برهان نظم یکی از راههای عقلی و در عین حال ساده و عمومی خداشناسی، راه تفکر در نظام آفرینش است. این راه در قرآن کریم و احادیث اسلامی مورد اهتمام واقع شده است، چنان که پیوسته مورد توجه متکلمان نیز بوده است و در دوره معاصر، اهمیت بیشتر یافته است.[1] تعریف و اقسام نظم نظم عبارت است از نوعی رابطه میان دو یا چند چیز. در نظم ارتباط و وابستگی، میان اجزاء یک پدیده، یا افراد یک ماهیت برقرار است. بدین جهت نظم با اصل علیت ملازمه دارد. یعنی هر جا نظم برقرار است، رابطه علیت نیز حاکم است. رابطه علیت که در نظم وجود دارد، گاهی از جنبه فاعلی مورد توجه واقع میشود، و گاهی از جنبه غایی. در صورت نخست نظم را «نظم علی و معلولی» (علت فاعلی) نامند، و در صورت دوم، نظم را «نظم غایی» (علت غایی) گویند. رابطه ابر و باد و باران و لطافت هوا و نظم موجود میان آنها از قسم نخست است. و رابطه میان قرنیه، شبکیه، عنبیه، و دیگر اجزای تشکیل دهنده دستگاه بینایی از قسم دوم است، یعنی رابطه و نظم ارگانیک این اجزاء در شرایط خاص،عمل دیدن را به دنبال دارد. دیدن، غایت آن ارتباط ویژه است. گونه دیگری از نظم نیز وجود دارد که آن را «نظم استحسانی» یا نظم صوری و ساختاری گویند. این نظم ناشی از ترکیب ویژه اجزاء یک پدیده یا یک مجموعه است. و از آنجا که حس زیبا پسندی، انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. و تصویری دل انگیز را برای انسان عرضه میدارد نظم صوری و استحسانی نامیده شده است. تفاوت گونههای یاد شده نظم در این است که، آنچه در نظم فاعل، مورد نظر است این است که هر معلوم یا حادثهای وابسته به علتی است که بر آن تقدم وجودی داشته و سبب پیدایش آن گردیده است. اما این که آن علت و سبب دارای آگاهی و اختیار بوده است یا نه، در چنین نظمی موضوعیت ندارد. ولی در نظم غایی تنها وجود سبب و علت پیدایش پدیده، مورد نظر نیست، بلکه عنصر آگاهی و اختیار نیز در آن دخالت دارد. زیرا از میان صدها یا هزارها ارتباط احتمالی میان اجزاء یک پدیده، تنها یکی از آنها میتواند به تحقق هدف و غایت ویژهای که بر آن پدیده مترتب است بیانجامد. بنابراین سبب فاعلی چنین نظمی باید آگاه و انتخابگر باشد. اما در نظم استحسانی، تنها چیزی که مورد نظر است زیبایی ساختاری و صوری پدیده است. ولی این که نظم موجود اصولاً فاعل و سببی دارد یا نه، و اگر دارد، آگاه و هدفدار بوده است یا نه، مورد توجه نیست. نظم غایی و برهان نظم از آنچه گفته شد، روشن شد که نظم موجود در برهان نظم، همانا نظم غایی است، زیرا تنها وجود چنین نظمی است که میتواند انسان را به وجود آفریدگاری دانا و مختار رهنمون شود، نه نظم فاعلی و نه نظم استحسانی، چون، در این دو گونه نظم ـ چنان که بیان گردید ـ عنصر آگاهی و اختیار شرط نیست. اما نظم غایی با آگاهی و اختیار همراه است، تصویر این مطلب که از میان هزاران رابطه احتمالی تنها یک رابطه صلاحیت آن را دارد که غایت و هدف ویژهای را فراهم سازد، و توجه به این که چنین غایت و هدفی جامه واقعیت بر تن کرده است، تردیدی برای خود باقی نمیگذارد که رابطه یا نظم موجود، فاعلی دانا، توانا و مختار دارد. استاد مطهری (ره) در این باره گفته است: «معنی نظمی که در باب خداشناسی به کار میرود، نظم ناشی از علت غایی است نه نظم ناشی از علت فاعلی. نظم ناشی از علت فاعلی جز این نیست که گفته شود هر معلول و اثری، فاعل و مؤثر لازم دارد، قهراً اگر آن هم معلول علت دیگری باشد. و آن علت هم معلول علت دیگری باشد. و همین طور، خواه ناخواه یک نظمی در میان آنها موجود است، یک نظم زنجیرهای. این نظم دلیل بر وجود خدا نخواهد بود. ولی نظم ناشی از علت غایی به این معنی است که معلول، وضع و حالتی دارد که از وجود انتخاب در علت حکایت میکند، یعنی وضع و حالتی داشته که میتوانسته معلول را به شکلهای دیگری به وجود آورد، ولی برای منظور خاصی که داشته است آن را به یک شکل معین موجود نموده است. پس باید در ناحیه علت، شعور، ادراک و اراده وجود داشته باشد، که هدف را بشناسد، و وسیله بودن این ساختمان و این وضع را برای آن هدف تمیز دهد، و این معلول را برای آن هدف بوجود آورد. اصل علیت غایی در جایی ممکن است واقع شود که یا خود آن علتی که این معلول را به وجود آورده دارای شعور و ادراک و اراده باشد، یا آن که اگر خود فاعل، دارای شعور و ادراک و اراده نیست،تحت تسخیر و تدبیر اراده یک فاعل بالاتری باشد که او را تدبیر میکند و به سوی هدفش هدایت مینماید. نظمی که در عالم وجود دارد و دلیل بر وجود خداوند است، همین نظم است».[2] تدبیر است نه تصادف وجود نظم در جهان طبیعت را نمیتوان انکار کرد. همه علوم و دانشهای طبیعی بر وجود نظم در جهان گواهی میدهند. دانشمندان تعریفهای مختلفی از روش علمی دارند، ولی اغلب این تعریف را قبول دارند که علم، کشف قواعد و قوانین کلی طبیعت است. بدیهی است وجود این قوانین را صفوف منظم قوانینی که سابقاً علوم کشف کردهاند، مسلم مینماید. حال، آزادی تحقیق ما اجازه میدهد که بپرسیم چرا این قوانین وجود دارد، یعنی ما چگونه میتوانیم وجود این نظم و ترتیب و سودمندی قوانین طبیعی را توجیه کنیم؟ در این مورد دو فرض بیشتر وجود ندارد: 1. این نظم و ترتیب نتیجه توسعه و ادامه عالم طبیعت است که نخست در نتیجه یک تصادف به وجود آمده است. 2. نظم و تربیت موجود در طبیعت نتیجه طرح دقیقی است که آن را ایجاب کرده است. فرض نخست باور نکردنی است، پس باید فرض دوم را پذیرفت و به وجود آفریدگار و مدبر دانا و توانای جهان اذعان نمود.[3] سه عنصر اصلی یعنی هیدروژن، اکسیژن و کربن مواد اولیه اجسام زنده را تشکیل میدهند و مقداری ازت و کمی عناصر دیگر نیز با سه عنصر فوق ترکیب یافتهاند، در جسم سادهترین و کوچکترین حیوانها میلیونها از اتمهای عناصر مزبور وجود دارد که به نسبتها و شکلهای خاصی با هم ترکیب یافتهاند. و اگر با حساب احتمالات، امکان تصادف و ترکیب این عناصر را حساب کنیم خواهیم دید که نتیجه به قدری کوچک است که میتوان گفت صفر است. حال عالیترین حیوانات یعنی انسان را در نظر بگیریم که میخواهد قوانین طبیعت را کشف و یا در آنها مداخله کند! آیا ممکن است که این موجود تصادفاً از ترکیب خود به خود عناصر بوجود آمده باشد؟![4] امام صادق ـ علیه السلام ـ و برهان نظم امام صادق ـ علیه السلام ـ در قسمتی از گفتار مفصل خود به مفضل بن عمرو در زمینه خداشناسی و دلایل آن، نظم و اتقان موجود در جهان را یاد آور شده و فرموده است: «نخستین عبرتها و دلایل بر وجود خداوند، آفرینش این جهان و تألیف و نظم حاکم بر اجزای آن است، زیرا اگر با فکر و اندیشه خود در آن تأمل کنی و با عقل و خرد خویش داوری نمایی، جهان را چون خانهای مییابی که همه وسایل و ساز و برگهای زندگی در آن آماده شده است. آسمان چونان سقف این خانه، و زمین چونان بساط و فرش این خانه، و ستارگان بسان چراغها، و معادن، ذخایر و اندوختههای آن میباشند. و هر چیزی در جایگاه مناسب خود قرار داده شده است. انسان مالک این سرای است که انواع حیوانات و گیاهان در خدمت او و برای تأمین نیازهای او قرار داده شدهاند. این نظم و ترتیب دلیلی آشکار بر این است که جهان براساس تقدیر، حکمت و نظم و هماهنگی طراحی و آفریده شده است، و آفریدگاری یکتا این نظم و تألیف را پدید آورده است.»[5] تحلیل اشکالهای هیوم بر برهان نظم دیوید هیوم[6] (1711ـ1776 میلادی) انگلیسی از فلاسفه تجربه گرا و شکاک غربی است. وی با بسیاری از مبانی متافیزیک به معارضه برخاست، چنان که دلایل وجود خدا را نیز مورد مناقشه قرار داد، از آنجا که در عصر وی مشهورترین دلیل اثبات وجود خدا در جهان غرب، دلیل نظم[7] یا برهان علت غایی[8] بود، وی این دلیل را مورد چالش جدی قرار دارد و اشکالاتی را بر آن وارد کرد. بسیاری از متکلمان و فلاسفه غربی اشکالات وی را وارد دانسته و دلیل نظم را نا استوار انگاشتند. متفکران اسلامی نیز در بحثهای فلسفی و کلامی خود مناقشات هیوم بر برهان نظم را مورد توجه قرار داده و به آنها پاسخ دادهاند که در این درس اشکالات هیوم بر برهان نظم را بررسی خواهیم کرد. اشکال نخست: برهان نظم، بر پایه تشبیه و تمثیل استوار است، یعنی پدیدههای جهان به مصنوعات بشری مانند خانه و ماشین تشبیه شده و همان گونه که ما اگر خانهای را ببینیم بیدرنگ به وجود سازندهای دانا و توانا و باتدبیر حکم میکنیم، از مشاهده نظم موجود در پدیدههای جهان نیز به وجود آفریدگاری دانا، توانا و حکیم پی میبریم. ولی میتوان این تشبیه را مورد مناقشه قرار داد، زیرا اگر ما با دیدن خانه به وجود سازنده آن پی میبریم بدان جهت است که قبلاً آن را تجربه کردهایم.[9] همین گونه است در مورد دیگر مصنوعات بشری. ولی چنین تجربهای در مورد پدیدههای جهان نداریم، زیرا از وقتی که دیده به این جهان گشودهایم، جهان را با نظم و ترتیب مخصوصی مشاهده کردهایم، و هرگز پدید آمدن آن را توسط پدید آورندهای دانا و حکیم تجربه نکردهایم، تا جهان کنونی و نظم حاکم بر آن را نیز، به استناد تجربههای گذشته، مصنوع آفریدگاری دانا و حکیم بدانیم. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . برهان نظم در الهیات مسیحی تاریخ و تحول ویژهای دارد. جهت آگاهی از این مطلب به کتاب خدا در فلسفه یا کتاب علم و دین نوشته ایان باربود رجوع کنید. [2] . متفکر شهید استاد مطهری، توحید، ص 79ـ80. [3] . کلور مونسما، اثبات وجود خدا، ترجمه احمد آرام، ص 224ـ226 با اندکی تصر در عبارات. [4] . همان، ص 179ـ180. [5] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 3، ص 62. [6] . david hume. [7] . argument of design. [8] . TELEOLOGICAL ARGUMENT. [9] . اگر ما خانهای را ببینیم با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه میگیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقاً آن نوع معمولی است که تجربه کردهایم که از آن نوع علت ناشی و صادر میشود، اما مطمئناً تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان یک علت مشابه استنباط کنیم، این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که میتوان کرد فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره یک علت مشابه است. کلیات فلسفه، نوشته پاپکین، و استراول، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی، ص 212