از خدا بترس هر چند ترسى اندک بود ، و میان خود و خدا پرده‏اى بنه هر چند تنک بود . [نهج البلاغه]
تا ظهور ...
آیا با وجود عقل، انسان نیازی به دین و پیامبر دارد؟
شنبه 87 تیر 29 , ساعت 9:16 عصر  

به سوی هدف - هدایت عمومی
دانه گندمی که در دل خاک با شرایط مناسبی قرار می‌گیرد، شروع به رشد و نمو کرده به شاهراه تحول می‌افتد و هر لحظه صورت و حالت تازه‌ای به خود گرفته با نظم و ترتیب مشخصی راهی را می‌پیماید تا بوته‌ای کامل، دارای خوشه‌های گندم شود و اگر یکی از دانه‌های آن به زمین افتد باز مسیر گذشته را آغاز کرده به سرانجام می‌رساند. و نیز هسته میوه‌ای که در مهد زمین آغازِ حرکت نموده، پوسته را شکافته جوانه سبزی می‌دهد و راه منظم و مشخصی را می‌پیماید، بالاخره درختی برومند و سرسبز و باردار می‌شود.

اگر نطفه حیوانی است در میان تخم یا در رحم مادر، شروع به تکامل نموده راه مشخصی را که ویژه همان حیوان است، سیر نموده، فردی کامل از همان حیوان می‌شود.

این راه مشخص و سیر منظم در هر یک از انواع آفرینش که در این جهان مشهودند برقرار و در سرنوشت همان نوع است و هرگز بوته سبز گندم که از دانه شروع نموده به گوسفند یا بز یا فیل نمی‌رسد و هرگز حیوانی ماده که از نر خود باردار گشته، خوشه گندم یا درخت چنار نمی‌زاید حتی اگر نقصی در ترکیب اعضا یا در عمل طبیعی نوزادی پیدا شود مثلاً گوسفندی بی چشم یا بوته گندمی بی خوشه به وجود آید، ما تردید نمی‌کنیم که به یک آفت و سبب مخالف مستند می‌باشد.

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
آشنایى با اصطلاح نامه تزاروس علوم اسلامی
جمعه 87 تیر 28 , ساعت 2:44 عصر  

عصر حاضر، عصر گسترش سریع علوم و انفجار اطلاعات است از این رو دست یابى سریع به اطلاعات فشرده امرى ضرورى می نماید که باید از زیاده گویى و صرف وقت زیاد دریافتن مطالب جلوگیرى کرد.
در حال حاضر به جاى آنکه از مقالات مفصل و عبارات و واژه هاى مرکب و طولانى استفاده شود روش هایى از قبیل استفاده از چکیده نویسى و اطلاعات گزیده به کار گرفته می شود که محققان ضمن آنکه از تازه ترین اطلاعات با خبر می شوند در وقت آنها صرفه جویى شده و به راحتى می توانند به مطالب علمى مورد نظر خود دست یابند.
اصطلاح نامه (تزاروس) بهترین راه براى دریافت اطلاعات و تنظیم مناسب آنها است به ویژه اگر این اطلاعات انبوه به رایانه سپرده شود و از ساختار منظم اصطلاح نامه (که با منطق کامپیوترى هم خوانى دارد) استفاده شود، سرعت و دقت ماشین را چند برابر کرده و از ریزش و یا کاهش اطلاعات مطلوب پیش گیرى شده و پژوهش گران سریعتر و بهتر به اطلاعات مورد نیاز خود دست خواهند یافت.
از مشهورترین اصطلاح نامه ها: اصطلاح نامه یونسکو (Uesco Thesaurus) (با ویرایش هاى مختلف) درباره اطلاعات علمى و فنی، اصطلاح نامه اریک (of Eric Thesaurus) درباره تعلیم و تربیت و در زبان فارسى اصطلاح نامه هاى فرهنگى فارسى (اصفا) در مقوله هاى فرهنگى آموزش و پروش، ارتباطات، اقتصاد، جامعه شناسی، جغرافیا، روانشناسی، کتابداری، اطلاع رسانى و... و اصطلاح نامه نظام مبادله اطلاعات (نما) که ترجمه اصطلاح نامه اسپانیز است.
با توجه به گستردگى علوم اسلامی، ضرورت تدوین اصطلاح نامه در حوزه هاى مختلف علوم اسلامى یک امر مشهود بود که مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى «پژوهشگاه» وابسته به دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم در این مسیر نخستین قدم را پیش نهاد و تدوین این پروژه بزرگ را پذیرفت.
هم اکنون اصطلاح نامه هاى علوم قرآنی، فلسفه اسلامى و اصول فقه به پایان رسیده که در دسترس پژوهش گران می باشد و اصطلاح نامه هاى کلام اسلامی، منطق، علوم حدیث، اخلاق اسلامى و فقه هم در حال تدوین است که به زودى در اختیار علاقه مندان قرار خواهد گرفت. به منظور پشتیبانى از اصطلاح نامه ها در تمامى (8) شاخه اطلاعات کوتاه و مفید فراهم شده که زمینه تدوین فرهنگ نامه را فراهم خواهد نمود.


تعریف اصطلاح
اصطلاح (Term) واژه یا عبارتى است که در موارد خاص، معناى کاملاً دقیق و محدود را بیان کند و یا ویژه علم، هنر، حرفه، یا موضوعى خاص باشد. در اصطلاح نامه علاوه بر ثبت روابط اصطلاحات به برقرارى روابط کلیه واژه ها نیز پرداخته می شود.


تعریف اصطلاح نامه
اصطلاح نامه، مجموعه اصطلاحات استاندارد، گزیده شده و نظام یافته اى است که بین آنها روابط معنایى و رده ای، یا سلسله مراتبى بر قرار است و توانایى آن را دارد که موضوع آن رشته را با تمام جنبه هاى اصلی، فرعى و وابسته به شکل نظام یافته و به قصد ذخیره و بازیابى اطلاعات و مدارک و مقاصد جنبى دیگر عرضه کند، و از نظر ساختاری، گنجینه واژگان کنترل شده و سازمان یافته در یک زمینه خاص می باشد و حامل حداکثر اطلاعات با اقل ضایعات است.


اهداف اصلى اصطلاح نامه علوم اسلامی
ـ تهیه طرحى از حوزه علوم اسلامى براى نشان دادن روابط منطقى میان مفاهیم اصطلاحات و ترسیمى کلى و مجموعى از ساختار آن ها.
ـ تهیه واژگانى استاندارد براى حوزه معارف اسلامى ،به منظور یکسان سازى مدخلهاى نظام ذخیره و بازیابى اطلاعات.
ـ تهیه نظام ارجاعات بین اصطلاحات مترادف و شبه مترادف، براى کاربرد اصطلاحى واحد از مجموعه مترادفات و... در شبکه اصطلاحات.
ـ تهیه راهنما براى محققان، نمایه سازان و استفاده کنندگان جهت انتخاب اصطلاح صحیح براى جستجوى موضوعات علوم و معارف اسلامی.
اهداف کاربردى اصطلاح نامه علوم اسلامى
ـ در دست داشتن ساختارى منظم از واژه هاى به کار رفته در رشته هاى علوم اسلامى براى انتخاب آسان، صحیح و هماهنگ نمایه ها و حد و مرز دادن به جایگاه کاربردى آنها.
ـ وسیله ذخیره و بازیابى اطلاعات در هر رشته علمى یا فنی.
ـ زبان نمایه اى ساخت دار و کنترل شده و قابل استفاده در نظام نمایه سازى پس هم آرا در اطلاع رسانى علوم اسلامی.
ـ آسان کردن بهره گیرى از کامپیوتر از طریق فراهم آوردن زبان منطقى و نظام مند براى موضوع در علم مورد نظر.
ـ کنترل مترادفات و شبه مترادفات و تعیین اصطلاحات مجاز و مشخص کردن حدود معانى اصطلاحات براى ایجاد یکدستى و دقّت در نمایه سازى علوم اسلامی.
ـ کمک به محققانى که در رشته اى خاص به پژوهش می پردازند به عنوان ابزار، منبع و مرجع.
ویژگی هاى اصطلاح نامه علوم اسلامی
ـ اولین اصطلاح نامه در زمینه علوم اسلامى در حوزه فرهنگى عرب زبانان و فارسى زبانان.
ـ تنظیم و ارائه ساختار کلى هر یک از علوم اسلامى با توجه به نظرات مشهور و اهداف اطلاع رسانی.
ـ راهنمایى پژوهش گران در جهت تکمیل پایان نامه ها، مقالات و کتاب ها.
ـ استفاده از بخش هاى ترسیمى و نظام یافته در تدریس براى اساتید و دانشوران در تفهیم و تفاهم با استفاده از روابط معنایى میان اصطلاحات.
ـ تنظیم کتابخانه هاى تخصصى بر اساس بخش هاى ترسیمى و نظام یافته که به مراتب از روش هاى رده بندى جارى و مرسوم کتابخانه اى (کنگره و دیویی) بهتر و کارآمدتر بوده و در این مورد بهترین الگو است.
ـ امکان طبقه بندى اطلاعات از مدارک و منابع با استفاده از برنامه نرم افزارى و دسترسى سریع و آسان به مطالب مورد نظر.
ـ برقرار کردن روابط معنایى میان اصطلاحات و واژه هاى علوم اسلامى که معمولاً از طریق رابطه هم ارز (مترادف)، رابطه سلسله مراتبى (اعم و اخص، کل و جزء، مفهوم و مصداق و...) و وابسته نشان داده می شود که مجموع اصطلاحات هر رشته از عام به خاص (حاکم به تابع) و با حفظ همه جنبه هاى اصلى و فرعى و وابسته به شکلى نظام دار نشان داده می شود به گونه اى که تمامى اصطلاحات حاکم و تابع و زیربخشهاى منطقى آنها در یک دید و نگاه کلى به نمایش در می آید به نحوى که جایگاه اصلى و جنبى تمام اصطلاحات در ساختار کلى به همراه روابطى که با یکدیگر دارند تعیین می شود و هیچ اصطلاحى نیست مگر این که رابطه اش با اصطلاحات دیگر مشخص شده است.
ـ اصطلاحات گزیده شده معمولاً اصطلاحات رایج در رشته هاى خاص علوم اسلامى و اصطلاحات متروک ذکر
نمی شوند و در صورت لزوم همچون اصطلاحات مترادف به اصطلاحات رایج یا مرجّح ارجاع داده می شوند.
ـ اصطلاح نامه علوم اسلامى قابل گسترش است و هرگز بسته و پایان یافته تلقى نمی شود و شکل و اندازه آن به تناسب تحولات دانش ها تغییر می کند و تابع زمان است.
ـ اصطلاح نامه علوم اسلامى به شکلهاى الفبایی، درختى و نظام یافته تنظیم شده که هر کدام کاربرد خاص خود را دارد.

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
مراحل جداشدن روح از بدن در لحظه مرگ انسان چگونه است؟
شنبه 87 تیر 22 , ساعت 9:56 عصر  

پرسش:
مراحل جداشدن روح از بدن در لحظه مرگ انسان چگونه است؟
پاسخ:
لحظه مرگ بسیار حساس و خطرناک است حتى خوبان و نیکان از آن دلهره و وحشت دارند ; البته منافاتى نیز ندارد که در عین حال که ترس دارند ، به ملاقات پروردگار نیز علاقه داشته باشند مانند غواصى که به یافتن مروارید علاقمند است در عین حال از غرق شدن در دریا هم بیم و ترس دارد . خداوند متعال مى فرماید : «وَ جَآءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَ لِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ ;(ق ،19) و سرانجام سکرات مرگ به حق فرا مى رسد ، این همان چیزى است که از آن مى گریختى » . در هنگام سکرات و حالت احتضار و آستانه مرگ حوادث گوناگونى براى انسان رخ مى دهد ; از جمله :
الف ) تمثّل مال ، همسر و فرزندان ، اعمال :
1 . مال و دارایى و ثروتى که شخص سال ها در پى آن تلاش کرده و خود را به آب و آتش زده ، اکنون انسان از آن جدا مى شود و حتى نمى تواند یک درهم سیاه را با خود بردارد و ببرد ، به اشکالى تمثل پیدا مى کند و با انسان سخن مى گوید .
2 . اهل و همسر و فرزندان و.. . که یک عمر براى آنان زحمت کشیده ، اکنون نمى توانند به فریاد او برسند و حتى در برخى موارد همسر و فرزندان به خاطر ثروت محتضر مایلند که پدر و همسرشان زودتر بمیرد تا آنها به ثروت او دست پیدا کنند! 3 . اعمال شخص نیز در هنگام مرگ متمثل مى شوند و با صاحب خود حرف مى زنند .
ب ) شیطان نیز در هنگام مرگ شخص محتضر را وسوسه مى کند و به او کفر و شرک را تلقین مى کند تا به این وسیله ایمانش را به سرقت ببرد و شخص ، بى ایمان از دنیا برود .
ج ) انسان محتضر در لحظه مرگ تمام فراز و نشیب هاى عمر و زندگى خویش را در چند لحظه همچون یک حلقه فیلم مى بیند و براى فرصت هاى از دست رفته عمر خویش حسرت مى خورد . انسان ها همچنین در لحظه مرگ اهل بیت(علیهم السلام)را بر بالین خود مشاهده مى کنند و آن بزرگواران نیکان را تسکین و آرامش مى بخشند .(1)لحظات مرگ خوبان و نیکان با بدان و بدکاران تفاوت دارد ; نیکان و صالحان به هنگام فرا رسیدن مرگ ، با سلام و بشارت و امنیت مورد استقبال قرار مى گیرند و خداوند براى آنان اجر کریم آماده کرده است ; (احزاب ،43) و درباره بندگان صالحش مى فرماید : «یَـأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَـئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً *(فجر ،27و28) تو اى روح آرام یافته ! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است .» در جایى دیگر مى فرماید : «همان ها که فرشتگان قبض ارواح روحشان را مى گیرند در حالى که پاک و پاکیزه اند به آن ها مى گویند سلام بر شما باد ، به خاطر اعمالى که انجام مى دادید ، وارد بهشت شوید .»(نحل ،32) و.. . خداوند متعال درباره لحظه جان دادن و مرگ بدکاران مى فرماید : «همان ها که فرشتگان قبض ارواحروحشان را مى گیرند در حالى که به خود ظلم کرده بودند ، در این هنگام آن ها تسلیم مى شوندو مى گویند ما کار بدى انجام نمى دادیم ، آرى خداوند به آن چه انجام مى دادید عالم است » .(نحل ،28) در جایى دیگر درباره شیوه جان دادن بدکاران مى فرماید : «چه کسى ستمکارتر از کسى است که دروغى به خدا ببندد یا بگوید وحى به من فرستاده شده در حالى که وحى به او نشده باشد.. . و اگر ببینى هنگامى که این ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند و فرشتگان دست ها را گشوده به آنان مى گویند جان خود را خارج سازید ، امروز مجازات خوار کننده اى در برابر دروغ هایى که به خدا بستید و در برابر آیات او تکبر ورزیدید ، خواهید دید» .(انعام ،93) گنه کاران و بدکاران با انواع دلهره ها و جدایى ها و خطرها ، وحشت زده هستند و به جاى دلدارى از سوى فرشتگان با کتک و عذاب شدید و بى احترامى ، جان مى دهند .(نساء ،97)(2)
پاورق:
1 : معاد ، محسن قرائتى ، انتشارات در راه حق / معاد ، شهید دستغیب
2 : معاد ، محسن قرائتى ، همان ، ص 109 ـ 118 / تفسیر نمونه ، آیت الله مکارم شیرازی

http://www.porsemanequran.com/fa/node/18888


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
سخنی پیرامون نفخ صور
جمعه 87 تیر 21 , ساعت 10:18 عصر  
نشانه‎های رستاخیز

سخنی پیرامون نفخ صور

از آیات متعدد قرآن برمی‎آید که به هنگام پایان یافتن عمر جهان، نخست فریاد مهیب و هولناکی شنیده می‎شود و به دنبال آن نظام کیهانی به هم می‎خورد و حوادثی که پیش از این یادآور شدیم، رخ می‎دهند، آن‎گاه فریاد مهیب دیگری بلند می‎شود، و پس از آن مردگان زنده شده و در صحنه قیامت حاضر می‎گردند. قرآن کریم این دو فریاد را با تعبیرهای مختلف بیان کرده است، معروفترین آنها «نفخ در صور» است. آیات مربوط به این قسمت عبارتند از:

الف. نفخ در صور (دمیدن در صور):

«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ».
[1] در صور دمیده می‎شود، پس آن‎چه در آسمانها و زمین است، مگر آنان را که خدا بخواهد، می‎میرند، آن‎گاه بار دیگر در صور دمیده می‎شود، ناگهان مردگان برخاسته و نظاره می‎کنند، (یا در انتظار می‎مانند).
واژه «نفخ»
[2] به معنای دمیدن، و کلمه «صُور» به معنای شیپوری است به شکل شاخ است که سابقاً از آن برای اعلان حوادث مهم استفاده می‎شد. بنابراین، معنای لغوی این دو واژه روی هم رفته «دمیدن در شیپور» است؛ اما این‎که مراد از آن چیست؟ از ظاهرات آیات قرآنی برمی‎آید که در لحظه پایانی عمر جهان، دو فریاد بلند و هراسناک به گوش جهانیان می‎رسد، که نشانه پایان عمر دنیا و آغاز حیات ابدی است. اما این‎که این دو فریاد چگونه و به چه وسیله‎ای اعلان خواهد شد، ‌کاملاً روشن نیست، ‌اجمالاً می‎توان گفت: ‌این دو نفخه، دو کلمه الهی است که یکی «مُمیت» ‌و دیگری «مُحیی» می‎باشد.
لازم به یادآوری است بیشترینه آیات مربوط به نفخ صور، ناظر به نفخ صور دوم می‎باشند که دو آیه زیر از آن جمله است:
1. «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ».
[3]
ـ در صور دمیده می‎شود، ناگهان همگی از قبرها به سوی پروردگارشان می‎شتابند.
2. «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً».
[4]
روزی که در صور دمیده می‎شود، پس شما گروه گروه می‎آیید.
ب. صیحه (فریاد). این واژه نیز مانند نفخ صور به دو مرحله ناظر است:
1. صیحه مرگ، چنان‎که می‎فرماید:
«ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَهً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ».
[5]
ـ آنان جز در انتظار یک صیحه نیستند در حالی که با یکدیگر مخاصمه می‎کنند آنان را فرا می‎گیرد، پس نه می‎توانند وصیت کنند، و نه به سوی خانواده خود باز می‎گردند.
2. صیحه احیاء، چنان‎که می‎فرماید:
«إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ».
[6]
ـ (نفخه صور دوم) جز یک فریاد نیست، پس ناگهان همگی نزد ما حاضر خواهند شد.
ج. زجره (فریاد). این واژه تنها ناظر به نفخه دوم است، چنان‎که می‎فرماید: «فَإِنَّما هِیَ زَجْرَهٌ واحِدَهٌ فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَهِ».
[7]
ـ (آخرین نفخه) بیش از یک فریاد نیست، پس ناگهان آنان (از درون زمین بیرون آمده) بر روی زمین (یا در عرصه قیامت) قرار می‎گیرند.
[8]
د. وَاجِفَه و رَادِفه: «یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ»
[9]؛ روزی که فریادی بلند زمین را می‎لرزاند و پس از آن فریاد بلند دیگری خواهد بود.
ن: 2126 کلمه «راجفه» به معنای فریاد بلند و وحشتناک، و مقصود از کلمه «رادفه» فریاد بلند دیگری است که ناظر به نفخ صور دوم است. بنابراین، مفاد این آیه با مفاد آیه (68/ سوره زمر) مطابقت دارد.
[10]

 

منبع :

اندیشه قم

http://www.andisheqom.com/ 

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
سؤال در قبر
جمعه 87 تیر 21 , ساعت 9:59 عصر  

 از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمود: «من نسبت به عالم برزخ برای شما نگرانم». از آن حضرت از معنای برزخ سؤال شد، پاسخ داد: «مقصود قبر است از لحظه مرگ تا قیامت».[1]

سؤال در قبر

یکی از مطالبی که در احادیث و نیز کتاب‎های کلامی پیرامون قبر مطرح شده است، مسئله سؤال در قبر می‎باشد. ما در این مورد به نقل سخن استاد کلام امامیه شیخ مفید(ره) (م/ 413) بسنده می‎کنیم:
«در احادیث صحیح از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده است که فرمود: فرشتگان بر اهل قبور وارد می‎شوند و درباره مسایل دین از آنان سؤال می‎کنند. در برخی از این‎روایات آمده است که: ‌دو فرشته‎ای که مأمور این کار می‎باشند، ناکر و نکیر نام دارند که بر میت وارد شده و از او درباره خدا، پیامبر، دین و امام سؤال می‎کنند، هر گاه پاسخ حق بگوید او را به فرشتگان ثواب تحویل می‎دهند، و در غیر این صورت او را به فرشتگان عذاب می‎سپارند. نیز در پاره‎ای از روایات آمده است: نام دو فرشته‎ای که بر کافران وارد می‎شوند، ناکر و نکیر، و دو فرشته‎ای که مأمور سؤال از مؤمنان می‎باشند، «مبشر و بشیر نام دارند».[2]
در احادیث متعدد از ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ روایت شده است که: سؤال در قبر به دو گروه اختصاص دارد: یکی، آنان چه دارای ایمان خالص می‎باشند؛ و دیگری، آنان چه کافر محض باشند: «لَا یُساءَلَ فِی الْقَبْرِ اِلّا مِنْ مَحَضِ الإیمانَ مَحْضاً أوْ مَحْضَ الْکُفر مَحْضاً».[3]
ثواب و عقاب در قبر

مقصود از ثواب و عقاب در قبر همان ثواب و عقاب برزخی است،‌ که بنا بر آن‎چه از آیات و روایات به دست می‎آید عمومیت نداشته و به دو گروه گذشته اختصاص دارد. شیخ مفید(ره) در این‎باره گفته است:
«از روایات به دست می‎آید که: ارواح، پس از مرگ بدن‎ها دو دسته‎اند: برخی از آنان بهره‎مند از پاداش و یا گرفتار عقاب می‎باشند؛ و برخی از آن‎ها ثواب و عقاب را درک نمی‎کنند، چنان‎که از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمود: روح آنان چه ایمان خالص دارند یا کافر محض می‎باشند، پس از مرگ به هیکلی همانند بدن دنیوی تعلق گرفته و تا روز قیامت به اعمال خود جزا داده می‎شوند. و در آن روز خداوند بدن او را زنده کرده و بار دیگر روح به بدنش تعلق گرفته و جزای کامل اعمال خود را می‎بیند».
شیخ مفید(ره) سپس در مورد مؤمنان به آیه‌ مربوط به مؤمن آل یاسین، و در مورد کافران به آیه مربوط به عذاب آل فرعون استشهاد کرده و آن‎گاه گفته است:
«آنان ‎چه ایمان خالص نداشته و کافر محض نیز نمی‎باشند، در عالم برزخ نه مورد سؤال واقع می‎شوند، و نه پاداشی را درک می‎کنند، و نه عذاب می‎شوند».[4]
لازم به یادآوری است در برخی روایات از گروه سوم که در عالم برزخ نه پاداش داده می‎شوند، و نه کیفر، و نه مورد سؤال واقع می‎شوند، به «مستضعفان» یاد شده است، چنان‎که از امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره مستضعفان سؤال شد، فرمود: آنان نه مؤمن‎اند و نه کافر، بلکه در انتظار امر خداوند می‎باشند:
«هُمْ لَیْسُوا بِالمُؤمِنینَ وَ لَا بِالکُفّارِ، فَهُمُ الْمُرجَوْنَ لِأمرِ اللهِ».[5]
علامه مجلسی(ره) نیز آن‎جا که از طوایف سه گانه انسان‎ها در عالم برزخ سخن گفته گروه سوم را که نه ثواب دارند و نه عقاب، به عنوان «مستضعفان» نامیده و گفته است:
«آن‎چه از آیات و روایات بسیار و براهین قطعی استفاده می‎شود، این است که نفس، پس از مرگ باقی است، و اگر کافر محض باشد معذب، و اگر مؤمن خالص باشد منعم می‎باشد، و اگر از مستضعفان باشد به حال خود رها می‎گردد...»[6]
او در جای دیگر نیز گفته است:
«مقتضای قواعد عدلیه و ظواهر نصوص دینی این است که سؤال در قبر به انسان‎هایی که واجد شرایط تکلیف بوده و مکلف بوده‎اند، اختصاص دارد، و شامل کودکان، سفیهان و دیوانگان و مستضعفان نمی‎گردد».[7]
بنابراین، مقصود از مؤمن و کافرِ محض کسانی هستند که شرایط تکلیف را دارا بوده‎اند.

دفع یک توهم

برخی توهم کرده‎اند که تعلق روح به بدن مثالی در عالم برزخ، مستلزم تناسخ بوده و در نتیجه باطل است؛ لیکن با توجه به آن‎چه در بحث تناسخ گذشت، نادرستی این پندار روشن است، زیرا تناسخ باطل از نظر عقل و شرع، آن است که روح پس از مفارقت از بدن بار دیگر به بدن مادی تعلق گرفته و بار دیگر حیات دنیوی را ادامه داده، و این جریان پیوسته تکرار گردد، و حال آن‎چه در این‎جا سخن از تعلق روح به بدن برزخی است، نه بدن دنیوی، و این امر تکرار پذیر نبوده و با فرا رسیدن قیامت پایان می‎پذیرد.
بنابراین، هیچ یک از دو اشکال تناسخ معروف (تعلق دو نفس به یک بدن، ناهم‎آهنگی روح و بدن) متوجه تعلق روح به بدن مثالی نیست، و نتیجه می‎گیریم که تعلق ارواح به قالب‎های مثالی در عالم برزخ، موضوعاً و حکماً با نظریه، تناسخ تفاوت دارد.

منبع :

اندیشه قم

http://www.andisheqom.com/ 

 ادامه مطلب...

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
عالم قبر و برزخ
جمعه 87 تیر 21 , ساعت 9:56 عصر  

به مقتضای اصل توحید در ربوبیّت، قبض ارواح فعل خداوند است؛ و به حکم این‎که نظام آفرینش، نظام اسباب و مسببات است، خداوند ملک‎الموت را مأمور گرفتن جان‎ها قرار داده؛ و در این کار فرشتگانی را به یاری وی برانگیخته است.
نکته جالب توجه در آیات یاد شده این است که: آن‎جا که «تَوفَّی» به خدا نسبت داده شده، مسندالیه (الله) مقدم داشته شده است، ولی در آیات دیگر مسند (توفی) مقدم ذکر شده است، و تقدیم مسندالیه افاده حصر می‎کند، بنابراین، از مجموع این آیات استفاده می‎شود که گرفتن جان‎ها بالاصاله و بالاستقلال، فقط فعل خداوند است، گرچه به طور بالتبع و بالغیر، فعل ملک الموت و فرشتگان مرگ می‎باشد.[1]

عالم قبر و برزخ

از آیات قرآن و احادیث اسلامی به روشنی برمی‎آید که انسان پس از مرگ مستقیماً وارد عالم قیامت نمی‎شود؛ زیرا فرا رسیدن عالم قیامت، اولاً: با یک سلسله انقلاب‎ها و دگرگونی‎های کلی در همه موجودات زمینی و آسمانی همراه است؛ ثانیاً: در آن روز همه انسان‎ها جمع می‎شوند.
نکته دیگری که از آیات قرآن و نصوص دینی استفاده می‎شود این است که انسان در فاصله میان مرگ و قیامت در خاموشی و بی‎حسی فرو نمی‎رود، بلکه دارای احساس بوده و از چیزهایی لذت یا رنج می‎برد.
متکلمان اسلامی به پیروی از قرآن کریم، این فاصله را «برزخ» می‎گویند، بنابراین،‌ دومین عالمی که انسان پس از عالم دنیا در آن زندگی می‎کند، عالم برزخ است.

قرآن و عالم برزخ

در آیات متعددی قرآن به صورت‎های مختلف از حیات برزخی سخن به میان آمده است، و در یک آیه به صراحت از فاصله میان مرگ و قیامت به «برزخ» تعبیر شده است، آن‎جا که می‎فرماید:
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ».[2]
و پیش روی آنان (از حین مرگ) تا روزی که مبعوث می‎شوند برزخی است. واژه «برزخ» در لغت به معنای حایل و فاصله میان دو چیز است، چنان‎که در جای دیگر می‎فرماید:
«بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ».[3]
به طور کلی، در آیاتی که ناظر به حالات انسان پس از مرگ و قبل از برپایی قیامت کبری می‎باشند، سه نکته مطرح شده است که بر حیات برزخی دلالت دارند:

نکته اول: سخن گفتن مردگان با خدا یا با فرشتگان الهی، چنان‎که می‎فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها».[4]
نیز می‎فرماید:
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ...».[5]

نکته دوم: بشارت دادن فرشتگان، مردگان نیکوکار را به دریافت‎ پاداش‎های الهی پس از مرگ، چنان‎که می‎فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».[6]
و درباره مؤمن آل یاسین می‎فرماید:
«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ».[7]

نکته سوم: پاداش‎ها و کیفرهایی که صالحان یا تبهکاران پس از مرگ و قبل از قیامت دریافت می‎کنند، چنان‎که در مورد مؤمن آل یاسین می‎فرماید:
«قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ».[8]
و درباره شهیدان می‎فرماید:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».[9]
شکی نیست که واژه‎های: «یرزقون»، «فرحین»، و «یستبشرون»، بر حیات حقیقی شهیدان پس از مرگ دلالت دارند بنابراین احتمال این‎که مقصود از حیات آنان، بقای یاد و خاطره آن‎ها در دلهاست، بی‎پایه و نادرست است.[10]
و در مورد فرعونیان می‎فرماید:
«وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ».[11]
این آیه از دو عذاب سخن می‎گوید:
یکی، عذاب بد یا سخت (سوء العذاب).
دیگری، عذاب سخت‎تر (اشد العذاب). با توجه قرینه مقابله به این‎که عذاب دوم که مربوط به روز قیامت می‎باشد، در مقابل عذاب نخست قرار داده شده است، ‌روشن می‎شود که عذاب اول مربوط به قبل از قیامت است.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: از این آیه سه نکته به دست می‎آید:
1. فرعونیان در عذاب نخست بر آتش عرضه می‎شوند، و در عذاب دوم بر آن وارد می‎گردند. بدیهی است که دخول در آتش، سخت‎تر از عرضه شدن بر آن است.
2. عرضه شدن بر آتش که با عذاب نخست صورت می‎گیرد، قبل از برپایی قیامت و مربوط به عالم برزخ است.
3. عذاب فرعونیان در برزخ و قیامت یک چیز است، و آن آتش اخروی است، با این تفاوت که اهل برزخ از دور به آن عذاب می‎شوند، و اهل آخرت داخل آن می‎گردند.[12]
نیز قرآن کریم آن‎گاه که طوفان نوح ـ علیه السلام ـ و غرق شدن امت وی را گزارش می‎دهد، یادآور می‎شود که آنان به خاطر خطاهای خود غرق شدند و سپس وارد آتش گردیدند، چنان‎که می‎فرماید:
«مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً».[13]

اصالت و تجرد نفس از نظر قرآن

آیات یاد شده بر اصالت و تجرد نفس دلالت دارند، و اثبات می‎کنند که حقیقت انسان جسم و بدن او نیست که با مرگ از فعالیت باز ایستاده و پس از مدتی متلاشی می‎گردد، بلکه حقیقت انسان همان نفس او است که با بدن ارتباط تدبیری دارد و با مرگ بدن، حیات او قطع نمی‎شود، بلکه حیات او همچنان ادامه داشته، و برخوردار از نعیم و پاداش، یا گرفتار عذاب و رنج خواهد بود و این سعادت و شقاوت نتیجه حالات جسمانی و حیات بدنی و مادی او نمی‎باشد، بلکه نتیجه ملکات و اعمال اوست، بدیهی است احکام و آثار یاد شده با خواص و ‌آثار جسم متفاوت است، و در نتیجه روح و نفس انسانی مادی و جسمانی نیست.
مطلب مزبور از آیات دیگری از قرآن نیز به دست می‎آید، که از آن جمله آیات مربوط به توفی انفس است؛ زیرا ـ همان‎گونه که پیش از این یادآور شدیم ـ توفی به معنای گرفتن چیزی به صورت کامل می‎باشد، و این در حالی است که بدن پس از مرگ متلاشی گردیده و فانی می‎شود. بنابراین، آن‎چه کاملاً گرفته شده و باقی است، همان نفس مجرد از ماده است، چنان‎که قرآن کریم در پاسخ این شبهه منکران معاد که: «چگونه انسان پس از آن‎که اجزای او متلاشی گردیده و در زمین پراکنده و ناپدید شد، بار دیگر حیات نوین پیدا می‎کند؟»[14]، می‎فرماید:
«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ».[15]
شکی نیست که کلام فوق پاسخگوی شبهه منکران معاد است، و در نتیجه با آن هم‎آهنگ می‎باشد؛ زیرا مبنای شبهه این است که واقعیت انسان‎ها که با ضمیر متکلم (نا= ضللنا) به آن اشاره می‎کنند، همان بدن است که پس از مرگ متلاشی و نابود می‎گردد. و پاسخ این است که واقعیت انسآن‎چه با ضمیر مخاطب (کُم = یتوفاکم) به آن اشاره می‎شود بدن او نیست، بلکه چیز دیگری است که فرشته مرگ آن را به طور کامل دریافت می‎کند و آن همان نفس انسانی است،[16] چنان‎که در آیه دیگر می‎فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها».[17]

حقیقت قبر

واژه قبر در مدارک و منابع دینی در دو معنا به کار رفته است:
1. مکانی که جسد میت در آن مدفون می‎گردد.
روایات مربوط به احکام قبر و دفن میت که در کتابهای فقهی مورد بحث واقع می‎شوند، ناظر به این معنا می‎باشند، نیز در برخی از آیات همین معنا مراد است، چنان‎که خداوند درباره منافقان می‎فرماید:
«وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ...».[18]
ـ هیچ‎گاه بر هیچ یک از مردگان آنان نماز نگذار و بر قبر او نایست.
و نیز درباره پایان زندگی انسان می‎فرماید:
«ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ».[19]
ـ سپس او را می‎میرانده وارد قبر می‎کند.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: مقصود از «اقبار» دفن انسان در قبر و پنهان کردن او در دل زمین است، ‌و این امر ناظر به روش غالب انسان‎ها در دفن مردگان می‎باشد؛ و دلیل این‎که این کار به خداوند نسبت داده شده، آن است که خداوند آنان را به این کار هدایت نموده است. نیز برخی گفته‎اند: مقصود این است که خداوند دستور داده است که مردگان را در قبر بگذارند.
ولی وجه نخست با سیاق آیات که ناظر به تدبیر تکوینی خداوند در مورد انسان است نه تدبیر تشریعی او مناسب‎تر می‎باشد.[20]
2. معنای دیگر واژه قبر همان عالم برزخ است، چنان‎که از امام سجاد ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» روایت شده که فرمود: «برزخ همان قبر است»، آن‎گاه افزود: «قبر یا باغی از باغ‎های بهشت، و یا گودالی از دوزخ است.»[21]

منبع :

اندیشه قم

http://www.andisheqom.com/ 

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
روح چیست ودر کجاست؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:50 عصر  

روح چیست ودر کجاست؟

براستی روح چه معنا دارد ؟ آیا تا بحال به این سئوال فکر کرده اید. اگر به کتا ب لغتنامه انگلیسی به فارسی مراجعه کنید . معا نی متفاوتی ازروح مشاهده می کنید. مثل روح ، جان ، روان ، شبح ، جن و الهام ... اگر به لغتنامه آلمانی به فارسی مراجعه کنید . بااین کلمات برخورد می کنید . مثل معنویت، روحیه ، ذهن، هوش، جاندار و روان و ..... با مراجعه به کْتب ادبی و یا هر کتابی امثال آنها در باره روح . نه تنها از روح چیزی متوجه نمی شوید . بلکه بیشتر از قبل گمراه وسرگردانتر میشوید. به دلیل اینکه مولفین این نوع کتابها هم از روح اطلاعی ندارند، و نمی توانند به ما کمک کنند. کلمه روح در ادبیات ما با ترکیبهای مختلفی استفاده شده است. در همه ادیان معتبر جهان هم،از آن بارها و بارها نام برده شده است. بخاطر همین بنظر همه ما خیلی آشنا می آید، ولی با وجود این آنرا نمی شناسیم. بطور روزمره و عامیانه ما کلماتی مانند، روح پاک یا روحش شاد، یا عذاب روحی و یا کلماتی امثال این را استفاده میکنیم. بدون اینکه متوجه باشیم، که ما در باره چه کلمه والائی صحبت می کنیم. و هیچکس هم که تا به حال نتوانسته است آن را ببیند، یا لمس کند. همه اطلاعات ما از یکسری کلمات نا مفهوم و بی محتوا تشکیل شده است . و از نقل و قول کردن این کلمه هیچگونه بیم و هراسی هم نداریم . همچنین در نمایشهای درام و کارهای هنری از روح به عنوان شبح و یا جن استفاده می کنیم. فقط برای ترس، یا خنده بیننده ، آنرا بکار می بریم. در بسیاری از ادیان، از روح برای ترساندن معتقدین به آن دین استفاده می کنند . در بعضی از ادیان معتبرجهان، روح بعد از مردن، مطرح و شناخته می شود . مثل آنکه گفته شده است، که روح در شب اول قبر به کالبد مرده بر می گردد، و مرده را برای مدتی زنده می کند، تا بتواند آن شخص به سئوال و جواب ملکه شب اول قبر جواب بدهد، و جواب کارهای نیکش ( ثوابها ) و یا اعمال بدش ( گناهانش ) را بگیرد و روح در آن موقع قضاوت می شود. بعد از آن روح ما باید منتظر بماند تا در روز قیامت همراه با جسم ما که دو باره متولد شده به بهشت و یا جهنم برود. البته این تعریفی است که به ما ارث رسیده است . ولی نکته قابل توجه این است که ، ما قبل از مردن از روح هیچگونه اطلاعی نداریم ، ولی بعد از مردن با روح خودمان روبرو می شویم. بوداییان معتقدند که روح از مملکتی به مملکتی دیگر حرکت می کند، و شخص مرده که، روح از آن جدا شده است ، در جسم نوزاد دیگری حلول می کند و دو باره به زندگی نو در کالبد جدیدی ادامه خواهد داد و از نظر دین هندو ، روح نوری است که از حضرت شیوا ( یکی از خدایان ) به بدن هر کس منعکس میشود . ولی بعد از مطالعه کردن روح در ادبیاتها و ادیان مختلف برای همگان واضح و آشکار ا ست، که هیچکدام با روح آشنا نیستند. نمیدانند که روح یعنی چه ، و دلیل بزرگ آن، خود ما هستیم . که خودمان را نمی شناسیم . و اگر ما قادر به خودشناسی باشیم . روح به خودی خود شناخته میشود و نیازی به کاوش و تحقیقات در ادیان مختلف نمی باشد . ما در جهان با میلیونها تعریف روبرو هستیم . ولی باید بدانیم که فقط یکی از آنها حقیقت ا ست . حقیقت این است که ما باید به دانشی برسیم که بفهمیم که ما روح هستیم . من و شما و همه انسانها روح هستیم. نه آن جسمی که ما آن را مشاهده میکنیم. نکته قابل اشتراک در همه ادیان معتبر جهان این مطلب می باشد، که محل استقرار روح در قلب هر انسان می باشد . بدن ما حامل و نگهدارنده و مرکب و یا معبد روح می باشد ،همان روحی که خداوند در قلب ما مستقر کرده است . اما در قرن اخیر در باره بدن، و این معبد، تحقیقات بسیاری بعمل آمده است و مطالعات زیادی در باره آن شده است . در مورد بدن پزشکان بهتر میتوانند اطلاعات لازم را در اختیار شما عزیزان قرار بدهند، چرا که ادامه این مطلب ، راجع به بدن در بحث ما نمی گنجد ، برای شناخت روح، ما نیاز به وسایلی داریم ، مثل بررسی یک کشور، که نیاز به نقشه مورد نظر داریم . با داشتن نقشه آن کشور می توانیم. به مشخصات آن آشنا شویم. یعنی نقشه ، عامل شناسائی آن کشور میباشد. مملکت روح ، یا شناسائی مکان روح ، نیاز به یک عامل ( نقشه ) دارد، که آنرا بشناسیم. آن نقشه راهنما و هدایت کننده ما چیزی نیست. جز کندالینی که در مبحث کندالینی آن را مفصلأ توضیح داده ایم. ولی در این قسمت باید گفت که از برکت حرکت کندالینی در هر شخص و با پیوستن به روح و روان ، در بدن ما هیجان و ارتعاشی به بار می اورد. و یک لرزش و یا یک ارتعاش ملایمی اندام ما را در بر می گیرد . در این حالت انسان مثل یک پرنده احساس سبکی کرده ومی خواهد به کهکشان پرواز کند، و به همه انسانها نوید آزادی و پیوند روح و جسم را برساند. در این حالت است که شما با روح خودتان آشنا می شوید، و یواش یواش متوجه خواهید شد که روح به شما کمک خواهد کرد. که چگونه بتوانید بدنتان را در کنترل خود درآورید، و توسط آن هدایت خود را به دست بگیرید . با برخورد و با آشنائی با عکس العمل های بدن خودتان متوجه میشوید. زمانی که شما با روح خود پیوند پیدا کنید ، بدن شما از جمله دستان شما گواهی خواهند داد، که آیا شما با روح خودتان و یا با خالق خودتان ارتباط دارید یا نه ؟ این گواهی نشانگر روح میباشد. که شما به آن ملحق شده اید و معنای روح را عملأ احساس میکنید . دیگر نه در کتابها و نه در فرهنگها و در مذاهب به دنبال آن نمی گردید، بلکه خودتان با آن آشنا شده اید و با آن برخورد کرده اید و با آن عملأ ارتباط بر قرار می کنید. در زندگی روزمره، روح خودتان، رابط شما، و خداوند و کل کائنات خواهد بود و روح همیشه به شما کمک خواهد کرد که به سئوالاتی که توسط تفکر و علم خودتان که تا بحال به آن نرسیده اید و همیشه بدون جواب مانده است بدست بیاورید ، و به آرامشی برسید که میلیونها انسان در پی آن هستند . امیدواریم با این مطلب چکیده در باره روح،توانسته باشیم گوشه ای از سوالهای شما را دراین باره جواب داده باشیم. که واقعأ جای بحث بسیار دارد. ولی متأسفانه امکان بحث کلی را در این صفحه را نداریم. امیدواریم شما متوجه مفهوم روح شده باشید و به آن به صورتی بنگرید که واقعیت دارد، نه آنکه به ما گفته اند.

روح چیست ؟؟؟؟

واژه روح در قرآن در سوره ها و آیات متعددى تکرار شده است و متبادر از آن, همان موجودى است که مبدإ حیات و زندگى است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است, بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است

 مثل آیه مبارکه: ((...فاتخذت من دونهم حجابا فإرسلنا الیها روحنا))(1).
((..مریم میان خود و آنان حجابى افکند و در این هنگام, ما روح خود را به سوى او فرستادیم)).
و آیه مبارکه: ((و کذلک إوحینا الیک روحا من إمرنا))(2). ((همان گونه(که بر پیامبران پیشین, وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم)). و آیات دیگر. پس براى روح, مصداقى در انسان هست و مصداق هاى دیگرى نیز در برخى موجودات دیگر.
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخى موجودات دیگر غیر از انسان به معانى مختلف وجود دارد از جمله آیاتى که به صراحت دلالت بر این دارد که مراد از روح, تنها روح انسانى است, آیه مبارکه زیر است:
((یسئلونک عن الروح قل الروح من إمر ربى))(3).
((از تو (اى پیامبر) راجع به روح مى پرسند, بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکى از علم داده نشده است)).
در این آیه گرچه روح, مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه, استفاده مى شود که مراد از روح مورد سوال, روح انسانى است که به امر خدا انجام گردیده است.
بنابر عقیده بیشتر مفسران در آیه بالا روح به معناى روان و عامل حیات به کار رفته است(4).
مفسر بزرگ اهل سنت ((شیخ ابوالفتوح رازى)) در تفسیر ((روح الجنان))(5). در ضمن بیان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناى روح مى گوید:
((آنچه در این آیه مورد سوال قرار گرفته, روح آدمى است که قوام حیات به آن است و آدمى به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمى ماند)).
مرحوم شعرانى در حاشیه تفسیر رازى چنین بیان مى کند:
((تفسیر روح با این مفهوم درست تر به نظر مىآید که سوال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود, خاصه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح, اطلاع یافته بودند, تعجب بشر درباره روح از آن است که مى بیند قدرتى است بر خلاف طبیعت و گوئى بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفن و پراکنده مى گردد و روح, او را سالها از فرسودگى و تعفن, نگاه مى دارد و به حرکت و سخن مىآورد و تعقل و ادراک مى کند و اینها هیچ یک, کار جسم نیست, جسم, سنگین است و سوى پائین میل دارد و روح بر مى جهد و جسم را مى جهاند.
((حال پس خود روح از چه مبدإ و منشإ است؟ خداوند جواب داد که مبدإ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهى نبود و از وراى عالم طبیعت, دستورى نرسیده و فروغى نتافته بود, همه چیز جامد بود و صامت)).
تفسیر آیه ((و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا)). ((شما آدمیان جز اندکى که از علم, نصیب ندارند)). این است که روح از دیدگاه قرآن, موقعیتى در عالم وجود دارد و آثار و خواصى در این عالم, بروز مى دهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بى خبرید!
مرحوم ((بحرانى)) مولف تفسیر ((برهان)) در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر(ع) نقل مى کند که فرمود:
((معناى آیه, این است که جز تعداد کمى از بشر; از روح, آگاهى ندارند)).
استاد معظم علامه فقید, سید محمد حسین طباطبائى(ره) در تفسیر ((المیزان))(6) مى نویسد:
((کلمه روح به طورى که در لغت معرفى شده, به معناى مبدإ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادى مى شود ولى مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام ((نفس ناطقه)) مى باشد که در کالبد همه افراد انسانهاى موجود, وجود دارد. و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است)).
چنانکه در آیه دیگر مى فرماید:
((..انما إمره اذا إراد شیئا إن یقول له کن فیکون))(7).
((فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند, تنها به آن مى گوید: موجود باش! آن نیز بى درنگ موجود مى شود)).
از این آیه معلوم مى شود که:
1. امر خدا یعنى ایجاد هستى و وجودى است که از ناحیه خداوند به روح متعلق شده و این موجود, وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگرى.
2. موجودى به نام روح, وجود دارد و به همین مناسبت حضرت مسیح(ع) به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده, آنجا که مى فرماید: ((انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمه إلقاها الى مریم و روح منه))(8). ((مسیح, عیسى بن مریم, فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القإ کرده است و روحى از جانب او است)).
خداوند در برخى از آیات روح و جان موجود در انسان ها را متعلق به خود دانسته یعنى تنها از ناحیه او به انسان, عطإ شده است چنانکه در مورد خلقت حضرت آدم(ع) مى فرماید:
((فاذا سویته و نفخت فیه من روحى))(9). ((هنگامى که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنى یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم)). و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است: ((ثم سواه و نفخ فیه من روحه))(10) ((سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید)).
در این دو آیه روح, متعلق به انسان ذکر شده و با کلمه ((من)) آورده شده یعنى مبدإ پیدایش او از ناحیه خداست. و نام این ایجاد را ((نفخ)) یعنى دمیدن نهاده است(11) هم چنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: ((یلقى الروح من إمره على من یشإ))(12). ((وحى را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القإ مى نماید)). و آیه ((ینزل الملائکه بالروح من إمره على من یشإ من عباده))(13). ((فرشتگان را با وحى به هر یک از بندگان خویش که بخواهد مى فرستد تا دلهاى مرده را به وسیله آن زنده نماید)).
و آیه ((تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل إمر))(14).
((فرود آیند فرشتگان و روح(مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کارى که تقدیر خدا در امور مختلف است)). چنانکه خوانندگان ملاحظه مى کنند, کلمه ((من)) در همه این آیات مى فهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان مى کند و مى فرماید:
((انما إمره اذا إراد شیئا إن یقول له کن فیکون))(15). ((فسبحان الذى بیده ملکوت کل شىء)), ((جز این نیست که هرگاه خداوند اراده کند چیزى را, امر کند به او و بگوید باش, پس به وجود مىآید)).

عالم خلق و عالم امر

به طور کلى در مطالعه آیات قرآنى در جهان آفرینش دو پدیده, جلب توجه مى نماید: یکى پدیده ((خلق)) که در مسیر سلسله علل و اسباب, قرار داشته و بر زمان و مکان, منطبق مى گردد و مسیر تکامل را تدریجا مى پیماید. دیگرى پدیده ((امر)) که نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند مى باشد, در این پدیده, تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند به طور آنى, موجود مى گردد و اسباب و وسائل مادى در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر که روح از آن عالم است, عالم موجودات غیر مادى است(16).
مرحوم علامه طباطبائى(ره) در معناى امر در ذیل آیاتى که از تفسیر ((المیزان)) نقل کردیم, مى گوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و براى هر موجودى, ملکوتى و امرى است که در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است.
مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنى پدیده مادى و قابل لمس یعنى ((عالم خلق)) و پدیده هاى امرى و مجرد غیر مادى یعنى ((امر و خلق)) هر دو از جانب خداوند مى باشد چنانکه در سوره اعراف آیه 54 مى فرماید:
((الا له الخلق و الامر)). ((آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آن اوست یعنى به فرمان او است)).
خداوند این معنى را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران, نیز متذکر مى گردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکى از اسباب آن است, بیان, سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزى با تعبیر ((کن)) یعنى ((باش)) خاطرنشان مى سازد پس کیفیت خلقت آدم به صورت تدریج, انجام پذیرفته ولى نفخ روح به صورت غیر تدریجى و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان مى توانند در آیات 12 تا 14 سوره ((مومنون)) مطالعه نمایند.
چنانکه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه مى گردد, قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتى متفاوت با مراحل قبلى, معرفى کرده است یعنى جنین در ماه هاى اول دوره جنینى, داراى حیات و در حال رشد و نمو مى باشد و موقعى که رشد به حدى رسید که ساختمان قلب, کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضاى بدن کامل شد, حیات نباتى جنین تبدیل به حیات عالى ترى گردیده, پدیده دیگرى به نام روح و نفس, به وجود مىآید و از آن تعبیر به کیفیت امرى شده است.
در روایت وارد از امام سجاد(ع) در تفسیر نورالثقلین(17) به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدائى که بیشتر, جنبه نباتى دارد به کیفیت بالاترى که براى تعقل و زندگى مستقل آماده گردیده, تبدیل مى گردد(18).
پس; از آیات فوق استفاده مى شود که روح موجودى محقق و مجرد از ناحیه پروردگار بوده, جسم نیست زیرا به تعبیر مولف کتاب ((رساله النفسیه))(19) ((جسم قسمت پذیر بوده و روح, قسمت پذیر نیست, و روح عرض هم نیست زیرا که عرض را به خود, قیام نبود و جان, اصل آدمى است و همه اعضإ, تبع وى است, عرض چگونه بود...؟))

جالب این است که مولف کتاب ((رساله النفسیه)), ((فضل الله بن حامد حسینى)) متوفاى 921هـ.ق. بعد از ذکر مطالب یاد شده, دو بیت شعر فارسى نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:
سرى است که جز نهفتنش نیست روان
درى است نفیس و سفتنش نیست روا
رازى که میان جان جانان منست
دانسته نیست و گفتنش نیست روا
منابع:http://www.solhe-daruni.com/ruh.htm

http://www.solhe-daruni.com/ruh.htm


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
من معتقدم که دین یک امر فردی است....آیا این طور نیست؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:47 عصر  
من معتقدم که دین یک امر فردی است....آیا این طور نیست؟
جواب :دین روشی است برای زندگی کردن که در تمام ابعاد فردی، اجتماعی، جسمی و روحی سازوکارهای لازم را فرا روی انسان قرار می‏دهد و بسترهای رشد و ارتقا او را در تمام ساحت‏ها بدو عرضه می‏نماید.
علت دین داری بشر را در نیازهای او باید جستجو کرد، وجود آثار و فواید بی مانند در دین ، او را به چنین ضرورتی می‏کشاند. بنابراین برای پاسخ دهی به چرایی دین دار بودن بشر شایسته است که فواید و آثار دین الاهی مورد بررسی قرار گیرد:
1. معنا بخشی به زندگی : چرایی آفرینش، هدف حیات و زندگی، پرسش همیشگی انسان بوده است که دین در هدف‏مند کردن زندگی بهترین گزینه است.
2. زدودن ترس: دین، به انسان جرات در فعالیت را ارزانی می‏بخشد و بیمناکی در انجام وظیفه را در او از بین می‏برد و ترس و بیم را از او می‏زداید/
3. آرام بخشی زندگی: انس با دین آرامش بخش است، آنگونه که قرآن می‏فرماید:
«أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ آگاه باشید! دل‏ها با یاد خدا به آرامش می‏رسد.»{1}
4. پاسخ به احساس تنهایی: بشر هماره از تنهایی در رنج بوده است، تنهایی او در چهار نوع ذیل است :
الف. تنهایی فیزیکی؛ انسان در محیطی قرار می‏گیرد که کسی با او نیست /
ب. دیگران او را درک نمی‏کنند ؛ یعنی گرچه در جمع حاضر است، ولی آنان موقعیت او را نمی‏یابند و به شایستگی از او بهره نمی‏برند. از این رو، او احساس تنهایی می‏کند/
ج. دیگران نمی‏توانند نقایص‏های او را برطرف نمایند/
د. انسان احساس می‏کند که همه به فکر خویش اند و در صدد جلب منفعت به سوی خود ورفع ضرر از خویشتنند. دین این تنهایی را می‏زداید و انسان مؤمن هیچ گاه احساس تنهایی نمی‏کند، زیرا بر این باور است که خداوند مونس و همنشین اوست{2}:
«وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ ؛ هر کجا باشید او با شماست.»{3}
5. همبستگی اجتماعی: برادری و احساس اشتراک بر محور دینداری سامان می‏یابد. دورکیم، جامعه شناس مشهور می‏نویسد:
«مناسک دین برای کارکرد درست زندگی اخلاقی ما، به همان اندازه ضروری‏اند که خوراک برای نگه داشتن زندگی جسمانی ما ضرورت دارد ؛ زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ می‏کند.»{4}
6. فرهنگ سازی: ریشه خصلت‏های نیکوی انسان را باید در آموزه‏های دینی جست ؛ علامه طباطبایی می‏فرماید:
«خصلت‏های نیکوی موجود در انسان‏های امروزی، هر چند اندک باشد، ناشی از تعلیمات دینی است.»{5}
7. کاستی‏های دنیای مدرن: علوم طبیعی با تمام پیشرفت‏های گسترده‏اش، از پاسخگویی به نیازهای غیر طبیعی انسان عاجز است و تنها از دین می‏توان انتظار داشت تا نیازهای ماورای طبیعی آدمی را برآورده کند. علامه طباطبایی می نویسد :
«درست است که علوم طبیعی چراغی است روشن که بخشی از مجهولات را از تاریکی درآورده و برای انسان معلوم می‏سازد ولی چراغی است که برای هر تاریکی سودی نمی‏بخشد. از فن روان‏شناسی حل مسایل فلکی را نمی‏توان توقع داشت، از یک پزشک حل مشکلات یک نفر مهندس راه بر نمی‏آید و بالاخره علومی که از طبیعت بحث می‏نماید اصلا از مسایل ماورالطبیعه و مطالب معنوی و روحی بیگانه بوده و توانایی بررسی این گونه مقاصدی که انسان با نهاد و فطرت خدادادی خود خواستار کشف آن‏ها است، ندارد.»{6}
البته از آثار و فواید دیگری در چرایی دین‏دار بودن بشر می‏توان یاد کرد، از جمله: رفع نیاز انسان در شناخت کارهای خوب و بد، شناساندن اشیأ سودمند و زیان آور به انسان، تربیت و تکمیل انسان‏ها به فراخور استعداد آن‏ها.{7}
پاسخ را با سخن روان شناس نامی آمریکایی پی می‏گیریم :
«من در هر امر مذهبی همیشه نوعی وقار و صمیمت، وجد و لطف، محبت و ایثار می‏بینم. حالات روانی - مذهبی خواصی دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمی‏کند.»{8}
[1]. سوره رعد، آیه 28/
[2]. انتظار بشر از دین، جوادی آملی، 41/
[3]. سوره حدید، آیه 4/
[4]. جامعه‏شناسی دین، ص 179/
[5]. المیزان، ج12، ص 151/
[6]. فرازهایی از اسلام، محمد حسین طباطبایی، ص 8/
[7]. ر.ک: انتظار بشر از دین، ص 41 - 49/
[8]. دین و روان، ویلیام جیمز، ترجمه مهدی قاینی، ص 15/

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
چه چیزی در درون انسان است که او را به کارهای خیر میکشاند؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:44 عصر  
قرآن، تمامی تعالیم عالیه خود را بر سه اصل 1 فطرت سلیم (نهاد پاک انسانی) 2 عقل رشید (خرد و اندیشه تابناک) 3 علم تکامل یافته (دانش پیشرفته) استوار کرده است .
از فطرت دم می زند وتعالیم خود را با فطرت پاک انسانی، دمساز و همساز می داند، فطره اللّه التی فطر الناس علیها.
خرد تابناک انسان را شاهد می گیرد، او را به قضاوت می خواند و راه اندیشه و تعقل را به انسانها گوشزد می کند، فما لکم کیف تحکمون .
بعلاوه، برای علم و عالمان ارزش فراوان قائل است . دعوت خود را به آنان متوجه می کند و آنان را یگانه پاسخ دهنده مثبت قرآن، به شمار می آورد، زیرا تمامی تعالیم و دستورات خود را که با حکمت آمیخته است، صرفا برای دانشمندان قابل پذیرش می داند، و ما یعقلها الا العالمون.
اما آن چیزی که مورد بحث ماست فطرت است چون
فطرت اساس دین است :
در سوره روم آیه 30 چنین می خوانیم : فاقم و جهک للدین حنیفا فطره اللّه التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون . (با تمام وجود، خود را آماده پذیرش دین و آیینی کن که کاملا پاک و منزه از آلودگیهاو پیرایه هاست و برخواسته از فطرت پاک انسانهاست که خداوند آنان را بر چنان فطرتی آفریده و هرگز برآنچه خدا آفریده تغییر و تبدیلی نیست )، کنایه از آن که هرگونه تحریف و تبدیل در آیین الهی، برخلاف فطرت عمل کردن است . این است دین استوار الهی، گرچه بیشتر مردمان آن ناآگاهند.
امام ششم، جعفر بن محمد صادق علیه السلام پیرامون آیه می فرماید: فطرت الهی همانا توحید است .
امام پنجم، محمد بن علی باقر علیه السلام می فرماید: شریعتی که نوح آورد برآن بود که خدا را به یگانگی و اخلاص پرستش کنند، و از هرگونه شرک دوری گزینند، و این همان فطرتی است که خداوند مردم رابر آن آفریده .
همچنین می فرماید: خداوند مردمان را بر شناخت پروردگار خویش آفریده است واگر چنین نبود، هیچ کس نمی دانست که پروردگارش و روزی دهنده اش کیست .
حدیث معروف کل مولود یولد علی الفطره نیز در همین زمینه وارد شده است .امام باقر - علیه السلام - می فرماید: یعنی علی المعرفه بان اللّه خالقه .
اصل حدیث از پیغمبر اکرم - صلی اللّه علیه و آله و سلم- وارد شده است یعنی :هرکس که زاییده می شود، بر فطرت پاک زاییده می شود، که همان شناخت خدا به پاکی است . علامه طباطبایی در این زمینه تحقیقی متین و فراگیر دارد.

حاکمیت عقل در پذیرش حق :
بعد از اینکه فطرت انسان را از درون به سمت دین و خیر میکشاند نوبت به عقل میرسد. قرآن پیوسته عقل را حکم قرار داده، مردم را به پیروی از خرد، رهنمون می سازد وبه اندیشه و تفکر ترغیب می کند.
جمله افلا تعقلون (چرا نمی اندیشید) مکررا در قرآن آمده است و همچنین جمله های لعلکم تعقلون (باشد که بیندیشید)، لقوم یعقلون (برای مردمی که بیندیشد)، و ان کنتم تعقلون (اگر بیندیشید).
قرآن پیوسته عقل را حکم قرار داده، مردم را به پیروی از خرد،رهنمون می سازد و به اندیشه و تفکر ترغیب می کند در سوره حج، آیه 46 آمده است : افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها. (چرا در پهنای زمین به حرکت در نمی آیند تا دارای عقل و اندیشه گردند.)
همچنین در سوره ق ایه 50 آمده است : ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید.
(در این بیانات، یادآوری است برای کسانی که دارای تعقل باشند یا گوش و هوش خود را فرا داده، حضور به هم رسانیده باشند) یعنی خود را برای پذیرش مطالب آماده درست کرده باشند و حاضر مجلس بوده باشند.
حضرت امام علی - علیه السلام- در زمینه انگیزه بعثت انبیا چنین می گوید: پیامبران را پیاپی بر مردم فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان دریافت کند و نعمتهای فراموش شده را یادآور شود و بر آنان حجت را تمام کند که آنچه باید به آنان گوشزدکند، کرده باشد و نیز آنچه را که در نهان خردشان نهفته است، برانگیزد و برملا سازد.
لذا امام صادق - علیه السلام- عقل را حجت خدا، بلکه یک حجت اصیل و پیامبردرونی انسانها به شمار می آورد که پیامبران به یاری آن شتافته اند. به هشام بن الحکم (یکی از دانشمندان و از اصحاب وی ) می فرماید: یا هشام ان للّه علی الناس حجتین : حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل والانبیا والائمه و اما الباطنه فالعقول (برای خداوند بر مردم دو حجت است، یکی برونی و دیگری درونی، برونی انبیا وپیشوایان دین می باشند و درونی خرد انسانها است ).
قرآن کسانی که در حجاب ظلمت قرار گرفته و از تعقل و اندیشه دور شده اند راشدیدا نکوهش می کند: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها. (آیا در قرآن نمی اندیشند یا آن که بر دلهای آنان قفلهای غفلت زده شده است.[1]
جایی دیگر می گوید: فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور (همانا کوری و نابینایی نه آن است که در چشمهایش فراآید بلکه کوری و نابینایی آن است که بر دلهای در سینه نهفته آنان فرو آمده است.[2]).
بالاخره، قرآن در تشخیص حق از باطل و شناخت راه راست از راههای انحرافی،عقل انسانی را حکم قرار داده است تا وی چگونه بیندیشد: افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (آیا آن کس که به حق رهنمون است، به پیروی سزاوارتر است یا آن که خود راه به جایی نمی برد، مگر آن که او را راه نمایند. شما را چه می شود. چگونه قضاوت می کنید.[3])، یعنی اندیشه و خرد خود را به کار گیرد.
نیز می فرماید: خداوند، موقعی که عقل را آفرید، آن را مورد آزمایش قرار داد ودستور فرمود: برو، رفت . بیا، آمد. آنگاه فرمود: قسم به عزت و جلال خویش، هیچ خلقی را بهتر و مورد پسندتر از تو نیافریده ام . هرکس بیشتر مورد عنایت ما باشد،کامل ترین عقلها را به او مرحمت می کنیم .
آن گاه خطاب به عقل فرمود: اما انی ایاک آمر، و ایاک انهی، و ایاک اعاقب، و ایاک اثیب (مر تو را مورد تکلیف،امر و نهی، و عقاب و ثواب، قرار می دهم ) از همین جاست که مساله حسن و قبح عقلی نشات می گیرد.

علم در بینش دینی :
و بعد از پذیرش حق توسط عقل نوبت به علم میرسد که قرآن، در بینش دینی یگانه ارزش را از آن دانشمندان می داند و بس، و تلک الامثال نضربها للناس، و ما یعقلها الا العالمون (مثلهای پندآموز را که برای مردم می آوریم،جز دانایان آن را درک نمی کنند.[4] ) یعنی : دانشمندانند که به حقیقت و هدف آن پی می برند و صرفا به ظاهر مثال بسنده نمی کنند.
امام صادق علیه السلام پیرامون آیه می فرماید: عقل و علم به هم پیوسته اند .
در جای دیگر، راسخین در علم را شایسته پی بردن به راز درونی قرآن می داند، و مایعلم تاویله الا للّه والراسخون فی العلم، (راسخین در علم، کسانی هستند که سابقه علمی آنان روشن است و پیوسته درپژوهشهای علمی خویش استوار می باشند.[5] ).
لذا در سوره نساء آیه 162 می گوید: لکن الراسخون فی العلم والمومنون یومنون بما انزل الیک، (کسانی که بر دانش خود استوار هستند و نیز مومنان راستین، به آنچه بر تو نازل گردیده است ایمان می آورند).
و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هوالحق (دارندگان علم، بینش آن را دارند که تشخیص دهند آنچه برتو فرو فرستاده شده حق است.[6]).
راسخین در علم، کسانی هستند که سابقه علمی آنان روشن است وپیوسته در پژوهشهای علمی خویش استوار می باشند در سوره فاطر آیه 35 در وصف دانشمندان چنین می خوانیم : انما یخشی اللّه من عباده العلما (تنها دانایانند که از خدا پروا دارند)، زیرا به راز هستی پی برده اند و مبدا و معاد راباور دارند.
قرآن، از این روی، بالاترین و والاترین مقام را برای دانش و دانشمندان قائل می باشد: یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات، (مومنان راستین، وپویندگان علم، پیوسته، نزد پروردگار، بر درجات آنان افزوده می شود) .[7]
چنین است که قرآن، دانشمندان را در ردیف فرشتگان مقرب، از شهادت دهندگان به توحید ذات جلال و جمال گرفته است : شهد اللّه انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم ... .[8]
-------------------------------------------------------------------------------
[1] . محمد / 24
[2] . حج / 26
[3] . یونس /35
[4] . عنکبوت/ 430
[5] . آل عمران / 7
[6] . سبا/ 6
[7] . مجادله /11
[8] . آل عمران / 18
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
هدف نهایی از آفرینش انسان چیست؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:39 عصر  

هدف نهایی از آفرینش انسان چیست؟

با سلام خدمت شما وآرزوی توفیقات الهی
این پرسش، سابقه دیرینه ای دارد و مانند برخی از مسائل فلسفی، برای همگان مطرح است. غالب انسان ها مایلند بفهمند که هدف خلقت خودشان و یا مجموعه انسان ها چیست؟ این پرسش برای افرادی به صورت یک عقده «لاینحل» در می آید که دایره هستی را به جهان ماده منحصر می نمایند و مرگ را پایان زندگی بشر می دانند و عالمی به نام «رستاخیز» و سرایی به عنوان «آخرت» را نمی پذیرند; امّا کسانی که زندگی مادّی را برای انسان، منزلی از منازل زندگی بشر می دانند و به دنبال این جهان به سرای دیگری معتقدند و این جهان را روزنه و پلی برای نیل به ابدیت می دانند، پاسخ به این پرسش، آسان است و بر فرض اگر هدف از آفرینش انسان را در این جهان نتوانند بدانند، هدف از خلقت را در جهان دیگر و در زندگی ابدی، جستوجو می کنند و می گویند: «هدف خلقت انسان، در این جهان، آماده کردن او برای یک زندگی ابدی و جاودانی است که خود، هدف و مطلوب نهایی است.» بعد از ذکر این مقدمه، به طور اجمال به بررسی هدفِ آفرینش می پردازیم: برای خلقت و آفرینش، دو هدف می توان تصور کرد: نخست: هدف متوسط; دوم: هدف نهایی و عالی با مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع)، روشن می شود که هدف متوسطِ خلقت، عبادت و بندگی خداست. این مطلب، در همه پدیده های عالم، ساری و جاری است. خداوند، درباره همه اشیای مادّی عالم می فرماید: «...وَ إِن مِّن شَیء إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...» (اسراء، 44) همه موجودات، تسبیح خدا می گویند; امّا شما تسبیح آنان را نمی فهمید.» و درباره انسان و جنّ نیز می فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ». (ذاریات، 56) آفرینش انسان و جنّ برای بندگی است. بنابراین، از دیدگاه وحی، همه هستی تسبیح گوی ذات اوست! امّا هدف عالی و نهایی، وصول به مبدأ هستی است; یعنی منتهی الیه سیر مخلوقات، اوست: «و أنّ إلی ربّک المنتهی». (النجم، 42) انتهای سیر انسان به سوی پروردگار است: «إنّ إلی ربّک الرجعی». (علق، 8) بازگشت همگان به سوی خداست: «إنّا للّه و إنّا إلیه رجعون». (بقره، 156) همه این آیات، غایت سیر را روشن می کند. البته رسیدن به خدا، همان به کمال مطلق رسیدن مخلوقات است. هنگامی پدیده های هستی کمال آخِر خود را می یابند که به قرب الهی برسند. پس روشن شد هدف نهایی خلقت، به کمال رسیدن همه موجودات است. در این جا دو مطلب دیگر را نیز باید مورد توجه قرار داد: نخست این که خدای متعال، فیاض به تمام معناست و باران رحمت او همیشه بر بندگان می بارد و مانعی هم برای آن نمی توان تصور کرد; به دیگر سخن، مقتضی موجود و مانع مفقود است; پس باید خلق کند; چون لازمه ذات او خلاقیت و فیاض بودن است. دوم این که آیا خدا در آفرینش، ذی نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سود، به خلق بر می گردد; نه به خالق; یعنی خدا ذی نفع نیست; یا به عبارت دیگر، ناقص نیست که با این کار به کمال برسد; بلکه سود به مخلوق بر می گردد. من نکردم خلق تا سودی کنم *** بلکه تا بر بندگان جودی کنم به دیگر سخن: آفرینش، احسان و فیض از جانب خدا نسبت به مخلوقات است و چنین آفرینشی حُسن ذاتی دارد و قیام به انجام دادن فعلی که ذاتاً پسندیده است، جز این که خودِ فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد; بنابراین اگر کسی بپرسد: چرا خالق منّان، دست به چنین کار پسندیده با لذات زده است؟ در پاسخ باید گفت: خداوند که فیّاض علی الاطلاق است، (با توجه به این که می توانست موجودی را خلق کرده، به کمال برساند) اگر چنین نمی کرد، جای پرسش و ایراد بر او بود. ممکن است این پرسش نیز در ذهن انسان مطرح شود که مگر خداوند نیازمند پرستش بندگان است؟ در پاسخ می گوییم: همان طور که می دانید، هدف از فعل، در خداوند متعال و انسان ها متفاوت است. هدف در افعال انسان عبارت است از فایده ای که هنگام فعل، انسان در نظر می گیرد و برای رسیدن به آن تلاش می کند; یعنی هدف انسان از فعالیت هایش دفع کمبودها و نیازمندی های خودش می باشد; امّا درباره خداوند نمی توان گفت: هدف از فعل او تأمین نیازمندی ها و رفع نواقص از وجود او است; زیرا خدای متعال به چیزی نیاز ندارد تا برای تأمین آن کاری انجام دهد. او کمال مطلق است و هر کس هر چه دارد و هر بهره ای که از هستی داشته باشد، از او گرفته است و در ذات خود فاقد چیزی نیست تا با انجام دادن کاری کامل شود; بلکه هدف از افعال خداوند، تناسب با ذات الهی داشتن یا رفع نیاز بندگان است. عبادت هم جزو اهداف آفرینش است و از اهداف متوسط برای رسیدن به کمال نهایی و می باشد و فایده عبادت، تنها عاید بنده می شود و او را پرورش داده، از نقص به کمال می برد و در عبادتِ بنده هیچ فایده ای برای خداوند متصور نیست. بنابراین، همان طور که اشاره شد، هدف نهایی از آفرینش انسان، تکامل و وصول به رحمت الهی است و افرادی می توانند از این رحمت و فیض الهی استفاده کنند که به نهایت درجه تکامل رسیده باشند; از این رو، اثر تکامل، آرامش در سایه سار رحمت الهی است: «وَ لاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَ لِکَ خَلَقَهُمْ*(هود، 118 و 119) آنان همواره در اختلافند; مگر آن چه پروردگارت رحم کند و برای همین رحمت آنان را آفرید.» که این باعث ورود به بهشت و زندگی جاودان داشتن در آن جا می شود. چنان که مولای متقیان می فرماید: «بی گمان، خدای سبحان دنیا را مقدمه ای برای زندگی پس از آن قرار داده است و آن را برای مردم، بوته آزمونی شمرده است تا هر آن که را نیکوکارتر است، باز شناسد. این است که ما برای دنیا آفریده نشده ایم و مأموریت مان تلاش در جهت آن نیست; بلکه برای آزمایش در دنیا نهاده شده ایم». در پایان، مناسب است به «هدف نهایی» در کارهای انسان نیز اشاره ای کنیم: از ویژگی های هدف نهایی این است که هر چه باشد، چون و چرا نمی پذیرد; توضیح این که: اگر از دانش آموزی بپرسیم: برای چه درس می خوانی؟ می گوید: برای این که به دانشگاه راه یابم. باز اگر پرسش کنیم: دانشگاه را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که دکتر یا مهندس شوم. می گوییم: مدرک برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که فعالیت مثبتی انجام دهم و درآمد خوبی داشته باشم. باز اگر بپرسیم: درآمد خوب را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که زندگی آبرومند و مرفهی داشته باشم. سرانجام می پرسیم: زندگی مرفه و آبرومند برای چه می خواهی؟ در این جا می بینیم، لحن سخن او عوض می شود و می گوید: خوب برای این که زندگی مرفه و آبرومندی داشته باشم; یعنی همان پاسخ سابق را تکرار می کند و این پاسخ نهایی او به شمار می رود. دلیل آن هم این است که او همواره بر پاسخ پایانی خویش تأکید خواهد کرد. در این جا هم وقتی گفته می شود: هدف از آفرینش چیست؟ می گوییم: برای تکامل انسان و دریافت رحمت خدا. اگر پرسیده شود: تکامل و قرب پروردگار برای چه منظوری است؟ می گوییم: برای قرب به پروردگار! یعنی این هدف نهایی است و همه چیز را برای تکامل و قرب می خواهیم; امّا قرب و دریافتِ رحمت، ذاتاً ارزشمند است و ماورای آن خوبی دیگری نیست.
پاورقی:
1. منشور جاوید، آیت الله جعفر سبحانی، ج 9، ص 115 و 116
2: ترجمه المیزان، موسوی همدانی، ج 18، ص 612 ـ 614
3: معارف قرآن، آیة الله مصباح یزدی، 3ـ1، ص 155 ـ 179، مؤسسه در راه حق.
4. نهج البلاغه، نامه 55، ترجمه دشتی.
5 : تفسیر نمونه, ج 22، ص 393، دارالکتب الاسلامیة.
برادر گرامی! چنانچه باز هم در مورد سوالی که طرح نموده اید نیاز به توضیح بیشتر بود در کلوب مرکز ملی پاسخگویی در خدمتتان هستیم
http://www.cloob.com/clubname/pasokh
موفق باشید.
پاسخگوی قرآنی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   6   7      >
درباره وبلاگ

تا ظهور ...

یاس
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 13 بازدید
بازدید دیروز: 41 بازدید
بازدید کل: 1019928 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

نقد و بررسی آثار علی شریعتی [176]
احکام جهاد [99]
خطر روحانی نماها [182]
افشای یک جنایت در حق نسل سوخته [238]
توسعه اقتصادی جهانی = رواج فساد [141]
کد قرار دادن فایل فلش در وبلاگ [1490]
سیاست عاشورا [197]
سیاست جهان گرسنه [145]
راههای صهیونیسم برای سلطه بر جهان و محو اسلام [151]
فلش احادیث امام حسین (ع) [297]
فلش زیارت ناحیه مقدسه [232]
آپلود رایگان فایل [124]
مهدی فاطمه عج [158]
حوزه آن لاین [124]
فتوبلاگ تا ظهور [125]
[آرشیو(21)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
حدیث[129] . مناسبت روز[47] . پاسخ به سوالات[23] . آلبوم عکس[20] . پژوهش در قرآن[19] . نقد و بررسی آثار علی شریعتی[13] . اخبار روز[9] . نقد و بررسی اشعار مولوی[5] .
نوشته های پیشین

امام حسین (ع)
حدیث
مناسبت ملی
آلبوم عکس
عمومی
پاسخ به سوالات
امام مهدی (عج)
معصومین
حضرت فاطمه (س)
اخلاق اسلامی
پژوهش در قرآن
امام علی (ع)
حضرت محمد (ص)
دفاع مقدس
حضرت معصومه (س)
امام صادق (ع)
حجاب
زبان عربی
مساجد و نماز جمعه
ماه رمضان
ولایت فقیه
امام حسن مجتبی (ع)
امام رضا (ع)
حج
روز قدس
اخبار کانون رهپویان وصال
نقد و بررسی آثار علی شریعتی
آرشیو
لوگوی وبلاگ من

تا ظهور ...
لینک دوستان من

یاوران مهدی (عج)
آلبوم تصاویر من
اعجاز علمی در قران وحدیث
همبستگی وبلاگنویسان مسلمان
ویژه نامه محرم سایت تبیان
ویژه نامه محرم سایت اعتقادات
ویژه نامه محرم سایت لبیک
ویژه نامه محرم سایت بلاغ
ویژه نامه محرم کانون وبلاگنویسان مذهبی
مرکز نشر اعتقادات
ویژه نامه محرم سایت معروف یاران
ویژه نامه محرم سایت غدیر
دانشنامه امام خمینی
پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی
وصیت نامه امام خمینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سیر خلقت نورانى حضرت زهرا(س)
معنی لغوی فاطمه
پیرامون اسامى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه
فاطمه‏ى زهراء علیهاالسلام ریشه‏ى شجره‏ى طیبه‏ى نبوت است
نام‏گذارى زهرا علیهالسلام
[عناوین آرشیوشده]