نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(8) آقای شریعتی در اسلامشناسی از صفحه 375 تا ص 377 مینویسد: مغیره را یک قهرمان ملی و مذهبی قلمداد نموده و بعنوان بت شکن معرفی مینماید. پاسخ: گذشته از آنچه در این باره گفتیم، اسلام آوردن مغیره خود موضوعی در خور تأمل است؛ تا چه برسد به قهرمان بودن او. ابن ابی الحدید میگوید: خدا و مسلمانان میدانند که مغیره به خاطر خیانتی که به رفقایش کرد و آنها را به خاطر اموالشان کشت به پیامبر پناه آورد و در ظاهر اسلام آورد تا جانش را حفظ نماید و گر نه مغیره کجا و پا گذاشتن به مدینه کجا![1] نیز او می گوید: علی× هر روز در قنوت نمازصبح و مغرب، معاویه، عمر، مغیره، ولید بن عقبه، أبا الاعور، ضحاک بن قیس، بسر بن أرطات، حبیب بن مسلمه، أبو موسى اشعری، مروان بن حکم را لعن میکرد.[2] مغیره همان شخصی است که با عمر و قنفذ حضرت فاطمه÷ را کتک زدند!! امام حسن مجتبی× در مجلس معاویه خطاب به مغیره چنین فرمود: تو همان کسی هستی که دختر عزیز پیامبر را کتک زده، پیکر نازنین او را به خون رنگین ساختی و باعث شدی تا کودکش را سقط کند! تو در این اندیشهی شوم بودی که با این جنایت و خشونت، پیامبر را تحقیر کنی و با زیر پا نهادن فرمان او، حرمت آن بزرگوار را بشکنی! مگر نه این است که پیامبر به فاطمه÷ فرمود: «فاطمه جان! تو سالار بانوان بهشتی». هان ای مغیره، به هوش باش که فرجام تو آتش سوزان دوزخ خواهد بود![3] به گفتهی ابن ابی الحدید، مغیره یکی از کارگردانان اصلی و تأثیرگذار در انتقال حکومت از علی× به دیگران بود. آقای دکتر شریعتی درص 382 اسلامشناسی باز با تمجید از ابوبکر چنین مینویسد: اما همچنانکه همه مورخان گفتهاند، پیغمبر تصریح کرده است که «لا یؤدی عنّی إلا رجل من اهل بیتی» و بیدرنگ علی را خواسته و با ابقای ابوبکر بر امارت حاجّ، مأموریت ابلاغ آنرا به وی سپرده است. پاسخ: آیت الله سبحانی در فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام| صفحهی 487 اصل ماجرای ابلاغ سورهی توبه به مردم مکه را چنین مینویسد: در اواخر سال نهم هجرت، پیک وحی آیاتی چند از سورهی توبه (برائت) را آورد و پیامبر را مأمور نمود که شخصی را روانه مکه کند که در مراسم حج، آیات یاد شده را همراه با قطعنامهی چهار مادهای بخواند. پیامبر| ابوبکر را به حضور خود طلبید و آیاتی چند از آغاز سورهی توبه را به وی تعلیم کرد و دستور داد با چهل تن از مسلمانان راه مکه را در پیش گیرد و این آیات را که متضمّن برائت و بیزاری از مشرکان است، در روز عید قربان تلاوت کند. ابوبکر به فرمان پیامبر آمادهی مسافرت گردید و راه مکه را در پیش گرفت. چیزی نگذشت که پیک وحی نازل گردید و پیامی از طرف خدا آورد و آن اینکه باید موضوع بیزاری از مشرکان را خود او یا کسی که از اوست به مردم ابلاغ کند. «لا یؤدی عنّی إلا رجل من اهل بیتی» از این نظر، پیامبر| علی× را خواست و ماجرا را به او گفت و مرکب مخصوص خود را در اختیار وی نهاد. دستور داد هر چه زودتر مدینه را ترک گوید، تا ابوبکر را در راه ملاقات کند و آیات را از او بگیرد و در روز عید قربان، آیات بیزاری را به ضمیمهی قطعنامهای در آن اجتماع با شکوه که از تمام نقاط عربستان در آن شرکت مینمایند ایراد کند.... امیرمؤمنان با گروهی، از جمله «جابربن عبدالله انصاری» در حالی که مرکب مخصوص پیامبر را در اختیار داشت، راه مکه را در پیش گرفت و در جُحفه (تقریباً دویست کیلومتری مدینه است) با ابوبکر ملاقات نمود و پیام پیامبر را به وی رسانید و او آیات را در اختیار علی× نهاد. محدثان شیعه و جمعی از محدثان سنی، نقل می کنند که علی× فرمود: پیامبر تو را مخیّر نموده که یا همراه من به مکه بیایی و یا از همین نقطه به سوی مدینه باز گردی. ابوبکر مراجعت را بر ادامهی مسافرت ترجیح داد و به مدینه باز گشت و به حضور پیامبر رسید و گفت: مرا برای انجام کاری شایسته شمردی که گردنها به سوی آن کشیده میشد و هر کس افتخار انجام آن را در دل میپروراند. وقتی مقداری راه پیمودم، مرا عزل نمودی. آیا در بارهی من وحی الهی نازل گردید؟ پیامبر با لحن دلجویانه فرمود: جبرئیل آمد و پیام الهی را رسانید که برای این کار جز من و یا کسی که از خودم باشد، صلاحیّت ندارد. چرا آقای دکترشریعتی نظر محدثان شیعه و حتی جمعی از محدثان سنی را رها کرده و به نظر ابن هشام (ج 2، ص 546) معتقد میشود که به ابقای ابوبکر بر امارت حاجیان قایل است؟! ابن أبی الحدید معتزلی می گوید: عایشه به چند علّت کینهی علی را به دل داشت. یکی هم این بود که پیامبر به خاطر علی، پدرش ابوبکر را از ابلاغ سورهی برائت عزل کرد.[4] در روایات شیعه و انبوهی از روایات اهل سنت کسی نگفته است که رسول خدا| ابوبکر را برامارت حاج ابقا کرد، تنها بعضی از متعصّبین اهل سنت چنین گفتهاند؛ که آنها هم از ناحیهی خودشان تضعیف شدهاند. 50. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 13، ص 41 و 42. [2]. همان، ج 4، ص 79. [3]. اَنتَ الَذی ضَرَبتَ بِنت رَسوُلِ الله حَتّی اَدمَیتَها وَ اَلقَت ما فی بَطنها. (بحار الانوار، ج 43، ص 197.) [4]. ثم بعث أباها ببراءة إلى مکة، ثم عزله عنها بصهره. (شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 9، ص 195.) بعدی