متن کتاب روح
تالیف : محمدایوب کاظمی
دانشمندان مادی چگونه به وجود روح پی بردند؟
1- خواب مغناطیسى
در عصر ما میلیونها تن از دانشمندان و صاحبنظرانى که در برابر براهین فلسفى سر فرود نمىآوردند و وجود موجودات مجرد ر ابعید یا غیر ممکن مىشمردند ، از راه مراجعه به خواب مصنوعى ومغناطیسى و حقایق فراوان و بىشمارى که از این راه به دست آمد ، تسلیم حقیقتشدند و تجرد روح را تصدیق کردند.
کسى که به وسیله عامل خواب مصنوعى ، خواب مىشود ، حالاتى پیدا مىکند که هرگز در حالت عادى برایش ممکن نبوده است ، او به اندیشههاى افراد پى مىبرد و اعمال گذشته افراد برایش مکشوف مىشود و چه بسا مسائل مشکل علمى را که هیچ آگاهى از آنها نداشته ، پاسخ صحیح و دقیق مىگوید.
2 – احضار روح یا ارتباط با ارواح
در این که برخى از افراد با ارواح مردگان ارتباط پیدا مىکنند ، نمىتوان شک کرد.
شواهدی بر تجرد نفس انسان بیاورید :
تجرد نفس شواهد متعددی دارد که پاره ای از آن ها به قرار ذیل است :
الف ـ نفس ناطقه ی انسان در بعضی افعال هم چون ادراک خود و ادراک ادراک خود و نیز ادراک قوای خویش از به کارگیری ابزار مادی (بدن) بی نیاز است و آنچه در فعل خود از ابزار و ماده بی نیاز باشد ، در ذات خود نیز از آن ها مستغنی است( ابن سینا ، الاشارات و التنبیهات ، ج 3 ، نمط 7 ، فصل 4، ص 275)
ب ـ یکی از اموری که ما در خود می یابیم ، یادآوری مطالب و صور علمی است ، یعنی هرگاه معلومات خود را فراموش می کنیم ، با اندکی توجه و بدون یادگیری مجدد آن ها را به یاد می آوریم.
از سوی دیگر اگر اوصاف و صورت هایی که به علتی بر جسم عارض می شود زایل گردد ، عروض مجدد آن نیازمند علت جدید است ، مثلا هرگاه آبی با آتش گرم شود و سپس حرارت خود را از دست بدهد ، در عروض مجدد گرما بر آن ، تجدید سبب یعنی وجود آتش دیگری لازم است ، حال می گوییم : نفس در یادآوری معلومات ، پیشین نیازمند سبب جدید نیست ، در حالی که اجسام در اتصاف دوباره به اوصاف از دست رفته ی خود به تجدید سبب نیازدارند. بنا بر این نفس نمی تواند موجودی جسمانی باشد( صدرالدین شیرازی ، الاسفار الاربعه ، ج 8، ص 302)
ج ـ قوای جسمانی در اثر کار زیاد خسته و فرسوده شده از عمل باز می مانند ، هم چنین وقتی که فعل دوم این قوا ضعیف تر از فعل اولشان باشد ، قادر به ادراک نخواهند بود ، مثل اینکه قوه ی شنوایی پس از شنیدن اصوات بلند ، قادر به درک آوای ضعیف نیست ، اما قوای غیرجسمانی از بسیاری افعال خسته نمی شوند و در عین حال توانایی ادراک امور قوی بعد از ضعیف و بالعکس را دارند. از آنجا که قوه ی عاقله از کثرت تعقلات فرسوده نمی شود و هم چنین قادر به درک معقولات ضعیف پس از ادراک معقولات قوی است ، از سنخ قوای جسمانی نخواهد بود (صدرالدین شیرازی ، الاسفار الاربعه ، ج 8،ص 293 )
د ـ تحقیقات فرا روانشناسی درباره ی پدیده هایی چون تله پاتی ، پیش گویی ، روان جنبشی و تجربیات کسانی که بر حسب ادعا حیات دوباره یافته اند ، می تواند شواهدی بر تجرد نفس انسانی باشد ، هرچند تلاش هایی در جهت توجیه مادی بودن این پدیده ها نیز صورت گرفته است ، اما گذشته از اینکه حضور پدیده های مادی در هنگام وقوع این رخدادها دلیل مادی بودن آن ها محسوب نمی شود ، تفسیر غیر مادی این پدیده ها آسان تر و قانع کننده تر به نظر می رسد(جان هیک ، فلسفه دین ، ترجمه بهرام راد، صص 268 ـ 260)
با توجه به دلایل و شواهد یاد شده معلوم می شود که نفس چه به مقام عقل بالفعل رسیده باشد و چه در مرتبه ی ادراک خیالی مانده باشد ، در ذات خود مجرد از ماده و لواحق آن خواهد بود.
نمونه هایی از استدلال بر تجرد نفس در فلسفه ی غرب را بیان کنید :
الف ـ افلاطون در رساله ی منون ثابت می کند که آموختن و پژوهیدن در حقیقت چیزی جز به یاد آوردن نیست ، بنا بر این نفس انسانی باید موجودی مجرد باشد که پیش از آمدن به دنیا اموری را در عالم مُثُل مشاهده کرده در دنیا به یاد آورد ، یعنی فرض وجود آدمی قبل از دنیا و عالم ماده مستلزم پذیرش تجرد حقیقت او است(افلاطون، دوره آثار ، ترجمهی محمد حسن لطفی، ج 1، منون، صص 388 و 396)
ب ـ دکارت در جای جای نوشته های خود ، تلاش می کند تا تغایر نفس و بدن و تفاوت احکام آن دو را نشان دهد. او با به کارگیری شک دستوری خود ، فلسفه ی خویش را از اثبات من آغاز می کند و در تغایر نفس خود با بدن میگوید :
نخست می بینم که میان نفس و بدن تفاوتی عظیم وجود دارد ، از آن جهت که جسم بالطبع همواره قسمت پذیر است و نفس به هیچ روی قسمت پذیر نیست ، زیرا واقعاً وقتی روحم یعنی خودم را فقط به عنوان چیزی که می اندیشد لحاظ می کنم ، نمی توانم اجزایی را در خود تمییز دهم ، بلکه خود را چیزی واحد و تام می بینم و اگرچه ظاهراً تمام نفس با تمام بدن متحد است ، اما اگر پا ، بازو یا عضو دیگری از بدنم جدا شود ، یقین دارم که با این کار چیزی از نفسم قطع نمی شود... اما در مورد اشیای جسمانی یا ممتد کاملا به عکس است ، زیرا هر کدام از آن ها را ذهن آسان می تواند تجزیه کند و به سهولت تمام به اجزای کثیر تقسیم نماید و بنا بر این تشخیص می دهد که تقسیم پذیر است و اگر تاکنون از جای دیگر به خوبی فرا نگرفته باشم همین کافی است تا به من بیاموزد که ذهن یا روح بشر کاملا با بدن وی مغایرت دارد( رنه دکارت، تأملات، ترجمه احمد احمدی، صص 98 ـ 97)
هر چند تغایر اعم از تجرد است ، اما منظور دکارت این است که نفس آدمی به دلیل فقدان خواص جسمانی ، نمی تواند جسمانی باشد.
ج ـ فلوطین یکی از دلایل جسمانی نبودن روح را چنین می آورد :
وقتی که می گوییم کسی درد انگشت پا دارد ، درست است که محل درد انگشت پاست ولی احساس کننده ی درد ، بخش حاکم بر تمام تن است. از این رو ، وقتی که به عضوی درد روی می آورد ، تمام روح آن درد را احساس می کند... بنا بر این باید بپذیریم که ادراک کننده ، چنان ذاتی است که در همه ی اعضا و اجزای تن عین خود اوست و چنین چیزی جسم نمی تواند بود( فلوطین، دوره آثار، ترجمه محمد حسن لطفی، ج 1، صص 623 ـ 622)
نشانه بزرگی روح چیست؟
امام علی(ع) فرمود : من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة (غرر الحکم : 8730 )
کسی که روح بزرگی دارد ، با معصیت کردن شاد نمی شود.
قال الامام علی(ع) : من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته (غرر الحکم : 8771 )
کسی که روح بزرگی دارد ، خواسته های عادی برایش بی ارزش است.
قال الامام علی(ع) : من کرمت نفسه صغرت الدنیافی عینه (غرر الحکم : 9130 )
زمانی که روح انسان بزرگ شد ، دنیا در نظر انسان کوچک می شود.
قا الامام علی(ع) : من کرمت نفسه قل شقاقه وخلافه (غرر الحکم : 9051 )
هر کس که روح بزرگی دارد ، درشتی و زشتی او کم می شود.
قال الامام علی(ع) : النفس الکریمة لا توثرفیها النکبات (غرر الحکم : 1555 )
روح بزرگوار ، زشتی ها در آن اثر ندارد.
قال الامام علی(ع) : النفس الشریفة لا یثقل علیها المونات (غرر الحکم : 1556 )
روح شریف ، کارهای سخت بر او دشوار نیست.
هنگام خواب روح انسان به کجا می رود؟
قال الامام الصادق(ع) - سأله أبو بصیر عن الروح عند النوم أخارج من الابدان ؟ - : لا یا أبا بصیر ، فإن الروح إذا فارقت البدن لم تعد إلیه ، غیر أنهابمنزلة عین الشمس مرکوزة فی السماء فی کبدها و شعاعها فی الدنیا (جامع الاخبار : 488/ 1360 )
در جواب ابوبصیر فرمود : زمانی که روح در هنگام خواب از بدن جدا می شود ، مانند خورشید است که نور آن به بدن می رسد و بدن به زندگی اش ادامه می دهد و روح در جایگاه بلند خود قرار دارد.
قال الامام الکاظم(ع) : إن المرء إذا نام خرجت روحه فإن روح الحیوان باقیة فی البدن ، فالذی یخرج منه روح العقل (جامع الاخبار : 489/ 1362 )
هنگامی که انسان می خوابد ، روحش ازبدن خارج می شود ، ولی روح حیوانی اش در بدن می ماند ، آنچه از بدن خارج شده ، روح عقلانی است.
عوامل برون فکنی روح(خارج شدن موقت روح از بدن) چیست؟
1-تمرین و ریاضت زیاد برای انجام این کار که با تمایل و تصمیم وتلقبن زیاد همراه باشد. البته برون فکنی ارادی روح یک موهبت الهی است که خدای متعال به انسان های عارف و بندگان سالک خود عطا میکند و این مقام جز از طریق تزکیه نفس و طهارت باطن و بندگی حق تعالی بدست نمی آید.
2-ازدیاد فشار زندگی
3-اضطراب و ترس شدید مثل سقوط از بلندی
4-بروز زخم های شدید
5-رنج های طولانی یا محرومیت های مستمر
6-در مواقع اختناق ، خفگی شدید و کامل
برون فکنی روح در صورتی که از روی اسلوب علمی نباشد-ضررهای جسمی و روحی به همراه دارد و حتی می تواند به مرگ منجر گردد ؛ یعنی ممکن است تارها و ریسمان های اثیری که بین جسم مادی و جسد اثیری (روحی)بر قرار است ، به هنگام خروج پاره گردد و علاوه بر آن اختلال در قلب و مغز و فکر و درک طرف به وجود می آورد.
با این حال محققان روحی برون فکنی روح را امری لذت بخش برای روح می دانند به حدی که دیگر خواهان بازگشتن به داخل جسم فیزیکی خود نیست ، چون رهایی از جسم مادی و قدم گذاشتن به عالم ارواح از هر جهت لذت بخش تر از لذت مادی است.
ماده اثیری چیست؟
اثیر ماده ای است بدون وزن که از تمام اجسام و مواد می گذرد و امتداد صوت و گرما به وسیله موج های آن صورت میگیرد. ماده ی اثیری ماده ای لطبف و بی وزن و سبک است که در جسد مثالی ارواح وجود دارد و به آن (تلی پلاسم) می گویند. باید گفت ، خود روح ذاتا موجودی مجرد و غیر مادی است و این ماده اثیری نمی تواند از ذات روح باشد ، لکن روح در بدن مثالی خود قرار داد و این ماده می تواند در این بدن لطیف اثیری وجود داشته باشد ، البته ماده آن با ماده طبیعی تفاوت دارد. ارواح برای تولید صدا و بر قراری ارتباط با زمینی ها به دو ماده نیاز دارند : یکی ماده اکتوپلاسم و یکی دیگر ماده اثیری ، که در ارواح هست و ارواح با مخلوط نمودن این ماده ابزار تکلم درست کرده و با زنده ها ارتباط بر قرار می کنند. تا موقعی که ماده اکتوپلاسم با آن ماده اثیری مخلوط نشود ، هیچ فایده ای ندارد و ماده اکتوپلاسم به تنهایی در تجسد اعضای صوتی و سایر اعضای بدن ارواح کافی نیست.
متن کتاب روح
تالیف : محمدایوب کاظمی
منبع :http://ketaberooh.blogfa.com/8602.aspx