نزد ابلیس، مرگ هیچ یک از مؤمنان، ازمرگ فقیه محبوب تر نیست . [امام صادق علیه السلام]
تا ظهور ...
مرگ، گذرگاهی به سرای دیگر
جمعه 87 تیر 21 , ساعت 9:54 عصر  

مرگ، گذرگاهی[1] به سرای دیگر

حیات دنیوی انسان با مرگ پایان یافته و به سرای دیگری قدم می‎گذارد. مسئله مرگ از جنبه تربیتی اهمیت ویژه‎ای دارد و در قرآن کریم، احادیث دینی از جهات گوناگون مورد توجه قرار گرفته و درباره آن مطالبی بیان گردیده است: در این فصل برخی از آنها را یادآور می‎شویم:
1. تقدیر حتمی و عمومی
قرآن کریم مرگ را تقدیر الهی دانسته و می‎فرماید:
«نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ».
[2]
نیز درباره حتمیت و عمومیت آن می‎فرماید:
1. «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ».
[3]
2. «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ».
[4]
3. «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ».
[5]
هم‎چنین امام علی ـ علیه السلام ـ درباره عمومیت مرگ فرموده است: «وَ لَوْ اَنَّ اَحَداً یَجِدُ إلی البَقَاء سُلَّمَاً اَوْ لِدَفْعِ الْمُوتِ سَبیلاً، لَکانَ ذَلِکَ سُلِیمَان بن داود ـ علیه السلام ـ الذی سُخَّر لَهُ مُلْکَ الْجِنَ و الانْس».
[6]
2. دوستی خدا و آرزوی مرگ
قرآن در رد ادعای قوم یهود که خود را اولیای خاص خدا دانسته، و کسی جز یهود را شایسته حیات سعادتمندانه اخروی و ورود به بهشت نمی‎دانستند،
[7] می‎فرماید:
«قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَهُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَهً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».
[8]
نیز می‎فرماید:
«قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ».
[9]
بدیهی است فردی که به حیات جاودانه اخروی و نعمت‎ها و پاداشهای عظیم آن معتقد بوده، و با عمل به فرامین الهی خود را شایسته دریافت آن پاداش‎ها می‎داند و لطف و رحمت بیکران خداوندی را نیز باور دارد، مشتاقانه در انتظار فرا رسیدن مرگ می‎باشد و با گشاده‎رویی از آن استقبال می‎کند، چنان‎که در حالات اولیای الهی مطالب شنیدنی بسیاری در این‎باره نقل شده است: از جمله در روایت است که امام علی ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: «و الله لابن ابیطالب آنس بالموت مِنْ الطِفل بِتَدی امه».
[10]
نیز روایت شده است که حمزه سید الشهدا ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در دوران جوانی و قبل از اسلام در جنگ‎ها زره بر تن می‎پوشید، ولی پس از اسلام بدون پوشیدن زره به میدان جنگ می‎رفت: علت آن را پرسیدند،‌ در پاسخ فرمود: من قبلاً وداع از این جهان را مرگ و فنا می‎دانستم، ولی اینک در پرتو آیین محمدی ـ صلّی الله علیه و آله ـ خود را در برابر این حیات فانی زبون و ناتوان می‎بینم، ‌و وداع از آن را دریچه‎ای به سوی رحمت بیکران الهی می‎دانم.
و نیز روایت شده است که روز عاشورا، حبیب بن مظاهر ـ رضوان الله تعالی علیه ـ را خندان دیدند، علت را از او پرسیدند: پاسخ داد: امروز مناسب‎ترین روز شادمانی است، زیرا طولی نمی‎کشد که پس از شهادت در کنار حورالعین خواهیم بود.
[11]
در این‎جا این سؤال مطرح می‎شود که چرا در برخی از روایات از آرزو کردن مرگ نهی شده است؟ چنان‎که از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده که فرمود: «مبادا فردی از شما به خاطر مشکلی که بر او وارد می‎شود، آرزوی مرگ نماید، بلکه از خدا بخواهد تا وقتی زندگی برای او منشأ خیر است، او را زنده بدارد».
[12]
پاسخ این است که ـ همان‎گونه که از حدیث فوق به دست می‎آید ـ در صورتی که آرزوی مرگ به خاطر بی‎تابی در برابر ناگواری‎ها باشد مذموم می‎باشد، زیرا در برابر ناملایمات باید صبر و استقامت نمود و از خداوند استمداد جست.
[13]
در این‎باره روایات بسیار نقل شده است که این گنجایش نقل آن‎ها را ندارد.
[14]

3. علل نگرانی از مرگ

یکی از عوامل نگرانی از مرگ که می‎توان آن را یک عامل طبیعی دانست، مفارقت و جدایی انسان از وابستگان و دوستان است.
یکی دیگر از عوامل نگرانی مرگ برای کسانی که به حیات اخروی عقیده ندارند، این است که آنان چون مرگ را نشانه پایان حیات می‎دانند، از این‎رو آن را امری ناخوشایند می‎دانند؛ زیرا انسان به حیات همیشگی تمایل فطری دارد، و لذا هر چه را که با این تمایل ناسازگاری دارد، را نمی‎پسندد.
عامل سوم که برای گناه‎کارانی که به حیات پس از مرگ و کیفرهای اخروی گناهان عقیده دارند، مطرح است، این است که چون آینده خود را توأم با رنج و سختی می‎دانند، لذا از مرگ وحشت دارند.
و سرانجام دلبستگی زیاد به مظاهر حیات دنیوی، عامل دیگری برای وحشت و نگرانی از مرگ می‎باشد.
اینک نمونه‎هایی از آیات و روایات را در این‎باره یادآور می‎شویم.
قرآن کریم با اشاره به حالت اغماء و بی‎احساسی انسان در لحظه مرگ، یادآور می‎شود که انسان طبیعتاً از آن گریزان است، ‌چنان‎که می‎فرماید:
«وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ».
[15]
هم‎چنین قرآن کریم در نکوهش قوم یهود می‎فرماید:
«وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ».
[16]
نیز علی ـ علیه السلام ـ می‎فرماید:
«وَ لَا تَکُن مِمَّنْ یَکْرَهُ المُوتَ لِکَثْرَهِ ذُنُوبِه».
[17]
هم‎چنین شخصی به امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ گفت: چرا ما مرگ را ناخوشایند داشته و آن را دوست نداریم؟ امام ـ علیه السلام ـ فرمود: چون شما آخرت خود را ویران، و دنیای خود را آباد نموده‎اید، بدین جهت دوست ندارید که از آبادی به ویرانه منتقل گردید:
«اِنَّکَمْ اَخْرَبْتُمْ آخِرَتکُم وَ عَمَّرْتُم دُنْیاکُم، فَأنْتُم تَکْرِهُونَ النَقْلَهَ مِنَ الْعُمْرانِ إلَی الخَرابِ».
[18]
نیز فردی نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و گفت: چرا من مرگ را دوست ندارم؟
پیامبر فرمود: آیا ثروت داری: «الک مأل؟»
مرد گفت: آری.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: چیزی از آن را برای آخرت خود تدارک نموده‎ای: «فَقَدَّ مْتَهُ؟»
مرد گفت: خیر.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: به همین جهت از مرگ بیزاری: «فمِن ثمَّ لا تُحِبُّ الْمُوْتَ».
[19]

4. موت یا توفی

در قرآن کریم در رابطه با مرگ دو واژه به کار رفته است: یکی، واژه موت؛ و دیگری، واژه «تَوَفّی». واژه موت به معنای فقدان حیات و آثار آن است. بنابراین، همان‎گونه که حیات دارای مراتب و یا مصادیق گوناگون است، موت نیز مصادیق مختلف دارد:
1. مرگ نباتی: از کار افتادن قوه نباتیه و آثار آن چون رشد و نمو.
2. مرگ حیوانی: از کار افتادن قوای حیوانی و آثار آن، چون اراده و ادراک حسی،‌ وهمی و خیالی.
3. مرگ انسانی: عدم ترتب آثار قوه عقلانی.
[20]
بر این اساس، هر گاه فرد یا جامعه‎ای فاقد صفات و ارزش‎های عقلانی باشد، فاقد حیات انسانی بوده و مرده است، چنان‎که علی ـ علیه السلام ـ می‎فرماید:
«فَالْمَوتُ فِی حَیاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، و الحَیاهُ فِی مَوتِکُم قَاهِرینَ».
[21]
نیز آن حضرت کسانی را که به هیچ وجه با منکرات مخالفت نمی‎کنند، «میتُ الاحیاء» (مرده در میان زندگان) دانسته است.
[22]
واژه «توفی» از ماده «وفی» به معنای گرفتن چیزی است به وجه تمام و کمال.
از مجموع آیات قرآن در رابطه با مسئله مرگ به دست می‎آید که «موت» ناظر به بدن، و «توفی» مربوط به روح و نفس آدمی است، یعنی، به هنگام مرگ دستگاه بدن از حرکت باز ایستاده و فعالیت قوای بدنی متوقف می‎گردند (موت)، و روح و نفس انسان توسط فرشتگان خاص، جان‎ها به طور کامل گرفته شده و به حیات خود در نشأه دیگر ادامه می‎دهد (توفی).
همان‎گونه که علامه طباطبایی(ره) فرموده است: واژه «موت» در قرآن کریم هیچ‎گاه در مورد روح و نفس مجرد به کار نرفته است، و مقصود از کلمه نفس در آیه ـ کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوتِ
[23] ـ نفس مجرد از ماده، در مقابل بدن نیست؛ بلکه مراد شخص انسانی است؛ یعنی، هر فردی مرگ را خواهد چشید، چنان‎که در جای دیگر فرموده است:
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً».
[24]
ـ بنابراین، از دو آیه یاد شده در زیر، آیه نخست ناظر به مرگ بدن‎ها و آیه دوم ناظر به تَوفَّی ارواح است:
1. «وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ».
[25]
2. «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ».
[26]

5. گیرنده جان‎ها کیست؟

در برخی از آیات قرآن گرفتن جان‎ها فعل خداوند به شمار آمده است، چنان‎که می‎فرماید:
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها».
[27]
و در برخی دیگر به فرشتگان نسبت داده شده است:
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا».
[28]
و در برخی دیگر «ملک الموت» به عنوان گیرنده جان‎ها شناخته شده است:
«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ».
[29]
ـ برخی از سطحی نظرآن‎چه از درک حقیقت این آیات عاجز مانده‎اند، گمان کرده‎اند که این آیات متناقض می‎باشند، با این پندار که چگونه ممکن است فعل واحد (گرفتن جان انسان) به سه فاعل مختلف، استناد داده شود.
[30]
پاسخ این اشکال این‎که استناد فعل واحد به فاعل‎های مختلف در صورتی محال است که به صورت عرضی باشد، نه طولی، و حال آن‎که استناد قبض ارواح به خداوند، ملک الموت و فرشتگان دیگر در این‎جا، به صورت طولی است، مانند استناد نوشتن به قلم، دست و خود نویسنده.

منبع :

اندیشه قم

http://www.andisheqom.com/ 

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
قیام مسجدگوهرشاد
جمعه 87 تیر 21 , ساعت 5:17 عصر  

73 سال پیش درچنین روزی - 21 تیرماه سال 1314 هجری شمسی :

قیام امت مسلمانان ایران معروف به قیام مسجد گوهر شاد بوقوع پیوست .

مردم مسلمان و مبارز ایران که پیشاپیش آنان روحانیون مبارز و متعحد قرار داشتند علیه ظلم رضا خانی و تهاجم فرهنگی غرب بپا خاستند .آنان با طرح های استعماری رضا خان آشکارا مخالفت ورزیدند ودر مقابل او ایستادگی کردند.این قیام در مسجد گوهر شاد مشهد به نقطه اوج خود رسید و رژیم رضا خان برای سرکوبی آن اقدام به ضرب و شتم ،و کشتار مردم در این مکان مقدس کرد .گفتنی است عده زیادی از روحانیون ؛ وعاظ؛ ومدرسان حوزه مشهد که در این قیام مشارکت داشتند بازداشت شدند و مدتی را در زندان بسر بردند

------------------------------------

 قیام مسجد گوهرشاد

 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

رضا شاه پس از دعوت آتاتورک در خرداد 1313 به ترکیه مسافرت نمود و در 16 خرداد همین سال مورد استقبال رسمی کمال پاشا ملقب به آتاتورک گردید و یکی از اهداف این سفر مذاکرات سیاسی بود!

رضا شاه در جریان این سفر از تأسیسات نظامی و اماکن مذهبی ترکیه دیدن نمود و در مراسم رژه ای که به افتخار ورود وی ترتیب یافته بود ، شاهد حضور همسان و یکسان دختران جوان دوشادوش مردان بود ، برگزاری مراسم و مهمانی افتخاری یکی از برنامه های این سفر بود که در یکی از این مهمانی ها آتاتورک در حضور شاه با زنی رقصید ، رضا شاه بعد از یک ماه و هشت روز از مرز ترکیه وارد ایران شد و در بازگشت در مورد این سفر گفت :

" ما رفته بودیم با یک مرد بزرگ ملاقات کنیم ، ما باید ملت خودمان را به همان درجات برسانیم که او ملت خود را رسانیده است . "

رضا شاه بعد از بازگشت به وطن ، به تأسی از غرب به اقداماتی دست زد از جمله اینکه همانند اروپایی ها دستور پوشیدن کلاه شاپو را صادر نمود – در قانون اتحاد لباس ، کلاه پهلوی ، کلاه رسمی بود و همه مردم ایران به جزء آنهایی که مشمول استثناهای آن قانون می شدند ملزم به سر گذاشتن آن بودند – وی در فکر تغییر کلاه بود که در اول فروردین ماه 1314 این دستور را صادر کرد ، ابتدا قرار بود کارمندان دولت ، این نوع کلاه را استعمال کنند و دولت بخشنامه ای در این زمینه صادر کرد و سپس افراد دیگر ملزم به سر نهادن این کلاه شدند .

به دلیل مخالفت برخی دولتمردان در استفاده از کلاه فرهنگی ، دولت ناچار شد که طی بخشنامه ای دیگر استعمال آن را برای مأمورین دولتی اجباری نماید و تأکید شده که کلیه مأمورین کلاه خود را تغییر دهند – کلاه پهلوی یک لبه بود ولی کلاه شاپو تمام لبه که به آن کلاه لبه دار نیز می گفتند این کلاه در غرب استعمال می شد و مردان وقتی به هم می رسیدند به احترام همدیگر ، کلاه را بر می داشتند .

به هر حال در پی صدور این بخشنامه ، کارمندان دولت چاره ای جز استفاده از آن را نداشتند ، اما در شمال شرقی ایران – مشهد – روند قضایا به گونه ای دیگر بود . آیت الله بدلا در خاطرات خود می گوید : " وقتی دستور تغییر کلاه و پهلوی به به کلاه فرهنگی از طرف دولت به استانداری خراسان رسید پاکروان برای اجرای آن مراتب را به کلیه ادارات و دوایر ابلاغ کرد ، وی معتقد به برخورد با مردم و کسانی بود که این امر را اجرا نکنند ، علاوه بر پاکروان به عنوان یک استاندار مقتدر و کینه جو و قدرت طلب که نماینده قشر جدید مدیران پرورده رضا شاهی ، وجود مرجع تقلیدی بی اعتنا به حکومت و به شدت مقید به اصول شرع ، و نیز وجود نایب التولیه ای پرنفوذ و محافظه کار وجود واعظی توانا چون بهلول موجب گردید که این شهر متفاوت از سایر نقاط باشد.

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
آیا چیزی به نام دروغ مصلحتی وجود داره یا خیر ؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:42 عصر  
به نام خدا و با سلام و احترام؛ دروغ در اسلام بلکه تمامی ادیان الهی حرام است و دروغ ها با همدیگر هیچ تفاوتی ندارد ؛زیرا همه آنها بر خلاف حقیقت هستند ؛ اما آن چیزی که دروغ را عمل زشت می کند ، آثار و تبعات ناپسند آن است که از جمله از بین رفتن اعتماد انسان ها ، بر هم خوردن نظم اجتماعی و اختلال در سیستم و نظام درست انسان ها است و... ، اما اگر حالت هایی فرض شود که فساد راست گویی بیش از فساد دروغ باشد ، مثلا با راست گفتن ، جان انسان بی گناهی به خطر افتد ، در این مورد به خاطر فساد بیشتر راست گویی ، دروغ نه تنها اشکال ندارد ، بلکه برای حفظ جان انسان بی گناه لازم است ؛ پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع انسان و مصلحت جامعه به آن وابسته است.حال در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی فرد بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این کار از جهت عنوان اوّلی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که مفسده دارد، قوی تر است، عقل حکم می کند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.
حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حکم می کند. به همین جهت گفته اند: دروغ مصلحت آمیز بِه زِ راست فتنه انگیز.(1) بنابراین در مواردی که مصلحت دروغ گفتن بیشتر از مفسده آن باشد، دروغ حرام نیست. این گونه موارد، دروغ مصلحت‏آمیز نام گرفته است؛ از جمله موارد آن:
1- اصلاح بین مردم؛ امام صادق(ع) فرمود: "انّ اللَّه أحبّ الکذب فی الإصلاح... و أبغض الکذب فی غیر الاصلاح؛(2) خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد".
2- دفع شر ظالمان؛ امام صادق(علیه السلام) فرمود: "الکذب مذموم الاّ فی امرین: دفع شرالظلمه و اصلاح ذات البین؛ (3) دروغ بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند".
دوست عزیز چنانچه باز هم در مورد سوالی که طرح نموده اید نیاز به توضیح بیشتر بود در کلوب مرکز ملی پاسخگویی به آدرس: http://www.cloob.com/clubname/pasokh در خدمتتان هستیم همواره در پناه حق موفق باشید.
--------------------------------------------------------------------------
1. اقتباس از کتاب فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، ص 184 - 194
2. میزان الحکمة، عنوان 3466، حدیث 174745.
3. همان، حدیث 17476
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
امام غایب و پنهان چه فایدهای دارد؟
پنج شنبه 87 تیر 20 , ساعت 1:40 عصر  

امیدبخش ناامیدان

انتظار

وجود امام معصوم‏علیه‏السلام سر چشمه فایده‏ها وبرکات فراوانى است که به حضور او اختصاص ندارد. از جمله مى‏توان دو فایده زیر را برشمرد:

  • الف) با دلایل فراوانى ثابت شده که امام‏علیه‏السلام فردِ کامل انسانیت و حلقه اتصال عالم ظاهر و باطن است. اگر امام نباشد، رشته عالم ماده و معنا گسسته مى‏گردد. قلب پاک امام معصوم‏علیه‏السلام تجلى گاه انوار الهى است. عنایت‌هاى غیبى در آغاز بر آیینه قلب ملکوتى امام مى‏تابد و به واسطه او به سایر موجودات مى‏رسد؛ به عبارت دیگر، حجت الهى در زمین، واسطه در گرفتن و رساندن عنایت‏ها و برکت‏هایى است که دیگران استعداد و زمینه دریافت مستقیم و بى‌واسطه‏ آن را ندارند. امام‏علیه‏السلام روح آفرینش و جان جهان شمرده مى‏شود و ارتباط و انسجام اجزا و اعضاى نظام هستى به وجودِ او وابسته است. اگر امام‏علیه‏السلام نباشد، خداوند - چنان که شایسته است - شناخته و عبادت نمى‏گردد و روشن است که در وجود این آثار بین حضور و غیبت امام‏علیه‏السلام تفاوتى نیست.

وظیفه امام‏علیه‏السلام تنها بیان ظاهرى معارف و راهنمایى صورى مردم نیست. امام ولایت و رهبرى باطنى اعمال را نیز بر عهده دارد و حیات معنوى مردم را تنظیم مى‌کند و حقایق اعمال آنان را به سوى خدا حرکت و جهت مى‏دهد. بدیهى است که حضور و غیبت جسمانى امام‏علیه‏السلام در این مورد تأثیرى ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم احاطه و اتصال دارد. وجود امام همواره لازم است، هرچند هنگام ظهور و اصلاح جهانى‌اش نرسیده باشد.

انسان در زندگى، حیاتى باطنى و معنوى دارد که از اعمالش سرچشمه مى‏گیرد و سعادت و شقاوت ابدى‌اش به طور کامل به آن بستگى دارد. از طرف دیگر، پیامبران و امامان‏علیه‏السلام خود نیز به دینى که مردم را به آن راهنمایى مى‏کنند و رهبرى آن را بر عهده دارند، عمل مى‏کنند و از همان حیات باطنى که مردم را به سوى آن حرکت مى‏دهند، برخوردارند؛ زیرا خداوند تا کسى را هدایت نکند، هدایت دیگران را به او نمى‏سپارد. در نتیجه امام‏علیه‏السلام علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهرى داراى نوعى هدایت و جاذبه معنوى است و به وسیله حقیقت و نورانیت و باطن ذاتش در قلب‏هاى شایسته و آماده دخل و تصرف کرده، آن‏ها را به سوى کمال و هدف آفرینش جذب مى‏کند.

  • ب) اصل وجود امام ‏علیه‏السلام مایه دلگرمى و قوت قلب بندگان خدا و رهروان راه هدایت و سعادت است. وجودِ امام زنده‏اى که پناهگاه مردم و پشتیبان و حافظ دین و شریعت به شمار مى‌آید، نیرو بخش دل‌هاى مؤمن و سدى در برابر هجوم اهریمن نومیدى بر روح پاکان است. ایمان به مهدى غایب علیه‌السلام و انتظار فرج و ظهورش، مایه امیدوارى دل‏هاى منتظر و بزرگ‏ترین اسباب موفقیت و پیشرفت در راه هدف است.

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
پیش بسوی هدف نهایی
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 9:55 عصر  

کمال

فلسفه خلقت انسان

«در بند آن‌ باش‌ که‌ من‌ کیم‌ و چه‌ جوهرم‌؟ و به‌ چه‌ آمدم‌ و به‌ کجا می‌روم‌؟ و اصل‌ من‌ از کجاست‌؟ و این‌ ساعت‌ در چه‌ام‌؟ و روی‌ به‌چه‌ دارم‌؟» سلسله مباحث (فلسفه خلقت انسان) درصدد پاسخ به این سوالات مهم است.

در مباحث به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدیم‌ که‌ هدف‌ آفرینش‌ انسان ‌به‌ خود انسان‌ بازمی‌گردد. ‌لازمه‌ فیض‌ بی‌پایان ‌خداوندی‌، خلقت‌ موجودات‌ و جهان‌ آفرینش‌ بوده‌است‌.

دو دلیل‌ برای‌ اثبات‌ این‌موضوع‌ می‌توان‌ ارایه‌ داد.

1. دستگاه‌ آفرینش‌، موجودات‌ را به‌ سوی‌ کمال‌ می‌کشاند (هدایت ‌تکوینی‌).

2. بعثت‌ انبیاء (هدایت‌ تشریعی‌).

نگاهی‌ هر چند کوتاه‌ به‌ موجودات‌ جهان‌ هستی‌ نمایانگر این‌ است‌ که ‌همه‌ موجودات به‌ سوی‌ کمال‌ رهسپارند. دانه‌ گندم‌ یا هسته‌ میوه‌ای‌ که‌ در دل‌ خاک‌ نهفته‌ است‌، همواره‌ مراحلی‌ را طی‌ می‌کنند تا به‌ کمال‌ نهایی‌ خود، که‌ بوته ‌گندم‌ یا میوه‌ای‌ مطلوب‌ است‌، دست‌ یابند و همچنین‌ نطفه‌ای‌ که‌ در رحم ‌مادر بسته‌ می‌شود، از آغاز پیدایش‌ به‌ سوی‌ هدف‌ نهایی خود یعنی‌ انسان‌کامل‌ رهسپار است‌.

هدف‌ نهایی‌ خلقت‌ عالم و موجودات آن، انسان‌ است‌.

در اینجا به‌ چند نکته‌ مهم‌اشاره‌ می‌کنیم‌:

  • الف‌. برای‌ اینکه‌ بررسی‌ کنیم‌ که‌ منظور از سیر جهان‌ به‌ سوی‌ کمال‌چیست‌؟ یعنی‌ چگونه‌ عالم‌ طبیعت‌ به‌ سوی‌ کمال‌ سیر می‌کند، باید معنا و مفهوم‌ تکامل‌ را دریابیم‌؟

هر نوع‌ حرکتی‌، حرکت‌ تکاملی‌ است‌، چرا که‌ در هرگونه‌ حرکتی‌ استعدادها تبدیل‌ به‌ فعل‌ می‌شود. دانه‌ای‌ که‌ در دل‌ خاک‌ نهفته‌ و می‌رود تا به درختی‌ پر میوه‌ تبدیل می‌شود، هر لحظه‌ در حال‌ تکامل‌ است‌. سیبی‌ که‌ از زردی‌ به‌ سرخی‌ می‌رود در حال‌ تکامل‌ است‌، زیرا استعداد سرخی‌ که‌ در ابتدا داشته‌ به‌ فعلیت‌ می‌رسد. سلولی‌ که‌ تبدیل‌ به‌ انسان‌ می‌شود، حرکتش‌، حرکت‌ تکاملی‌ است‌. زیرا در ابتدا استعداد انسان‌ شدن‌ را داشته‌ است‌ و آن‌گاه‌ که‌ انسان‌ بالفعل‌ می‌شود قوه‌ها و استعدادهایش‌ را به‌ فعلیت‌ رسانده‌ است‌. حتی‌ حرکت‌ در مکان‌ نیز حرکت‌ تکاملی‌ است‌، زیرا جسمی‌ که‌ از یک‌ مکان‌ به‌ مکان‌ دیگر انتقال‌ پیدا می‌کند، در ابتدا دارای‌ توان‌ و قوه انتقال‌ بوده‌ است‌ که‌ با انتقال‌ پیدا کردن‌، این‌ قوه‌ تبدیل‌ به‌ فعل‌ شده‌ است‌. همچنین‌ حرکت‌ زمین‌ به‌ دور خود یا حرکت‌ آن‌ به‌ گرد خورشید، تکامل‌ است‌، زیرا که‌ زمین‌ استعداد و توان‌ حرکت‌ به‌ دور خورشید را دارد که ‌ وقتی‌ تحقق‌ پیدا کند، نمایانگر آن‌ است‌ که‌ قوه‌ و استعدادها تبدیل‌ به‌ فعل‌ شده‌ است‌.

  • ب‌. هر موجودی‌ دارای‌ استعدادی‌ است‌ که‌ بر اساس‌ آن‌ استعداد، کمال‌ پیدا می‌کند.

به‌ طور مثال‌، آن‌ استعدادی‌ که‌ گیاهان‌ دارند، هرگز غیرگیاهان‌ ندارند. هر موجودی‌ براساس‌ استعدادهایی‌ که‌ دارد، رو به‌ کمال‌ می‌رود. بنابراین‌، کمال‌ هر موجودی‌ را باید در رابطه‌ با استعدادهای‌ آن‌ موجود در نظر گرفت‌ و هیچ‌ گاه‌ نمی‌توان‌ یک‌ نوع‌ کمال‌ خاصی‌ را برای‌ همه‌ موجودات‌ در نظر گرفت‌.

  • ج‌. کمال‌ امری‌ نسبی‌ است‌.

صفتی‌ ممکن‌ است‌ برای‌ یک‌ شی‌ کمال‌ باشد، اما برای‌ شیئی‌ دیگر نقص‌. به‌ طور مثال‌، شیرینی‌ برای‌ میوه‌هایی‌ چون‌ سیب‌ و گلابی‌ کمال‌ است‌،اما برای‌ لیمو ترش‌ یا غوره‌ نقص‌ به‌ شمار می‌رود.

  • د. شرایط‌ محیطی‌ و عوامل‌ بیرونی‌ گاهی موجب‌ جلوگیری‌ از به‌ فعلیت‌ رسیدن‌ استعدادهای‌ درونی‌ موجودات‌ می‌شوند. مثلاً آب‌ و هوای‌ نامساعد و عدم‌ رسیدگی‌ به‌ گیاه‌ موجب‌ جلوگیری‌ از تحقق‌ یافتن‌ صفات‌ وجودی‌ گیاه ‌می‌شود.

هر موجودی‌ پس‌ از طی‌ کردن‌ تمام‌ مسیرهای‌ تکاملی‌ و پشت‌ سرگذاردن‌ قوه‌ها و فعل‌های‌ گوناگون‌ سرانجام‌ به‌ کمال‌ خود می‌رسد. به‌طور مثال‌ میوه‌ای‌ مثل‌ سیب‌ و پرتقال‌ که‌ در نخستین‌ مراحل‌ وجودی‌ خود دانه‌ هستند، مراحلی‌ را پشت‌ سر می‌گذارند تا به‌ کمال‌ خود، که ‌میوه‌هایی‌ دارای‌ طعم‌ و شکل‌ و خواص‌ ویژه‌ای‌ هستند، برسند.

  • ه . هدف‌ نهایی‌ خلقت‌، انسان‌ است‌.

هر یک‌ از موجودات‌ جهان دارای‌ هدفی است‌ که‌ از نخستین‌ روز پیدایش‌ خود به‌ سوی‌ آن‌هدف‌ در حرکت‌ هستند. دانه‌ گیاهی‌ که‌ در دل‌ خاک‌ نهفته‌است‌ در حال‌ حرکت‌ است‌ تا پس‌ از عبور از مراحلی‌ به‌ فعلیت‌ رسیده‌ و به‌طور مثال‌ تبدیل‌ به‌ میوه‌ای‌ شود. یا تخم‌ مرغی‌ که‌ در زیر مرغ‌ قرار گرفته‌است‌ آماده‌ برای‌ جوجه‌ شدن‌ است‌ تا از آنجا نیز مراحلی‌ را طی‌ کرده‌ و تبدیل‌ به‌ مرغی‌ شود و ...

نگاهی‌ هر چند کوتاه‌ به‌ موجودات‌ جهان‌ هستی‌ نمایانگر این‌ است‌ که ‌همه‌ موجودات به‌ سوی‌ کمال‌ رهسپارند.

علاوه‌ براین‌، هر یک‌ از این‌ موجودات‌ هدف‌ موجودات‌ دیگر می‌باشند، یعنی‌ به‌ این‌ علت‌ آفریده‌ شده‌اند تا موجودی‌ دیگر از آنها بهره‌مند شود. مثلاً گیاهان‌ به‌ این‌ علت‌ آفریده‌ شده‌اند تا حیوانات‌ و انسان‌ها از آن‌ بهره‌مند ‌شوند و یا حیوانات‌ نیز برای‌ این‌ آفریده‌ شده‌اند تا انسان‌ از آنها استفاده‌ کند.

«هُوَ الَّذی‌ خَلَق‌َ لَکُم‌ْ ما" فِی‌ الاَرْض‌ِ جَمیعاً ؛ او کسی‌است‌ که‌آنچه‌ در زمین‌است‌ برای‌ شما خلق‌کرد.» (بقره/‌29)

با در نظر گرفتن‌ آنچه‌ گفتیم‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ ما یک‌ کمال‌ مقدمی‌ و ابتدایی داریم‌ و یک‌ کمال‌ نهایی‌. کمال‌ موجودات‌ یک‌ کمال‌ ابتدایی‌ است‌ برای ‌کمال‌ انسان‌. حتی‌ در انسان‌ نیز یک‌ سلسله‌ کمالات‌ ابتدایی داریم‌ که‌ خود هدف‌ نهایی‌ نیستند. مثل‌ علم‌ و دانش‌ که‌ خود یک‌ نوع‌ کمالی‌ است‌ که‌ باید در جهت‌ رشد نهایی‌ انسان‌، که‌ همان‌ قرب‌ ربوبی‌ و نزدیک شدن به پروردگار است‌ به‌ کار گرفته‌ شود.


نصری، عبدالله، کتاب فلسفه خلقت انسان، با اندکی تصرف
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
بر اساس قرآن « عزت نفس » به چه معناست؟
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 9:40 عصر  

سوال : بر اساس قرآن « عزت نفس » به چه معناست؟

جواب : کرامت ذاتی

ولی آن " من " که تحت عنوان عزت نفس‏ ، قوت نفس ، کرامت نفس ، شرافت نفس ، حریت نفس از او یاد شده ، دیگر من و ما در او وجود ندارد ، او همان جوهر قدسی الهی است که در هر کسی هست و لزومی ندارد که کسی آن را به کسی درس بدهد ، هر کسی اگر به‏ باطن ذات خود مراجعه کند می‏بیند یک سلسله صفات با او متناسب است و جور می‏آید

 صفحه 223کتاب تعلیم و تربیت در اسلام از استاد شهید مرتضی مطهری


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
سه گام برای بیعت باامام زمان(عج)
چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 9:17 عصر  

در مکتب تشیع دو مقوله دعا و زیارات وجود دارد که در دیگر مکاتب وجود ندارد و یا بسیار کم‌رنگ می‌باشد. دعا و زیارات نقش بسزایی در رشد و تعالی انسان دارند که به این نعمت عظیم در مکتب تشیع توجه بسیار شده است. زیارات بسیاری، از سوی معصومین علیهم السلام به ما رسیده است که بدان وسیله ائمه اطهار زیارت می‌شوند که متن آنها بسیار غنی هستند. در این متون علاوه بر سلام و احترامی که به ایشان ابراز می‌نماییم به کسب معرفت نسبت به این بزرگواران می‌پردازیم. مثلاً جامعه کبیره که دنیای معرفت در باب اهل بیت علیهم السلام می‌باشد و سفارش بسیار شده که در حرم‌های مطهر ائمه اطهار علیهم السلام با این دعا ایشان را زیارت بنماییم. و حتی در مورد عظمت این زیارت از قول علامه امینی رحمة الله علیه ذکر شده که اگر کسی به زیارت جامعه کبیره اشراف داشته باشد بی‌سواد نیست. یعنی نسبت به دین و ائمه اطهار معرفت دارد. نتیجه این که زیارات، نقش بسیار مهمی در کسب معرفت و بالندگی انسان دارد .

شایان ذکر است که امام زمان روحی له الفداه نیز از این مقوله مستثنی نیستند. درست است که ایشان در غیبت به سر می‌برند اما دلیل نمی‌شود که ما با ایشان ارتباط برقرار نکنیم. یکی از راه‌های ارتباط با ایشان خواندن ادعیه و زیاراتی است که در مورد وجود مقدس ایشان سفارش شده است . البته نباید تنها به ظاهر الفاظ اکتفا کنیم خصوصا اگر به زبان عربی آشنایی نداشته باشیم باید به معانی آن توجه کرده و به عمق الفاظ پی ببریم؛ تا بدانیم چه می‌خوانیم و چه می‌گوییم.

یکی از زیارات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با این الفاظ آغاز می‌شود: "اللّهمَ بَلِّغ مَولایَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلواتُ اللهِ عَلَیه ..."(1) که سفارش شده هر روز صبح با این زیارت حضرت را یاد کنیم .

در فرازی از این زیارت می‌خوانیم: "اللّهمَ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی هذا الیَومِ وَ فِی کُلِّ یَومٍ، ‌عَهداً و عَقداً و بَیعَةً فی رَقَبَتی"؛‌ خدایا من باز تجدید می‌کنم عهد و عقد و بیعتی را که از آن حضرت بر گردن جان من است.

در این فراز سه لفظ عهد، عقد و بیعت ذکر شده است که در نگاه اول به ذهن می‌رسد که هر سه لفظ یک معنا دارند. برای درک بهتر این مفاهیم،‌ معانی آنها را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

عهد: معنای لغوی عهد یعنی شناسایی امری و پیمان بستن. پس در وهله اول باید امام و وظایفمان را نسبت به ایشان شناسایی کنیم و پیمان ببندیم.

عقد: معنای لغوی عقد استوار کردن پیمان و گره بستن آن است. یعنی پس از این که مرحله عهد یعنی شناخت را طی نمودیم و پیمان بستیم باید نسبت به آن پیمان استوار باشیم و محکم گره بزنیم.

بیعت: معنای لغوی بیعت، پیمان دوستی بستن و پیروی و اطاعت می‌باشد.  (2)

پس باید سه گام برای بیعت با امام زمان علیه السلام برداریم:

عهد: پیمان اولیه (پس از شناخت و آگاهی)

عقد: محکم کردن این پیمان (انجام رفتارهای لازم و شایسته)

بیعت: پذیرش اطاعت و فرمانبرداری خالصانه (مرتبه‌ی اخلاص و پیروی خالصانه)

التماس دعای فرج


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
تأملی در دعای ماه رجب
سه شنبه 87 تیر 18 , ساعت 10:48 عصر  

 شخصی به نام سجاد، خدمت پیشوای ششم، حضرت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: برای ماه رجب به من دعایی یاد بدهید که خداوند متعال مرا به آن نفع ببخشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: این دعا را هر روز از ماه رجب بعد از نمازهای یومیه بخوان:

دعا

" یا من ارجوه لکل خیر. و آمن سخطه عند کل شر. یا من یعطی الکثیر بالقلیل، یا من یعطی من سئله. یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمه. اعطنی بمسئلتی ایاک جمیع خیرالدنیا و جمیع خیرالاخره واصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شرالدنیا و شرالاخرة. فانه غیر منقوص ما اعطیت. و زدنی من فضلک یا کریم، یا ذالجلال و الاکرام یا ذالنعماء والجود یا ذا المن و الطول، حرم شیبتی علی النار."

برحمتک یا ارحم الراحمین

 شرح دعا

* یا من ارجوه لکل خیر: ای کسی که در هر امر خیری به تو امید دارم.

انسان موجودی است که با امید و انگیزه و هدف زنده است و انسان آگاه سعی می کند امور خود را به خدا متصل نماید. بالاخص آن که امور آدمی؛ خیرات و خوبی ها هم باشند. مانند این که اگر چیز خیری در دنیا نصیب ما می شود، آن را از خدا بدانیم و بگوییم (هذا من فضل ربی) و اگر مصیبت و گرفتاری هم پیش می آید، صبر و مقاومت داشته و از خدا طلب یاری و رفع مشکل نماییم " الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون." ( بقره/ 156)

اگر دقت کنیم می بینیم که بسیاری از آیات قرآن کریم نیز محتوای امید دهنده، انگیزشی و تشویق کننده دارند. به طور نمونه در آیات گوناگون در قبال انجام عمل نیک و پرهیز از گناهان، بهشت و نعمت های جاوید و فرح بخش به ما عطا می کنند (ان الذین آمنوا و عملواالصالحات … اولئک لهم جنات عدن تجری من تحتهم الانهار … (کهف / 30- 31)

بنابراین گره زدن تمامی امور خیر و نیک  به لطف و مشیت خداوند (توکل) و درخواست مساعدت و کمک از او، ویژگی بزرگی است که بزرگان به آن توجه و عنایت دارند.

در دعا آمده ( لکل خیر) و نگفته یک خیر یا دو خیرات بلکه تمام امور خیر، و این مطلب قابل تأملی است. در واقع دل سپرده کسی است که نگذارد نقطه اتصال به منبع فیض  دچار انفصال شود.

به عبارت دیگر دل سپرده به درگاه ذات اقدس الهی همواره اینگونه بر لب دارد که:

"حیاتی و مماتی لله رب العالمین؛ تمامی زندگی و مرگ من برای خدای هر دو جهان است."ادامه مطلب...

نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
شما پیرو کدام فرهنگید؟؟
جمعه 87 تیر 14 , ساعت 10:37 عصر  

 

و

حجاب

یا...

و

 بی حجاب

و

؟؟؟؟؟


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
شما قضاوت کنید؟
جمعه 87 تیر 14 , ساعت 10:18 عصر  


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

تا ظهور ...

یاس
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 84 بازدید
بازدید دیروز: 135 بازدید
بازدید کل: 1019603 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

نقد و بررسی آثار علی شریعتی [176]
احکام جهاد [99]
خطر روحانی نماها [182]
افشای یک جنایت در حق نسل سوخته [238]
توسعه اقتصادی جهانی = رواج فساد [141]
کد قرار دادن فایل فلش در وبلاگ [1490]
سیاست عاشورا [197]
سیاست جهان گرسنه [145]
راههای صهیونیسم برای سلطه بر جهان و محو اسلام [151]
فلش احادیث امام حسین (ع) [297]
فلش زیارت ناحیه مقدسه [232]
آپلود رایگان فایل [124]
مهدی فاطمه عج [158]
حوزه آن لاین [124]
فتوبلاگ تا ظهور [125]
[آرشیو(21)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
حدیث[129] . مناسبت روز[47] . پاسخ به سوالات[23] . آلبوم عکس[20] . پژوهش در قرآن[19] . نقد و بررسی آثار علی شریعتی[13] . اخبار روز[9] . نقد و بررسی اشعار مولوی[5] .
نوشته های پیشین

امام حسین (ع)
حدیث
مناسبت ملی
آلبوم عکس
عمومی
پاسخ به سوالات
امام مهدی (عج)
معصومین
حضرت فاطمه (س)
اخلاق اسلامی
پژوهش در قرآن
امام علی (ع)
حضرت محمد (ص)
دفاع مقدس
حضرت معصومه (س)
امام صادق (ع)
حجاب
زبان عربی
مساجد و نماز جمعه
ماه رمضان
ولایت فقیه
امام حسن مجتبی (ع)
امام رضا (ع)
حج
روز قدس
اخبار کانون رهپویان وصال
نقد و بررسی آثار علی شریعتی
آرشیو
لوگوی وبلاگ من

تا ظهور ...
لینک دوستان من

یاوران مهدی (عج)
آلبوم تصاویر من
اعجاز علمی در قران وحدیث
همبستگی وبلاگنویسان مسلمان
ویژه نامه محرم سایت تبیان
ویژه نامه محرم سایت اعتقادات
ویژه نامه محرم سایت لبیک
ویژه نامه محرم سایت بلاغ
ویژه نامه محرم کانون وبلاگنویسان مذهبی
مرکز نشر اعتقادات
ویژه نامه محرم سایت معروف یاران
ویژه نامه محرم سایت غدیر
دانشنامه امام خمینی
پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی
وصیت نامه امام خمینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سیر خلقت نورانى حضرت زهرا(س)
معنی لغوی فاطمه
پیرامون اسامى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه
فاطمه‏ى زهراء علیهاالسلام ریشه‏ى شجره‏ى طیبه‏ى نبوت است
نام‏گذارى زهرا علیهالسلام
[عناوین آرشیوشده]