هجرت پیامبر از مکه به مدینه (مبدأ تاریخ هجری)
مسلمانان در نتیجه آزار و فشارهای قریش دسته دسته رهسپار مدینه شدند و رسول خدا به انتظار اذن پروردگارش در هجرت از مـکه و رفتن به مدینه باقى ماند مشرکان مکه از پیشرفت و گسترش اسلام پیوسته در بیم و هراس بودند و شکست و زوال خود را نزدیک و نزدیکتر مى دیدند از این رو در دارالندوة گرد آمده ، به فکر چاره افتادند.
ابوجهل که از سخت ترین دشمنان اسلام بود، گفت: اى جماعت قریش احدى از عرب محترم تر از ما نبود و ما در حرم امن الهى بودیم، عرب هر سال دو بار به مکه مسافرت مى کرد و کسى در ما طمع نداشت تا آن که محمد در میان ما پیدا شد، ما او را بسبب صلاح و امانتش امین نام نهاده بودیم، ولى مدتى مى گذرد که رسول خداست. از این رو خدایان ما را بد گفت، ما را سفیه و بى خرد نامید، جوانان ما را فاسد کرد و جمع ما را به افتراق کشانید .اجتماع گرد آمده پس از بررسی پیشنهادات مختلف بر آن شدند که از هر تیره اى از تیره هاى قریش یک مرد مشهور انتخاب شود حتى یک نفر هم از بنى هاشم، و آن وقت همه یکباره به محمد حمله کرده به قتلش درآورند و خونبهای او را سه برابر و حتى اگر ده برابر هم خواستند بپردازند. سرانجام پانزده نفر از جمله ابولهب عموى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را انتخاب کردند که آن حضرت را بکشند. آنگاه از مجلس مشورت پراکنده شده، قرار گذاشتند که نقشه را شب هنگام اجرا کنند و کسى را از آن تصمیم خبر ندهند. شب موعود، ابولهب گفت: شب مناسب نیست. منتظر بمانیم وقت صبح حمله کرده کارش را بسازیم، بنابراین در اطراف منزل آن حضرت به انتظار ایستادند.
در این هنگام آیه و «اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکرالله والله خیر الماکرین»: « و یاد کن هنگامى را که کافران درباره تو نیرنگ مى کردند تا تو رابه بند کشند یا بکشند یا (از مکه ) اخراج کنند و نیرنگ مى زدند، و خدا تدبیر مى کرد و خدا بهترین تدبیر کنندگان است» (30 سوره انفال) و به این ترتیب خداوند رسولش را از تصمیم و توطئه آنان آگاه ساخت .
لیله المبیت
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مأمور به هجرت و خروج از مکه شد و از على علیه السلام خواست که در بستر او بخوابد تا فکر کنند، که او در بستر است . على علیه السلام با کمال اخلاص قبول کرد و در بستر آن حضرت آرمید و نبی اکرم(ص) در شب پنجشنبه اول ماه ربیع (سال 14 بعثت ) از مکه خارج شد. کفار فکر مى کردند که رسول الله صلى الله علیه و آله در فراش خوابیده است ، ولى آن حضرت در حالى سوره یس را تا فاغشیناهم فهم لایبصرون مى خواند، مشتى خاک بر آنها افکند و از میان آنها گذشت و به هدایت جبرئیل به طرف کوه ثور رفت و در راه ابوبکر را دید. او را نیز با خود برد داخل غار ثور گردیدند. چون صبح روشن شد، کفار به منزل حضرت حمله کرده و به طرف بسترش پیش رفتند، على علیه السلام از بستر بیرون جهید و ایستاد، و فرمود: چه شده چرا اینجا ریخته اید؟ گفتند: عموزاده ات محمد کو؟ فرمود: مگر مرا نگهبان او کرده بودید؟ آیا نگفتید از شهر ما بیرون شو؛ او هم رفت دیگر چه مى خواهید.؟ شروع کردند به زدن او؛ ولى ابولهب نگذاشت او را زیاد اذیت کنند. کفار به ابولهب گفتند: این کار حیله تو بود که نگذاشتى شب کارمان را انجام دهیم .
غار ثور
مهاجمان ناکام و خشمگین بیکار ننشسته و به هر سو در جستجوی محمد درآمدند. در پاره اى از روایات آمده که در میان قریش مردى بود ملقب به «ابو کرز» که از قبیله خزاعه بود و در شناختن رد پاى افراد مهارتى بسزا داشت از این رو چند نفر به دنبال او رفته و از وى خواستند رد پاى محمد را بیابد. ابو کرز اثر قدمهاى رسول خدا (ص) را از در خانه آن حضرت نشان داد و به دنبال آن همچنان پیش رفتند تا جایى که ابوبکر به آن حضرت ملحق شده بود (5) گفت: در اینجا ابى قحافه یا پسرش نیز به او ملحق شده! اینان به دنبال جاى پاها همچنان تا در غار پیش آمدند. از آن سو رسول خدا(ص) و ابوبکر در غار آرمیده و از شکافى که وارد شده بودند بیابان و صحرا را مىنگریستند و خداى تعالى براى گم شدن رد پاى رسول خدا(ص) عنکبوتى را مامور کرده بود تا بر در غار تار بتند، و کبکهایى را فرستاد تا آنجا تخم بگذارند و به هر ترتیبى بود وقتى مشرکین به در غار رسیدند، ابو کرز نگاه کرد دید رد پاها قطع شده از این رو همان جا ایستاد و گفت: محمد و رفیقش از اینجا نگذشته و داخل این غار هم نشده اند زیرا اگر به درون آن رفته بودند این تارها پاره مىشد و این تخم کبکها مىشکست، دیگر نمىدانم در اینجا یا به زمین فرو رفته اند و یا به آسمان صعود کرده اند! آن حضرت سه روز در غار ثور ماند و سپس از غار بیرون آمد مردى از چوپانان قریش را دید که ابن اریقط نام داشت. به او فرمود: آیا بر جانم، از تو ایمن باشم ؟ گفت: در آن صورت تو را حفظ کرده و کسى را از وضع تو مطلع نمى کنم یا محمد صلى الله علیه و آله اراده کجا را دارى؟ فرمود: مى خواهم به یثرب بروم گفت: به خدا تو را از راهى مى برم که هیچ کس نداند. فرمود: برو به مکه و به على علیه السلام بشارت ده که خدا مرا اجازت هجرت فرموده است براى من آذوقه و مرکبى آماده کند. ابن اریقط به محضر على علیه السلام آمد و جریان را گفت: على علیه السلام براى حضرت خوراک راه و یک مرکب فرستاد و ابن بهیره نیز خوراک و دو تا مرکب را آورد. آنگاه حضرت به طرف یثرب حرکت فرمود .ابن اریقط او را بر راه نخله از میان کوهها برد. پیوسته بیراهه مى رفتند، تا در قدید به راه اصلى وارد شدند و تا در نزد ام معبد به استراحت پرداختند و اعجازى از آن حضرت در رابطه با شیر گوسفند (ام معبد) ظاهر شد. سپس راه را به طرف یثرب ادامه دادند.
اهل مدینه از آمدن رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم مطلع بودند. چون روز مى شد مردان و زنان به استقبال آن حضرت مى رفتند و چون هواگرم مى شد برمى گشتند. «قباء»نام مکانی است در نزدیکى مدینه که فاصلهاش تا شهر مدینه حدود دو فرسخ یا کمى بیشتر بوده و اکنون نیز مسجد بسیار زیبایى که اساس آن را رسول خدا(ص)پى ریزى کرده است در آنجا وجود دارد و اطراف آن را باغهایى سرسبز فرا گرفته. روزى که حضرت رسول(ص)وارد«قباء»شد نزدیکیهاى ظهر بود و مردم«قبا»که مایوس شده بودند به خانهها رفتند اما یکى از یهودیان که هنوز در جاى بلندى نشسته و سمت مکه را مىنگریست ناگهان چشمش به چند نفر افتاد که از راه رسیدند و در زیر درختى آرمیدند، حدس زد که افراد تازه وارد پیغمبر اسلام و همراهان او باشند از این رو فریاد زد: اى فرزندان«قیله»آن کسى که روزها به انتظارش بودید وارد شد!
در اینکه پیامبر گرامی (ص) چند روز در قباء توقف کرده اند؛ اختلافى در روایات هست. بسیارى گفته اند سه روز در قباء بود تا على(ع)وفواطم (فاطمه دختر رسول خدا(ص)و فاطمه بنت اسد مادر آن بزرگوار و فاطمه دختر زبیر) که همراهش بودند به آن حضرت ملحق شده و سپس به سوى شهر مدینه حرکت کرد و در پارهاى از روایات دوازده روز و پانزده روز نوشتهاند و آنچه از نظر مورخین مسلم است این مطلب است که توقف آن حضرت بیشتر به خاطر آمدن على(ع) بود. روز جمعه آن حضرت ازقبا خارج شد و وقت ظهر به قبیله بنى سالم رسید و سپس به طرف مدینه به راه افتادند.رسول گرامی اسلام (ص) در میان استقبال پر شور مردم یثرب وارد این شهر گردید.ناقه حضرت در زمینی که متعلق به دو فرزند یتیم«عمرو» که نامشان سهل و سهیل بود خوابید وتبدیل به مکانی گردید که امروزه زیارتگاه عاشقان آن حضرت می باشد.
مردم یثرب در ماه ذوالحجة در عقبه با پیامبر گرامی اسلام بیعت کردند، سه ماه بعد از آن ، رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم در شب اول ربیع الاول از مکه خارج و روز دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه شدند که بعدها مبداء تاریخ هجرى قمرى گردید. تاسیس تاریخ برای مسلمانان در زمان خلافت خلیفه دوم مسلمین و با مشورت علی (ع) در سال شانزدهم هجری صورت گرفته است؛ که مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم، سالی که هجرت روی داده بود قرار دادند.