احکام جهاد
مسأله 2250: جهاد بر دو قسم است: 1 ـ جهاد با نفس، یعنى انسان خود را بر بجا آوردن واجبات و خوبیها و ترک محرّمات و بدیها وادار نماید. 2 ـ جهاد با کفّار و بغات.
مسأله 2251: جهاد با نفس، واجب عینى است، یعنى بر هر مسلمانى واجب است، امّا جهاد با کفّار و بغات در صورتى که شرایط آن جمع شود واجب کفایى است، یعنى اگر عدّهاى به مقدار کفایت آن را انجام دهند از دیگران ساقط مىشود و چنانچه هیچکس قیام نکند، همه گناه کرده اند.
مسأله 2252: جنگ در اسلام، بسیار محدود، پاکیزه و با شرایط خاصى بوده است و حتىالمقدور باید از خون ریزى و جنگ افروزى اجتناب شود و تمام جنگهاى پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) دفاعى بوده است، گرچه جنگ ابتدایى نیز در بعضى موارد جایز مىباشد.
مسأله 2253: جنگ، صلح، و مانند آن، از مسائلى که به تمام مردم مربوط مىشود، باید زیر نظر شوراى فقهاى مراجع باشد.
مسأله 2254: جهاد با کفّار، یا ابتدایى است، یعنى مسلمانان طبق شرایط خاصى، براى جهاد با کفّار لشکر کشى مىنمایند و یا دفاعى است، یعنى براى دفاع از کشور اسلامى، جنگ مىکنند.
مسأله 2255: وجوب جهاد بر انسان چند شرط دارد: 1 ـ بلوغ 2 ـ عقل 3 ـ آزاد بودن 4 ـ مرد بودن 5 ـ پیر نبودن 6 ـ کور یا زمین گیر نبودن و همچنین نباید مرضى داشته باشد که مانع رفتن به جهاد شود 7 ـ داشتن اسلحه براى جهاد 8 ـ اجازه امام معصوم(ع) یا نایب او. و درعصر حاضر، باید با اجازه شوراى فقهاى مراجع باشد.
مسأله 2256: در چهار ماه حرام، یعنى رجب، ذىالقعده، ذىالحجة و محرّم جهاد ابتدایى حرام است، اما اگر کفّار هجوم کنند، دفاع واجب مىشود.
مسأله 2257: جهاد ابتدایى تنها براى گسترش قوانین حیات بخش الهى و نجات مظلومین جهان مىباشد، البته در صورتى که مسلمانان تمکّن داشته و شوراى فقهاى مراجع، اجازه بدهند و راه دیگرى جز جهاد وجود نداشته باشد.
مسأله 2258: کسانى که با آنها جهاد مىشود عبارتند از: 1 ـ کفار محارب، یعنى کافرهایى که با مسلمانان در حال جنگند، کتابى باشند یعنى یهود، نصارى و مجوس. و یا غیر کتابى، مانند بقیه کفار. 2 ـ اهل ذمّه، یعنى کفارى که در ذمّه و پناه اسلام بوده، اگر به شرایط مقرره عمل نکنند. 3 ـ کسانى که بر علیه امام معصوم(ع) خروج کرده اند، مانند اهل جمل، صفین و نهروان. 4 ـ کسانى که مصداق آیه شریفه (فان بغت احداهما على الاخرى) باشند.
مسأله 2259: برخورد اسلام با کفّار، بهترین برخورد انسانى و اخلاقى مىباشد. و با مراجعه به سیره پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) روشن مىشود که چگونه کفّار و اقلیتهاى مذهبى با کمال آسایش در کشورهاى اسلامى زندگى مىکردند و اگر جنگى نیز در مىگرفت، با کمترین تلفات و خونریزى به پایان مىرسید که نه پیش از پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) و نه بعد از آن دو بزرگوار، در تاریخ هرگز سابقه نداشته است.
مسأله 2260: کفّار از نظر اسلام برچند قسمند: 1 ـ کفّار معاهد، یعنى کفارى که با مسلمانان معاهده و پیمان داشته باشند. 2 ـ کفار محاید، یعنى کفارى که کار به کار مسلمانان نداشته باشند. 3 ـ کفّار محارب، یعنى کفارى که با مسلمانان جنگ داشته باشند. 4 ـ کفّار اهل ذمّه، یعنى کفارى درذمّه و پناه مسلمانان باشند. و تنها با کفّار محارب، جنگ مىشود.
مسأله 2261: چنانچه کفّار اهل کتاب با مسلمانان طرف شوند، بین چند چیز مخیّر مىباشند. 1 ـ اسلام بیاورند. 2 ـ جزیه بدهند. یعنى در هر سال مبلغى به حاکم اسلامى بپردازند تا در پناه مسلمانان زندگى کنند. 3 ـ اگر به هیچ کدام راضى نشدند طبق نظر شوراى فقهاى مراجع، با آنها جنگ مىشود.
مسأله 2262: بنا بر مشهور، از کفّار غیر اهل کتاب، جزیه قبول نمىشود، گرچه بعید نیست در حکم اهل کتاب باشند.
مسأله 2263: مقصود از اهل کتاب: مسیحیان، یهودیان و مجوسیان مىباشد.
مسأله 2264: ستاره پرستان، هندوها، کنفوسیوسها و بودائیان از اهل کتاب نیستند، گرچه ظاهرا صائبه در اصل داراى دین بوده اند.
مسأله 2265: جزیه، مالى است که دولت اسلامى، از کفّار ذمّى، طبق قرارداد فیمابین، در مقابل حمایت خود از آنان، مىگیرد. و همانگونه که بر مسلمانان، خمس و زکات واجب است، از کفّارى که در پناه اسلام هستند جزیه دریافت مىشود، تا جان، ثروت و ناموس آنها در امان باشد، پیامبر اسلام(ص) فرمودند: کسى که کافر ذمّى را آزار دهد مرا آزار داده است.
مسأله 2266: قرارداد ذمّه داراى شرایطى است، از جمله: 1 ـ هر سال مقدارى از اموال خود را طبق توافق حاصله بپردازند و در مقابل، از آنها خمس و زکات دریافت نمىشود. 2 ـ به قوانین عمومى کشور اسلامى، احترام بگذارند مانند قانون رانندگى. 3 ـ مسلمانان را اذیت نکنند. 4 ـ تظاهر به محرّمات ننمایند، مثلاً در اماکن عمومى شرابخوارى نکرده، گوشت خوک نخورند، ولى در محدوده خود، آزادند و در مواردى که قانون الزام، شامل آنها مىشود، مىتوانند به قوانین خود، عمل نمایند.
مسأله 2267: کسانى که علیه امام معصوم(ع) خروج کنند، هرگاه جمعیتى را تشکیل دهند، در حکم کفّار مىباشند و چنانچه جمعیت و حزبى را تشکیل نمىدهند، در صورت وقوع جنگ تنها باید آنها را متفرّق نمود، از این رو کسانى را که از جنگ فرار مىکنند، نباید کشت و نباید مجروحین و اسیران را از بین برد.
مسأله 2268: در صورت جنگ با کفار، فرار جایز نیست، مگر براى امور زیر: 1 ـ جاى وسیعترى بیابد، تا بهتر بتواند جنگ کند. 2 ـ اسلحه خود را اصلاح کند. 3 ـ نزد آب باشد و یا به آفتاب پشت کند. 4 ـ به دیگر مسلمانان ملحق شود، و دسته جمعى جنگ کنند. 5 ـ براى آنچه باعث پیروزى شود.
مسأله 2269: در زمان جنگ، کندن درختها، مسلّط کردن آب، آتش زدن، سم پاشى کردن و شبیخون زدن، مکروه مىباشد.
مسأله 2270: بچهها و زنهاى یاغیان را نمىتوان به بردگى گرفت و اموالى که لشکر اسلام بر آن مسلّط نشده، به ملک کسى در نمىآید.
مسأله 2271: کشتن بچه ها، زنها و مانند آنها جایز نیست. و همچنین کشتههاى کفّار را نباید تکه تکه کرد.
مسأله 2272: از بچه ها، اشخاص ابله، دیوانه، زنها، سالخوردگان، نابینایان و کسانى که بر اثر بیمارى زمین گیر هستند، جزیه گرفته نمىشود.
مسأله 2273: کمترین مقدار جزیه، اندازهاى است که اسم جزیه، بر آن صدق کند و بالاترین حد آن، به اندازه توان آنهاست و باید زیر نظر شوراى مراجع باشد.
مسأله 2274: کسى که براى عموم کفّار قرار داد ذمّه مىبندد و به آنها پناه مىدهد، باید از طرف امام معصوم(ع) یا نایب او باشد و در او بلوغ و عقل شرط است.
مسأله 2275: فرد مسلمان مىتواند براى بعضى از کفّار، عقد ذمّه ببندد و بگوید: (تو در ذمّه و پناه اسلام هستى).
مسأله 2276: اگر کافر حربى، به خیال امان، یعنى گمان کند مسلمانان به او امان داده اند، وارد کشور اسلامى شود، نمىتوان او را کشت و باید به جاى خود، باز گردانده شود.
مسأله 2277: هرگاه کفّار ذمّى به دارالحرب ملحق شوند، مدّت امان آنها تمام مىشود.
مسأله 2278: اموال، بچهها و خانواده اهل ذمه، محترم و حکم خود ذمى را دارند.
مسأله 2279: اگر کافر ذمّى یا غیر ذمّى، مسلمان شود، اسلام او قبول مىشود و در حکم بقیه مسلمانان خواهد بود.
مسأله 2280: اسلام، یعنى: شهادت دادن به یگانگى خدا و پیامبرى حضرت محمد(ص) و التزام به احکام اسلام.
مسأله 2281: بدون هیچ اشکال و اختلافى، اسلام آوردن کفّار پذیرفته مىشود، بلکه یکى از ضروریات مىباشد و در این مورد فرقى بین اقسام کفر و یا اقسام اسلام نیست، امّا در فرقههاى اسلامى که به کفر محکوم هستند، انتقال از کفر به یکى از این فرقه ها، انتقال از کفر به کفر است و احکام کفر جدید بر آن پیاده مىگردد، مثلاً اگر یک مسیحى، مسلمان ناصبى شد، جزیه از او ساقط و احکام ناصبیان را دارد.
مسأله 2282: عنوان اسلام بر کسى که مذهب خود را تغییر دهد جارى و پابرجاست، مثلاً اگر کسى از تسنّن به تشیّع و برعکس، یا از حنفى به مالکى و بر عکس، و یا از اثنى عشرى به شش امامى و برعکس منتقل شود، حکم اسلام بر او باقى خواهد ماند.
مسأله 2283: کسى که ازاسلام به کفر بگرود، احکام مرتدّ فطرى یا ملّى بر او جارى مىشود و مرتدّ فطرى نیز توبهاش مقبول است.
مسأله 2284: کافرى که دینش را تغییر دهد، چنانچه از یکى از اقسام اهل کتاب به یکى دیگر از آنها بگرود، یا از غیر اهل کتاب به دین اهل کتاب در آید، پذیرفته خواهد شد، امّا عکس آن قبول نمىشود، مثلاً اگر یک مسیحى مشرک گردید، پذیرفته نخواهد شد، مگر از موارد قانون الزام باشد