11) آیا باور می کنند « مولوی » به اندازه یک صدم ستایش و تعریفی که از شمس تبریزی کرده است درباره چهره های درخشان اهل بیت (ع) و وسائط فیض الهی چون : امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) به زبان نیاورده اند؟
12) آیا باور می کنند در میان آن همه اشعار (حدود بیست و شش هزار بیت) که از همه چیز و هر کس نام برده و از داستانهای کلیله و دمنه تا قصه های عامیانه در آن یافت می شود جایی برای معارف و احادیث اهل بیت وجود ندارد؟
13) آیا باور می کنند « مولوی » حتی برای فرد شناخته شده و رسوایی چون (معاویه) کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، رندانه به صورت یک کرامت جلوه می دهد؟
14) آیا باور می کنند که مولوی شریعت را نفی کرده؟
مولوی در مقدمه دفتر 5 مثنوی می گوید :
شریعت همچو شمع است ره می نماید و بی آنکه شمع بدست آوری راه رفته نشود چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود آن حقیقت است وجهت این است که گفته اند (که گفته ؟ معلوم نیست )
لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع (یعنی وقتی حقایق ظاهر شد احکام (شریعت )باطل می شود )
بدین ترتیب مولوی کتاب خود را در کنار کتابهای آسمانی می نشاند و آن را « قرآن وار » از خطا و لغزش منزه می داند...
مولوی در حالی ادعای همسانی با قرآن و مثنوی می کند که کتاب او مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده، ستایش و تقدیس صحابه معلوم الحال و اخبار و تاریخ دروغ و مناقب و فضائل سران صوفیه و افکار آنان است. (نشریه مذهبی نور/سیر و سلوک4/به نقل از کتاب نقدی بر مثنوی مرحوم مصلایی و مدرسی/ص27 تا 29 و ص 15 تا 17)
مولوی حتی در جایی به توصیف عمربن خطاب ومعصوم خواندن او می پردازد.(مثنوی/دفتر اول/ص104به بعد)
مولوی حتی عمربن خطاب را امیرالمومنین دانسته(مثنوی معنوی/نسخه میرخوانی ص74 و همچنین نسخه وصال همان صفحه)
) آیا باور می کنند که مولوی حرکت امام حسین (علیه السلام) به کوفه را کورکورانه قلمداد کرده؟
وی می گوید :
کورکورانه مرو در کربلا تا نیافتی حسین اندر بلا
(مثنوی معنوی/دفترسوم/ص232)
10) آیا باور می کنند که مولوی، عزاداری بر سید الشهداء را رد کرده است و آن را سرزنش کرده؟ وی عزاداری بر سیدالشهدا راسرزنش کرده واز آن به عنوان غفلت و کم معرفتی یاد میکند و این ناشی از عدم تطابق مبانی مکتبی عرفانی وی با عزاداری سید الشهدا است. (نشریه مذهبی نور به نقل از مثنوی مطابق با نسخه تصحیح شده/رینولد نیکلسون/ص810-811)
این عقیده وی مخالف صریح با روایات حضرات معصومین علیهم السلام است چرا که ما روایات زیادی از اهل بیت عصمت وطهارت داریم مبنی بر امر به سوگواری بر مصائب سید الشهدا وهمچنین عزاداریها و عزاداری خود آنها بر امام حسین (ع).
آیا آنانکه به صورت سطحی به « مثنوی » علاقه می ورزند، باور می کنند :
8) آیا باور می کنند ستایش های اغراق آمیز و بی حدّ و حصر برخی مریدان، مثنوی را تا مرتبه سروش آسمانی و الهام ربانی و قرآ« پارسی بالا می برند و در برابر لغزش های اصولی آن، روش مسامحه و کوچک جلوه دادن را پیش می گیرند یا همرنگی نشان داده و تأیید می کنند؟
بویژه اینکه خود این اغراق گویی و بزرگ نمایی، توسط خود مولوی پایه گذاری شده و سپس توسط فرزندان و خلفا و مریدان وی دامن زده شده است؟
تعریف عصمت آمیز مولوی درباره مثنوی (در دیباچه مثنوی) به خوبی، نشان دهنده دیدگاه او نسبت به کتاب خود است. وی مثنوی را « اصول اصول اصول الدین و فقه الاکبر و شرع الله الازهر برهان الله الاظهر » یعنی « پایه پایه پایه دین، فقه برتر خدا، شریعت درخشان تر خدا و برهان روشن تر خدا » می خواند. البته اگر همین مقدار اکتفا شده بود شاید قابل توجیه بود ولی مولوی قدم را بالاتر می نهد و مدعی می شود که مثنوی « حق محض » است و هیچ سوی باطل در آن راه ندارد و آیه « لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه » و آیه « لایمسه إلاّ المطهرون » در وصف آن است.
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت دوم
4) وی مجالس رقص وسماع را وسیله تقرب به پیشگاه خداوند می داند و حتی سماع را برتر از نماز می داند : (عرفان حقیقی/ص160) و (شرح زندگی مولوی-ناصر نجمی/ص17)
افلاکی شاگرد مولوی در مناقب العارفین می نویسد :
روزی در حضور مولانا رباب می زدند و مولانا ذوق ها می کرد. از ناگاه عزیزی (یکی از مریدان) درآمد که نماز دیگر (اذان) می گویند. (مولوی) لحظه ای تن زد (صبر کرد) و فرمود : نی نی آن (اذان) نماز دیگر و این سماع نماز دیگر.هر دو داعیان حقّند. یکی (اذان و نماز) ظاهر را به خدمت می خواهد و این دیگر (سماع) باطن را به محبّت حق می خواند.
(احیاءعلوم الدین/ص406— مولاناجلال الدین/ص342)
در جایی دیگر ، در مقابل حدیث پیامبر اکرم (ص) که می فرمایند : « حبب الی من الدنیا النسا و الطیب و قره عینی الصلوه » ، مولوی می گوید : ما از این عالم سه چیز را اختیار کردیم : یکی سماع و یکی فقاع (آبجو) و یکی حمام.
(مناقب العارفین/ص406 و مولانا جلال الدین ص342)
فرزند خلف مولوی نیز می گوید : انبیا توجه و رویکرد به خدا را در قالب نماز به مردم می رساندند؛ اما اولیا (صوفیه) آن نماز حقیقی را به صورت سماع به عالمیان رساندند.
(ولدنامه/ص112 و مناقب العارفین/ص394)
مولوی می گوید :
پس غذای عاشقان باشد سماع که در او باشد خیال اجتماع
5) آیا باور می کنند مولوی غلو در شخصیت شمس تبریزی کرده و اورا خدای خود میداند و در بعضی تعبیراتش اورا مصداق « کن فیکون » و یا شمس را « سمیع وعلیم » میخواند.
وی می گوید : شمس من و خدای من نور من و هدای من
فاش بگویم این سخن شمس من و خدای من
(مثنوی معنوی/ص623)
6) آیا باور می کنند مولوی خود را هم عقیده همه فرقه ها دانسته. (یعنی یه چیزی شبیه به پلورالیسم دینی)
(کتاب عرفان حقیقی/ص159)
7) آیا باور می کنند مولوی قائل به جبر است یعنی تمام افعال ما از سوی خداوند صادر می شود. که این مخالف صریح با مبانی اسلام است.
(مثنوی معنوی/دفتراول/ص190)
منبع :سایت محاکمه
آیا آنانکه به صورت سطحی به « مثنوی » علاقه می ورزند، باور می کنند :
1) آیا باور می کنند مولوی حدیث افتراق را جعل و تحریف کرده ؛ مبنی بر اینکه پیامبر اکرم (ص) تنها گروه اهل نجات در بین امت های مسلمان را امت صحابه دانسته است. که این مطلب وی از یک روایت جعلی سرچشمه می گیرد.
وی می گوید : بهر این فرمود پیغمبر که من همچو کشتی ام زطوفان زمن
ما و اصحابیم چون کشتی نوح هرک دست اندر زند یا بد فتوح
(مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص652/چاپ امیر کبیر)
درصورتیکه این روایت جعل و تحریف شده است و صحیح آن اینست که :
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم):
سیأتی علی امّتی ما أتی علی بنی إسرائیل مثل بمثل و إنّهم تفرّقوا علی اثنتین و سبعین ملّة،و ستفرّق امّتی علی ثلاث و سبعین ملّة،تزید علیهم واحدة کلّها فی النّار غیر واحدة ،قیل:یا رسول الله، و ما تلک الواحدة ؟ قال: هو ما نحن علیه الیوم أنا و أهل بیتی.
(مناهل الابرار فی تلخیص بحار الانوار/ج6/ص228) و (معانی الاخبار/ص323)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
روزگاری بر امّت من می رسد که همانند قوم بنی اسرئیل که به 73 فرقه و ملّت تبدیل شدند امّت من هم به 73 ملّت و فرقه تبدیل می شوند که به این 73 فرقه یک فرقه هم اضافه نمی شود و همه آنها وارد جهنّم می شوند مگر یک فرقه.
سوال شد آن فرقه نجات یافته کدام است؟فرمودند: همان گروهی که ما بر آن هستیم یعنی من و اهل بیتم.
2) آیا باور می کنند مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده؟ »
ترک سجده از حسد گیرم که بود آن حسد از عشق خیزد نه از حجود
هر حسد از دوستی خیزد یقین کِی شود با دوست غیری همنشین
(مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324 )
که این مطلب مخالفت صریح با فرآن کریم است که درقرآن آمده :
« واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین » (بقره34) و ما در بحث اعتذار ابلیس یا حب شیطان به آن پرداختیم. و در آینده به مدافعین شیطان و شیطان پرستان متصوفه خواهیم پرداخت.
3) آیا باور می کنند مولوی افراط در رقص و سماع و موسیقی داشته است :
مولوی پس از برخورد با شمس تبریزی، موسیقی و سماع را، تا بدان حدّ گسترش می دهد که حتی به طور هفتگی، مجلسی ویژه سماع بانوان همراه با گل افشانی و رقص و پای کوبی زنان، در قونیه برپا می دارد. اینها همه از مردی مشاهده می شود که تا سن 38 سالگی ،خود مجتهدی بزرگ و یک « مفتی حنبلی » (سنی مذهب) بشمار می رفته است تا جایی که حتی در مواردی چون سرگرم رَباب و موسیقی می شده است نمازش قضا می شده است و با وجود تذکار به وی، موسیقی را رها نمی کرده است، بلکه نماز را ترک می گفته است که سماع آرام جان زندگان است!!...
شمس سماع را « فریضه اهل حال » می خواند و چون پنج نماز و روزه ماه رمضانش برای اهل دل واجب می شمارد!
(نشریه مذهبی نور به نقل از خط سوم/سخنان شمس/ص74 آ /75 آ )
منبع:سایت محاکمه