خداشناسی فطری
و بحرانهای زندگی آن گرد و غبارها را میزداید و آئینه فطرت را شفاف میسازد.
صدر المتألهین در این باره گفته است:
«وجود خدا، چنان که گفتهاند، امری فطری است، به گواه این که انسان به هنگام رویارویی با شرائط هولناک، به سابقه فطرت خود به خدا توکل نموده و بطوری غریزی به مسبب الاسباب و آن که دشواریها را آسان میسازد روی میآورد، هر چند خود وی به این گرایش فطری خود توجه نداشته باشد».[1]
علامه طباطبائی نیز در این باره میگوید:
«هیچ کس، اعم از مؤمن و کافر، تردید ندارد که انسان در لحظههای خطر که از همه اسباب و علل نجات بخش ناامید میشود، به سوی قدرتی برتر که مافوق همه اسباب است و عجز و غفلت و نسیان در او راه ندارد روی میآورد و از او یاری میجوید، و از طرفی رجاء و امید مانند حب و بغض و اراده و کراهت و جذب و نظائر آن از صفاتی است که تعلق به غیر دارد و بدون تحقق متعلق آن در خارج، پدید نمیآید، بنابراین امید بالفعل در نفس انسان نسبت به وجودی قاهر، گواه بر تحقق عینی آن است، وجود چنین قدرتی را فطرت انسان به روشنی درک میکند، اگر چه در اثر سرگرمی بسیار به اسباب و امور ظاهری چه بسا از آن غفلت میکند، ولی این پرده غفلت به هنگام روی آور شدن خطر و شدائد زندگی کنار رفته و فطرت، نقش هدایتی خود را ایفاء میکند».[2]
قرآن کریم نیز در آیات متعددی این حقیقت که انسان در لحظههای خطرناک و بحرانی به خدای یکتا پناه میبرد را بیان نموده است، از آن جمله میتوان به آیه زیر اشاره نمود:
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ؛[3] آن گاه که سوار کشتی میشوند مخلصانه خدا را میخوانند، ولی هنگامی که آنان را به ساحل نجات میرساند شرک میورزند.»
پاسخ به دو اشکال
اشکال اول:
امید به قدرتی برتر در لحظههای خطر و یأس از اسباب طبیعی بر واقعیت داشتن قدرت برتر دلالت منطقی ندارد، زیرا ممکن است منشأ آن علاقه مندی انسان به حیات و ادامه زندگی باشد، هر چند میداند که قدرت نجات بخشی در کار نیست. ولی میل به حیات، این تصور را در او پدید میآورد. بسان فردی که در حال غرق شدن است، او با این که نجات دهندهای نیست، فریاد بر میکشد و استمداد میجوید.
پاسخ: احساس امید بسان حب، عشق، اراده، نفرت، و نظائر آنها واقعیتهایی متعلق به غیر (ذات الاضافه) میباشند، و اگر بالفعل تحقق داشته باشند، متعلق آنها نیز باید بالفعل موجود باشد، و در مثال غریق نیز حتی اگر به فرض، او بداند که امدادگر بشری وجود ندارد، همین فریاد استمداد جوئی او، حاکی از این است که امدادگری در واقع هست، و فریاد او بیانگر احساس درونی او نسبت به وجود قدرتی است که اگر اراده کند قادر به نجات او میباشد.
اشکال دوم:
اگر به راستی خداجوئی و خداگرائی از تمایلات فطری انسان است، چرا همه انسانها خداپرست نیستند، و همه خداپرستان به مسائل مربوط به خداشناسی ابراز علاقه نمیکنند؟
پاسخ: لازمه فطری بودن یک گرایش در انسان این نیست که در همه انسانها و در همه حالات به طور یکسان فعال بوده و آثار عینی آن تحقق یابد، نقش فطرت از جنبه ترتب آثار علمی آن در حد مقتضی است نه علت تامه، و از این جهت شرائط و علل خارجی در آن مؤثر میباشند، این امر به فطرت خدا خواهی انسان اختصاص ندارد، مثلاً علم دوستی از تمایلات فطری انسان است، ولی تجلی عینی آن در شرائط مختلف متفاوت است، و گاهی چنان اوج میگیرد که بر همه غرایز و تمایلات مادی چیره میشود و گاهی نیز به درجه صفر میرسد، ولی در همین حالت نیز علم و دانش امری محبوب و مطلوب است و انسان در ضمیر خود آن را میپسندد.
گفتههایی از دانشمندان
این مطلب که ایمان به خدا از ضمیر انسان سرچشمه میگیرد مورد قبول بسیاری از دانشمندان است و حتی برخی از آنان دل را بهترین راه برای شناخت خدا میدانند. پیش از این یادآور شدیم که از نظر روانشناسان، حس مذهبی یکی از ابعاد اصیل روح انسانی است. در این جا نمونههایی از سخنان برخی از دانشمندان را یادآور میشویم:
1. پاسکال ریاضی دان معروف فرانسوی (متوفای 1662) گفته است:
«به وجود خدا دل گواهی میدهد نه عقل،و ایمان از این راه به دست میآید. دل دلایلی دارد که عقل را به آن دسترسی نیست».[4]
2. مالبرانش حکیم فرانسوی (1638ـ1715) میگوید:
«روح انسان هر چند به ظاهر به تن پیوسته است، ولی پیوستگی حقیقی و اصلی او به خدا است، اما چون انسان گناهکار شده، به تن متوجه گردیده و اتصالش به مبدأ ضعیف شده است، باید بکوشد تا آن اتصال قوت گیرد...
روح نمیتواند ادراک کند مگر آنچه را که با آن متحد و پیوسته است و چون به جسم بستگی حقیقی ندارد و اتصالش در واقع به خدا است، فقط وجود خدا را ادراک میکند...
از این بیان روشن میشود که ذات باری اثبات لازم ندارد، وجودش بدیهی، و علم انسان به هستی او ضروری است، و نفس انسان خدا را مستقیماً و بلاواسطه ادراک میکند».[5]
3. ویلیامز جیمز روانشناس معروف آمریکائی (1842ـ1910) درباره پدیده دین و ایمان به خدا از طریق روانشناسی، مطالعات گستردهای انجام داده و کتابی را به نام «تنوع تجربه دینی» در این باره تألیف کرده است، که بخشهائی از آن به نام «دین و روان» به فارسی ترجمه شده است. نام برده میگوید:
«مایه اولیه مفهومات مذهبی از اعتقادات قلبی سرچشمه میگیرد، و سپس فلسفه و استدلالهای تعقلی، آن مفهومات را تحت نظم و فرمول در میآورند، فطرت و قلب جلو میرود، و عقل به دنبال، او را همراهی میکند».[6]
و نیز میگوید:
«ما حس میکنیم که در وجود ما یک عیب و نقصی هست که مایه ناآرامی ماست، و نیز حس میکنیم که هر گاه با قدرتی مافوق خود ارتباط حاصل کنیم میتوانیم خود را از این ناآرامی و ناراحتی نجات دهیم.
همین امر کافی است که انسان به یک حقیقت عالیتر متوسل شود، لذا در مییابد که خودی از او، بالای این ناراحتیها و ناآرامیها میباشد و با یک حقیقت عالیتری ـ که از او جدا نیست ـ مرتبط است که میتواند به او کمک برساند، و هنگامی که وجود نازل و مرتبه پائین او به گرداب و غرقاب است، پناهگاه و کشتی نجات او خواهد بود».[7]
4. کریستوفر ماینرز پژوهشگر آلمانی (1747ـ1810 میلادی) که آثار انتقادی ارجمندی در باب تاریخ عمومی ادیان نوشته است. یکی از نخستین محققان جدید است که تأیید کرد که هرگز قومی بدون دین وجود نداشته است و دین در نهاد انسان سرشته شده است.[8]
5. فروید با اینکه مذهب را ساخته وهم بشر میداند، ولی در مورد معرفت فطری، موضع ملایمتری دارد؛ چنان که گفته است:
«نمیتوان انکار کرد که بعضی از اشخاص میگویند در خود احساسی مییابند که بخوبی توصیف شدنی نیست. این تصور ذهنی از یک احساس ابدی که در عرفای بزرگ و همچنین در تفکر مذهبی هندی منعکس میشود ممکن است ریشه و جوهر احساس مذهبی را که مذاهب گوناگون، جلوههایی از آن هستند تشکیل دهد».
فروید در این موضوع تردید دارد و اقرار میکند که با تحلیل روانی خود هرگز نتوانسته است اثری از چنین احساسی در خویش بیابد، ولی اضافه میکند که این امر به او اجازه نمیدهد وجود احساس مورد بحث را در دیگران انکار نماید.[9]
6. ماکس مولر میگوید:
«احساس غیرمتناهی، موجب تولد عقیده و دین میگردد».
7. ژان ژاک روسو گفته است:
«شعور فطری بهترین راه برای اثبات وجود خدا است».
8. انیشتین گفته است:
«دیانت من عبارت از یک ستایش نارسای ناقابل نسبت به روح برتر است».[10]
فطرت و دین در نگاه وحی
فطری بودن دین در قرآن کریم و احادیث اسلامی به صورت روشن مطرح شده است. گویاترین آیه در این باره آیه 30 سوره روم است که به آیه «فطرت» شهرت یافته است چنان که میفرماید:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ به سوی دین حنیف (آیین توحید) استوار باش. یعنی در راستای فطرت الهی که انسانها را براساس آن آفریده است، گام بردار، آفرینش خدا جایگزین ندارد. این آیین، پاسخگوی نیازهای اصیل بشر است، ولی اکثر انسانها این حقیقت را نمیدانند.»
از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده که فرمود:
«کل مولود یولد علی الفطره». هر کودکی با فطرت دینی به دنیا میآید.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در توضیح آن فرموده است:
«مقصود این است که معرفت به این که خداوند خالق انسان و جهان است در سرشت هر انسانی نهفته است».[11]
امام علی ـ علیه السلام ـ یکی از اهداف بعثت پیامبران را تجدید میثاق فطری آنان با خدا دانسته است «لیستأدوهم میثاق فطرته»[12] و نیز فرموده است: توحید که کلمه اخلاص نامیده میشود ریشه در سرشت انسان دارد.[13]
احادیث درباره فطری بودن دین بسیار است که ذکر آنها در گنجایش این بحث نیست.
مناسبت دارد این بحث را با نقل ابیاتی از نظیری نیشابوری پایان دهیم:
غیر من در پس این پرده سخن سازی نیست راز در دل نتوان داشت که غمازی هست
بلبلان! گل از گلستان به شبستان آرید که در این کنج قفس زمزمه پردازی هست
تو مپندار که این قصه به خود میگویم گوش نزدیک لبم آر که آوازی هست
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مبدأ و معاد، ص 16.
[2] . المیزان، ج 12، ص 272، تفسیر آیه 53 سوره نحل...
[3] . عنکبوت/ 65.
[4] . سیر حکمت در اروپا، ج 2، ص 18.
[5] . مدرک قبل، ص 23ـ22.
[6] . دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، ص 57.
[7] . مدرک قبل، ص 122.
[8] . دین پژوهی، دفتر اول، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 122.
[9] . کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 1، ص 308 به نقل از اندیشههای فروید، ص 89.
[10] . مدرک قبل، به نقل از ارتباط انسان و جهان، ج 1، ص 69، ج 3، ص 175.
[11] . تفسیر برهان، ج 3، ص 261.
[12] . نهج البلاغه، خطبه اول.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 110.