[نهج البلاغه] :
آن که به کار کسانى خشنود است ، چنان است که در میان کار آنان بوده است ،
و هر که در باطلى پا نهاد ،
دو گناه بر گردن وى افتاد ، گناه کردار و گناه خشنودى بدان کار .
.......................................
سوره اعراف :
امر به معروف، یک اتمام حجّت براى خلافکار است
تا در قیامت نگوید کسى به من نگفت،
علاوه بر آنکه عذرى هم براى گوینده است تا به او نگویند چرا نگفتى؟
..........................
هنگام قهر الهى، آمرین به معروف نجات خواهند یافت.
..........................
گاهى امر و نهى ما، گناهکاران را از گناه باز نمىدارد،
ولى گفتنهاى پى در پى، لذّت گناه را در کام او تلخ مىکند
و لا اقل با خیال راحت گناه نمىکند.
وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (164)
و (به یاد آر) هنگامى را که گروهى از آنها (به گروه دیگر) گفتند: «چرا جمعى (گنهکار) را اندرز مىدهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد، یا به عذاب شدیدى گرفتار خواهد ساخت؟! (آنها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!)» گفتند: « (این اندرزها،) براى اعتذار (و رفع مسئولیت) در پیشگاه پروردگار شماست بعلاوه شاید آنها (بپذیرند، و از گناه باز ایستند، و) تقوا پیشه کنند!» (164)
تفسیر نور، ج4، ص: 208
نکتهها:
بنى اسرائیل سه گروه بودند:
یک دسته قانونشکن، دستهى دیگر دلسوزان نصیحتگر و دستهى سوّم گروه بىتفاوت.
بىتفاوتها به نصیحتگران مىگفتند: خود را خسته نکنید، چون حرفهایتان در فاسقان اثر ندارد و آنها به هر حال جهنّمى هستند. ولى ناهیان از منکر مىگفتند: کار ما بىاثر نیست، حد اقل آنکه ما نزد خدا معذوریم. و چه بسا آنها به واسطهى سخن ما دست بردارند و تقوا پیشه کنند.
در آیه 5 و 6 سورهى مرسلات، خداوند به کسانى سوگند یاد مىکند که ذکر خدا را به دیگران القا مىکنند، چه براى اتمام حجّت، چه براى تأثیر و هشدار. «فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً عُذْراً أَوْ نُذْراً» در کتاب امر به معروف و نهى از منکر، بیش از ده فایده براى امر و نهى، حتّى در صورتى که اثر نکند، ذکر کردهام که خلاصهاش را در اینجا بیان مىکنم، تا شاید سکوت و ترس و بىتفاوتى در مقابل ترک معروف و عمل به منکر از بین برود:
1 گاهى امر و نهى ما امروز اثر نمىکند، ولى در تاریخ، فطرت و قضاوت دیگران اثر دارد.چنان که امام حسین علیه السلام در راه امر به معروف و نهى از منکر شهید شد، تا و جدان مردم در طول تاریخ بیدار شود.
2 گاهى امر و نهى، فضا را براى دیگران حفظ مىکند. چنان که فریاد اذان مستحبّ است، گرچه شنوندهاى نباشد، ایستادن به هنگام قرمز شدن چراغ راهنمایى لازم است، گرچه ماشینى نباشد. زیرا حفظ قانون و فضاى احترام به قانون، لازم است.
3 گاهى امر و نهى ما، گناهکاران را از گناه باز نمىدارد، ولى گفتنهاى پى در پى، لذّت گناه را در کام او تلخ مىکند و لا اقل با خیال راحت گناه نمىکند.
4 براى حفظ آزادى باید امر و نهى کرد، زیرا نگفتن، جامعه را به محیط خفقان و ترس و سکوت تبدیل مىکند.
5 امر و نهى براى خود انسان مقامآفرین است، گرچه دیگران گوش ندهند. قرآن مىفرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ» «2»(2). فصّلت، 33.
6 امر به معروف و نهى از منکر، اگر در دیگران اثر نکند، لا اقل براى خود ما یک نوع قرب به خداوند، تلقین و تمرین شجاعت و جلوهى سوز و تعهّد است.
7 گاهى امر و نهى ما امروز اثر نمىکند، امّا روزى که خلافکار در بنبست قرار گرفت و وجدانش بیدار شد، مىفهمد که شما حقّ گفتهاید. بنا بر این اگر امروز اثر نکند، روزگارى اثر خواهد کرد.
8 امر و نهى، و جدان انسان را آرام مىکند، انسان با خود مىگوید که من به وظیفهام، عمل کردم، این آرامش و جدان با ارزش است، گرچه دیگران گوش ندهند.
9 امر به معروف و نهى از منکر، سیرهى انبیاست، گرچه دیگران گوش ندهند. قرآن مىفرماید: «وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ» «1» و یا بارها مىفرماید: مردم سخنان و ارشادهاى پیامبران را گوش نمىدادند و از آنها روى مىگرداندند. بنا بر این ما نباید توقّع داشته باشیم که همه به سخنان ما گوش بدهند.
10 امر به معروف، یک اتمام حجّت براى خلافکار است تا در قیامت نگوید کسى به من نگفت، علاوه بر آنکه عذرى هم براى گوینده است تا به او نگویند چرا نگفتى؟
11 هنگام قهر الهى، آمرین به معروف نجات خواهند یافت. (آیهى بعد به آن اشاره مىکند) به هر حال، انبیا و اوصیا در راه امر به معروف و نهى از منکر شهید شدند تا حقّ گم نشود و از میان نرود، چنان که قرآن در آیاتى مىفرماید: «یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ» «2»، «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ» «3» و «یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» «4» که از این آیات استفاده مىشود، گاهى در امر به معروف باید تا مرز شهادت پیش رفت.
حضرت على علیه السلام در نامهاى به نمایندهى خود، به خاطر حضورش در سر سفرهى اشراف او را توبیخ نمود. «5» یعنى آن حضرت براى آنکه منش زهد به اشرافىگرى کشیده نشود، فردى را فداى مکتب نمود.
__________________________________________________
(1). صافّات، 13. [.....]
(2). آل عمران، 112.
(3). بقره، 61.
(4). آل عمران، 21.
(5). نهج البلاغه، نامه 45.