نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(2)
چهارم: این دو آیه: «و شاورهم فی الامر» و «امرهم شوری بینهم» بر امور دنیوی دلالت دارد. با تأسف آقای دکتر آیه را کامل بیان نکرده است.
آیهی اول میفرماید: به [برکت] رحمت الهی، در برابر آنان [مردم] نرم [و مهربان] شدی و اگر خشن وسنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن. امّا هنگامی که تصمیم گرفتی [با استواری] بر خدا توکل کن. زیرا خداوند توکل پیشگان را دوست دارد.[1]
آیهی دوم: و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده، نماز را بر پا میدارند و کارهایشان در میان خود به صورت مشورت است و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند.[2]
از این دو آیه دانسته میشود که رسول خدا| وظیفه دارد در امور دنیوی، با آنان مشورت کند، امّا در مسایل دینی که خداوند باید وظیفه را تعیین کند موضوع به مشورت با مردم واگذار نمیشود.
پنجم: مسئلهی امامت بعد از پیامبر باید با معرفی پیامبر و دستور خداوند متعال باشد. این مسایل مشورت پذیر نیست. مسئله «تعیین امام از جانب خداوند» از نظر مذهب شیعه از بدیهیات و ضرورت مذهب است.
امام هشتم سلام الله علیه برای روشن نمودن اذهان مردم، آنها را به آیات سوره قصص توجه می دهد و میفرماید: پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند و [هر که را بخواهد] برمیگزیند و آنان در این موضوع اختیاری ندارند. منزه است خدا و از آنچه شریک میگرداند برتر است.[3]
امام میفرماید: آفرینش و انتخاب پیشوا هر دو به دست خدای عالمیان است و هیچ مسلمانی نباید به خود حق دهد که به این وادی وارد شود و انتخاب مردم، در مقابل انتخاب خداوند، شرک است.
همچنین حضرت رضا× به آیه 36 سوره احزاب اشاره میکند: هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و رسولش چیزی را فرمان دهند برای آنان در کارشان اختیار و انتخابی باشد. هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند بی تردید دچار گمراهی آشکاری گردیده است.[4]
امام هشتم با این آیات شریف افرادی که خود را در تعیین خلیفه دارای اختیار میدانند متنبّه میکند که چه راه خطرناکی را پیمودهاند و به ضلالت و گمراهی آشکار و عصیان و تمرّد بر خدا مرتکب شدهاند.[5]
ششم: بنا بر کتب متعدد اهل سنت، پیامبر اکرم| به امامت حضرت علی× تصریح نمودهاند و چیزی که در آن از جانب خداوند نص صریح موجود باشد، قابل مشورت کردن نیست.[6]
دو آیه نامبرده دلالت دارند بر اینکه بعد از آنکه خداوند متعال در موردی دستور مشخصی صادر فرمود اگر کسی بخواهد آن را تغییر دهد، دچار شرک وگمراهی آشکار شده است. آیات تعیین خلافت امیرمومنان× از جانب خداوند متعال و پیامبر اکرم| زیاد است، ولی ما به چند نمونه بسنده میکنیم مثل:
1. وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ:[7] و خویشانِ نزدیکت را هشدار ده.
وقتی آیهی «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» نازل شد پیامبر فرمود: هرکس پیش از دیگران به من ایمان بیاورد او وزیر و وصی و جانشین من خواهد شد. به غیر از علی× کس دیگری ایمان نیاورد.[8]
2. وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ الله جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ:[9] همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.
تمام تفسیرهای شِیعه و اکثر تفسیرهای اهل تسنن نوشتهاند: مراد خداوند از [ریسمان الهی] علی× میباشد.
3. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ الله وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ... :[10] ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.
در این آیه نیز مراد از اولیای امر، علی× و فرزندان معصوم آن میباشد.[11]
4. إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ الله وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ:[12] ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند. همان کسانی که نماز بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
دوست و دشمن اقرار دارند که علی× بود که در حال نماز انگشتر به مسکین داد و آیه در حقّ او نازل شد.
5. مَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ الله عَلَى الْکَاذِبِینَ:[13] پس هر که در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم. سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
تمام علمای شیعه و اهل تسنن نوشتهاند که پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را برای مباهله همراه بردند. در این آیه رسول خدا| به دستور خداوند علی× را با کلمهی انفسنا (نفس خود) یاد کرده است.
õ õ õ
یکی از علمای اهل سنت به نام حافظ کبیر عبیدالله بن عبدالله بن احمد معروف به حاکم حسکانی حنفی مذهب در قرن پنجم هجری در کتاب شواهد التنزیل 210 آیه در مقام و منزلت علی× استخراج کرده است. اکثر بزرگان اهل سنت در فضیلت علی× کتابهای مستقلی نوشتهاند.
1. یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ الله لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ:[14] ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرساندهای، و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.
پیامبر| بعد از نازل شدن این آیه، دستور داد حاجیان در مکانی به نام رابغ جمع شدند. خطبهای خواند و علی× را به عنوان ولیّامر مسلمین معرّفی کرد و از مردم بیعت رسمی گرفت. دوست و دشمن اقرار دارند که پیامبر دست علی× را گرفت و فرمود: خدایا، دوست بدار هر که علی را دوست داشته باشد و دشمن بدار هرکه با علی دشمنی کند... بعد از این رویداد، آیهی بعدی نازل شد.
2. الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا:[15] امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیین برگزیدم.
بر طبق این آیه با معرفی جانشینی پیامبر دین کامل شد و بدون جانشینی، دین ناقص است.
õ õ õ
شریعتی چیزی را ادعا میکند که حتی علمای اهل تسنن هم به آن قائل نیستند.گویا علی بن ابی طالب× مخالف شورا و اجماع و مخالف قرآن است و عملکرد برپا کنندگان سقیفه، موافق قرآن بوده است!
البته در پی انتقادات فراوان به ایشان، بعدها تصریح کرد که این مطالب عقیده اهل تسنن است ومن عقیده خود را در جای دیگر آوردهام، که ابوبکر وعمر غاصب حق علی هستند![16] اما هر نویسنده یا سخنرانی که هدایت مخاطب، اصلی ترین دغدغه او باشد این نکتهی ساده را رعایت میکند که هنگام نقل ادعای دیگران، ابتدا گویندهی آن سخن را مشخص مینماید و سپس آن را نقد میکند و اگر به هر دلیلی بخواهد نقد را به تاخیر اندازد، در همان سطور اضافه مینماید که من این مطلب را در فلان صفحه یا فلان کتاب رد کردهام. در غیر این صورت خوانندهای که به نویسنده اعتماد دارد، این مطالب را صحیح انگاشته، به انحراف کشیده میشود.
[1]. فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ الله لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى الله إِنَّ الله یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ. (سوره آلعمران، آیه 159)
[2]. وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ. (سوره شوری، آیه 38)
[3]. وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ الله وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ. (سوره قصص، آیه 68.)
[4]. وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى الله وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ الله وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُّبِینًا. (سوره احزاب، آیه 36)
[5]. کمال الدین و تمام النعمه، ص 679.
[6]. تذکرة الخواص، ابن جوزی (متوفای 604 ق) ص 37، چاپ شریف الرضی.
[7]. سوره شعراء، آیه 214.
[8]. تفسیر درالمنثور سیوطی و تفسیر ابن کثیر.
[9]. سوره آل عمران، آیه 103.
[10]. سوره نساء، آیه 59.
[11] .شواهد التنزیل ، ج 1 ، ص 189.
[12]. سوره مائده، آیه 55.
[13]. سوره آل عمران، آیه 61.
[14]. همان، آیه 67.
[15]. همان، آیه 3.
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی(1)
مؤلف: احمد اسدنژاد آنچه پیش روی شما است ارزیابی و نقد برخی گفتارهای استاد دکتر علی شریعتی در کتاب اسلام شناسی است. چنین به نظر میرسد که نویسندهی آن تصمیم داشته است با نگرشی جامعه شناسانه ـ که البتّه رشتهی مطالعاتی ایشان بود ـ به شناخت تازهای از اسلام دست یابد و تحلیلهای نوی ارائه کند. به همین سبب ناچار در همهی عرصههای اسلامی (مبانی دین، حدیث، تاریخ، اعتقادات و...) قلم فرسایی شده است و شاید همین اظهار نظرهای پراکنده گاه نویسنده را به حوزههایی وارد ساخته است که بدان آشنایی کامل نداشته است. شیوایی گفتار و مهارت بیان و نگارش و آشنایی با دانش جامعهشناسی از امتیازات دکتر علی شریعتی بود و اگر فردی به صداقت و خیر خواهی ایشان در هدایت نسل جوان اعتقاد داشته باشد میتواند بپذیرد که اگر وی با اطلاعات تاریخی بیشتری بدین حوزه وارد میشد و از اظهار نظر در مسایلی که بدان آگاهی کامل نداشت پرهیز میکرد، در این زمینه میتوانست تحلیلهای علمی دلپذیر و شگرفی ارائه کند. این نگاشته در پی عیبیابی آثار ایشان نیست. هدف آن است که حقیقت در آن جنبهها که ایشان به اظهار نظر نادرست پرداخته است، روشن شود تا مباد که فردی با مطالعهی آثار ایشان به راه خطا رود و از طریق انصاف دور بماند. اگر در نگاشتهها و تحلیلهای ما اشتباه و انحرافی مشاهده فرمودید با بزرگواری خود بر ما خرده نگیرید و پیشنهاد و انتقاد خود را در میان گذارید، که مشتاقانه از آن استقبال خواهیم کرد. پیشتر، از استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمد رضا فاخری و حدیثشناس فرزانه دانشمند محترم آقای حاج شیخ مرتضی فرجپور که در تکمیل این کتاب حقیر را یاری نمودند، تشکر میکنم. خداوند همهی ما را از فضل نعمت هدایت بهرهمند سازد. قم / احمد اسدنژاد 29/10/1387 آقای دکتر در صفحه 38 کتاب اسلامشناسی با عنوان «شورا» در حکومت میگوید: - دو آیه در قرآن به صراحت، اصل «شور» را در امور اعلام میکند: «و شاورهم فی الأمر» و «امرهم شوری بینهم». هنگامی که پیغمبر وفات یافت، کارگردانان سیاست اسلامی (غیر از علی بن ابی طالب و یارانش) بر اساس این حکم در ""سقیفه"" گرد آمدند تا جانشین پیغمبر را برای رهبری مردم انتخاب کنند. ""اجماع"" (یعنی توافق اکثریت در امری)، که امروز تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است یکی از اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است. پیغمبر خود به شورا معتقد بود و بدان عمل میکرد. (که جنگ احد را بر اعتقاد پیامبر مثال میزند. بعد از چند سطر میگوید:)عمر نیز برای رعایت اصل "شور" انتخاب جانشین خود را به «شورا» واگذاشت و عثمان بدینصورت انتخاب شد.[1] پاسخ اول: اگر شورا دستور خداوند و تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است چرا ابوبکر که به اعتقاد دکتر در ایمان آوردن پیشگام بوده است، آن را اجرا نکرد و از اوامر الهی و اصول اجتماعی و سیاسی اسلام سرپیچی کرد و دموکراسی مورد قبول همگی را نقض و به مردم بیاعتناعی نمود و عمر را به خلافت منصوب کرد؟! اگر عمل ابوبکر درست بود، چرا عمر از روش ابوبکر پیروی نکرد و خود امر خلافت را به گونهای خاص به شورا واگذاشت؟ دوم: ایشان در ص 39 میگوید: بر اساس این حکم در ""سقیفه"" گرد آمدند تا جانشین پیغمبر را برای رهبری مردم انتخاب کنند. ""اجماع"" (یعنی توافق اکثریت در امری)، که امروز تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است. õ õ õ در انتخاب ابوبکر، نه اجماع (توافق اکثریت) بود، نه شورا و نه دموکراسی. کتابهای علمای اهل سنت در تاریخ گواه خوب این مدعا است. آنها مینویسند: عمردر بالای منبر مدینه گفت: بیعت ابوبکر فتنهای نابهنگام بود که خداوند ما را از شرّ آن نجات داد.[2] این بیان نشان میدهد که بیعت ابوبکر، شورا و دموکراسیای مطابق دستور خداوند نبوده است، که خداوند مسلمین را از شرّ آن نجات داده است. آن بیعت بیشتر به یک کودتا، شباهت داشت تا به شورا. ابتدا با تهدید شروع شد و سپس به خشونت گرایید. عمر بن خطاب و سعد بن عباده (رئیس قبیلهی خزرج) به همدیگر ناسزا گفتند و میان عمر و حباب بن منذر درگیری شد. عمر او را گرفت و بر شکمش لگدی زد و دهنش را از خاک پر کرد. سپس با دامن زدن به کینه و دشمنی قدیمی اوس وخزرج[3] توانستند با پیشدستی عمر، با ابوبکر بیعت نمایند و با تطمیع قبیلهی بنی اسلم، که برای تهیهی آذوقه به مدینه آمده بودند، از مردم بیعت اجباری بگیرند. عمر به رئیس قبیلهی بنی اسلم گفت: ما را در این امر یاری کنید تا مردم با ابوبکر بیعت کنند. بعد هر چه لازم دارید برای شما تهیه میکنیم. بنی اسلم ساکن مدینه نبودند تا شخصیّتها را بشناسند و به آنها بیاحترامی نکنند. یقهی هر کس را که میگرفتند به زور چماق وارد مسجد میکردند تا با ابوبکر بیعت نماید. عمر بعدها اعتراف میکرد و میگفت: من با دیدن قبیلهی اسلم یقین کردم که پیروزی با ما است. همهی این رویدادها در تاریخ طبری و دیگر کتب موجود است.[4] õ õ õ سقیفه در حالی بر پا شد که هنوز بنی هاشم و علی× مشغول تجهیز پیکر مقدّس پیامبر| بودند و در سقیفه حاضر نبودند تا بتوان ادّعا کرد اجماع و توافق اکثریت به وجود آمده است بزرگان صحابه نیز مانند: مقداد، ابوذر غفاری، براء بن عازب، زبیر بن عوام، عمار بن یاسر، سلمان فارسی، خالد بن سعید، سعد بن ابی وقاص، ابی بن کعب و بسیاری از صحابه در سقیفه حضور نداشتند. شماری از آنها پس از اطلاع ازحوادث، در خانهی حضرت زهرا÷ تحصن کردند، که به دستور ابوبکر باعث قشون کشی عمر به خانهی یگانه دختر رسول خدا| شد. تفصیل حمله مهاجمان را ابن قتیبه دینوری (متوفای 276 ق.) عالم بزرگ اهل سنت در کتاب تاریخی خود الامامة والسیاسة معروف به تاریخ الخلفاء در صفحه 12 به عنوان «کَیفَ کانَ بیعةُ علیٍِ» و کتابهایی مثل شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، تاریخ طبری، سیرة الحلبیه، عقد الفرید، لسان المیزان، ملل و نحل شهرستانی آورده شده است. عقد الفرید در جلد 5، صفحه 13 میگوید: عمر پارهای آتش برداشت و به خانهی حضرت زهرا رفت تا خانه را به آتش بکشد. نزدیک در گفت: یا برای بیعت آماده شوید یا هر چه در خانه هست به آتش میکشم! گفتند: عمر! در این خانه حسن و حسین هستند. گفت: هر چند حسن و حسین باشند! کتاب لسان المیزان، ج 1، ص 28 و ملل و نحل شهرستانی، در صفحه 40 از نظّام نقل میکند که عمر لگدی بر دختر رسول خدا زد که محسنش سقط شد. سوم: برخلاف نظر آقای شریعتی، که شورا و اجماع را مورد قبول همگان دانسته است، ابن ابی الحدید (از علمای بزرگ اهل سنت که برای نهج البلاغه 20 جلد شرح نوشته است) همهی فسادهای امّت را بر گرفته از شورا میداند. وی میگوید: سبب دوم اختلاف (میان امت اسلامی) این بود که عمر مسئلهی خلافت را به شورا گذاشت و به هیچ کدام از آن افراد یا به یک شخص دیگر تنصیص ننمود و همه را مساوی معرفی نمود. بنا بر این با منتخب نمودن آن شش نفر هرکدام از آنها به طمع خلافت افتادند. او این توقع را پیوسته در دل و فکر آنها جای داد، تا اینکه کار به اختلاف و کشته شدن عثمان انجامید. بزرگترین عامل کشته شدن عثمان همانا طلحه بود. چه او تردیدی نداشت که مسئلهی خلافت بعد از عثمان حتماً به او خواهد رسید و چند دلیل او را بر این باور مطمئن میساخت: 1. او پسر عموی ابوبکر بود 2. در تصور طلحه این بود که وی شخصی بخشنده است. 3. طلحه در حال حیات ابوبکر نیز با عمر در این مطلب نزاع داشت و به ابوبکر میگفت عمر لیاقت رهبری مسلمانان را ندارد و او را جانشین خود مکن. به دنبال این بود که ابوبکر مسئلهی خلافت پس از خود را به او واگذار نماید. وی در زمان عثمان نیز به وسایل مختلف متشبّث شد و قلوب مردم را نسبت به عثمان تیره و آزرده مینمود مردم مدینه و بادیه نشینان را علیه عثمان میشورانید. زبیر هم در این کار او را یاری میکرد. چون او هم توقّع داشت که خود پس از عثمان بر سر کار آید. [زیرا زبیر نیز داماد ابوبکر و همسر اسماء بود.] و امید این دو نفر در رسیدن به خلافت کمتر از امید علی نبود. چون شخصیّت علی را دو نفر قبلی (ابوبکر و عمر ) کوبیده و او را از نگاه مردم ساقط کرده بودند. علی به طور کلّی به فراموشی سپرده شده بود و افرادی که در بارهی علی مقداری آگاهی داشتند از دنیا رفته بودند و حاضران از او چیزی نمیدانستند؛ جز اینکه پسر عموی پیامبر و داماد او است، بقیه مسایل از یادها رفته بود. علاوه بر این، کینه و دشمنی که قریش با علی داشتند با هیچ کس دیگر نداشتند. بر عکس به همان میزان دشمنی با علی، به طلحه و زبیر محبّت داشتند. زیرا این دو در اواخر خلافت عثمان با قریش مهربانی میکردند و به آنها وعدهی بذل و بخشش میدادند. به همین علت هم در فکر خویش و هم در دیدگاه مردم خلیفهی آینده شناخته میشدند. علاوه بر این، عمر هم آن دو را نامزد خلافت معرفی کرده بود. بنابر این پس از در گذشت عثمان، طلحه به خلافت حریص بود و در این راه تلاش داشت. اگر مالک اشتر و عدهای از شجاعان عرب نبودند مسئلهی خلافت هرگز به علی نمیرسید. چون طلحه و زبیر به خواستهی خود نرسیدند به آن اختلاف بزرگ دامن زدند و عایشه را نیز با خود همراه ساختند و به سوی عراق روانه گشته، فتنه بر پا نمودند و جنگ جمل را به وجود آوردند. این جنگ (جمل) خود زمینه ساز جنگ صفّین گردید. اگر مسایلی که در بصره به وقوع پیوست (جنگ جمل) نبود معاویه برای بر پا کردن فتنه دستاویزی نداشت. اما او (معاویه) جنگ جمل را ابزار تبلیغات خود قرار داد و به اهل شام باوراند که علی× در اثر جنگ با ام المؤمنین عایشه فاسق شده است [دور از شأن آن بزرگوار] وطلحه و زبیر را که بهشتی هستند[!] کشته است وهر کس مؤمنی را بکشد جهنمی است![5] این فسادهای صفین و نتایج آن، شعبهای از فساد جنگ جمل بود و جنگ صفّین منشأ فسادهای بعدی گردید؛ حتی فتنه ابن زبیر هم [که بعد از شهادت امام حسین× در مکه اتّفاق افتاد و حجّاج با منجنیق کعبه را هدف قرار داد و پردهی کعبه در این جنگ آتش گرفت و سوخت] یک شعبه از این فسادها بود. او [عبدالله بن زبیر، پسر خواهر عایشه و نوهی ابوبکر] ادعا میکرد هنگامی که عثمان یقین کرد کشته خواهد شد مرا به خلافت تعیین کرد و یکی از شاهدان من مروان میباشد! ملاحظه میکنید که کارها چقدر به هم پیوسته و همه شاخههایی از یک درخت و شعلههایی از یک آتش میباشند. همهی اینها از سر شورایی بود که عمر بذر آن را کاشته بود.[6] [1]. چاپخانه طوس مشهد – شماره ثبت دفتر نگارش اداره کلّ فرهنگ و هنر خراسان، 92- 11/10/47. [2]. تاریخ طبری، ج 2، ص 446، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 29؛ ج 11، ص 13؛ ج 12، ص 85. [3]. دو طایفهی اصلی ساکن در مدینه بودند که قبل از اسلام سالیانی با هم اختلاف قبیلهای داشتند و جوانانی از یکدیگر کشته بودند. آنها به برکت وجود پیامبر اسلام کینههای دیرینه را به ظاهر کنار گذاشته بودند. [4]. به کتاب دیگر نویسنده (وصی پیامبر کیست؟) مراجعه فرمایید. [5]. باید از طلحه پرسید: جنگ با خلیفه چه حکمی دارد؟ پیامبر در دهها مقام فرموده بود: ای علی، جنگ با تو جنگ با من است. ولی تا زمان معاویه اسلام به قدری واژگونه شده بود که جنگ کنندگان با آن حضرت بر طبق گفتهی علمای اهل سنت، بهشتی و پیشوای مسلمانان علی× غیر بهشتی است. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 24.) [6]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 9، ص 28 و 29؛ ج 11، ص 11.
نوبت چاپ یکم
تاریخ چاپ:بهمن 1387
شمارگان: 2000 نسخه
قیمت: 2000 تومان
شابک : 2 – 478 – 330 – 964 – 978 .
کلیه حقوق برای مؤلف محفوظ است
پیش گفتار