامان قبلی جائز بود، با فلسفه وجودی امام مهدی (ع) سازگار نیست، کسی که آمده تا ظلم و جور را ریشهکن کند، چگونه میتواند برای مدتهای طولانی در زیر سایه ظلم و ظالمان زندگی کند و مشروعیت آن را بپذیرد، بنابراین امام مهدی (ع) غایب شد تا به هیچ ذلتی تن در ندهد و در برابر هیچ ظالمی سر فرو نیاورد و به پیمان هیچ حاکم غیر مشروعی گردن ننهد.
امام حسن مجتبی (ع) فرمود: «هریک از امامان (ع) در زمان خود بیعت گرفتهاند مگر امام مهدی (عج) که عیسی بن مریم به امامت آن حضرت نماز میگذارد. خداوند ولادت او رامخفی نگه داشت و برای او غیبتی در نظر گرفت تا زمانی که قیام میکند بیعت حاکمی برعهدهاش نباشد(4).
ستم پیشه بودن انسانها
اگر به رفتار و اعمالی که در زمان ائمه انجام گرفته، نظر کنیم، میبینیم که غیبت و اختفای امام مهدی (ع) در برابر فشارهای خلفا و پیروانشان بر امامان معصوم اجتنابناپذیر بوده است.فشارهای خلفا و اتباعشان از زمان امام جواد (ع) بیشتر شد. این فشارها در زمان امام یازدهم به اوج خود رسید.
در این هنگام خواست خداوند به غیبت امام مهدی(ع) تعلق گرفت. از سوی دیگر میبینیم این غیبت طولانی میشود، چون اکثریت مردم دنیا تحمل عدالت را ندارند و در جایی که منافعشان به خطر میافتد، حاضر نیستند از حق وحقیقت پیروی کنند. امیرالمومنین(ع) در مسجد کوفه فرمود:« زمین از حجت الهی خالی نمیماند، ولی خداوند به دلیل ستمپیشه بودن و زیادهروی انسانها، آنان را از وجود حجت خود محروم میسازد»
چرا مردم علی علیه السلام را رها کردند؟
سؤال: با توجه به اینکه مردم میدانستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را برای جانشینی خود انتخاب کرده، چرا حضرت علی علیه السلام را رها کردند و یار و یاور دیگر خلفاء شدند؟ (1)
پاسخ:
1. وجود هوای نفس
صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمیتواند مردم را از خلفاء دور کند؛ زیرا خیلی وقتها انسان میداند که تکلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تکلیفش عمل نمیکند یا اینکه میداند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با دهها حیله و تزویر و ... حق او را غصب میکند؛ چنان که خود خلفاء میدانستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود معرفی کرده است و تبریکات عمر را در قالب واژه : بخّ بخّ لک یا علی ... [1] ضبط کردهاند یا اینکه عمر در بارة بیعت با ابابکر میگوید: بیعت با ابابکر کاری بیرویه و اتفاقی و بدون تدبیر بود ... پس هر کس این اشتباه را بکند، او را بکشید! [2] ولی با این حال منصب و مقام خلافت را از او گرفتند.
بنابراین، به همان دلیلی که خلفاء حق علی علیه السلام را غصب کردند، با آنکه میدانستند خلافت حق علی علیه السلام است، بعضی از مردم هم با اینکه میدانستند خلفاء غاصب حق علی علیه السلام میباشند، در زیر بیرق غاصبان رفتند.
ابو حامد محمد بن محمد غزالی از علماء بزرگ اهل سنت مینویسد: «همه اجماع و اتفاق بر متن حدیث دارند که در خطبة روز غدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولی و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر کرد و تبریکات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لک یا علی تقدیم کرد. پس نفس اماره بر آنان غلبه کرد و حب ریاست و جاهطلبی عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب کرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احکام و سنت پیامبر را ملعبة خود کردند.
بعد اشاره میکند به جریان مخالفت کردن عمر از آوردن قلم و کاغذ برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که نشان میدهد آنهایی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با فرمایش آن حضرت مخالفت کردند، کار تازهای نکردند.
در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مخالفتها کرده بودند، مثل: مخالفت از حضور در لشکر اسامه و ... سپس غزالی مینویسد: دین را به دنیا فروختند و چه زشت معاملهای کردند... . [3]
2. عدالت خواهی علی علیه السلام
بسیاری از مردم تحمل عدالت و عدالت خواهی علی علیه السلام را نداشتند؛ چرا که عدة زیادی از آنها رشد یافته در جامعه تبعیضی بودند و میدانستند با حاکمیت علی علیه السلام راه منافع نامشروع آنها بسته خواهد شد.
در احتجاج طبرسی آمده است: «... امام علی علیه السلام فرمود: حالا که اقرار کردید و گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای شما آشکار شد، از خدای یکتا بپرهیزید! ... حق را به اهل آن رد کنید و پیرو سنت پیامبر شوید! ... پس خلافت را به کسی که شایسته آن است بسپارید که حق اوست... .به وسیلة چشم و ابرو با یکدیگر رمزهایی رد و بدل کردند و به مشورت پرداختند و بالاخره گفتند: ما مقام و موقعیت او را منکر نیستیم. او از همه شایستهتر به خلافت است، ولی مردی است که هیچ کس را بر دیگری برتری نمیدهد. اگر او به خلافت برسد، شما و دیگران را به یک چشم نگاه میکند و برای او مساوی و برابرید؛ اما اگر عثمان به خلافت برسد، خواستة شما بر آورده است. او آنچه که شما تمایل دارید، انجام میدهد و خلافت را به عثمان واگذار کردند. [4]
آمادگی برای محرومیتها
ولایت اهل بیت و دلباختگی به این خاندان بدون آمادگی برای رنج و محنتها و با گریختن از انواع محرومیتها امکانپذیر نخواهد بود، زیرا:
حقیقی بودن علاقه درونی شخص، هنگامی نمایان میشود که فرد مورد امتحان قرار گیرد و حوادثی تلخ و ناراحتکننده در زندگی انسان رخ نماید، آن گاه است که دوستان حقیقی از دوستان مجازی جدا میگردند و گرنه در هنگام راحتی و آسایش هر کسی میتواند ادعای دوستی اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد. آری راه عشق، راهی بس دشوار و رنجآور و بلاخیز است. عاشق صادق هرگز از رنج و بلای در راه دوست نمیترسد بلکه با شوق و رغبتبه استقبال آن میشتابد. امام علی علیه السلام میفرماید: «من تولانا فلیلبس للمحن اهابا; هر کس ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را دوستبدارد باید برای محنتها پوستی دیگر بپوشد.» کنایه از اینکه آماده انواع بلاها و مشکلات باشد.
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند
جاننثاری و فداکاری با تمام وجود از علامتهای عشاق حقیقی اهل بیت علیهم السلام است و آنان رنجها و بلاهایی در طریق عشق به اهل بیت علیهم السلام با کمال میل، همچون لذتبخشترین جرعهها سر میکشند.
عاشق صادق برای اینکه با معشوق خود همنشین شود باید هستی خویش را در اختیار محبوب بگذارد و خود را از تمام محبتها و تعلقات دیگر رها سازد. به گفته حافظ:
بحری استبحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند، چارهنیست
باید در راه ولایت و محبت اهل بیتسختیها و رنجها را تحمل کرد و دم بر نیاورد و باید خون دل خورد و هیچ نگفت و این یکی از بارزترین نشانههای مهم شیفتگان اهل بیت علیهم السلام میباشد. امیرمؤمنان علیه السلام در سخنی دیگر فرمود: «من احبنا اهل البیت فلیستعد للفقر جلبابا; هر کس ما اهل بیت را دوستبدارد پس باید فقر و محرومیتها را چونان لباس رویین بپذیرد.»
حتی در کلمات مولای متقیان نکاتی دیده میشود که آن حضرت عشق به اهل بیت علیهم السلام به ویژه دوستی خودش را برای اکثر مردم غیر قابل تحمل میداند و میفرماید: «لو احبنی جبل لتهافت; اگر کوهی مرا دوستبدارد درهم فرو میریزد.» یعنی محرومیتها و مشکلات و بلاها به سرعتبه سراغ او میآید و این سرنوشت در انتظار تمام پرهیزکاران و برگزیدگان و یاران حقیقی اهل بیت علیه السلام است.
موانع محبت اهل بیت علیهم السلام
هر کسی نمیتواند دوستدار اهل بیتباشد، باید عشاق آل محمد صلی الله علیه و آله از آلودگیها مبرا باشند و استعداد این هدیه الهی را در وجود خویش داشته باشند، با وجود موانع، مسلما دوستی اهل بیت علیهم السلام به دل نخواهد چسبید و حلاوت و لذت این عشق مقدس و هدیه آسمانی را درک نخواهد کرد. به قول مولوی:
این محبت از محبتها جداست
عشق محبوب خدا عشق خداست
براین اساس جایگیر شدن دوستی اهل بیت علیهم السلام در دلهای انسانها، نیاز به زدودن و رفع موانع دارد. این موانع عبارتند از:
الف) تولد از حرام
امام علی علیه السلام در ضمن سخنانی به نوف بکالی فرمود: «کذب من زعم انه ولد من حلال و هو یبغضنی و یبغض الائمة من ولدی; (30) ای نوف! دروغ میگوید کسی که خودش را حلالزاده میپندارد اما من و پیشوایان بعد از من را که از نسل من هستند، دشمن خود میداند.» بنابراین کسی که از حرام متولد شده باشد نمیتواند دوستدار حقیقی اهل بیت علیهم السلام باشد، زیرا پلیدی با خوبی و زشتی با زیبایی همگون نیستند و از این جا روشن میشود که عشق و علاقه به عترت پیامبر صلی الله علیه و آله، یکی از نشانههای حلالزاده بودن انسان نیز هست، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «من وجد برد حبنا علی قلبه فلیکثر الدعاء لامه فانها لم تخن اباه; هر کس در دل خویش لذت دوستی ما اهلبیت علیهم السلام را احساس کند، به مادرش زیاد دعا کند، چرا که به پدرش خیانت نکرده است.» (31)
ب) صفات زشت و غیر اخلاقی
روزی مردی به علی علیه السلام عرض کرد: خداوند مرا فدای شما گرداند، من به شما خانواده خیلی علاقه دارم و آن حضرت را بسیار ستود، حضرت به او فرمود: «دروغ میگویی، مارا چند دسته دوست ندارند; انسانهای بیغیرت و ناموسفروش، مردانی که حالات زنانه از خود بروز میدهند، متولدین از حرام و کسانی که مادرشان در ایام عادت به آنها باردار شده است.»
راوی حدیث میگوید: مدتی گذشت تا اینکه جنگ صفین پیش آمد، همان مرد به همراه لشکریان معاویه در جنگ صفین به هلاکت رسید و راستی گفتار امام علی علیه السلام روشن شد.
اصولا این که مومن نمیتواند بدون عشق و محبت اهل بیت علیهم السلام زندگی کند و در مقابل، انسانهای منحرف و گمراه و منافق هم نمیتوانند آل الله علیهم السلام را از ته دل دوست داشته باشند، یک حقیقت تردیدناپذیر است و کلام زیبای علی علیه السلام در ذیل روایت اصبغ نباته، این حقیقت را واضحتر مینماید. او میگوید: در مسجد کوفه و در محضر امیرمؤمنان علی علیه السلام بودم که غلام سیاهی را به اتهام سرقتبه محضر آن حضرت آوردند. بعد از سه بار اقرار وی به دزدی و اثبات آن در نزد علی علیه السلام، امام دستور داد تا دست راست او را قطع کنند. آن غلام با دست چپ، دستبریده خویش را در حالی که خون از آن میریخت، برداشته و از محضر امام بیرون رفت. در این موقع یکی از خوارج و دشمنان حضرت به نام «ابن کوا» خواست از فرصت استفاده کند و آن غلام را که از دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود به بدگویی بر علیه امام علی علیه السلام تحریک نماید، لذا به او گفت: «ای غلام دست تو را چه کسی قطع کرد؟!
او در جواب ابن کوا چنین گفت:
«قطع یمینی امام التقی، و ابن عم المصطفی شقیق النبی المجتبی، لیث الثری، غیث الوری، حتف العدی و مفتاح الندی و مصباح الدجی. قطع یمینی امام بدری احدی مکی مدنی ابطحی هاشمی قرشی; دست راستم را کسی برید که پیشوای متقیان و پسر عمو، برادر پیامبر صلی الله علیه و آله، شیر روی زمین، باران بیابانها، کوبنده دشمنان و چراغ فروزان در تاریکیهاست. دست راستم را پیشوایی قطع کرد که قهرمان نبردهای بدر و احد بود. او سرور مکه و مدینه و ابطح است و از دودمان هاشم و قریش است. »
بعد از این مدح و ثنای زیبا، بلیغ و طولانی، راه خودش را گرفت و رفت. ابن کوا با شگفتی تمام خود را به محضر علی علیه السلام رسانده و گفت: یا اباالحسنین! تو دست آن غلام سیاه را قطع کردی و او در کوچه و بازار با زیباترین عبارات و بهترین کلمات تو را مدح و ثنا میگوید. امام دستور داد غلام را حاضر کنند. سپس از او پرسید: «ای غلام! من دست تو را بریدم و تو مرا مدح و ثنا میگویی؟!» او پاسخ داد: «یا امیرالمؤمنین! تو دست مرا به حکم خداوند و رسول او بریدی و به حق بریدهای و به واجب خدا و رسول عمل کردهای! چگونه تو را نستایم؟»
امیرمؤمنان علیه السلام دستبریده او را گرفته و با عبای خود پوشانید و دو رکعت نماز خوانده و دعا کرد و بعد آن را بر جای خود قرار داد. آنگاه عبا را برداشت، دست غلام را به اذن الهی سالم یافتند.
آنگاه به عبدالله بن کوا روی کرده و فرمود: «یاابن الکوا، ان لنا محبین لو قطعنا الواحد منهم اربا اربا ما ازدادوا الا حبا و لنا مبغضین لو العقناهم العسل ما ازدادوا الا بغضا; (32)
ای ابن کوا! ما دوستانی داریم که اگر ایشان را قطعهقطعه کنیم جز بر دوستی و محبت آنان نسبتبه ما نیفزاید و دشمنانی داریم که اگر عسل خالص در گلوی آنها بریزیم جز بر دشمنی نسبتبه ما نخواهد افزود.»
پینوشتها:
ضرورت دوستی خاندان رسالت
عشق به اهلبیت علیهم السلام زمینهساز عشق به خداوند است و دوست داشتن اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله مهر ورزیدن به ارزشهای والای الهی میباشد.
رسیدن به قله رفیع کمالات معنوی و انسانی بدون دوستی اولیاء الهی ممکن نیست و پذیرش اعمال و زحمات یک مسلمان در گرو محبت و ولایت اهلبیت علیهم السلام میباشد. امام علی علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکنند:
«لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسال عن اربع ... و عن حبنا اهل البیت; (1)
در روز قیامت هیچ بندهای قدم برنمیدارد مگر اینکه از چهار چیز سؤال میشود ... [که چهارمین سؤال ]از دوستی ما اهل یتخواهد بود.»
براین اساس تقرب به خداوند و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت با عشق و دوستی آلپیامبر صلی الله علیه و آله عجین شده است.
مولوی میگوید:
هر که خواهد همنشینی با خدا
او نشیند در کنار اولیاء
مهرورزی به دیگران یک نیاز محبت اهلبیت علیهم السلام از دیدگاه علی علیه السلام
فطری است، اما چه زیباست که انسان در بذل محبت، خوبان و برترینها را برگزیند و اهلبیت علیهم السلام مظهر خوبیها و کمالاتند، چنانکه علی علیه السلام فرمود:
«هیچ کس را در کمالات و صفات زیبای انسانی با آلمحمد صلی الله علیه و آله نمیشود مقایسه کرد، دیگران که پرورده نعمت هدایت اهلبیت پیامبرند، هیچگاه با آنان برابر نخواهند بود.»
عواطف پاک و اظهار عشق و علاقه نسبتبه معصومین علیهم السلام و خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله عامل ثبات قدم در راه دین و دینداری است و عشق و محبتخالصانه به اهل بیت علیهم السلام انسان را در برابر گناه و فساد بیمه میکند.
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آلمحمد
از نبی اکرم سئوال کردند : شما در شب قدر از خدا چه می خواهید ؟ حالا که با ما نگفتی شب قدر کی است ، ولی این را بگو از خدا چه می خواهی ؟ شما در شب قدر چه می خواهی ؟ فرمود : من اگر شب قدر را درک کنم ، از خدا عافیّت طلب می کنم .
عافیّت همین عافیّت علوی است که در نهج البلاغه آمده ؛ هم عافیّت دین ، هم عافیّت دنیا . هم عافیّت بدن ، هم عافیّت جان و نظام . در جریانی که شما با خبر هستید دنیا چه می گذرد ، یک میلیارد مسلمان در چه حالت اند ؛
دعای چهل نفره
دعا کردن همیشه خوب و یکی از سلاحهای مؤمن و وسیله ارتباط با پروردگار عالمیان است. هنگامی که انسان خود را از هر جهت درمانده و عاجز میبیند با جان و دل زمزمه میکند که:
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدایا همدمی
در آن لحظات حساس، دعا همچون نور امیدی در دل انسان میتابد و دعاکننده علاوه بر آرامش درون، اعتماد به نفس، تلطیف روح، عشق و معرفتخویش را نیز به نمایش میگذارد. امام صادق علیه السلام در یکی از رهنمودهای حکیمانه خویش ما را به دعای دسته جمعی فرا میخواند و میفرماید: «اگر گروهی چهل نفره جمع شوند و خدای خویش را بخوانند، مطمئنا دعای آنان مستجاب خواهد شد و اگر چهل نفر نبودند گروه چهار نفره، ده بار خدا را بخوانند که همین اثر را دارد و اگر بیش از یک نفر نباشد و چهل بار خدا را صدا بزند، خدای عزیز و جبار خواسته او را برآورده خواهد کرد.»
6) الکافی، ج2، ص487.
ملاقات با امام مهدى علیه السلام در غیبت کبرا
امام مهدی (ع) - مکتب مهدویت
پرسش : آیا تشرف به لقاى امام زمانعلیهالسلام در عصر غیبت کبرا ممکن است؟
پاسخ : آرى، زیرا مقتضى موجود ومانع در این زمینه مفقود است:
الف. امّا وجود مقتضى رؤیت این است که در عصر غیبت کبرا مصلحت بر آن است که هر از چند مدّتى حضرت خودش را به برخى از مردم وبزرگانى که سخنشان مورد قبول است، نشان دهد تا مردم به وجود او اطمینان پیدا کرده وطولانى شدن غیبت، سبب انکار وجود حضرت نگردد، زیرا تنها دلیل وبرهان -خصوصاً براى عوام مردم- موجب اطمینان ویقین به وجود امام زمان (ع) نیست. ولذا بزرگان دستور مىدهند که قصه تشرفهاى بزرگان به خدمت امام زمان (ع) را براى مردم بازگو کنید که این به نوبه خود مردم را دلگرم کرده وبه آنها روحیه وامید مىدهد، وبر اعتقادشان نسبت به وجود حضرت مىافزاید، زیرا قوىترین دلیل بر امکان شئ، وقوع آن است.
ب. ونسبت به موانع، هیچ مانع ومحذور شرعى وعقلى در تشرّف به ملاقات حضرت نیست. در مباحث بعد به برخى موانع مىپردازیم.
پرسش : چه کسانى از علما قائل به جواز وامکان تشرّف بودهاند؟
پاسخ : عموم علماى شیعه از قدما ومتأخرین قائل به امکان رؤیت وتشرف به لقاى حضرت مهدى (ع) در عصر غیبت کبرا بودهاند. اینک به برخى از کلمات آنها اشاره مىکنیم:
1 - سید مرتضى؛
«ما قطع نداریم که دست کسى به امام نمىرسد وبشر نمىتواند او را ملاقات کند، این امرى غیر معلوم است که راهى بر قطع به آن نیست». آن گاه مىگوید: «اگر گفته شود که علت استتار امام، خوف از ظالمین وتقیه از معاندین است، در جواب مىگوییم: این علت در حقّ اولیا وشیعیانش نیست، پس واجب است که براى آنها ظاهر گردد...».( تنزیه الانبیاء، ص 184-182)
2 - شیخ طوسى؛
«ما تجویز مىکنیم که بسیارى از اولیا وقائلین به امامت او به خدمتش رسیده واز او نفع ببرند».( کلمات المحققین، ص 533)
3 - سید بن طاووس؛
وى خطاب به فرزندش مىگوید: «راه به سوى امامت باز است براى کسى که خداوند -جلّ شأنه- اراده کرده تا به او عنایت ونهایت احسان کند».( کشف المحجة، ص 154و143)
ونیز در جایى دیگر مىگوید: «گر چه امام الآن از جمیع شیعیان غایب است ولى ممتنع نیست که جماعتى از آنان به ملاقات حضرت مشرّف شده، از گفتار وکردار ایشان استفاده کنند واز دیگران کتمان نمایند...».( الطرائف، ص 185)
4 - آخوند خراسانى؛
او در مبحث اجماع مىگوید : «...گرچه احتمال تشرف برخى از افراد صالح واوحدى به خدمتش، داده مىشود، واحیاناً او را نیز مىشناسند».( کفایة الاصول، ج 2، ص 291)
5 - محقّق نائینى؛
او نیز در مبحث اجماع مىگوید: «وامّا در زمان غیبت، عادتاً رؤیت حضرت ممکن نیست. آرى، گاهى در زمان غیبت براى اوحدى وافراد صالح، تشرّف به خدمت حضرت وگرفتن حکم از ایشان امکانپذیر است».( فرائد الاصول، ج 2، مبحث اجماع)
پرسش : آیا رؤیت وملاقات حضرتعلیهالسلام در عصر غیبت با حکمت غیبت منافات دارد؟
پاسخ : برخى مىگویند: ملاقات در عصر غیبت با حکمت غیبت ومقتضاى آنکه قطع رابطه به شکل عمومى است منافات دارد. غرض از غیبت این است که حضرت از عموم مردم غایب باشد وکسى از او اطلاع نداشته باشد.
حکمت ومقتضى غیبت نسبت به کلّ افراد است یعنى قرار نیست که همه بتوانند به خدمت حضرت شرفیاب شوند، واین منافات ندارد با اینکه برخى به جهت مصالحى خاص بتوانند شرفیاب حضور شوند.
پرسش : در صورت امکان رؤیت در عصر غیبت کبرا، چه فرقى بین این غیبت با غیبت صغرا است؟
پاسخ : در دوره غیبت صغرا امام زمان (ع) به کلّى از دیدهها پنهان نبود، بلکه با وکلا وسفیران خاصّش در تماس بوده، وگاهى سفیران آن حضرت ملاقات برخى از افراد را با امام مهدى (ع) ترتیب مىدادند. ولى در عصر غیبت کبرا ملاقاتها به این نحو سازماندهى نشده است، بلکه در صورت ضرورت، خود حضرت به دیدار برخى آمده واز وجود حضرت بهرهمند مىشوند.( الغیبة، طوسى، ص 216)
پرسش : مطابق توقیع امام زمانعلیهالسلام به على بن محمد سمرى،آیا در عصر غیبت کبرا ملاقات حضرت ممنوع است؟
پاسخ : برخى در استدلال بر عدم امکان تشرف به ملاقات حضرت مهدى (ع) در عصر غیبت، به توقیع حضرت به على بن محمّد سمرى تمسّک کردهاند، زیرا در ذیل آن چنین آمده است: «ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفیانى والصیحة فهو کذّاب مفترٍ...»؛ «...آگاه باش! پس هر کس قبل از خروج سفیانى وصیحه، ادعاى مشاهده کند پس او بسیار دروغگو وتهمت زننده است...».( بحارالأنوار، ج 52، ص 151)
پاسخ:
1 - کسى اطلاق این روایت را قبول نکرده ولذا جماعت بسیارى از علما وصلحا قضیه تشرف خود را بر دیگران نقل کردهاند.
2 - درتوقیع، ادّعاى مشاهده تکذیب شده ومشاهده عبارتاست از دیدن با شناخت، در حالى که مىدانیم: غالب دیدارها با شناخت در مرحله اوّل همراه نبوده است.( مفردات راغب، ص 267)
3 - ممکن است که مقصود از ادعاى مشاهده خصوصاً با وجود مدعیان دروغین نیابت وسفارت در عصر صدور این روایت، ادعاى مشاهده ورؤیت وملاقات با حضرت به عنوان نایب خاص باشد، که حضرت به طور اکید در عصر غیبت کبرا نیابت خاص را نفى مىکند، خصوصاً به قرینه آنکه در توقیع شریف آمده است: «وزود است که در میان شیعیانم کسانى پیدا شوند که ادعاى مشاهده نمایند...».
4 - شیخ طوسى؛ با آنکه این توقیع را نقل کرده ولى خودش به عموم آن عمل نکرده وقائل به امکان رؤیت براى افراد صالح امّت است.
5 - ممکن است که مراد از مشاهده، دیدارى باشد که بر آن آثار مترتب گردد. ودر حقیقت، حضرت درصدد آن است که ترتّب اثر را از این ملاقاتها وسخنهایى که در آنها بوده برطرف نماید.
همان گونه که در روایتى مىخوانیم: «اگر پنجاه نفر نزد تو قسم بر ضدّ کسى خوردند، ولى آن شخص خلاف آن را گفت، او را تصدیق کرده وآن پنجاه نفر را تکذیب کن» این به معناى عدم ترتّب اثر بر قسم پنجاه نفر است.
6 - روایت، بر فرض صحّت سند، مفید ظن است، در حالى که قضایاى تشرفات به حدّى است که انسان را به یقین مىرساند.
7 - ممکن است که مقصود از مشاهده در توقیع شریف، ادعاى مشاهده اختیارى باشد، به این معنا که رؤیت در عصر غیبت کبرا اختیارى نیست، بلکه هر کس را که ما صلاح دانستیم او را به شرف لقاى خود مفتخر مىسازیم.
8 - توقیع، خبر مرسل است ولذا از حیث سند ضعیف مىباشد.
پرسش : آیا قبول امکان ملاقات در عصر غیبت، سبب رواج مدعیان دروغین وعوامفریبى نمىشود؟
پاسخ : اگر بر امکانِ موضوعى در خارج ادله قطعى وجود دارد، نمىتواند به جهت مشکلاتى که در برخى موارد پدید مىآید آن را انکار کرد، بلکه این وظیفه علما است که مردم را ارشاد کرده، از افراد شیاد وحیلهگر وعوام فریب بر حذر دارند.آیا مىتوان به مجرّد اینکه عدهاى ادّعاى دروغین نبوت کردهاند، اصل نبوت را انکار نمود؟
پرسش : آیا مىتوان طبق قاعده سدّ ذرایع، ادعاى ملاقات با حضرت را دروغ دانست؟
پاسخ : اهل سنّت معتقدند راههایى که به حرام منجر مىشود را باید به طور مطلق مسدود نمود. وبه تعبیر دیگر، مقدمه حرام مطلقاً وبه طور کلّى حرام است، این را قاعده سدّ ذرایع مىگویند.
ولى در جاى خود به اثبات رسیده که مقدمه حرام همیشه حرام نیست، بلکه براى کسى حرام ودر مواردى حرام است که به طور حتم وقطع، امرى منجر به حرام گردد.
در مورد ادّعاى ملاقات، اگر در جایى این ادعا منجر به انحراف برخى گردد، نقل آن حرام است. ولى در عموم خبرها چنین نیست، بلکه نقل آنها باعث تقویت ایمان مردم به حضرت خواهد شد، اگر چه ممکن است برخى سوءاستفاده کرده وهوس چنین ادعاهایى نمایند، ولى وظیفه علما است که در مقابل این گونه افراد ایستاده ومردم را از مقاصد شوم آنها مطلع سازند.
پرسش : مطابق برخى از روایات، حضرت مهدىعلیهالسلام در عصر غیبت شناخته نمىشود، پس آیا رؤیت ممکن نیست؟
پاسخ : برخى براى استدلال بر عدم امکان رؤیت در عصر غیبت کبرا به روایات خاصى تمسک کردهاند از جمله آنکه در روایت آمده است: «ولکن حجت مردم را مىشناسد ولى آنان او را نمىشناسند». ونیز در روایتى آمده است: «او مردم را مىبیند ولى مردم او را نمىبینند».
پاسخ:
1 - نفى در این گونه روایات نسبت به عموم مردم است ولذا منافاتى با رؤیت ومعرفت برخى از افراد ممتاز ندارد.
2 - روایت دوّم در مورد حجّ است ولذا عمومیت ندارد.
3 - مقصود از عدم رؤیت در روایت دوم به قرینه «لا یعرفونه» که در روایت اوّل آمده، نشناختن است، خصوصاً آنکه در روایت، حضرت مهدى (ع) به حضرت یوسف تشبیه شده است که مردم او را مىدیدند ولى نمىشناختند.
پرسش : آیا امتحان مردم در عصر غیبت با قول به ملاقات منافاتى ندارد؟
پاسخ : برخى مىگویند: قرار است که شیعیان در عصر غیبت با ندیدن امامشان امتحان شوند واین با ادّعاى ملاقات در این عصر منافات دارد.
امتحان شیعه به لحاظ عموم افراد جامعه شیعى است ولذا منافاتى با ملاقات برخى از بزرگان واهل تقوا به جهت مصالح خاص ندارد.
پرسش : چه کسانى به ملاقات حضرت در غیبت کبرا مشرّف شدهاند؟
پاسخ : کسانى که در غیبت کبرا به لقاى حضرت مشرف شدهاند را نمىتوان شمارش کرد، زیرا برخى از آنها ناشناخته مانده وکسانى هم که شناخته شدهاند چندان زیاد هستند که شمارش آنها دشوار است، ولى از باب نمونه به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1 - سید بن طاووس؛.( مهج الدعوات، ص 296)
2 - علامه حلّى؛.( مجالس المؤمنین، ج 1، ص 573 ؛ جنة المأوى مطبوع با بحار، ج 53، ص 252 ؛ قصص العلماء ص 359)
3 - شیخ قطیفى.( ریاض العلماء، ج 1، ص 18 ؛ الکنى والالقاب، ج 3، ص 61 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 55)
4 - مقدس اردبیلى؛.( الانوار النعمانیة، ج 2، ص 303)
5 - محمّد تقى مجلسى؛.( روضة المتقین، ج 5، ص 450 ؛ ج 14 ص 420و419)
6 - سید مهدى بحرالعلوم؛.( بحارالأنوار، ج 53، ص 234و236)
7 - شیخ مفید؛.( بحارالأنوار، ج 53، ص 302 ؛ قصص العلماء، ص 399)
8 - شیخ انصارى؛.( دارالسلام ؛ حیات وشخصیت شیخ انصارى، ص 106)
9 - میرزاى شیرازى؛.( مذاکرات آیت اللَّه حائرى، ص 30)
10 - شیخ حرّ عاملى؛.( اثبات الهداة، ج 3، ص 710، باب 33)
11 - اسماعیل هرقلى.( کشف الغمه، ج 2، ص 493 ؛ تبصرة الولى، ص 234)
ودیگران.( ر.ک: «جنة المأوى» و«نجمالثاقب» از حاجى نورى ودیگر کتب)
پرسش : کیفیت ملاقات مردم با حضرت مهدىعلیهالسلام چگونه است؟
پاسخ : در مورد کیفیّت ملاقات حضرت مهدى (ع) با افراد در صورت ضرورت احتمالاتى وجود دارد:
1 - کسى که به ملاقات حضرت شرفیاب شده از حضرت دور نبوده بلکه در بین جامعهاى زندگى مىکرده است که امام زمان (ع) نیز در آن جامعه بوده است.
2 - ملاقات، به صورت اتفاقى بوده است، به این صورت که حضرت از محلّى عبور مىکرده از قضا کسى گرفتار وحاجتمند بوده وبا او ملاقات داشته است.
3 - اینکه امام (ع) هرگاه ملاحظه مىکرد که شخصى گرفتار است ویا حاجتى دارد ورفع گرفتارى وحاجت او ضرورى به نظر مىرسید شخصاً از مکان خود به طریق طبیعى حرکت کرده وخود را به او مىرسانده تا حاجت او را برآورده کند.
4 - احتمال دارد که ملاقاتها براى قضاى حاجت، یا هدایت شخص یا گروه، یا دفع ظلم وغیره، از راه معجزه باشد، به اینکه حضرت با طىّالأرض از مکان خود حرکت کرده وسریع خود را به مقصد مىرساند. همه این احتمالات متصوّر است، به این معنا که حضرت از همه راهها براى برآوردن حاجات استفاده مىکند.
پرسش : امام زمانعلیهالسلام چه اهداف کلّى وعمومى در ملاقاتهاى خود دارد؟
پاسخ : در مورد اهداف ملاقاتها به چند هدف اساسى مىتوان اشاره نمود:
1 - نجات مسلمانان از ظلم برخى از حاکمان منحرف، که از آن جمله مىتوان به نجات مردم بحرین اشاره کرد.( نجمالثاقب، ص 367)
2 - نجات مسلمانان از دست دزدان وجنایتکاران.( همان، ص 370)
3 - توجه دادن مردم به عدم تحقق شرط ظهور وتأکید بر اینکه امّت به شعور وقابلیّتى نرسیده که بتواند عهدهدار حکومت عدل جهانى گردد.( تاریخ الغیبة الکبرى، ص 136و135)
پرسش : امام زمانعلیهالسلام چه اهداف خاصى از ملاقات با مردم داشته است؟
پاسخ : اهداف خصوصى براى ملاقاتها فراوان است، ولى مىتوان به برخى از این اهداف اشاره نمود:
1 - هدایت شخص وامانده در راه وملحق کردن او به قافله.
2 - یارى دادن یکى از دو طرف مباحثه که بر طریق حقّ بوده به جهت مصلحتى که اقتضا کرده است.
3 - حلّ برخى از مسائل که بر علما دشوار مىشود، همان گونه که مقدّس اردبیلى براى حل مسائل دشوار خدمت حضرت مشرّف مىشد.
4 - خبر دادن از برخى مسائل سیاسى مهم زمان قبل از آنکه به وقوع بپیوندد، به جهت حفظ مصالح شیعیان.
5 - بالا بردن سطح علمى ومعیشتى شیعیان.
6 - مساعدت مالى به شیعیان گرفتار.
7 - شفاى مریضانى که زمینگیر شده وپزشکان آنها را جواب کردهاند.
8 - تعلیم ادعیه واذکار به جماعتى از مردم، همانند تعلیم دعاى فرج.
9 - تحریص بر تلاوت ادعیه به جهت رفع گرفتارىها.
ودیگر اهداف خاص.
پرسش : آیا ممکن است کسى در ملاقاتش باحضرت مهدىعلیهالسلام او را بشناسد؟
پاسخ : مطابق قواعد عامّه در مورد غیبت حضرت مهدى (ع) که قرار است از دشمنان محفوظ باشد تا کسى او را به قتل نرساند، باید بر کسى شناخته شده نباشد جز افراد ممتاز از مردم که از اولیاى آن حضرت به شمار مىآیند، همان گونه که مطابق برخى از روایات، سى نفر همیشه در رکاب حضرت بوده وبا حضرت به سر مىبرند.
همچنین از برخى روایات استفاده مىشود که حضرت (ع) یا دیده نمىشوند و یا در صورت دیده شدن کسى او را نمىشناسد.
در روایتى از امام رضا (ع) مىخوانیم که فرمود: «لا یرى جسمه»؛ «جسم او مشاهده نمىشود.»( کمال الدین، ص 370)
و نیز از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه...»؛ «پنجمین از اولاد هفتمین [امام] شخصش از شما غایب مىگردد.»( بحارالأنوار، ج 51، ص 32)
و نیز روایت شده که فرمود: «یفقد الناس امامهم، فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه»؛( بحارالأنوار، ج 52، ص 151)
«مردم امامشان را مفقود و گم مىکنند، پس او در موسم [حج] حاضر مىشود و مردم را مىبیند ولى آنان او را مشاهده نمىکنند.»
و نیز در خبر محمّد بن عثمان عَمْرى مىخوانیم که فرمود: «واللَّه انّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة یرى الناس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه»؛ «به خدا سوگند! همانا صاحب این امر هر سال در موسم [حج] حاضر مىشود، مردم را مىبیند و آنان را مىشناسد و مردم نیز حضرت (ع) را مىبینند ولى او را نمىشناسند.»( کمال الدین، ص 440)
پرسش : وظیفه ما نسبت به کسانى که مدّعى دائمى یا غالبى رؤیتند چیست؟
پاسخ : درباره سؤال فوق مىگوییم:
اولاً: مسأله رؤیت این طور نیست که به اختیار انسان باشد وهر گاه که اراده ملاقات کند براى او حاصل گردد، بلکه وابسته به یک سرى شرایط ومصالح خاصّى است که اگر آماده شود حضرت مقدّمات ملاقات را فراهم مىسازد.
ثانیاً: اگر کسى مدّعى ملاقات دائمى است واین گونه خود را وانمود مىکند که دائماً با حضرت ارتباط دارد وهر گاه که اراده کند مىتواند خدمت حضرت برسد وواسطه بین مردم وایشان باشد، او مطابق توقیعى که حضرت به على بن محمّد سمرى داشتهاند کذّاب است. ولذا باید او را تکذیب کرد.
ثالثاً: باید مدّعى ملاقات را امتحان وآزمایش کرد،آیا از حیث عمل به موازین اسلامى پایبند است؟آیا هدفش ریا وجذب مردم وانحراف در جامعه نیست؟ و... ؛ زیرا براى ملاقات خوبان باید در ابتدا انسان خود با آنان سنخیّت پیدا کند.
پرسش : آیا اصرار والحاح به جهت ملاقات با حضرت مطلوب است؟
پاسخ : آنچه که مطلوب است ووظیفه ما در عصر غیبت به حساب مىآید این است که بکوشیم تا موانع ظهور حضرت را برطرف کرده، زمینه ظهور حضرت را فراهم نماییم. ونیز وظیفه داریم که به دستورات ووظایف خود عمل کنیم تا به قرب معنوى نسبت به حضرت نایل آییم.
آرى اگر درخواست ملاقات با حضرت در عصر غیبت به جهت بهرهمندى از وجود او ومورد عنایت خاص او قرار گرفتن است تا انسان به اطمینان قلب رسیده وبا تصرّفى که از جانب ایشان مىشود انسان به کمالات نزدیک شود، این ملاقات واصرار بر آن مفید است، وگرنه این عصر غیبت است وقرار است که امام زمان (ع) از دیدگان مردم غایب باشد، تا چه مصلحتى اقتضا کند که در موردى ظهور کرده وکسى به ملاقات حضرت نایل شود. لذا باید صبر کرد ودر این موقع حسّاس که عصر امتحان است به وظایف خود خوب عمل کنیم تا از امتحان سرافراز بیرون آییم.
آرى، اگر چه از ظاهر برخى از ادعیه تقاضاى ملاقات حضرت به دست مىآید ولى مىتوان آن را حمل بر ملاقات در عصر ظهور کرد