من معتقدم که دین یک امر فردی است....آیا این طور نیست؟ جواب :دین روشی است برای زندگی کردن که در تمام ابعاد فردی، اجتماعی، جسمی و روحی سازوکارهای لازم را فرا روی انسان قرار میدهد و بسترهای رشد و ارتقا او را در تمام ساحتها بدو عرضه مینماید. علت دین داری بشر را در نیازهای او باید جستجو کرد، وجود آثار و فواید بی مانند در دین ، او را به چنین ضرورتی میکشاند. بنابراین برای پاسخ دهی به چرایی دین دار بودن بشر شایسته است که فواید و آثار دین الاهی مورد بررسی قرار گیرد: 1. معنا بخشی به زندگی : چرایی آفرینش، هدف حیات و زندگی، پرسش همیشگی انسان بوده است که دین در هدفمند کردن زندگی بهترین گزینه است. 2. زدودن ترس: دین، به انسان جرات در فعالیت را ارزانی میبخشد و بیمناکی در انجام وظیفه را در او از بین میبرد و ترس و بیم را از او میزداید/ 3. آرام بخشی زندگی: انس با دین آرامش بخش است، آنگونه که قرآن میفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ آگاه باشید! دلها با یاد خدا به آرامش میرسد.»{1} 4. پاسخ به احساس تنهایی: بشر هماره از تنهایی در رنج بوده است، تنهایی او در چهار نوع ذیل است : الف. تنهایی فیزیکی؛ انسان در محیطی قرار میگیرد که کسی با او نیست / ب. دیگران او را درک نمیکنند ؛ یعنی گرچه در جمع حاضر است، ولی آنان موقعیت او را نمییابند و به شایستگی از او بهره نمیبرند. از این رو، او احساس تنهایی میکند/ ج. دیگران نمیتوانند نقایصهای او را برطرف نمایند/ د. انسان احساس میکند که همه به فکر خویش اند و در صدد جلب منفعت به سوی خود ورفع ضرر از خویشتنند. دین این تنهایی را میزداید و انسان مؤمن هیچ گاه احساس تنهایی نمیکند، زیرا بر این باور است که خداوند مونس و همنشین اوست{2}: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ ؛ هر کجا باشید او با شماست.»{3} 5. همبستگی اجتماعی: برادری و احساس اشتراک بر محور دینداری سامان مییابد. دورکیم، جامعه شناس مشهور مینویسد: «مناسک دین برای کارکرد درست زندگی اخلاقی ما، به همان اندازه ضروریاند که خوراک برای نگه داشتن زندگی جسمانی ما ضرورت دارد ؛ زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ میکند.»{4} 6. فرهنگ سازی: ریشه خصلتهای نیکوی انسان را باید در آموزههای دینی جست ؛ علامه طباطبایی میفرماید: «خصلتهای نیکوی موجود در انسانهای امروزی، هر چند اندک باشد، ناشی از تعلیمات دینی است.»{5} 7. کاستیهای دنیای مدرن: علوم طبیعی با تمام پیشرفتهای گستردهاش، از پاسخگویی به نیازهای غیر طبیعی انسان عاجز است و تنها از دین میتوان انتظار داشت تا نیازهای ماورای طبیعی آدمی را برآورده کند. علامه طباطبایی می نویسد : «درست است که علوم طبیعی چراغی است روشن که بخشی از مجهولات را از تاریکی درآورده و برای انسان معلوم میسازد ولی چراغی است که برای هر تاریکی سودی نمیبخشد. از فن روانشناسی حل مسایل فلکی را نمیتوان توقع داشت، از یک پزشک حل مشکلات یک نفر مهندس راه بر نمیآید و بالاخره علومی که از طبیعت بحث مینماید اصلا از مسایل ماورالطبیعه و مطالب معنوی و روحی بیگانه بوده و توانایی بررسی این گونه مقاصدی که انسان با نهاد و فطرت خدادادی خود خواستار کشف آنها است، ندارد.»{6} البته از آثار و فواید دیگری در چرایی دیندار بودن بشر میتوان یاد کرد، از جمله: رفع نیاز انسان در شناخت کارهای خوب و بد، شناساندن اشیأ سودمند و زیان آور به انسان، تربیت و تکمیل انسانها به فراخور استعداد آنها.{7} پاسخ را با سخن روان شناس نامی آمریکایی پی میگیریم : «من در هر امر مذهبی همیشه نوعی وقار و صمیمت، وجد و لطف، محبت و ایثار میبینم. حالات روانی - مذهبی خواصی دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمیکند.»{8} [1]. سوره رعد، آیه 28/ [2]. انتظار بشر از دین، جوادی آملی، 41/ [3]. سوره حدید، آیه 4/ [4]. جامعهشناسی دین، ص 179/ [5]. المیزان، ج12، ص 151/ [6]. فرازهایی از اسلام، محمد حسین طباطبایی، ص 8/ [7]. ر.ک: انتظار بشر از دین، ص 41 - 49/ [8]. دین و روان، ویلیام جیمز، ترجمه مهدی قاینی، ص 15/