اگر ملاقات ممکن است ، پس چرا بایدمدعی ملاقات راتکذیب کرد؟
بعضیها ملاقات با حضرت را منکرند و می گویند ملاقات امکان ندارد و بر مدعای خود روایاتی را شاهد می آورند که می گویند: اگر کسی مدعی مشاهده و ملاقات با امام زمان(علیه السلام) شد او را تکذیب کنیدو از او نپذیرید. طبق این روایات ما نمی توانیم این نوع ملاقاتها را که در کتب نقل شده بپذیریم. به هرحال ، امر دایر است که ما سخن مردم عادی وغیر معصوم را که مدعی ملاقات هستند، بپذیریم و یا سخن معصوم را که فرمود، مدعی رؤیت و ملاقات را تکذیب کنید، معلوم است که باید به سخن معصوم عمل کنیم نه سخن دیگران.
در پاسخ چنین ادعایی می گوییم:1
اولاً، روایاتی در کار نیست، بلکه طبق تحقیق، یک روایت بیشتر نیست و آن همان توقیع حضرت ولی عصر(علیه السلام) به علی بن محمد سمری شش روز قبل از وفاتش است ، که حضرت در این توقیع به علی بن محمد (نایب چهارم) فرود: دست وپایت را جمع کن و به کسی برای بعد از خودت وصیت مکن، چرا که زمان غیبت کبرا فرا رسیده وتونیز شش روز دیگر از دنیا می روی. در آینده در بین شیعیان کسانی پیدا می شوند که ادعای مشاهدة ما را دارند، بدانید که قبل ازخروج سفیانی و صیحة آسمانی (دو علامت از علائم حتمیة ظهور) هر کسی ادعای مشاهدة ما را داشته باشد، دروغگو و مفتری است.2
آنها که ملاقات امام زمان(علیه السلام) را قبول ندارند به این روایت تمسک می کنند وگرنه روایت دیگری در کار نیست.
ثانیاً، از این روایت نیز پاسخهایی داده شده است3 که بهترین پاسخ به تناسب حکم و موضوع و با استفاده از لفظ «مفتر» که حضرت فرمود: «الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی والصیحه فهو کذاب مفتر .....» ، این است که منظور صرف دیدار و ملاقات نیست، بلکه دیداری است همراه با ادعای نیابت که مثلاً شخصی مدعی نیابت خاصه می شود و می گوید: من امام را مشاهده می کنم و امام زمان(علیه السلام) مرا همانند نوّاب اربعه، نایب خاص خود قرار داده است، من وکیل آقا در بین شما هستم و شما باید در کارها به من مراجعه کنید. حضرت فرمود چنین کسی نه تنها دروغ می گوید، بلکه افترا نیز می بندد چون به ما نسبت می دهد که ما او را نایب و وکیل خود قرار داده ایم .اصل صدور روایت هم در مقام نیابت است که حضرت به علی بن محمد فرمود: کسی را از جانب ما نصب مکن و دوران غیبت صغری و نیابت خاص تمام شده است. در چنین شرایطی اگر کسی ادعای رؤیت و مشاهده داشته باشد، معلوم است که منظور مشاهدة خالی از نیابت نیست.
بنابراین، اینکه مدعی می گوید: روایاتی بر تکذیب مدّعی مشاهده وارد شده است، صحیح است، بلکه تنها یک روایت، آنهم در موقعیت خاص نیابت است. ما نیز در این مسأله با مدعی هماهنگ هستیم که اگر کسی در عصر غیبت کبری ادعای مشاهده همراه با نیابت خاصه را داشته باشد، قطعاً کذاب ومفتری است، زیرا در غیبت کبری تنها نیابت عامه مطرح است نه خاصه.
پس از بیان منظور از ملاقات و اینکه مقصود صرف دیدار جمال یار است نه همراه با ادّعای نیابت و وکالت،
می گوییم: حق این است که ملاقات با آن امام همام ممکن است و هیچ استحاله ای ندارد، زیرا رؤیت شخصی که در دنیا با بدن مادی زنده است و در بین مردم زندگی می کند امری طبیعی وعادی است وندیدن بر خلاف عادت و روی مصالحی است که این غیبت را اقتضا کرده است.
کسانی که در عصر غیبت ادعای رؤیت کرده اند تعدادشان به اندازه ای است که امکان دروغ و یا تبانی و توطئه بر این دروغ وجودندارد، به تعبیر فنّی ، ادعای رؤیت از حد تواتر هم فراتر رفته و مدّعیان مشاهده نیز افرادی معمولی و یا لاابالی نیستند، بلکه افرادی چنین ادعایی را داشته اند که اغلب تالی تلْو معصوم بوده و مردم در امور دین شان به آنها اقتدا می کردند. چگونه ممکن است به افرادی همچون علامه حلی و سید بحر العلوم و مقدس اردبیلی و علی بن مهزیار اهوازی وسایر اولیای خدا، نسبت دروغ داد و گفت: اینان در ادعای ملاقاتشان قصد فریب مردم و یا رسیدن به جاه و مال دنیا را داشته و برای نیل به هواهای نفسانی و خود را در بین عوام محبوب جلوه دادن در بین مردم چنین ادعایی را کرده اند. در حالی که بسیاری از این بزرگان در حیات خود به طور عموم به مردم نگفته اند و برخی خواص هم که به این مطلب پی می بردند و از آنها درخواست شرح ملاقات می کردند پس از اخذ میثاق و عهد و پیمان که تا زنده بودن آنان برای کسی بازگو نکنند، برای آنان اعتراف می کردند وگرنه برای عامه مردم تا حد امکان نمی گفتند و اغلب پس از درگذشت آنان مسأله فاش می شد.
مرحوم حاجی نوری در کتاب نجم الثاقب می گوید: مرحوم آخوند علامه «ملا زین العابدین سلماسی» که یکی از شاگردان مرحوم «سید بحرالعلوم» است فرمود: من در محضر درس سید بحر العلوم بودم شخصی سؤال کرد: آیا امکان دارد کسی در زمان غیبت کبری حضرت صاحب الزمان را ببیند؟ سید به او جواب نداد، ولی من که نزدیک او نشسته بودم ، دیدم سرش را پایین انداخته و آهسته می گوید : چه بگویم ، در جواب او و حال آنکه حضرت مرا در بغل گرفته و به سینة خود چسبانیده است.»
به هر حال، در اینکه ملاقات با حضرت صاحب الامر ممکن و میسر است و تعداد بیمشاری از اولیاء خدا وشیفتگان آن حضرت به محضرش شرفیاب شدند و بسیاری از آنها از محضرپرفیض او بهره ها برده اند،تردیدی نیست ، اما اینکه چشم ما نابیناست و خفاشانه توان دیدار جمال بی مثال آن خورشید عالمتاب را ندارد، عیب ونقص است که به خود ما بر می گردد. نه از قابل درک نبودن آن وجود مقدس، زیرا که ما مدعی صحت دیدار یار هستیم نمی گوییم هر که از راه رسیده ، با همه آلودگی هایش می تواند به محضر امام زمان راه یابد ، چرا که در آن حریم، جز پاکان و نخبگان و مؤمنان خالص و عاشقان کوی ولایت و سرانجام ، رنج کشیدگان در محبت را راهی نیست. دیدار امام زمان شرطها دارد یکی از آنها، انقطاع از علایق مادی و بریدن از همه مظاهر دنیوی و محو در جمال یار شدن است. خیلی ها خواسته اند، حتی سالها کوشیده اند که به محضرش راه یابند، ولی به عللی موفق نشدند. واینک داستان صابونی را بشنوید وسپس تو خودحدیث مفصل بخوان از این مجمل:
امام(علیه السلام) به صابونی اجازة دیدار نداد:
داستان صابونی بدین قرار است که: مردی صالح وخیراندیش که در بصره عطاری می کرد، می گوید: روزی در مغازه نشسته بودم که دو نفر برای خرید سدر، و کافور به در مغازه من آمدند، از گفتار و سیمای آنان دریافتم که اهل بصره نیستند واز شخصیت های بزرگوار می باشند، زیرا اثر نجابت از چهره شان پیدا بود. ازحال ودیار آنان پرسیدم، کتمان کردند، من هر چه اصرار می کردم ، آنان نیز اصرار به کتمان کردن وپاسخ ندادن داشتند.
در پایان آن دو را به حضرت رسول الله قسم دادم که خودشان را معرفی کنند، چون دیدند من دست بردار نیستم، گفتند: ما از ملازمان و چاکران درگاه حضرت ولی (علیه السلام) هستیم. شخصی از نوکران آن درگاه با عظمت از دنیا رفته است، صاحب آن ناحیه ما را مأمور کرده که از تو سدر وکافور خریداری کنیم. وقتی فهمیدم که اینان از یاران آن حضرت هستند بی اختیار به دست و پای آنها افتاده و تضرع و زاری کردم که مرا به آن حضرت برسانید؟
یاران حضرت گفتند: مشرف شدن به حضور آن سرور منوط به اجازة ایشان است، گفتم: مرا تا نزدیکی آن حضرت ببرید اگر اجازه داد زهی سعادت وگرنه هیچ؟! آنان از اقدام به این کار خودداری کردند، ولی چون من با کمال پافشاری و اصرار دست بردار نبودم، به من رحم کرده منت گذاشتند ودرخواست مرا اجابت نمودند. از اینکه آنان بالاخره تقاضای مرا پذیرفته بودند، بسیار خوشحال شدم و با شتاب تمام سدر و کافور را به آنها داده ، در مغازه را بسته و به دنبال آنها روانه شدم تا به ساحل دریای عمان رسیدیم.
آن دو نفر بدون احتیاج به کشتی روی آب روانه شدند، ولی من ترسیدم که غرق شوم وحیران ایستادم، آنان متوجه من شدند و گفتند, مترس، خدا را به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) قسم بده ورهسپار شو. من چنین کردم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبال آنها رفتم، در وسط دریا بودیم که ناگهان دیدم ابرها به هم در آمده و هوا صورت بارانی به خود گرفته و شروع به باریدن کرد، اتفاقاً من در همان روز، صابون ریخته بودم و بر پشت بام مغازه به دلیل آن که به وسیله تابش آفتاب خشک شود، گذارده بودم، همینکه باران را مشاهده کردم به فکر صابون ها افتاده و پریشان خاطر شدم، به محض این خیال مادی، پاهایم در آب فرو رفته و به کمک هنر شناوری به دست و پا وتضرع افتادم، آن دو نفر وقتی به من توجه کردند و عجز و ذلت مرا مشاهده نمودند، فوراً به عقب برگشته دست مرا گرفتند واز آب بیرون کشیدند و گفتند: این پیشامد، اثر آن خاطره صابون بود، بار دیگر خدا را به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) قسم ده تا تو را در آب حفظ کند. من نیز استغاثه نیز نموده و چنین کردم ومثل اول روی آب با آنان رهسپار شدم، وقتی که به ساحل رسیدیم، خیمه ای چادری را دیدم که همانند «شجرة طور» نور از آن ساطع بود و آن فضا را روشن کرده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود در میان همین پرده است، با هم به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک چادر رسیدیم، یکی از همراهان پیش رفت تا برای من اجازة ورود بگیرد. چادر را خوب دیدم و صدای آن بزرگوار را می شنیدم، ولی وجود نازنینش را نمی دیدم، آن شخص در باره مشرف شدن من، از حضور مبارکش خواستار اجازه شد، آن جناب فرمود: «ردوه فانه رجل صابونی» به او اجازه ندهید ، برش گردانید و او را در شمار خدمه این درگاه نشمرید، زیرا اومردی صابون دوست ومادی است»؛ یعنی او هنوز دل از تعلقات دنیای دنّی خالی نکرده است و قهراً لیاقت حضور در این درگاه را ندارد.
عطار ادامه می دهد: چون چنین شنیدم، ناامید گشتم و دندان طمع از دیدار آن حضرت کشیدم و دانستم که وقتی ممکن است به زیارت آن جناب برسم که دلم را از آلودگی های مادی و معنوی زدوده و صاف گردانم.4
بنابراین، گرچه ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) امری ممکن است، لکن ممکنی است شبیه به محال عادی یعنی شرایط سختی دارد که جز اَوْحدی از مردم وشیفتگان دیدار یار، واجد آن شرایط نیستند و تا زمانی انسان وابسته به امور مادی است و به مظاهر عالم ماده از پست ومقام گرفته تا ماده و مده و از عده گرفته تا عده دل بسته است، امکان شرفیابی محضر مقدسش را پیدا نخواهد کرد، لذا شرفیاب شوندگان به نسبت دوستان بسیام کم اند.
به هر حال، ملاقات با آن حضرت در عین اینکه بسیار مشکل است، اما می بینیم که در طول تاریخ افراد بسیاری به محضر مبارکش شرفیاب شدند. بزرگان ما بخشی از آن ملاقاتها را که پس از وفات ملاقات کنندگان ویا در حیاتشان شهرت پیدا کرده بود در کتابهایشان نقل کرده اند و یقیناً بیش از آن مقداری که به دست ما رسیده، ملاقاتهایی است که ملاقات کنندگان آن را کتمان کرده و با خود به گور برده اند، زیرا اساس بر کتمان است نه افشا. با اینکه بنا بر کتماناست، صدها مورد افشا شده و دیگران از آن آگاهی پیدا کرده اند، بنای ما در اینجا نقل تمام آن موارد نیست چرا که کتاب مستقلی را می طلبد، بلکه عنوان تیمن و تبرک به بعضی از آنها اشاره می کنیم. کسانی که مایلند از آن ملاقاتها آگاهی پیدا کنند به کتب مفصّله مراجعه کنند.5
http://mouood.org/content/view/382/3