پدر و مادر بین جهاد و احسان کودک در آغوش خانوادهاش تربیت مىشود، خانواده را، زمینه آمادهومناسبى براى رشد استعدادها، شایستگىها تثبیت خصلتها و عادتهاىخود مىیابد، و از محیط خانواده است که او زبان، فرهنگ و تجربیاتتمدّن بشرى را فرامىگیرد. امّا هنگامیکه به بلوغ و سنّ رشد مىرسدوخداوند به او عقل و حکمت مىبخشد، افقهاى جدیدى از زندگى برروى او باز مىشود و چهبسا ممکن است به سوى یک رسالتاصلاحگرانهاى که قبلاً در محیط خانواده براى او معهود نبوده است،دعوت شود، دراین جا است که اوّلین فصل از مبارزه و کشمکش درزندگى او براى اصلاح و دگرگونى آغاز مىگردد، و او با معادله دشوارىمواجه مىشود؛ از یکسو احساس مىکند که باید نسبت به حقوق خانوادهوفادار بماند، و از سوى دیگر اهداف، آرمانها و آموزههاى نو او را به سوىخود مىخواند. قرآن کریم این معادله را چنین حل مىکند: قرآن فرزندان را به احسان و نیکى به والدین و آراسته شدن به بالاترینمراتب اخلاق در رفتار با آنان و آزار نرساندن به پدر و مادر حتّى با گفتن»افّ«، سفارش مىکند ولى از پرستش و تسلیم مطلق در برابر آنان وشرکورزیدن بواسطه آنان، و اطاعت از آنان در آنچه مخالف مقرّرات دین باشد،بطور جدّى باز مىدارد، زیرا محور حرکت انسان، علم و آگاهى است نهخدمات کورکورانه. خداوند دراین مورد یک مثال بسیار روشن ازحضرت ابراهیمعلیه السلام که در برابر پدرش ایستادگى نمود نقل مىکند: )یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطاً سَوِیّاً(264)). »اى پدر! دانشى براى من آمده که براى تو نیامده است بنابراین از من پیروى کنتا تو را به راه راست هدایت کنم.« حضرت ابراهیم در برابر پدر و قومش به چالش و مبارزه برخاستوچنین گفت: )وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَاماً آلِهَةً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلاَلٍمُبِینٍ(265)). »بیاد بیاور هنگامى را که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتهایى را معبودان خودانتخاب مىکنى؟ من، تو و قوم تو را در گمراهى آشکارى مىبینم.« از بصیرتى کهاز آیات فوق بدست مىآید احکام زیر را استفاده مىکنیم: اوّل - بر هر انسانى لازم است هنگامیکه به مرحله رشد مىرسد، درفرهنگ، افکار و دیدگاههایش تجدید نظر کند و اگر فرهنگ و میراثپدرانش را، مخالف خرد یافت، باید خود شخصاً در جستجوى حقیقتبرآید. دوّم - بر پدران است که فرزندان خود را از اوایل کودکى به اندیشیدنسالم تربیت نمایند، و موهبت خرد و حکمت را در وجود آنان رشدبدهند، و میل به جستجو و کاوش را در آنان برانگیزند. سوم - اگر پدرت تو را به تبعیت از طاغوت و تسلیم شدن در برابررژیمهاى ستم پیشه دعوت نماید، ضمن تقیّد به بهترین رفتار نیک با پدرومادر، نباید دراین مورد از آنان اطاعت کنى زیرا آنان نمىتوانند در روزقیامت در برابر مجازات خداوند از تو دفاع کنند. چهارم - هر نسلى متمایل است روش خود را ادامه دهد و به آن قداستشرعى ببخشد، ولى این یک عمل ناصواب و تشریع و بدعت است، زیراحکم، تنها حکم خداوند است و هیچ نظر یا سنّت یا تجربه دیگرى،قداست یا مشروعیّت الهى ندارد، و براى فرزندان جایز نیست که از هرحکم غیر الهى به عنوان یک حکم شرعى، تبعیّت نمایند. پنجم - براى اینکه دین را بطور دقیق بفهمیم و حقایق و احکام آن رادرست درک کنیم باید از روش سالمى که در خود متون دینى دستور دادهشده پیروى کنیم، ولازم نیست که همیشه از روشى که پدران ما پیشنهادمىکنند تبعیّت نمائیم، زیرا ممکن است روش آنان، روش سالم الهىنباشد و یا اینکه ممکن است پدران ما در شرایط خاصى بسر ببرند که بهمقتضاى آن این روش را برگزیده باشند.