بسم الله الرحمن الرحیم.
سوالی که در ذهن مسلمانان خصوصا غیر عرب وجود دارد این است که چرا قران عربی نازل شد یا چرا باید عبادات ما به عربی باشد ؟چرا نباید هرکس به زبان خودش عبادت کند؟
از جمله اوصاف قرآن کریم توصیف به “عربی” است.
لفظ عربی با مشتقات آن “بیست و دو” مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
"عربی" یعنی کسی که کلامش فصیح است و اعراب به معنای بیان می باشد.
در پاره ای از آیات قرآن لفظ عربی همراه با اعجمی به کار رفته و در مقابل آن قرار گرفته است. اعجام در فرهنگ عرب به معنی غیر عرب وغیر فصیح وبلیغ است
(اسلام خواسته است مسلمانان سراسر جهان به صورت یک ملت و امت واحد زندگی کنند، به ویژه از نظر سیاسی و اقتصادی، یک واحد بزرگ سیاسی و اقتصادی در سراسر جهان باشند تا بتوانند استقلال، عزت و اصالت خود را حفظ کنند.
خوب دقت کنید: اگر قرار شود مثلاً در مساجد انگلستان، مردم به زبان انگلیسی نماز بخوانند و در ایران به زبان فارسی و در ترکیه به زبان ترکی و در مساجد حجاز به زبان عربی، یک مسلمان اهل انگلیس یا ایران هنگامی که به حجاز مسافرت می کند و به یکی از مساجد وارد می شود خود را کاملاً غریبه احساس می کند. حتی در کشورهایی که اهالی آن دارای گویش های مختلفی هستند و یا لهجه های متفاوتی برای یک زبان وجود دارد، باز این مشکل وجود داشت.
یا هنگامی که یک مسلمان عرب زبان به ایران یا ترکیه بیاید و به مساجد برود، هیچ آشنایی با قرائت آنان ندارد و نمی تواند در جماعت آنان شرکت جوید.
هم چنین است اذان نماز. هدف از اذان، اعلام وقت نماز است. اگر قرار باشد اذان به غیر عربی باشد، چنانچه یک مسلمان عرب زبان یا انگلیسی زبان مثلاً به ایران مسافرت کند و بخواهد بداند مسجد کجاست و آیا وقت نماز شده است یا نه، اگر اذان به زبان فارسی گفته شود، تشخیص نخواهد داد که آیا این اذان است که خوانده شد و یا آواز. در حالی که همین آشنایی لفظی با نماز و اذان سبب می شود که هر مسلمانی به هر یک از ممالک اسلامی برود بتواند در مساجد شرکت کند و نماز بخواند.اذان و نماز برای او همان مفهومی را دارد که در کشور خود دارد.از طرفی این نماز یکسان و به یک زبان مشترک ،سبب می شود مسلمان در کشورهای اسلامی دیگر احساس غربت نکند بلکه با سیار مسلمانان احساس اشتراک ، برادری و وحدت داشته باشد.
مرحوم شیخ صدوق و برخى دیگر از بزرگان آورده اند:
روزى حضرت امیرالمؤمنین ، امام علىّ علیه السلام در جمع بسیارى از مردم سخنرانى مى نمود؛ در ضمن فرمایشات خود، خطاب به مردم کرد و اظهار داشت
اى مردم ! پیش از آن که من از بین شما رحلت نمایم و مرا از دست دهید، آنچه مى خواهید سؤ ال کنید و جویا بشوید تا از علوم من بهره مند گردید.از بین افراد جمعیّت ، شخصى به نام صعصعه بن صوحان از جاى برخاست و سؤ ال کرد:
یا امیرالمؤمنین ! دَجّال چگونه و در چه زمانى خارج مى شود؟
امام علىّ علیه السلام در جواب فرمود:
پیش از خروج دجّال ، علائم و نشانه هائى است که یکى پس از دیگرى ظاهر و واقع خواهد شد، از آن جمله :
مردم نسبت به نماز بى توجّه شده و کارهاى دنیا و امور شخصى را در أولویّت قرار مى دهند، نسبت به امانت بى اعتنا گشته و سهل انگارى مى کنند، دروغ و دروغ گوئى را حلال و توجیه مى نمایند؛ و نیز رباخوارى شایع و عادى گردد.
مردم ساختمان ها را محکم و مجلّل بنا مى کنند، دین و احکام شریعت را با دنیا و اموال آن مبادله مى نمایند، افراد سفیه و بى خرد براى اجراء امور جامعه برگزیده مى شوند، زنان در مسائل مختلف مورد مشورت قرار مى گیرند، دید و بازدید خویشاوندان با یکدیگر قطع مى گردد.
و پیروى از تمایلات و هواهاى نفسانى انجام مى پذیرد؛ و خونریزى ، عادى و ساده گردد، حلم و بردبارى مذموم و به ظلم و تجاوز فخر و مباهات شود.
رؤ ساء و حکماء، اشخاصى فاجر و فاسق باشند، کارگزاران و گردانندگان امور جامعه ، افرادى ظالم و بى باک خواهند بود؛ و عارفان عالم ، نسبت به دین خائن باشند؛ قاریان ، قرآن را وسیله معاش و خودنمائى قرار دهند، شهادت و گواه ناحقّ رایج گردد، تهمت و ارتکاب گناه عادى و ساده باشد.
قرآن را - فقط - زیبا بنویسند و زیبا بخوانند (بدون آن که توجّهى به معنا و محتواى آن داشته باشند؛ و نیز بدون آن که در امور زندگى و موقعیّت کارى خود، مورد عمل قرار دهند)، مساجد و عبادتگاه ها مزیّن و مجلّل - ولى بى محتوا - باشد، دل ها از یکدیگر جدا و بلکه مخالف همدیگر گردند، عهد و وفا اهمیّتى نداشته ؛ و زن ها با مردان در امور اقتصادى و تجارى مشارکت نمایند.
افراد فاجر و فاسد - بجهت ایمنى از شرّشان - مورد احترام قرار مى گیرند، دروغ گویان تصدیق و تاءیید مى شوند، هرکس نسبت به دیگرى بدبین و مشکوک مى باشد؛ و به همدیگر جسارت و توهین روا داشته و انجام مى دهند، زنان سوار اسب و موتور، دوچرخه و... مى شوند؛ و همچنین از جهت قیافه ، زنان و مردان شبیه یکدیگر مى گردند.
براى هر قضیّه و جریانى شهادت دهند، بدون آن که در جریان اءمر و یا از واقعیّت خبر داشته باشند و یا بدانند که حقّ با کیست .
مردم احکام و مسائل دین را مى آموزند نه براى دین ، بلکه براى دنیا و معاش ، آن ها دنیا و متعلّقات آن را باارزش و عظیم بدانند؛ ولى آخرت را بى ارزش و هیچ محسوب نمایند.
گرگان صفتان ، لباس میش بر تن کنند؛ ولى دل ها و درون آن ها متعفّن و فاسد باشد.
سپس حضرت امیرالمؤمنین علىّ صلوات اللّه علیه افزود:
در یک چنین زمانى هرکس و هر مؤمنى به دنبال پناهگاهى مى گردد؛ در آن هنگام دجّال ظهور و خروج مى کند، در حالى که چشم راست ندارد و چشم چپش در پیشانى او همچون ستاره صبح مى درخشد، در پیشانیش نقش کافر مى باشد.
او سوار بر الاغى سفید رنگ خواهد بود و به سوى شامات حرکت مى کند و در محلّى به نام بیداء - که بین مکّه معظّمه و مدینه منوّره واقع شده است - درون زمین فرو مى رود؛ و تمام تابعین و پیروان او حرام زاده هستند.
سپس امام زمان علیه السلام ظهور و قیام مى نماید؛ و نیز حضرت عیسى مسیح علیه السلام حضور مى یابد و پشت سر او نماز مى خواند
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان علیه السلام
مؤلّف : عبداللّه صالحى
(مصاحبه با دکتر نجفقلی حبیبی)
حضور: یکی از مباحث مطرح جامعه ما که این روزها شاید بیشتر مورد توجه باشد موضوع مدل حکومتی امام خمینی و چند و چون آن است که به نظر میرسد در ارتباط با مقتضیات زمان، نیاز به تبیین و بازخوانی مجدد، بخصوص دربارة محورهای آن دارد. به طور فشرده نظر خودتان را نسبت به موضوع بیان فرمایید.
دکتر نجفقلی حبیبی: بسمالله الرحمن الرحیم. بنده ایام شکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی را بر همه شیفتگان و مشتاقان اندیشه امام راحل تبریک عرض میکنم و امیدوارم که این ایام فرصتی باشد برای بازخوانی اندیشههای امام و بازگشت به آنچه امام مطرح کرده بودند؛ البته با حفظ
£ امام به ولایت فقیه انتصابی اعتقاد داشتند اما تشکیل حکومت فقط به خواست مردم برمیگردد
موقعیتهای زمانی و مکانی. حضرت امام، هم یک فقیه شاخص بودند هم یک سیاستمدار برجسته و هم مدیر و رهبر انقلاب که همه این ابعاد شخصیتی ایشان از اهمیت بالایی برخوردار است؛ اما مهمتر از همه این است که ایشان انقلابی را رهبری کردند و نظامی را تأسیس کردند و اصول و مبانی جدیدی را تبیین کردند که در دنیا بیسابقه بوده است. ایشان در عصری این کار را کردند که دنیا دو قطبی بود، در یک طرف شرق قرار داشت و در طرف دیگر غرب و هر کدام آرمانها و ایدئولوژی خاص خود را داشتند و اجازه نمیدادند هیچ فکری در کنارشان شکل بگیرد. اما خداوند به امام و امت ایشان این قدرت را داد که ایدئولوژی خود را تبیین کنند. این رهبری رنگ و بوی دینی داشت و آرمان آن نیز تشکیل حکومت اسلامی بود با ابتنا بر نظریه ولایت فقیه. وقتی حضرت امام در نجف اشرف این نظریه را مطرح کردند به زبانهای مختلف ترجمه شد و تأثیر خود را به عنوان یک نظریه فقهی گذاشت. در جریان انقلاب اسلامی بود که این نظریه جنبه عملی پیدا کرد.
((« . . اگر در روز قدس تمام کشورهای اسلامی, ملتها همه برخیزند و فریاد بزنند, نه برای قدس تنها, برای همه ممالک اسلامی پیروز خواهند شد. ما با فریاد محمد رضاخان را بیرونش کردیم. . . این قدر الله اکبر بر مغز اینها کوبیده شد که خودشان را باختند وفرار کردند, مسلمین باید فریاد بزنند. گمان نکنند که شعار و فریا د فایده ندارد, نخیر شعار فایده دارد اما اگر همه فریاد بزنند. . . ( » 14 ) « و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب))
سیدمهدی موسوی کاشمری
اهتمام به امور مسلمانان
بررسی جامع و منصفانه در منابع و متون اسلامی بوضوح نشان می دهد که این دین, آئینی فردگرا نبوده و تعلیماتش تنها اصلاح کننده رابطه بین شخص و خالق خود نیست, بلکه دینی است جمع گرا که در عین توجه به فرد و نیازهایش, او را موجودی اجتماعی می داند و تامین احتیاجات او را تنها در بعد فردی خلاصه نمی کند بلکه مطالبات جمعی و ساماندهی مناسبات اجتماعی در ابعاد گوناگون حیات بشری و پیوند دادن آن با مبدا هستی را از اهداف اصلی خود می داند. البته بنابر گزارش قرآن مجید تمام انبیا دارای همین صبغه و مقصد بودند. و می فرماید: « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. . . » ما رسولان خود را فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم به عدالت و قسط قیام کنند. . ( » 1 ) گرچه متاسفانه وقوع تحریف در ادیان الهی بویژه در مورد مسیحیت که هم اکنون بیشترین پیروان را در سطح جهان دارد و از طرف دیگر عملکرد بدو فسادآمیز دستگاه کلیسا و منسوبان به آن در طی قرون, موجب شد تا تعالیم دینی مسیحیت به عامل عقب ماندگی متهم شود و رفته رفته از صحنه زندگی اجتماعی به اندرون کلیساها آن هم در ایام و اوقاتی خاص رانده شود. غرب با پس نهادن آموزه های کلیسایی و رویکردی پرشتاب به علوم و دانش بشری موفق شد تا روز به روز, مراحل رشد صنعتی و فن آوری را پشت سر گذارد, در حالی که کشورهای اسلامی همچنان گرفتار و درگیر با حکومتهای عیاش و فاسد در غفلت و عقب ماندگی به سر می بردند. با باز شدن درهای دنیای غرب و صدور فرآورده های تکنولوژی غربی به دنیای اسلام, که با انتقال فرهنگ آنان همراه بود, به تدریج این اندیشه در اذهان عده ای پیدا شد که گویا دین مایه عقب ماندگی کشورهای اسلامی است و اینان نیز اگر بخواهند به رشد صنعتی برسند, لزوما باید همچون مغرب زمین با اساس حضور دین در صحنه های زندگی مردم خداحافظی کرد, غافل از این که فرقی بسیار ین اسلام و مسیحیت است. اسلام در اصل کاملترین دین الهی برای تامین نیازهای فردی و جمعی بشر است که تحریفی هم در ساحت آن رخ نداده است, در حالیکه مسیحیت نه کمال اسلام را دارد و نه سلامت و مصونیت آن را. تمام فلاکتها و مصیبتهایی که بر سر مسلمانان آمده است از ناحیه حکومتها و دولتهای فاسد آن بوده است که جز عیاشی و هرزگی و یا زورگویی و استبداد خصلت دیگری نداشتند, بنابراین در محیطهای اسلامی دین عامل عقب ماندگی نبوده است زیرا در تمام آموزه های دین اثری از بی توجهی به علم نمی بینیم, بلکه این فساد حاکمان و عوامل دیگر بوده است که در این جهت دخالت داشته است. اسلام گرچه در اصل برای همه بشریت است ولی در عمل , کسانی که به این دین گرایش پیدا می کنند و بر محور آن گرد می آید, در درون جامعه بزرگ انسانی, جمعیتی را تشکیل می دهند که به جامعه ایمانی و مسلمان موسوم است و روح حاکم بر این جمعیت , اعتقاد و باور اسلامی است که در تمام اجزای آن نفوذ می کند و آن را همانند پیکری واحد می سازد, با یک گونه احساسات, عواطف, آرزوها و هدفها, که در نوشتار پیش به دو روایت در این باره اشاره کردیم. و این حاکمیت روح جمعی, خود بازتابی از همان ویژگی جمع گرا بودن اسلام است, زیرا دین فردگرا هر یک از پیروان خویش را متوجه خود و نیازهای فردی خویش می کند و با این حال گرایش جمعی, ضدارزش تلقی می شود که اوج آن در دوری هر چه بیشتر از جامعه و مردم و روی آوری به غارها و بیابانهاست و با چنین تعلیماتی نمی توان احساس جمعی به وجود آورد و اگر هم در موردی پیدا شده عوامل دیگری در آن دخیل بوده است که در قالب حمایت از همکیش نمود یافته است, ولی چنین احساسی نمی تواند از متن تعالیم دینی با این خصوصیت برخیزد. در آثار و متون اسلامی به خوبی این احساس مسئولیت نسبت به دیگران و سرنوشت آنان و توجه به گرفتاریها و مشکلات جامعه دینی در تحقق ایمان مذهبی مومنان مورد تاکید واقع شده است . ( 2 ) شاید گویاترین تعبیرات این سخن پیامبر اکرم صلی اله علیه باشد که فرمودند: « من سمع رجلا نیادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم ; هر کس بشنود که کسی فریاد برآورده است که ای مسلمانان به فریادم برسید و او را اجابت نکند, مسلمان نیست . ( 3 ) و نیز می فرمایند: « من اصبح و لم یتم بامور المسلمین فلیس بمسلم; هر کس صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست . ( » 4 ) اهمیت ندادن به مشکلات و مسایل جامعه اسلامی یا بدان جهت است که شخص یا گروهی اساسا اعتقادی به این دین ندارد و غیرمسلمان است که در این صورت موضوعا از مضمون این روایت بیرون است زیرا ظهور این سخن نشان می دهد که مقصود از « من » در آغاز آن, کسی است که موسوم به مسلمانی است و نیز ممکن است این عدم اهتمام در اثر نفوذ فکر رهبانیت مسیحیت و تحت تاثیر رگه هایی از آن فکر و اندیشه باطل باشد, همان فکری که در آغاز اسلام و در عصر پیامبر گرامی صلی اله علیه و آله نیز در بین برخی از مسلمانان بروز کرد و رسول اکرم نیز با حساسیت و تاکید با آن به مبارزه برخواستند و نسبت به رواج آن در بدنه جامعه اسلامی هشدار دادند. برای نمونه از عثمان بن مظعون روایت شده است که: « قلت لرسول اله صلی الله علیه و آله: ان نفسی تحدثنی بالسیاح0 و ان الحق بالجبال , قال: یا عثمان لا تفعل فان سیاح0 امتی الغزو و الجهاد » . به پیامبر اکرم گفتم: با خود می گویم که خوبست سر به بیابان بگذارم و به کوهها بپیوندم و به عبادت راهبانه بپردازم. آن حضرت فرمودند: این کار را نکن یقینا سیاحت امت من جهاد و مبارزه در راه خداوند است . ( 5 ) نمونه دیگر رواج این فکر در دورانهای بعدی شیوع فکر صوفی گری در ساحت فکر دینی است که سفیان ثوری از پیشوایان این رویه در عصر امام صادق علیه السلام به شمار می رود و مبارزات و مناظرات آن حضرت با او معروف است . ( 6 ) و همچنین ممکن است بی توجهی نسبت به امور مسلمانان, از شدت روی آوری به دنیا و سرگرم شدن به لذتها و عیش ونوش آن باشد, که چنین کسی جز در دایره منافع خود نمی اندیشد و اساسا ذهن خود را به این گونه امور مشغول نمی کند, آن چه برای او دارای اهمیت است زندگی و تنغم است, سرخوش و لذت جویی است. کار چنین شخصی گاهی به جایی می رسد که برای او اسلام و کفر چندان تفاوتی ندارد و چه بسا پیروزی جبهه کفر را برای مقاصد حیوانی خود مناسبت تر بداند و حتی آن را آرزو هم بکند. قرآن کریم می فرماید: « ثم کان عاقب0 الذین اساو السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون » سپس نهایت کار کسانی که بد عمل کردند این شد که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند » . ( 7 ) و نیز می فرماید: « والذین کفروا یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام و النار مثوی لهم » کفر پیشه گان بهره جویی می کنند همچون چارپایان می خورند و آتش جایگاه آنان است . ( 8 ) در آیه نخست نتیجه گناهکاری و هواپرستی, تیره گی دل و عقل و در نهایت به دروغ گرفتن آیات و نشانه های خداوند و استهزا آن بیان شده است و در آیه بعدی زندگی حیوانی داشتن که جز شکم و شهوت همت دیگری ندارد و جز به آن نمی اندیشد از اوصاف کافران معرفی گردیده است. و لذا چنین انسانی گرچه نام مسلمان بر خود نهاده باشد, ولی بویی از آن نبرده است و اگر به ظاهر هم نتوان چنین انسانهایی را کافر دانست, حداقل نمی توان آنان را مسلمان کاملی دانست که خود احتمالی در مورد این حدیث شریف است . ( 9 ) براین اساس امام خمینی که با تمام وجود فریاد مظلومیت و
فریادرسی مردم ستمدیده فلسطین را می شنید و گرفتاری و مصیبت جانکاه آنان را از عمق جان احساس می کرد, می گوید: « مساله قدس یک مساله شخصی نیست و یک مساله مخصوص به یک کشور و یا یک مساله مخصوص به مسلمین جهان در عصر حاضر نیست, بلکه حادثه ای است برای موحدین جهان و مومنان اعصار گذشته و حال و آینده . . . ( » 10 ) ایشان در ملاقات با اعضای شورای مرکزی حزب الله لبنان می گویند: « دفاع از نوامیس مسلمین و دفاع از بلاد مسلمین و دفاع از همه حیثیات مسلمین امری است لازم و ما باید خودمان را برای مقاصد الهی و دفاع از مسلمین مهیا کنیم و خصوصا در این شرایطی که فرزندان واقعی فلسطین اسلامی و لبنان اسلامی, یعنی حزب الله و مسلمانان انقلابی سرزمین غصب شده و لبنان, با نثار خون و جان خود, فریاد « یا للمسلمین » سر می دهند, با تمام قدرت معنوی و مادی در مقابل اسرائیل و متجاوزین بایستیم و در مقابل آن همه سفاکی ها و ددمنشی ها مقاومت و پایمردی کنیم و به یاری آنان بشتابیم . . . ( » 11 ) ایشان با هشدار به سران کشورهای اسلامی می فرماید:. « . . الان اسرائیل در مقابل همه کشورهای اسلامی ایستاده می گوید غلط نکنید. این تاسف ندارد انسان نیستند اینهایی که در راس امور هستند که اسرائیل در مقابلشان ایستاده می گوید فضولی موقوف !. . . ( 12 ) به طور مسلم امروز مسئله فلسطین, از مهمترین گرفتاریها و مشکلات جهان اسلام است و در اوضاع کنونی آن چه در جهت حمایت از مردم مظلوم آن جا از دست ما ساخته است, حمایتهای مالی و معنوی است. پشتیبانی معنوی از آنان با همین اعلام موضعها و تجمع ها و راهپیمائیهاست که پی آمدهای زیر را به همراه دارد: 1 این گونه حرکتها موجب می شود تا قضیه فلسطین وجهه ای بین المللی بیابد و نه تنها مسلمانان جهان بلکه تمامی آزادگان دنیا را به حمایت از خود جلب کند و این مساله از سطح دولتها به میان مردم کشانده شود و رفته رفته به موضوعی جهانی در بین توده های مسلمان و آزادیخواه مبدل شود و این همه نقطه اساسی نگرانی استکبار و صهیونیسم است, زیرا دولتها را به راحتی می توان با تهدید و تطمیع مهار کرد و به عقب نشینی وا داشت ولی مواجهه و مقابله با انقلاب و رویدادی که پشتوانه عظیم و بی پایان مردمی در سطح جهان دارد کار آسانی نیست, همان توده هائی از انسانهای فداکار که هر چه کشته و تهدید می شوند انبوهی دیگر از مردمانی جان بر کف و شهادت طلب از درون آنها می جوشد و امان را از دشمن می ستاند. به تعیین فرونشاندن امواج خروشان اقیانوس بی کرانی از انسانها که جز با انگیزه های حق طلبی و آزادیخواهی و بشر دوستی پدیدار نمی شود غیرممکن است. 2 تظاهرات مردمی در تمام نقاط دنیای اسلام سبب می شود تا دولتها نیز بر اثر حساسیتهای مردم خود نسبت به این موضوع نتوانند به راحتی خود را از توجه به آن کنار بکشند و یا به آسانی به اردوگاه صهیونیسم جهانی کمک کنند و حداقل این کار را برای آنان با مشکل روبرو می کند. 3 بزرگترین خواسته صهیونیستها از آغاز تاکنون این بوده است که رفته رفته داستان فلسطین از خاطره ها محو گردد, تا آنان بتوانند به طور همه جانبه بر اوضاع تسلط شده و امنیت و آرامش را برای اسرائیلیان فراهم آورند و سپس در سایر این آرامش و فرصت پیش آمده, برای تجاوزها و توسعه طلبی های آتی خود برنامه ریزی کرده و گامهای بعدی را بردارند, این حماسه سازیها و جوش و خروش ملتها بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اعلام روز جهانی قدس به عنوان روز حمایت بین المللی از آرمان مردم مظلوم فلسطین از سوی امام خمینی موجب شده است تا همواره مسئله فلسطین در خاطره ها زنده بماند و روز به روز توجه مردم به جنایاتی که از سوی اسرائیل نسبت به این مردم شده و می شود بیشتر جلب گردد, نتیجه این رخداد این شده است که هم اکنون خواب راحت از صهیونیستهای خون آشام گرفته شود و همواره آنان را در دغدغه تامین امنیت اسرائیل مشغول سازد. اینک بر طبق برخی گزارشات ,بسیاری از یهودیان مهاجر فلسطین اشغالی از کرده خود پشیمان اند و اسرائیل را به قصد وطن اصلی خود ترک می کنند و اقامت در آن کشور را جز مایه دردسر برای خود نمی دانند. حتی از یکی از عوامل موثر این رژیم نقل شده است که اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد, حکومت اسرائیل بیش از پانزده سال دیگر نمی تواند دوام بیاورد. 4 و نهایت این که این اعلام حمایتها عاملی است تا جوانان غیور فلسطینی همانها که در صف مقدم مبارزه با صهیونیسم قرار دارند و بهای آن را با نثار خون و جان خویش می دهند و خود را سپر بلای سایر مناطق مسلمین کرده اند, احساس تنهایی نکنند و خود را با پشتوانه عظیم مردمی در سطح جهان ببینند و این را نمی توان دست کم گرفت. این قسمت بحث را با بیانی دیگر از امام راحل به پایان می بریم. ایشان در اهمیت, مراسم راهپیمائیها و تجمعها می گویند: « مسلمانها امیدوارم روز قدس را بزرگ بشمارند و در همه ممالک اسلامی در روز قدس در روز جمعه آخر ماه مبارک تظاهر کنند, مجالس داشته باشند, محافل داشته باشند, در مساجد فریاد بزنند. وقتی یکی میلیارد جمعیت فریاد کرد, اسرائیل نمی تواند, از همان فریادش می ترسد. . . ( » 13 ) و باز:. « . . اگر در روز قدس تمام کشورهای اسلامی, ملتها همه برخیزند و فریاد بزنند, نه برای قدس تنها, برای همه ممالک اسلامی پیروز خواهند شد. ما با فریاد محمد رضاخان را بیرونش کردیم. . . این قدر الله اکبر بر مغز اینها کوبیده شد که خودشان را باختند وفرار کردند, مسلمین باید فریاد بزنند. گمان نکنند که شعار و فریا د فایده ندارد, نخیر شعار فایده دارد اما اگر همه فریاد بزنند. . . ( » 14 ) « و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب( » 15 )
پی نویسها:
و وصیت من به نویسندگان و گویندگان و روشنفکران و اشکالتراشان و صاحبعقدگان آن است که به جای آنکه وقت خود را در خلاف مسیر جمهوری اسلامی صرف کنید و هرچه توان دارید در بدبینی و بدخواهی و بدگویی از مجلس و دولت و سایر خدمتگزاران به کار برید، و با این عمل کشور خود را به سوی ابرقدرتها سوق دهید، با خدای خود یک شب خلوت کنید و اگر به خداوند عقیده ندارید با وجدان خود خلوت کنید و انگیزة باطنی خود را که بسیار میشود خود انسانها از آن بیخبرند بررسی کنید،
ببینید آیا با کدام معیار و با چه انصاف خون این جوانان قلم قلم شده را در جبههها و در شهرها نادیده میگیرید و
با ملتی که میخواهد از زیر بار ستمگران و غارتگران خارجی و داخلی خارج شود و استقلال و آزادی را با جان خود و فرزندان عزیز خود به دست آورده و با فداکاری میخواهد آن را حفظ کند، به جنگ اعصاب برخاستهاید و به اختلافانگیزی و توطئههای خائنانه دامن میزنید و راه را برای مستکبران و ستمگران باز میکنید. آیا بهتر نیست که با فکر و قلم و بیان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمایی برای حفظ میهن خود نمایید؟ آیا سزاوار نیست که به این ملت مظلوم محروم کمک کنید و با یاری خود حکومت اسلامی را استقرار دهید؟ آیا این مجلس و رئیس جمهور و دولت و قوة قضایی را از آنچه در زمان رژیم سابق بود بدتر میدانید؟ آیا از یاد بردهاید ستمهایی که آن رژیم لعنتی بر این ملت مظلوم بیپناه روا میداشت؟ آیا نمیدانید که کشور اسلامی در آن زمان یک پایگاه نظامی برای امریکا بود و با آن عمل یک مستعمره میکردند و از مجلس تا دولت و قوای نظامی در قبضة آنان بود و مستشاران و صنعتگران و متخصصان آنان با این ملت و ذخائر آن چه میکردند؟ آیا اشاعة فحشا در سراسر کشور و مراکز فساد، از عشرتکدهها و قمارخانهها و میخانهها و مغازههای مشروبفروشی و سینماها و دیگر مراکز که هر یک برای تباه کردن نسل جوان عاملی بزرگ بود، از خاطرتان محو شده؟ آیا رسانههای گروهی و مجلات سراسر فسادانگیز و روزنامههای آن رژیم را به دست فراموشی سپردهاید؟ و اکنون که از آن بازارهای فساد اثری نیست، برای آنکه در چند دادگاه، یا چند جوان که شاید اکثر از گروههای منحرف نفوذ کرده و برای بدنام نمودن اسلام و جمهوری اسلامی کارهای انحرافی انجام میدهند، و کشتن عدهای که مفسد فیالارض هستند و قیام بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی میکنند شما را به فریاد درآورده، و با کسانی که با صراحت اسلام را محکوم میکنند و بر ضد آن قیام مسلحانه یا قیام با قلم و زبان که أسفناکتر از قیام مسلحانه است، نمودهاند پیوند میکنید و دست برادری میدهید؛ و آنان را که خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم میخوانید، و در کنار بازیگرانی که فاجعة چهارده اسفند را برپا کردند و جوانان بیگناه را با ضرب و شتم کوبیدند نشسته و تماشاگر معرکه میشوید، یک عمل اسلامی و اخلاقی است! و عمل دولت و قوة قضاییه که معاندین و منحرفین و ملحدین را به جزای اعمال خویش میرسانند، شما را به فریاد درآورده و داد مظلومیت میزنید؟ من برای شما برادران که از سوابقتان تا حدی مطلع و علاقهمند به بعضی از شما هستم متأسف هستم، نه برای آنان که اشراری بودند در لباس خیرخواهی و گرگهایی در پوشش چوپان و بازیگرانی بودند که همه را به باد بازی و مسخره گرفته و در صدد تباهکردن کشور و ملت و خدمتگزاری به یکی از دو قطب چپاولگر بودند ـ آنان که با دست پلید خود جوانان و مردان ارزشمند و علمای مربی جامعه را شهید نمودند و به کودکان مظلوم مسلمانان رحم نکردند، خود را در جامعه رسوا و در پیشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند که شیطانِ نفس اماره بر آنان حکومت میکند.
اکنون وصیت من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیسجمهور و رؤسای جمهور مابعد و به شورای نگهبان و شورای قضایی و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاههای خبری و مطبوعات و مجلهها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند. و باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن، که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران میشود، از نظر اسلام و عقل محکوم است. و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است. و بر همة ما و همة مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است. و از آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسئول میباشند. و مردم و جوانان حزباللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاههای مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند. خداوند تعالی مددکار همه باشد.
پس اکنون که دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاکسازی است، بر همة ما لازم است با متصدیان کمک کنیم و برای همیشه نگذاریم دانشگاهها به انحراف کشیده شود؛ و هر جا انحرافی به چشم خورد با اقدام سریع به رفع آن کوشیم. و این امر حیاتی باید در مرحلة اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گیرد که نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است.
و اینجانب به همة نوجوانان و جوانان در مرحلة اول، و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلة دوم، و به دولتمردان و روشنفکران دلسوز برای کشور در مرحلة بعد وصیت میکنم که در این امر مهم که کشورتان را از آسیب نگه میدارد، با جان و دل کوشش کنید و دانشگاهها را به نسل بعد بسپرید. و به همة نسلهای مسلسل توصیه میکنم که برای نجات خود و کشور عزیز و اسلامِآدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرقزدگی حفظ و پاسداری کنید و با این عمل انسانی ـ اسلامی خود دست قدرتهای بزرگ را از کشور قطع و آنان را ناامید نمایید. خدایتان پشتیبان و نگهدار باد.
اینجانب در این وصیتنامه با اشاره میگذرم، ولی امید آن دارم که نویسندگان و جامعهشناسان و تاریخنویسان، مسلمانان را از این اشتباه بیرون آورند. و آنچه گفته شده و میشود که انبیا ـ علیهمالسلام ـ به معنویات کار دارند و حکومت و سررشتهداری دنیایی مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز میکردند و ما نیز باید چنین کنیم، اشتباه تأسفآوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملتهای اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خونخوار است، زیرا آنچه مردود است حکومتهای شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است که برای سلطهجویی و انگیزههای منحرف و دنیایی که از آن تحذیر نمودهاند؛ جمعآوری ثروت و مال و قدرتطلبی و طاغوت گرایی است و بالاخره دنیایی است که انسان را از حق تعالی غافل کند. و اما حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامة عدالت اجتماعی، همان است که مثل سلیمان بن داوود و پیامبر عظیمالشأن اسلام ـ صلیالله علیه و آله ـ و اوصیای بزرگوارش برای آن کوشش میکردند؛ از بزرگترین واجبات و اقامة آن از والاترین عبادات است، چنانچه سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است. باید ملت بیدار و هوشیار ایران با دید اسلامی این توطئهها را خنثی نمایند. و گویندگان و نویسندگان متعهد به کمک ملت برخیزند و دست شیاطین توطئهگر را قطع نمایند.
بسمالله الرحمن الرحیم
قالَ رسولُالله ـ صلَّیالله علیه و آله و سلَّم: اِنّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلَینِ کتابَ اللهِ و عترتی اهلَ بیتی؛ فإِنَّهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدَا عَلَی الْحَوضَ.
الحمدُلله و سُبحانَکَ؛ اللّهُمَّ صلِّ علی محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِک و جلالِک و خزائنِ اسرارِ کتابِکَ الذی تجلّی فیه الاَحدیه بِجمیعِ أسمائکَ حتّی المُسْتَأْثَرِ منها الّذی لایعْلَمُهُ غَیرُک؛ و اللَّعنُ علی ظالِمیهم اصلِ الشَجَره الخَبیثه.
و بعد، اینجانب مناسب میدانم که شمهای کوتاه و قاصر در باب «ثقلین» تذکر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی، که قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبهای که عرفان آن بر تمام دایرة وجود، از ملک تا ملکوت اعلی و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛ و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والای «ثقل اکبر» و «ثقل کبیر» که از هر چیز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن برای مثل منی میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب دیدم اشارهای گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم.