متن کتاب روح
تالیف : محمدایوب کاظمی
تفسیر مرگ در فلسفه ی غرب چیست؟
الف ـ افلاطون بر اساس دیدگاه خود ، در باب چگونگی وجود روح پیش از بدن و هبوط آن به دنیا ، مرگ را جدایی روح از تن و در نتیجه آزادی روح از قید و بند می داند. وی کلام سقراط را چنین نقل می کند :
تا در دام تن گرفتاریم و روحمان با این دیو دست به گریبان است ، نخواهیم توانست به آرزوی خود برسیم و حقیقت را دریابیم ، زیرا تن هر ساعت زحمتی تازه برای ما فراهم می آورد و پیاپی از ما نان و آب می خواهد و گاه هم بیمار می شود و پیوسته ما را در بند میل و هوس و ترس نگاه می دارد و با اشباح و سرگرمی های کودکانه مشغول می سازد ، چنان که هیچ فراغت نمی یابیم تا چیزی را بدان سان که به راستی هست بشناسیم ، از این گذشته جنگ ها و آشوب ها و خونریزی ها سببی جز تن و هوس های آن ندارد ، زیرا جنگ برای مال در می گیرد و مال برای تن خواسته می شود و بدین سان همه ی وقت ما در خدمت تن می گذرد و از آن رو نمی توانیم فارغ از تن ، دمی در خود فرو برویم و روی به جستجوی حقیقت بیاوریم... تا زنده ایم این نعمت دست نخواهد داد. زیرا روحی که در بند تن است دسترسی به شناسایی نمی تواند داشت. پس یا هرگز نخواهیم توانست از شناسایی بهره ای برگیریم یا پس از مرگ به تحصیل آن توانا خواهیم شد ، چه ، روح تنها در هنگام مرگ از تن جدا می گردد و آزاد می ماند. در زندگی فقط وقتی می توانیم اندکی به حقیقت نزدیک شویم که به حد امکان کاری به کار تن نداشته باشیم و جز مقدار ضروری به آن نپردازیم و نگذاریم طبیعت تن ، روح ما را آلوده سازد ، بلکه تا می توانیم خود را از آن بر کنار نگه داریم تا خدا ما را از آن رهایی بخشد... مگر مرگ جز جدایی روح از تن است و... آیا اثر فلسفه این نیست که روح را از تن و قیدهای تن آزاد کند.
همان طور که ملاحظه می شود دیدگاه افلاطونی همیشه این پرسش را بر می انگیزد که اساساً چرا روح از عالم مجردات فاصله گرفته به دنیا هبوط کرده است تا بار دیگر بخواهد با مرگ بدان جا باز گردد. تنها می توان گفت روح انسانی هر چند پیش از بدن و عالم ماده موجود بوده است ، اما قابلیت او برای دست رسی به کمالات تنها با گذر از عالم ماده به فعلیت می رسد. از این رو با آمدن به دنیا و طی کردن عالم طبیعت دگربار با وضعیتی جدید به عالم مفارقات و مجردات باز می گردد و سرّ رها کردن دنیا و ضرورت مرگ آن است که استعدادهای او در دنیا به فعلیت رسیده است.
ب ـ فلوطین در بحث نهی از خودکشی ، مرگ را به جدایی تن از روح معرفی می کند نه روح از تن :
روح باید منتظر شود تا تن به کلی از او جدا شود ، زیرا در این صورت مجبور نیست به مکانی دیگر برود ، بلکه همین که تن از او جدا شد خود به خود جدا از تن می ماند. تن چگونه از روح جدا می شود؟ بدین سان که تن هماهنگی خود را ، که داشتن روح مستلزم داشتن آن است ، از دست می دهد و دیگر نمی تواند روح را به خود ببندد و هیچ جزیی از روح بسته به تن نمی ماند. چه باید گفت درباره ی کسی که بکوشد تا تن را از هم بپاشد ؟ چنین کسی به زور توسل می جوید و در این صورت تن از روح جدا نمی شود ، بلکه روح مجبور می شود خود را از تن جدا سازد... چون سرنوشت روح در جهان دیگر بسته به حالتی است که هنگام مرگ دارد. آدمی نباید تا وقتی که پیشرفت و تکامل روح در این زندگی امکان دارد ، روح را به ترک تن وا دارد( فلوطین ، دوره آثار، ترجمه محمّد حسن لطفی، ج 1، رساله 9، انئاد اول، ص 153)
اقسام مرگ از نظر قرآن کدام است؟
از آیات قرآن کریم آشکار می شود که برای انسان دو اجل است :
الف ـ اجل حتمی که در ظرف خاصی مقدّر شده اجتناب ناپذیر است.
ب ـ اجل مشروط یا معلَّق که با حصول شرط آن مرگ فرا می رسد.
شماری از آیات که بدین مطلب اشاره دارند عبارت اند از :
هو الذی خلقکم من طین ثمّ قضی اجلا و اجل مسمّی عنده ثمّ انتم تمترون (انعام آیه 2)
اوست کسی که شما را از گِل آفرید. آن گاه مدتی را برای شما عمر مقرر داشت و اجل حتمی نزد اوست. با این همه ، بعضی از شما در قدرت او تردید می کنید.
قالت رسلهم أَفی الله شک فاطر السموات و الأرض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمّی (ابراهیم آیه10)
پیامبرانشان گفتند : مگر درباره ی خدا ـ پدید آورنده ی آسمان ها و زمین ـ تردیدی هست؟ او شما را دعوت می کند تا پاره ای از گناهانتان را بر شما ببخشاید و تا زمان معینی شما را مهلت دهد.
ان اعبدوا الله و اتّقوه و اطیعون * یغفر لکم من ذنوبکم و یؤخّرکم الی اجل مسمی ، انّ اجل الله اذا جاء لایؤخّر لو کنتم تعلمون (نوح آیه 4 ـ 3)
اینکه خدا را عبادت کنید و از او حساب ببرید و اطاعتش کنید تا گناهتان را ببخشاید و به اجلی معین عمرتان را تاخیر دهد. هنگامی که اجل بیاید ، هرگز تاخیر نمی پذیرد.
از دو آیه ی اخیر چنین برمی آید که دعوت انسان به بندگی و طاعت، برای آمرزش گناهان و تأخیر مرگ تا اجل حتمی است. بنابراین ممکن است گناه موجب کوتاهی عمر و فرا رسیدن زودرس مرگ شود. البته تأجیل و تعجیل مرگ را جهات و اسراری است که در علم غیب خداوند مکتوم است و فقط انبیا و اوصیا (ع) به تعلیم الهی بر آن آگاه اند
اقسام مرگ از دیدگاه فلسفه اسلامی چیست؟
در فلسفه اسلامی ، مرگ به سه قسم اضطراری ، طبیعی و ارادی تقسیم می شود :
مرگ اضطراری :
مرگ اضطراری ، مرگی است که در اثر آن ، تعلق نفس به بدن منتفی می شود و نفس با ورود به عالمی دیگر ، هیچ گونه تصرف و تدبیری در بدن و قوای آن ندارد و از این رو بدن به حالت جمادی یعنی حالت اصلی و اولیه خود باز می گردد.
مرگ اضطراری به نوبه ی خود به دو قسم طبیعی و اخترامی تقسیم می شود :
الف : مرگ طبیعی آن است که نفس در اثر تحوّل جوهری با رسیدن به غایت حقیقی و کمال ویژه ی خود از عالم ماده بی نیاز شود و تصرف در بدن را رها کند و از آنجا که هر نفسی ذاتاً به سوی غایت اصلی خود توجه دارد ، مرگ حقیقتی ثابت و حق است که با رسیدن نفس به مقصد خود روی می دهد. پس نفوس انسانی تا وقتی به غایات حقیقی خود نرسیده اند ، به تدبیر بدن مشغول اند. امّا پس از وصال به غایات ، رابطه ی خود را با بدن قطع می کنند. البته مرگ طبیعی به اختلاف نفوس انسانی در مراتب سعادت و شقاوت یعنی به اختلاف در غایات، متفاوت است.
ب : مرگ اخترامی :
آن است که نفس به سبب فساد و ویرانی بدن نتواند آن را تدبیر کند و ابزار بدن قابلیت تصرف نفس را از دست می دهد ، از این رو نفس از عمل خود در عالم ماده باز می ماند ، به قول شاعر:
جان عزم سفر کرد گفتم که مرو ***** گفتا چه کنم خانه فرو می آید
از اینجا روشن می شود که مرگ طبیعی در دیدگاه طبی ، غیر از مرگ طبیعی در نگاه فیلسوفان است و ملازمتی با یک دیگر ندارند ؛ افزون بر این مرگ اضطراری ویژه ی نوع انسانی نیست.
صدرالمتألهین با ذکر یک تمثیل مرگ طبیعی و مرگ اخترامی را از یک دیگر چنین تفکیک می کند : مَثَل بدن آدمی و روح او مَثَل کشتی و باد است. همان گونه که تخریب کشتی به دو صورت متصور است، تخریب بدن و جدایی روح از آن نیز به دو صورت قابل تصویر است ، یا به خاطر اختلال داخلی در دستگاه های آن است که در این صورت اگر باد هم وزیدن گیرد دیگر کشتی توانایی حرکت را ندارد و یا آن که اختلال کشتی در اثر عوامل خارجی هم چون کیفیت وزش باد است ، به گونه ای که کشتی از تحمل باد ناتوان باشد ، چرا که اگر بادی سهمگین بوزد ، اجزای کشتی متلاشی شده از حرکت باز می ایستد ، به همین سان تخریب بدن نیز به دو گونه است :
1ـ آن که نظام عضوی از اعضای بدن مختل گشته و مزاج آن فاسد شده با خروج از حالت اعتدال قابلیت تصرف نفس را از دست بدهد ، در حالی که اگر این اختلال پیش نیاید ، نفس می تواند برای مدتی دیگر آن بدن را به حرکت درآورد و این همان مرگ اخترامی است.
2ـ آن که تخریب بدن از شدت و قوت نفس ناشی شود ، به گونه ای که دیگر در توان بدن نباشد که فرمان نفس را گردن نهد ، در این صورت بدن ضعیف گشته ترکیبات آن رو به انحلال می رود و این همان مرگ طبیعی است( صدرالدین شیرازی، الاسفار الاربعه، ج 9، صص 56 ـ 53)
مرگ طبیعی :
مرگ طبیعی در مقابل مرگ اضطراری ، مرگی است که حکیمان و عارفان برای همه مخلوقات عالم ماده هماره ثابت می دانند ، زیرا اگر مرگ تحول از نقصان به کمال و خروج شیء از قوه به فعل باشد ، همه موجودات مادی در هر لحظه از قوه به سوی فعلیت در حرکت اند و پیوسته از مرتبه ای به مرتبه ی دیگر پای می نهند.
مرگ ارادی :
منظور از مرگ ارادی که مخصوص انسان است ، آن است که انسان در اثر تزکیه نفس در دو عرصه ی علم و عمل از تعینات مادی و مقتضیات نفسانی و رذایل اخلاقی رهایی یابد ، از مخلوق به خالق رو کند ، در توحید فعلی ، صفاتی و ذاتی فانی شود ، زیرا تا وقتی که انسان به عالم طبیعت تمایل داشته باشد ، از عالم نور و حیات باز می ماند. آنچه در متون عرفانی تحت عنوان مرگ سفید، سبز و سیاه آمده ، برای نیل انسان به مرگ ارادی و رهایی از همه ی تقیدات و نیل به مقام اطلاق است.
پاره ای از حکیمان آیات کلّ نفس ذائقة الموت( آل عمران آیه 185) و اینما تکونوا یدرککم الموت(نساء آیه 78) را ناظر به مرگ اضطراری و آیاتی چون انّ الی ربّک الرجعی (علق آیه 8) اَلا الی الله تصیر الامور (شوری آیه 53) و کلّ الینا راجعون (انبیاء آیه 93) را ناظر به مرگ طبیعی و روایاتی مانند موتوا قبل ان تموتوا و الموت هو التوبة را ناظر به مرگ ارادی دانسته اند.
مرگ چه شباهتی با تولد دارد؟
یک جنین در رحم مادرش ازآسایش و امنیت زیادی برخوردار است اگر میتوانست به یقین دوست میداشت برای همیشه آنجا بماند ، ولی یک جنین فقط میتواند استعداد بالقوه وجود خویش را از طریق تغییر وضعیت خود و روبرو شدن با خطرهای تولد و مبارزات زندگی در جهان ، فعلیت بخشد. روح انسان به زندگی مشترک با جسم مادی اش خو گرفته و بدین سان به جسم او حیات داده است ، بنا بر این روح ، برای رسیدن به یک سطح وجودی برتر ، باید از این ارتباط با جسم صرفنظر کند ، به عبارت دیگر ، از مرگ است که ما تولد دوباره مییابیم.
مرگ چه نسبتی با خواب دارد؟
قال رسول الله(ص) : النوم أخو الموت و لا یموت أهل الجنة (کنزالعمال : 39321 )
خواب برادر و شبیه مرگ است و اهل بهشت هرگز نمی میرند.
الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری إلی أجل مسمی إن فی ذلک لایات لقوم یتفکرون (الزمر آیه : 42 )
خداوند ، روح انسانها را در هنگام مرگ تحویل می گیرد و اگر هم نمیر ، در هنگام خواب روحشان را تحویل می گیرد ، پس روحی که وقتش تمام شده نگه می دارد و دیگراز خواب بیدار نمی شود و روحی که اجلش نرسیده است ، بیدارش می کند تا رروز اجلس برسد ، دراین سخن ، نشانه مهمی نهفته است برای کسانی که اهل فکرند.
چگونه مرگ شبیه خواب است؟
وَ هُوَالَّذی یَتَوفّاکُم بِاللَّیلِ وَ یَعْلَمُ ماجَرَحْتُم بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُم فیه لِیُقْضى اَجَلٌ مُسَمّىً ثُمَّ اِلَیْه مَرْجِعُکُم ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِما کُنْتُم تَعْمَلُونَ ( انعام آیه 60)
اوست خدایى که چون شب هنگام به خواب مىروید ، شما را (موقت) مىمیراند و پس از آن شما را بیدار مىکند تا آنگاه مرگتان فرا رسد ، به سوى او باز مىگردید تا شما را از نتیجه کردارتان آگاه نماید.
اللَّهُ یَتَوفَّى الانَفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتى لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الّتی قَضى عَلْیهَا الْمَوْتَ وَ یُرسِلُ الاُخْرى اِلى اَجَلٍ مُسَمَّى( زمر آیه 42)
خداوند ، جانها را در هنگام مرگ و آنکه مرگش فرا نرسیده در هنگام خواب ، دریافت مىکند ؛ سپس کسى را که حیاتش در دنیا به سرآمده ، در نزد خود نگه مىدارد و دیگرى را تا وقت معین (که مرگش فرا رسد) به دنیا باز مىفرستد.
این دو آیه ، شباهت خواب با مرگ - و همچنین شباهت بیدارى دنیا و آخرت- را بیان مىکنند ؛ همانگونه که هنگام مرگ ، روح انسان ، عالم ماده را در مىنوردد و به عالمى دیگر سیر مىکند ، در هنگام خواب نیز روح انسان وارد جهانى دیگر مىشود.
به عبارت دیگر ، تفاوت خواب و مرگ در این است که هنگام خواب ، روح به طور موقت دریافت مىگردد و پس از پایان خواب ، باز گردانده مىشود ؛ ولى روح در هنگام مرگ ، به طور دائم دریافت مىگردد و دیگر به دنیا بازگشت نمىکند.
به جهت شباهت زیادى که از جهت توفّى(دریافت روح) بین خواب و مرگ وجود دارد ، گاهى از خواب به مرگ کوچک و از مرگ به خواب بزرگ تعبیر مىشود.
قال السجاد(ع) : عَجَبٌ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أنْکَرَالْمَوْتَ وَ هُوَ یَرى مَنْ یَمُوتُ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ...( الفروع من الکافى ، الشیخ الکلینى ، ج3 ، ص 258 ، انتشارات علمیه اسلامى)
حضرت امام سجاد(ع) فرمود : بسیار شگفتآور است که کسى مرگ را انکار کندو حال آنکه در هر شبانه روز ، مرگ (خود را به هنگام خواب) مىبیند.
سُئِلَ عَن الْباقِر(ع) مَا المَوْتُ ؟
قالَ : هُوَ النَّومُ الَّذی یَاْتیکُم فی کُلِّ لَیْلَةٍ ؛ إلّا اَنَّهُ طَویلٌ مُدَّتُهُ(معانى الاخبار ، الشیخ الصدوق ، ص289 ، مؤسسة النشر الاسلامى)
از حضرت امام باقر(ع) سؤال شد : مرگ چیست؟
فرمود: مرگ ، همان خوابى است که هر شب به سراغتان مىآید ؛ با این تفاوت که مدتش طولانى است.
در باره خواب چه می دانید؟
خواب در تمام دوران زندگى براى انسان لازم است و مى توان گفت : خواب بهترین عامل براى رفع خستگى جسم مى باشد و عامل بسیار مؤثرى است در بازیافت نیروى از دست رفته جسم که بر اثر فعالیت هاى روزمره ایجاد مى شود. خواب است که به ما نیروى تازه براى زندگى پدید مى آورد و به ما احساس شادابى مجدد مى دهد. خواب براى اعضا و بافت هاى خسته بدن بسیار مفید است.
ولى آیا علم دریافته که در هنگام خواب چه چیزى به وقوع پیوسته و علت چیست ؟
هنوز علم قادر نیست دقیقاً بازگو کند که هنگام خواب چه چیزهایى به وقوع مى پیوندد ، ولى در این زمینه دانشمندان ، مطالبی مى گویند :
در عمق مغز منطقه اى بسیار پیچیده اى وجود دارد که آن را مرکز خواب نامیده اند. تنظیم این قسمت نیز توسط خون صورت مى گیرد. در جریان کار روزانه ، بر اثر فعالیت اعصاب و عضلات مقدارى کلسیم وارد خون بدن ما مى شود. این کلسیم مرکز خواب را بر مى انگیزد و در نتیجه انسان به خواب مى رود و چون به خواب مى رویم مرکز خواب دو کار را انجام مى دهد :
الف) خواب مغز ، یعنى مغز را از کار مى اندازد و دیگر ما آن هوشیارى و نیروى قبلى را نداریم.
ب) خواب بدن ، یعنى علاوه بر مغز ، اعصاب نیز از کار افتاده و تمام اعضاى بدن به خواب فرو مى روند.
خواب داراى انواع گوناگونى است : خواب سطحى کمتر از خواب عمیق به ما استراحت مى بخشد ، گاهى یک چُرت کوتاه خستگى انسان را کاملا برطرف مى کند ، زیر خواب کوتاه معمولا عمیق است.
امام علی(ع) در مورد جدی گرفتن مرگ چه می فرماید؟
در خطبهای دیگر حضرت امیر(ع) میفرمایند : به خدا سوگند اینکه میگویم بازی نیست ، جدی و حقیقت است ، دروغ نیست و آن چیزی جز مرگ نیست که بانگ دعوتکنندهاش رسا و بهسرعت همه را میراند! پس انبوه زندگان و طرفداران ، تو را فریب ندهند ، همانا گذشتگان را دیدی کهثروتها اندوختند و از فقر و بیچارگی وحشت داشتند و به آرزوهای طولانی فکر میکردند و مرگ را دور میپنداشتند ، دیدی چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد ؟ و آنان را از وطنشان بیرون راند ؟ و از خانه امن کوچشان داد ؟ که بر چوبه تابوت نشستند و مردم آنان را دست به دست میکردند ؟ و بردوش گرفته و با سرانگشت خویش نگاه میداشتند ؟ آیا ندیدید آنان را که آرزوهای دور و دراز داشتند و کاخهای استوار میساختند و مالهای فراوان میاندوختند ، چگونه خانههایشان گورستان شد ؟ و اموالجمعآوری شدهشان تباه و پراکنده و از آن وارثان گردید ؟ و زنان آنها با دیگران ازدواج کردند ؟ نه میتوانند چیزی به حسنات بیفزایند و نه از گناه توبه کنند.
تقسیم بندیهای انسان بعد از مرگ بر چه اساس است؟
بر اساس : 1- ایمان خالص 2-کفرخالص 3- مستضعفان بلاتکلیف
مردگان بر اساس خلوص دین ، سه گروه میشوند : یا دین خالص دارند(شیعه دوازده امامی) یا کافر هستند و آخرین پیامبر خدا را قبول ندارند (مانند یهودیان و مسیحیان) و یا پیامبر اسلام را قبول دارند ، ولی جانشینان برحقش را قبول ندارند(مانند اهل سنت)
امام باقر(ع) فرمود :
إنما یسأل فی قبره من محض الایمان محضاً او محض الکفر محضاً( (کافی ج3ص235)
در قبر پرسش نمىشود ، مگر از ایمان خالص و کفرخالص.
امام صادق(ع) فرمود :
لایسئل فی القبر الا من محض الایمان محضا او محض الکفر محضا و الاخرون یلهون عنهم(محجه البیضاءج8ص310)
فقط از کسانى که داراى ایمان خالص(شیعه) و کفر محض(یهودی و مسیحی) هستند ، سؤال مىشود و دیگران (اهل سنت) به حال خود رها مىگردند.
حالت مرگ برای مومن و کافر چگونه است؟
قال الامام الصادق(ع) - أیضا - : للمومن کأطیب ریح یشمه فینعس لطیبه وینقطع التعب و الالم کله و للکافر کلسع الافاعی و لدغ العقارب و أشد ! ( معانی الاخبار : 287/ 1 و عیون أخبار الرضا : 1 / 274/ 9 )
مرگ مومن مانند بوییدن بهترین عطر که پس از آن رایحه دل انگیز ، همه درد و رنجها محو و نابود می شود و برای کافر ، مانند نیش زدنهای مار و عقرب و بدتر از آن است.
امام علی(ع) صجنه مرگ انسان را چگونه توصیف می کند؟
حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه صحنه مرگ را چنین بیان میفرماید :
انواع گیجیها و حسرتها ، فراق از دنیا و رو آوردن به جهان پرخطر دیگر برای انسان پیدا میشود. فغیر موصوف ما نزل بهم ، یعنی آنچه بر انسان در لحظه مرگ فرا میرسد قابل توصیف نیست ، رنگ میپرد ، زبان میگیرد ، انسانهنوز میبیند و میشنود ، ولی قدرت حرف زدن ندارد ، فکرش هم کار میکند ، ولی در این که به عمرشچکار کرده است ، یعنی با خود فکر میکند که عمرش را در چه راهی صرف کرده و ایامش را در چهمسیری گذرانده است.
محتضر در آن لحظه از اموال و ثروتهایی که در طول عمرش جمع کرده یاد میکند و با خود میگوید این اموال را از چه راهی بدست آوردم ، چرا فکر حلال و حرام آن نبودم ؟ ولی مأمور مرگ چنان روح او را از اعضا جدا میکند تا زبان و گوش هم از کار میافتد و تلاش و وحشت و حرکات اطرافیانش را مشاهده کرده ، ولی صدایی نمیشنود و حرفی هم نمیزند و در لحظهآخر روح از چشم هم گرفته میشود و او در میان دوستان و بستگان ، مثل مرداری میافتد و همه از اومیترسند و از اطرافش فرار میکنند و پس از اندکی او را به خاک و عملش سپرده و از او دور میشوند. در لحظه مرگ مال و فرزندان و عمل انسان برای او مجسم میشود ، محتضر به مال توجه میکند ، میبیند جز کفن سهم دیگر ندارد ، توجه به فرزندان و همسرش میکند ، میبیند آنها نیز فقط تا گور او را همراهی میکنند ، ولی تنها عمل اوست که تا ابد بااوست.
با کسی که در حال مرگ است چه رفتاری باید کرد؟
قال رسول الله(ص) : احضروا موتاکم و لقنوهم ، لا إله إلا الله و بشروهم بالجنة ، فإن الحلیم من الرجال و النساء یتحیر عند ذلک المصرع و إن الشیطان أقرب ما یکون من ابن آدم عند ذلک المصرع و الذی نفسی بیده ! لمعاینة ملک الموت أشد من ألف ضربة بالسیف و الذی نفسی بیده ! لا تخرج نفس عبد من الدنیا حتی یتألم کل عرق منه علی حیاله (کنزالعمال : 42158 )
در بالین انسانی که در حال مرگ است حاضر شوید و به آنها عقاید را تلقین کنید تا بشنوند و به بهشت آنها را مژده دهید ، زیرا در آن وقت انسان دچار هیجان می شود و نیاز دارد که یکی عقایدش را تکرار کند و دلداری اش بدهد تا در و مواجهه با عزرائیل نترسد.
بعداز مرگ برای انسان چه اتفاقی می افتد؟
بیایید ببینیم وقتی انسان به آن سو می رود چه اتفاقاتی برایش می افتد ؟ مرگ ترک جسم فیزیکی است ، درست همان گونه که تولد پوشیدن جسم فیزیکی است. در لحظه مرگ وقتی که جسم فیزیکی را ترک می کنیم ، روح بلافاصله خود را در جسم دیگری می یابد که قرینه اثیری نام دارد. قرینه اثیری از ماده ای بسیار ظریف و اثیری تشکیل شده است که دقیقا همان صورت جسم فیزیکی را دارد و به همین دلیل قرینه اثیری نامیده شده است.
برخی ازافراد که دارای قدرت روشن بینی هستند ، در هنگام مرگ اشخاص ، می توانند قرینه اثیری آنان را ببینند که در کنار جسم فیزیکی شان ایستاده است. روشن بینان می گویند قرینه اثیری دقیقا همانند جسم فیزیکی است.
اما کارکرد و وظیفه قرینه اثیری چیست؟ چرا چنین کالبدی داریم؟
در واقع نیروی حیات از طریق این قرینه اثیری است که در جسم فیزیکی ما جریان می یابد و آن را سالم نگاه می دارد.
قرینه اثیری ، نیروی حیات را از طریق ابزاری خاص جذب میکند و به قسمت های مختلف بدن و تمامی یاخته های بدن فیزیکی می رساند و چشم را به دیدن گوش را به شنیدن و دست و پاها را قادر به حرکت می کند و سبب می شود که همه اندام های بدن کار خود را انجام دهند ، مادامی که قرینه اثیری در جسم فیزیکی است ، جسم فیزیکی می تواند نفس بکشد و زنده باشد ، لحظه ای که قرینه اثیری جسم فیزیکی را ترک می کند ، جسم فیزیکی بی جان شده و می میرد.
مرگ ناگهانی چیست؟
قال رسول الله(ص) : موت الفجاءة أخذة أسف (کنزالعمال : 42702 )
مرگ ناگهانی ، مرگی تاسف برانگیز است.
قال رسول الله(ص) : موت الفجاءة راحة للمومن وحسرة للکافر(مکارم الاخلاق : 2 / 327/ 2656 )
مرگ ناگهانی ، باعث راحتی انسان مومن ومایه حسرت انسان کافر است.
مرگ کسانی که به طور ناگهانی و در اثر تصادف می میرند چگونه است؟
وقتی کسی در اثر تصادف می میرد ، روح او ناگهان از جسم جدا می شود ؛ زیرا مرگ سریع اتفاق افتاده است. گاهی روح ممکن است تشخیص ندهد که از جسم فیزیکی جدا شده است. در دنیای اختری (برزخ) گروه های نجات وجود دارند ، برخی از این گروه ها وظیفه دارند ، چنین روح هایی را که به طور ناگهانی از جسم جدا میشوند ، همراهی کنند. این نگهبانان مانند شاهین در آسمان عالم اختری در پروازند و منتظر روح های تازه واردی هستند که نیازمند کمک و راهنمایی می باشند. گروههای نجات با مشاهده این روح ها بلافاصله به کمک آنها می شتابد تا بتوانند با شرایط جدید انطباق یابند. اگر فردی در اثر تصادف مرده است ، هنگام زندگی در زمین شخصیت نیکی داشته و عقیده و عملش صحیح باشد ، بلافاصله در خوابی عمیق فرو می رود و بعد متناسب با فرکانس امواج شخصیتش در طبقات بالاتر عالم اختری یا در بهشت بیدار می شود در برخی مواقع دیده شده است که فرد به مدت چند روز در حالت کما فرو می رود و بعد می میرد ، در چنین مواردی می توان در کنار بیمار دعا خواند و در صورت امکان عقاید حقه را با صدای بلند قرائت کرد و به روح او کمک نمود تا جسم را ترک کند یا به آن باز گردد. حتی اگر فرد کاملا بی هوش باشد و نتواند دعاهای شما را بشنود ، دعا کار خود را خواهد کرد.
نفس انسان بعد از مرگ در چه صورتی ظاهر می شود؟
هر کس در قالبی مطابق شخصیت دنیایی اش ، در صورتی ، مجرد از ماده دنیوى و این صور به اعمال و افعالى که در دنیا از نفس صادر شدهاند ، مرتبطند و در واقع ثمرات و نتایجى هستند که نفس از طریق اخلاق و ملکات و ... کسب کرده است و این صور و اشکال اخروى حاصل همان اکتسابات است (عربى ، محیى الدین ، کتاب المسائل، به کوشش دکتر محمد میردامادى، همان، ص 17تعلیقات)
آیا می توان آرزوی مرگ کرد؟
قال رسول الله (ص) : لایتمنی أحدکم الموت ( کنزالعمال : 42152 )
نباید هیچیک از شما آرزوی مرگ کند.
قال رسول الله (ص) : لا یتمنی أحدکم الموت لضرر نزل به ، فإن کان و لابد فاعلا فلیقل : اللهم أحینی ما کانت الحیاة خیرا لی و توفنی إذا کانت الوفاة خیرا لی (الترغیب والترهیب : 4 / 257/ 54 )
نباید کسی از شما به خاطر ضرری که به او رسیده آرزوی مرگ کند ، اگر هم بخواند چیزی گفته باشد ، بگوید : خدایا ! مرا زنده نگه بدار تا زمانی که زندگی مایه خیر من باشد و مرا بمیران اگر مرگ مایه خیر من باشد.
قال رسول الله (ص) - لما دخل علی العباس و هو یشتکی فیتمنی الموت - : یا عباس ! عم رسول الله ! لاتتمن الموت ، إن کنت محسنا تزداد إحسانا إلی إحسانک خیر لک و إن کنت مسیئا فإن توخرتستعتب من إسأتک خیر لک ، لاتتمن الموت (الترغیب والترهیب : 4 / 256/ 50 )
زمانی پیامبر(ص) به دیدار عمویش عباس رفت. عباس از زمانه شاکی بود و آرزوی مرگ کرد. پیامبر(ص) فرمود : ای عباس ! عموی پیامبر خدا ! آرزوی مرگ مکن ، اگر نیکوکار باشی ، بر نیکی هایت می افزایی و اگر گنهکار باشی ، از بدیهایت پشیمان می شوی و این بهتراست برای تو ، آرزوی مرگ مکن!
قال رسول الله (ص) : یا سعد ! أعندی تمنی الموت ! لئن کنت خلقت للنار و خلقت لک ما النار شی ء یستعجل إلیها و لئن خلقت للجنة و خلقت لک لان یطول عمرک و یحسن عملک خیر لک (کنزالعمال : 42155 )
ای سعد! آیا نزد من آرزوی مرگ می کنی ؟ اگر تو اهل عذاب و آتش باشی ، آتش چیزی نیست که بخواهی برای رفتن در آن عجله کنی و اگر اهل بهشت باشی ، با طولانی شدن عمرت ، بر کارهای خیرت می افزایی.
منبع : http://ketaberooh.blogfa.com/post-11.aspx