آیتالله شیخ مرتضی مطهری از سودای اصلاح سازمان روحانیت آغاز کرد و به تراژدی پایانی زندگی سیاسی و فکریاش در جهت حفظ اساس تشکیلات روحانیت رسید. او کوشندهای بود که از اصلاحطلبی به محافظهکاری طی مسیر کرد و جانش را بر سر همین دگرگونی تاکتیکی از دست داد. مطهری که در جوانی از هواداران اصلی طرح اصلاح حوزه بود و به گفته برخی از فعالان حوزوی آن سالها، به همین دلیل از قم به تهران مهاجرت کرد، در چند سال پایانی عمرش از ضربه خوردن به اساس روحانیت احساس خطر کرده و از جنبههای روشنفکریاش کاست تا در جایگاه یک روحانی تمام عیار از هم صنفهای خود دفاع کند.
مطهری دهه30، منتقد سازمان روحانیت
مطهری جوان در درس آیتالله العظمی سیدمحمد محقق داماد با طلبه جوان نجفآبادی به نام شیخ حسینعلی منتظری آشنا شد و این دوستی تا چندین دهه تداوم یافت. دوستی این دو روحانی جوان سبب شد که آنها پا به پای هم به عنوان فعالان حوزوی بدل شوند و گام در راههای دشوار و پرخطری نهند. آیتالله منتظری درباره آرمانهای آن دوران چنین میگوید: «یک وقتی به همراه آقای مطهری با امام خمینی بعد از درس اخلاقشان صحبت میکردیم و میگفتیم این اختلافی که الان در قم هست، الان سه تا آقا (حضرات آیات صدر، محمدتقی خوانساری و حجت) هستند که مریدهایشان با هم اختلاف دارند. این چیز بدی است. اگر یک جوری میشد که آیتالله بروجردی را از بروجرد دعوت میکردند، میآمدند قم و ایشان زعامت حوزه را بر عهده میگرفتند، این اختلافات کمتر میشد. مرحوم آقای (امام) خمینی گفتند: میترسیم سه تا چهارتا بشود!» (1)
با آمدن آیتالله العظمی بروجردی به قم، آقایان مطهری و منتظری نیز به خیل شاگردان وی پیوستند. اما چند سالی بیش نکشید که فاصله میان امام خمینی و چند دوست و شاگرد نزدیکش با آیتالله بروجردی، اوضاع را بر آنها سخت کرد. ماجرا از جایی آغاز شد که سه سال پس از ورود آیتالله بروجردی به قم (در سال 1328) عدهای از علمای مهم قم همچون حضرات آیات امام خمینی، شیخمرتضی حائرییزدی، سید احمد زنجانی، سیدباقر سلطانی و... با بهرهگیری از اقتدار و مرجعیت یکپارچه بروجردی تصمیم میگیرند که نظام حوزه را اصلاح کنند. آنها که به هیات مصلحین حوزه مشهور شده بودند، طرحی برای نظم بخشیدن به حوزه قم میریزند. مطهری نیز به عنوان یکی از فضلای برجسته آن روز قم، از فعالین این حرکت اصلاحی بود. اما ناگهان همه چیز به هم میریزد و آیتالله بروجردی به اهداف هیات مصلحین حوزه بدبین میشود. برخوردی میان وی با امام خمینی و شیخ مرتضی حائری صورت میگیرد و از آن پس، امام خمینی تا پایان حیات آیتالله بروجردی آنچنان فعال نمیماند و شیخ مرتضی حائری نیز به مشهد مهاجرت میکند. مطهری هم اوضاع را بر وفق مراد نمیبیند و برای همیشه در تهران اقامت میکند.
اما ماجرا چه بوده است؟ آیتالله منتظری که از ناظرین آگاه بوده و نزدیکی زیادی به طرفین ماجرا داشته است، معتقد است که شایعه طرفداری جدی امام خمینی و استاد مطهری از نواب صفوی و فدائیان اسلام در این عقبنشینی ناگهانی آیتالله بروجردی موثر بوده است. منتظری در این باره میگوید:« روشی که فدائیان اسلام در حوزه داشتند برای بزرگان حوزه مورد پسند نبود، مثلا به آقای بروجردی اهانت میکردند، به علما اهانت میکردند، یک جوری که عقلای قوم را عصبانی کرده بود، میشد با این تندی هم برخورد نکرد، مثلا عدهای جمع بشوند بروند بعضی مسائل را از آقای بروجردی بخواهند؛ اینها مستقیما مسائل را با طلبههای جوان و با مردم در میان میگذاشتند، بهگونهای که حوزه را قبضه کرده بودند، بچه طلبهها نوعا چون احساساتی بودند، دور اینها جمع بودند. من یادم هست که مرحوم مطهری خودش برای من نقل کرد و گفت: من بیش از یک ساعت رفتم با آقای نواب دنبال رودخانه راه رفتیم و صحبت کردیم، گفتم درست است که شما حرفهای حقی دارید، اما بالاخره آقای بروجردی الان رئیس مذهب است، رئیس حوزه است، باید قداست ایشان را حفظ کرد و در پرتو ریاست ایشان کار کرد؛ نه اینکه بیاییم همه اینها را با این تندیها بشکنیم و به آنان اهانت کنیم، با این شکل نتیجهای نمیگیریم، این را آقای مطهری برای من نقل کرد. صحبتهای مرحوم مطهری برای این بود که آقای نواب صفوی را از آن حالت تندی یک قدری بیرون بیاورد. حتی آیتالله (امام) خمینی من یادم هست که در خانه ایشان ما پنج، شش نفر هم بیشتر نبودیم، تازه پیش ایشان «زکات» شروع کرده بودیم، آقای مطهری هم بود، صحبت فدائیان اسلام شد، ایشان گفتند آخر این چه برنامهای است که اینها دارند، چهارتا بچه حوزه را به هم ریختهاند، به همه اهانت میکنند، باید شهربانی دخالت کند، کنترل کند، آخه این تندیها یعنی چه! حتی ایشان هم نظرشان در آن شرایط اینگونه بود؛ آن وقت کسانی مثل مرحوم ربانی شیرازی، شیخ علی لر و آقای حاج شیخ اسماعیل ملایری مبعوث شدند که به این غائله خاتمه بدهند و بالاخره به این جریان در حوزه علمیه قم خاتمه دادند.»
آیتالله منتظری در ادامه به تیره شدن روابط مصلحین حوزه با آیتالله بروجردی اشاره میکند: «آن زمان کسانی بودند که میخواستند من و آقای مطهری و آیتالله خمینی را در نظر آیتالله بروجردی به عنوان طرفداران و حمایتکنندگان مرحوم نواب جلوه دهند و به اصطلاح در ذهن آیتالله بروجردی برای ما پروندهسازی کنند؛ یکی از اینها یک وقت گفت: در آن جلسه که برای این منظور تشکیل شده بود، من به آنها گفتم فلانی را استثنا کنید، برای اینکه آقای بروجردی به فلانی از باب اینکه مقرر درسهایش است علاقهمند است و این حرف را نسبت به او باور نمیکند، او را کنار بگذارید تا نسبت به آن دو نفر دیگر قبول کند. همین کار را هم کرده بودند، مرا قلم زده بودند و به آقای بروجردی تفهیم کرده بودند که آن دونفر – آقای (امام) خمینی و آقای مطهری - حامی نواب هستند و طلبهها را علیه شما تحریک میکنند، تا اینکه بالاخره فدائیان اسلام از قم رفتند تهران، اطراف آیتالله کاشانی جمع شدند.»
منتظری به یاد میآورد که آیتالله بروجردی از اینکه «برخی از عقلای قم از نواب صفوی و فدائیان اسلام حمایت میکردهاند» تعجب و گلایه میکرده است.(3) تلاشها برای پادرمیانی به جایی نمیرسد و مطهری که دچار مشکلات مالی هم بود، عزم هجرت از قم به تهران میکند. او نامهای به آیتالله بروجردی مینویسد و از دوست نزدیک و قدیمیاش آیتالله منتظری میخواهد که نامهاش را به آیتالله بروجردی برساند. منتظری میگوید: «آقای مطهری به من گفت بروم به آقای بروجردی قضیه رفتنش را بگویم و از طرف ایشان خداحافظی کنم؛ میگفت اگر خودم برای خداحافظی پیش آقای بروجردی بروم، ممکن است بگویند چرا و بیاعتنایی شود، بعد یک نامه نوشتند خدمت ایشان هم به عنوان عذرخواهی و هم تقدیر و تشکر از زحمات ایشان که در این مدت از شما استفاده کردیم و...، این نامه را نوشته بود و گفت شما این نامه را به آقای بروجردی بدهید؛ روز 15 شعبان بود آقای بروجردی نشسته بود و جمعیت زیادی هم اطراف ایشان بودند من رفتم خدمت ایشان و گفتم آقای مطهری این نامه را دادند خدمت شما و خداحافظی هم کردند، آقای بروجردی نامه را نگرفت؛ گفتم: بالاخره ایشان... ایشان گفته... با ناراحتی نامه را کنار زد، من پیش دیگران خجالت زده شدم. آقای حاج میرزا ابوالحسن به من گفت: مگر نمیدانی به آقای بروجردی گفته شده که آقای مطهری و آقای (امام) خمینی هستند که فدائیان و نواب را علیه شما تحریک میکردند، آن وقت تو آمدهای نامه اینها را میدهی به آقای بروجردی! بعد من جریان را به آقای مطهری گفتم، ایشان خیلی متاثر شد.»
مطهری نیز حدود بیست سال بعد به مرحوم حجهالاسلام علی دوانی در این باره گفته است:« بر اثر شکست طرح آقای (امام) خمینی در اصلاحات حوزه که من هم از فعالان آن بودم و شاگرد مخصوص ایشان، ضربت خوردم. اطرافیان آقای بروجردی طوری مرا از نظر ایشان انداخته بودند که هر چه کردم، مرا به حضور بخوانند تا عرایضی که دارم عرض کنم، نتیجه نگرفتم... بعد نامهای نوشتم و به آقای منتظری دادم که هم مباحثهام بود و نزد آقای بروجردی آمد و رفت داشت. آقای منتظری نامه را داد و گفت نتیجهای نگرفته است! ناچار به تهران آمدم.»(4)
مطهری دهه 40 و 50؛ مدافع سازمان روحانیت
مطهری برای همیشه از قم به تهران رفت و به تدریج به چهره مشهور دانشگاهی و نظریهپرداز جریان نواندیشی دینی بدل شد. اما دیری نپایید که مطهری در برابر برخی روشنفکران دینی قرار گرفت و به حامی جدی روحانیت شهره شد. مطهری که خود از پایهگذاران جریان فکری حسینیه ارشاد بود، به تدریج به چهرههای مشهور این جریان بدبین شد و راه خود را جدا کرد.
مطهری که به شدت به ضرورت نهاد روحانیت معتقد بود، نسبت به جریانسازی دو شخصیت مهم غیرروحانی حسینیه ارشاد (دکتر علی شریعتی و مرحوم فخرالدین حجازی) بدبین شده بود. این دو که از قضا همچون مطهری، خراسانی بودند، به دلیل نوع بیان ویژه خود، حامیان فراوانی از اقشار مختلف و به ویژه جوانان پیدا کرده بودند. ماجرای حسینیه ارشاد آنچنان اوج گرفت که به جز امام خمینی، همه مراجع تقلید آن روزگار علیه شریعتی موضعگیری کردند و خواندن آثار وی را نکوهش. مطهری نیز دیگر نمیتوانست حامی شریعتی بماند. البته ایرادهای مطهری به شریعتی، به رفتارهای فردی نیز برمیگشت. دکتر محمدمهدی جعفری از دوستان و همفکران شریعتی در این باره میگوید: «حقیقتش را بخواهید دکتر شریعتی در زندگی شخصی و برخوردهایش آدم فوقالعاده بینظمی بود و در کارش خبری از نظم نبود. همین بینظمی در نماز و عبادات او نیز تاثیر گذاشته بود... مرحوم مطهری که با شریعتی به حج رفته بود و از نزدیک با او مدتی زندگی کرده بود، این بینظمی دکتر را پای بیمبالاتی و عدم التزامات عملی او نوشته است.» (5) حجتالاسلام فاکر (نماینده فعلی مشهد در مجلس) نیز میگوید که مطهری درباره تردیدهایش پیرامون نماز خواندن دکتر شریعتی با وی هم سخن گفته بود. (6) ماجرا به اینجا ختم نمیشود و همسر دکتر شریعتی میگوید که مطهری و دیگر نزدیکانش، شریعتی را به «تجاهر به فسق»، «بیتقوایی»، «انجام ندادن فرائض مسلم» و « عدم پرهیز از گناهان کبیره» متهم میکردند و خواهان حذف وی از لیست سخنرانان حسینیه ارشاد بودند. (7)
طرح مسأله «اسلام منهای روحانیت» از سوی شریعتی بر آتش جدال دامن زد و مطهری را به سوی دفاع همهجانبه از روحانیت و جدایی بیشتر از دوستان سابقش سوق داد. او در نامهای که بعد از مرگ شریعتی به امام خمینی نوشت، به شدت به شریعتی تاخت و او را به توطئه علیه اساس روحانیت متهم کرد: «کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاههای ظلم و زور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد، مدعی شد ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند. این اصل معروف مارکس را که دین و دولت و سرمایه سه عامل همکار بر ضد خلقند و سه عامل از خود بیگانگی بشرند به صد زبان پیاده کرد، منتها به جای دین، روحانیت را گذاشت؛ نتیجهاش این شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتری از افسران امنیتی نگاه میکند و خدا میداند که اگر خداوند از باب « و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین» در کمین او نبود، او در ماموریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام میآورد.» (8)
بدینترتیب، مطهری که روزگاری از شریعتی در برابر انتقادات روحانیون دفاع میکرد، به مهمترین چهره مخالف شریعتی بدل شد و جانش را بر سر همین مخالفت گذاشت. جوانان تندرویی که داعیه حمایت از شریعتی را داشتند، مطهری را قربانی خشونت خود کردند و همه سابقه اصلاحطلبانه و نواندیشانه وی را نادیده گرفتند. مطهری بیشک قربانی حمایت از نهاد روحانیت شد. او اگرچه به آرمان اصلاح حوزه نرسید، اما محبوب روحانیت باقی ماند. در حالی که روزگاری نه چندان دور، مبغوض زعیم حوزه قم و مجبور به ترک این شهر شده بود. دفاع جانانه از تز «اسلام به علاوه روحانیت» او را به دامان حوزه بازگرداند و تیرگیها را از روابط وی با زعمای حوزه زدود.
پینوشتها:
1- خاطرات آیتالله منتظری، ج1، ص91
2- همان، ص 140
3- همان، ص 142
4- علی دوانی، زندگانی آیتالله بروجردی، ص 322
5- محمدمهدی جعفری، شریعتی آنگونه که من شناختم، صص 80 و 81
6- رسول جعفریان، جریانها و جنبشهای مذهبی – سیاسی ایران، سالهای ????تا ????، ص 297
7- پوران شریعت رضوی، طرحی از یک زندگی، ج 2، صص 225 تا 229
8- سیری در زندگانی استاد مطهری ص 82
همین نوشته در صفحه حوزه اعتماد ملی
همین نوشته در حوزه نامه