هرکس گفتن «نمی دانم» را واگذارد، به هلاکت گاه خود درآید [امام علی علیه السلام]
تا ظهور ...
آرم کتابهای شریعتی
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:44 عصر  



علی شریعتی :

این آرمی را که پشت جلد آن بخش از انتشارات ارشاد که آثار مرا در بر دارد ، می بینید ،"

از یک کتیبه گرفته اند در قونیه به خط کوفی ، بر سر آرامگاه مولوی "

بخشی از پاورقی کتاب علی ( مجموعه آثار 26 ) صفحه 168 ، چاپ پانزدهم 1388 انتشارات آمون

....................................


آیا باور میکنند مولوی، در مدح خلفای سه گانه از آنها به عنوان

صدیق و فاروق و ذوالنورین تعبیر کرده. وی میگوید :


چون محمد یافت آن ملک نعیم قرص مه را کرد در دم او دو نیم
چون ابوبکر آیت توفیق شد با چنان شه صاحب و صدیق شد

چون عمر شیدای آن معشوق گشت حق و باطل را چو دل فاروق شد
چون که عثمان آن عیان را عین گشت نور فایض بود و ذوالنورین گشت

(مثنوی ج2 ص134)


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(12)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:13 عصر  

نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(12)


 قبلی


13. تردید علی علیه السلام!!


 نویسنده‌ی اسلام‌شناسی در ص 488 درباره‌ی امیرمؤمنان علی علیه السلام  چنین می‌نویسد:


علی وارد خانه می‌شود، محمد و خدیجه، شاید برای نخستین بار در برابر الله به نماز ایستاده بودند و به رکوع و سجود میرفتند، علی که هنوز چنین حرکاتی را نمی‌شناخت، شگفت زده مینگریست. انتظار کشید تا محمد و خدیجه نمازشان را سلام دادند.


- «در برابر کی به سجده می‌روید؟»


«دربرابر الله که مرا برسالت مأمور کرده است تا مردم را باو بخوانم. از تو میخواهم به او بگروی و به رسالت من ایمان آوری.»


سپس او را به انکار بتان دعوت کرد و آیاتی را که رسیده بود بر او خواند.


علی، گر چه هنوز پسر بچه ای هشت ساله است و تحت تکفل محمد و باو سخت ایمان دارد، اما مردمی که جرثومه‌اش را با استقلال و استقامت سرشته‌اند، نمی‌تواند بدین سادگی عقیده‌ای را بپذیرد و یا به دروغ بدان تظاهر کند. گفت: «بمن مهلت دهید تا درآن بیندیشم و با پدرم ابوطالب مشورت کنم.»


اطاق را ترک کرد و یکراست بسوی خوابگاه خویش رفت و شب را در اندیشه‌‌ی این دعوت گذرانید؛آیاتی را که محمد بر او خوانده بود، محمد را،و رسالت وی را ، بتان را، الله را، همه را درمغزش مجسم میکرد. هجوم این اندیشه‌ها او را تا سحرگاه بیدار نگاه داشت و صبح بر محمد وارد شد.


پاسخ: نه تنها شیعه، که از اهل سنت نیز روایات زیادی در دست است که علی× یک لحظه هم هیچ بتی را ستایش و کرنش نکرد. به همین سبب است که اهل تسنن درکتاب‌های خود پس از ذکر نام علی، کرّم الله وجهه می‌نویسند. در حقیقت آنها چهره‌‌ی علی× را می‌ستایند که او به سوی هیچ بتی کرنش نکرد.


عبدالله بن مسعود، از رسول خدا| نقل می‌کنند که فرمود: إنتهت الدعوة إلیّ  و إلی علیّ‌ٍٍ لم نسجد أحدنا لصنم قطّ فاتخذنی نبیّاً و علیّا وصیّ:[1] نبوت به من و به علی پایان پذیرفت و هیچ یک از ما لحظه‌ای هم در مقابل بتی سجده نکردیم خدا مرا به پیامبری و علی را به وصایت انتخاب کرد.


õ õ õ


مایه‌ی تأسف و شرمساری است که آقای شریعتی می‌گوید او را به انکار بتان دعوت کرد و او مهلت خواست برود با پدرش مشورت نماید!! هیچ معلوم نیست دکتر در این قسمت چرا از تعهد خود دور شده است. ایشان قول داده بود هرچه در این کتاب می‌‌گوید از ‌تاریخ طبری و سیره ابن هشام نقل نماید! ولی طبری و ابن هشام نیز به ساحت مقدّس امیرمؤمنان علی× چنین تهمتی را روا نداشته‌اند.


از طرفی، رسول خدا| از سال‌ها قبل در غار حرا نماز می‌خواند. نماز بر یهود ونصارا هم واجب بود و مردمان و‌ ‌عابد و زاهد یهودی و نصرانی نیز نماز می‌‌خواندند. کسانی از آنها در صومعه‌ها و غار‌ها عبادت می‌کردند.


کیفیت نماز مغرب یهودیان را می‌توانید در کتاب عقد الفرید ابن عبد ربه بررسی نمایید.[2] چگونه نمازی که هم در یهودیّت و مسیحیّت مرسوم بوده و هم خود پِیامبر| در غار بدان می‌پرداخته‌اند این گونه تعجب علی× را بر می‌انگیزد!


 


14. ایمان ابوبکر، برتر از ایمان علی!!


 در ص 493 اسلام‌شناسی درباره‌ی ابوبکر می‌گوید:


این مرد، پنجمین مسلمان یا اولین مسلمان بیرون از خانه‌ محمد، ابوبکر بن ابی قحافه، تاجر سرشناس و پرنفوذ قریش است که بی کمترین درنکی دعوت محمد را پذیرفت.


پاسخ: خوب بود آقای دکتر در مورد ایمان ابوبکر به بقیه‌ی کتاب‌های اهل تسنن هم مراجعه می‌کرد. بعضی او را پنجمین نفر، بعضی یازدهمین نفر و برخی پنجاهمین نفر بر می‌شمرند و حتی عده‌ای می‌گویند بعد از عمر بن خطاب مسلمان شده است.


ابن حجر عسقلانی در فتح الباری اسم چند نفر را ذکر می‌کند که همه قبل از ابوبکر ایمان آورده‌اند. نیز دیگران از این افراد یاد کرده‌اند:


1. بلال.


2. زید بن حارثه.


3. عامر بن فهیره (غلام ابوبکر).


4. ابوفکیهه، (غلام صفوان).


5. شقران، که بعدها غلام پیامبر شد.


6. عمار یاسر.


7. پدرعمار.


8. مادر عمار.


9. أبو رافع.


10. خدیجه.


11. ام ایمن.


12. ام فضل (همسرعباس).


ابن حجر از ابن اسحق، توضیحی چنین نقل می‌کند: می‌گویند ابوبکر اولین ایمان آورنده است. شاید مراد آنها از اشخاص، افراد آزاد باشد، نه غلامان؛ چه اینکه جماعت کثیری قبل از ابوبکر مسلمان شده بودند، ولی دینشان را از اقوامشان مخفی می‌داشتند.[3]


طبری نیز می‌نویسد: محمد بن سعد گوید: به پدرم گفتم حقیقت دارد که می‌گویند ابوبکر اوّلین شخص ایمان آورنده به پیامبر است؟ گفت: هرگز! قبل از او پنجاه نفر ایمان آورده بودند.[4]


پیشتر از زبان ابن ابی الحدید سنی معتزلی مذهب نقل کردیم که وقتی علمای اهل سنت کمی روایات فضایل ابوبکر را در مقابل روایات فضایل علی× مشاهده کردند به فکر جعل احادیث فضلیت برای خلفا به ویژه ابوبکر- بر آمدند. آقای شریعتی نیز چون از تشخیص روایات صحیح و دروغ عاجز بود همه را صحیح پنداشته است.


õ õ õ


حال نظر دکتر در مورد خانواده‌‌‌ی پیامبر اکرم | را در صفحه‌ی 489 اسلام‌شناسی بخوانید:


اما هنوز اسلام از خانه محمد پا بیرون نگذاشته است و او دستور دارد که نزدیک ترین خویشاوندانش را به اسلام بخواند. خویشان نزدیک محمد چه کسانی‌اند؟ محمد یکایک آنها را در پیش خود بررسی می کند و هر چه بیشتر در آنان می‌اندیشد امیدش کمتر می‌شود.


یکی عبّاس است، مرد پول پرست و رباخواری که جز به صدای پول گوشش به هیچ صدای دیگری بدهکار نیست. چنین آدمی، بخاطر عقیده خود را و عزیزتر از خود، پول را بخطر میاندازد؟


دیگری حمزه است، جوان صاف و ساده ایست، نیرومند و بی باک اما، او به کارهای پهلوانی و زور آزمائی و زد و خورد بیشتر از حق و باطل دلبستگی دارد. به شانه‌های پهن و پیچهای قوی بازوانش بیشتر می‌اندیشد تا فکرش. تیپ پهلوان و ورزشکاری است که برای اینگونه مسائل فکری و اعتقادی آمادگی ندارد.


از همه بزرگتر، ابوطالب است، سرپرست او بزرگترین و محترم ترین مرد قریش و رئیس خاندان هاشم. وی مردی است مهربان و شریف و بخصوص نسبت به محمد محبّت فراوان دارد ولی، به هر حال، او روحی محافظه کار و ملایم دارد و موقعیت اجتماعی او چنان است که احتمال نمی‌رود یکباره به سخن محمد، پسر برادرش، همهء پیوندهای خود را با دین و جامعه و رجال شهر و خویشاوندان ببرد.


دیگری ابولهب است، مرد شرور و بد کینه و پستی که همه چیز را فدای تجارت می کند. حتی بت ها را فقط بخاطر آن میپرستد که مکه را امنیت داده اند و امنیت را بخاطر آن میخواهد که تجارتش را رونق بخشیده است. دین او و مقدسات او همه در « امنیت» خلاصه میشود. او چگونه در برابر دینی که در اولین قدم، چنین امنیتی را قربانی خواهد ساخت و همه چیز را دستخوش انقلاب و واژگونی خواهد کرد آرام می‌نشیند؟ زن ابولهب، در شرارت همدست و همراه ابولهب است. جمیله خواهر ابوسفیان! محمد، در مکه، خانواده‌ای را از این زن و شوهر دشمن‌تر ندارد.


محمد در جبین هیچیک از اینان پرتو امیدی نمیخواند و از سوئی مأمور است. که دعوت خویش را از آنان آغاز کند. مأموریت دشواری است. یک ماه در این اضطراب درد آور و نومید کننده بسر آورد، آنچنان که از شدت رنج و هجوم افکار مریض شد.


تاریخ همواره شاهد است که مردان انقلابی، چنانکه گفتم، در گاهوارهء ارتجاع پرورش یافته‌اند و از این رو، نخستین کسانی که با آنان به دشمنی برخاستند نزدیکترین خویشاوندانشان بوده‌اند.


اما محمد، بی هیچ امیدی، مأمور است که دعوت خویش را از خویشاوندان نزدیکترش آغاز کند.»


تناقض‌گویی در گفتار‌های این نویسنده چندان دور از انتظار نیست. گاهی قهرمانان نجات‌گر و حامی رسول خدا| را طلحه، ابوبکر، عمر، خالد بن ولید و ابوعبیده جراح یاد می‌کند و خویشاوندان حضرت را بی کفایت و رشوه خوار و بت پرست و ارتجاعی. و در صفحات دیگر بعکس هیچ یادی از آن قهرمانان نمی‌کند و از جان نثاری خویشان رسول خدا| سخن می‌گوید.






[1]. حق الیقین شبر، ج 1، ص 149.


[2]. عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج 2، ص 404.


[3]. فتح الباری، ج 7، ص 16. از 13جلدی‌ها.


[4]. حدثنا ابن حمید قال حدثنا کنانة بن جبلة عن ابراهیم بن طهمان عن الحجاج ابن الحجاج عن قتادة عن سالم بن أبى الجعد عن محمد بن سعد قال قلت لابی أکان أبو بکر أو لکم اسلاما فقال لا ولقد أسلم قبله أکثر من خمسین ولکن کان أفضلنا اسلاما. (تاریخ الامم و الملوک، طبری (8 جلدی)، ج 2، ص 60.


ادامه دارد...


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(11)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:12 عصر  

قبلی 


نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(11)


11.  فضیلت دیگر ابوبکر!


 در ص 436 اسلام‌شناسی می‌گوید: رسول خدا سپس گفت:


این درهایی را که به مسجد باز می‌شوند بنگرید جز در خانه ابوبکر، همه را ببندید.


پاسخ: عجیب است، فضیلتی که حتی به اعتقاد انبوهی از اهل تسنن مخصوص حضرت علی× است، آقای شریعتی به ابوبکر نسبت داده است. پیش از این از ابن ابی الحدید آوردیم که: علّت عداوت عایشه با علی× چند چیز بود.


یکی اینکه پیامبر به خاطر علی پدرش ابوبکر را از ابلاغ سوره‌ی برائت بر کنار کرد.


دوم: به خاطر اینکه رسول خدا| جز درِِ خانه‌ی علی× تمام درهای خانه‌‌ها را که به مسجد باز می‌شد، بست.[1]


ابن ابی الحدید معتزلی می‌گوید:  وقتی علمای اهل سنت عملکرد شیعیان را دیدند که چه فضایلی بر علی بن ابی طالب× نقل می‌کنند، به جعل احادیث پرداختند؛ مثل این احادیث «تمام درها را ببندید جز درِِ خانه‌ی ابوبکر.» یا «اگر ازمیان شما دوستی بر می‌گزیدم حتما ابوبکر را انتخاب می‌کردم.» و دهها حدیث دیگر.[2] ولی از آنجائی که آقای شریعتی اهل فن وحدیث شناس نبوده‌اند؛ حدیث صحیح را رها کرده، و یک حدیث ساختگی را مطرح کرده است.


õ õ õ


 12.  نماز پیامبر با ابوبکر

 

 آقای دکتر شریعتی در صفحه 455 اسلام شناسی در ترسیم آخرین نمازی که پیامبر| خواند، می‌نویسد:

 

خود (پیامبر) بر دست راست ابوبکر نشست و نماز خواند.

 

پاسخ: اهل تسنن و شیعه معتقدند که آخرین نمازی که رسول خدا| خواند نماز صبح بود. آن حضرت در آن روز سخت بیمار بود و خود نمی‌توانست به مسجد برود. فرمود: کسی را بفرستید تا با مردم نماز بخواند. برخی از اهل سنت معتقدند سرانجام ابوبکر به نماز ایستاد و هنگامی که رسول خدا از ماجرا باخبر شد در کنار وی ایستاد و به او اقتدا کرد. شیعه قایل است او را کنار زد و نماز را از اول شروع کرد.

 

طبری که منبع اصلی اطلاعات دکتر است به صراحت نگفته است که پیامبر با او نماز خواند، بلکه چند روایت متناقض نقل کرده که شاید ضیف‌تر از همه همین نقلی باشد که دکتر شریعتی ذکر کرده است. معلوم نیست آقای دکتر شریعتی به چه دلیل این قول را انتخاب کرده و آن را با قاطعیت می‌پذیرد! در حالی که اگر اختلاف فتوا و احادیث علمای اهل سنت ملاحظه شود یک جانبه نگری نظر آقای دکتر روشن می‌شود.

 

روایات نماز نامبرده در کتاب‌های تاریخی و حدیثی اهل سنت به شکل های متفاوت نقل شده است. ما با حذف مکررات به چند حدیث از دو کتاب تاریخی (تاریخ، طبری و البدایه و النهایه، ابن کثیر) بسنده می‌کنیم.

 

ابن کثیر از احمد بن حنبل چنین نقل می‌کند:
عبد الله بن زمعه می‌گوید من با یکی از مسلمانان در کنار بستر رسول خدا| بودیم که بلال گفت: وقت نماز است، بروید شخصی را بگویید با مردم نماز بخواند. عبدالله گفت: از منزل پیامبر خارج شدم، دیدم عمربن خطاب بین مردم است و ابوبکر غایب بود. به عمر گفتم: بر خیز با مردم نماز بخوان. عمر صدای بلندی داشت. تا تکبیر نماز را گفت و پیامبر صدای او را شنید، فرمود: یأبی الله والمسلمین!: خدا مسلمانان را از این کار باز می‌دارد. ابوبکر کجاست که عمر نماز می‌خواند! به دنبال ابوبکر فرستادند و او آمد و همان نمازی که عمر خوانده بود دوباره خواند. عبدالله گوید: عمر به من گفت: آه چه کردی، ای پسر زمعه. به خدا، من چنین تصور کردم که پیامبر دستور داده با مردم نماز بخوانم و الا هرگز چنین کاری نمی‌کردم. گفتم پیامبر شخصی را معیّن نکرده بود، لکن دیدم ابوبکر نیست و چون در بین حاضران بهتر از شما نبود به شما گفتم.

 

احمد بن حنبل تا اینجا حدیث را نقل می‌کند و دنباله‌ی حدیث چون توهین بیشتری به عمر بود آن را حذف کرده است.

 

ابوداود دنباله‌ی حدیث را از ابن عتبه و او از عبدالله بن زمعه (همان راوی اول) چنین نقل می‌کند:

 

وقتی پیامبر صدای عمر را شنید سرش را از حجره بیرون آورد و گفت: نه، نه، نه! به غیر ابوبکر کسی دیگر با مردم نماز نخواند! و این جمله را با حالت خشم گفت.[3]

 

پرده‌پوشی این روایت، که اکثر راویان علمای اهل سنت این شیوه را به کار می‌برند، مایه‌ی تعجب است. آنها روایات را تجزیه و بخشی را حذف می‌کنند! اکثر روایات بخاری و مسلم از این نوع است.[4]

 

در اینجا می‌گوید: پیامبر| تا صدای عمر را شنید عصبانی شده، از حجره سرش را بیرون آورد و گفت: عمر نماز نخواند. فقط باید ابوبکر نماز بخواند! ولی در روایات طبری خواهیم خواند که پیامبر نمی‌توانست حرکت کند و دو نفر زیر بغل‌هایش را گرفته بودند.

 

روایات طبری این گونه است.
ارقم بن شرحبیل گفت: از ابن عباس پرسیدم آیا پیامبر| وصیّت کرد؟ گفت: نه! گفتم: بعد از وی امر خلافت چگونه خواهد شد؟ گفت: رسول خدا| در حال ناخوشی فرمودند: کسی را دنبال علی بفرستید و او را پیش من آورید. عایشه گفت: اگر دنبال ابوبکر بفرستید بهتر است. حفصه گفت: اگر دنبال عمر بفرستید بهتر است. همه‌ی زنانش دور پیامبر جمع بودند. پیامبر ناراحت شده، فرمودند: همگی خارج شوید! اگر با شما کاری داشتم صدایتان می کنم. زنان برگشته، بیرون رفتند. پیامبر فرمود: وقت نماز رسیده؟ گفتند: آری، ای رسول خدا. پس دستور داد ابوبکر با مردم نماز بخواند. عایشه می‌گوید: من گفتم: ابوبکر مردی رقیق القلب است، عمر را بگو با مردم نماز بخواند. رفتند به عمر بگویند نماز بخواند. عمر گفت: تا ابوبکر حاضر است من بر او پیشی نمی‌گیرم. پس ابوبکر به نماز ایستاد. در این حال پیامبر| اندکی احساس آسودگی کرد و برای نماز از منزل خارج شد. وقتی ابوبکر صدای پای پیامبر را شنید خود را عقب کشید تا پیامبر وارد محراب شود. پیامبر| لباس ابوبکر را گرفت و او را به جایش بر قرار ساخت و خود نشست و از همانجا که ابوبکر مانده بود نماز را شروع کرد.[5]

 

وکیع از عایشه چنین نقل می‌کند، وقتی پیامبر خدا| مریض شد و در آن ناخوشی از دنیا رفت، برای نماز اذان گفتند. پیامبر فرمودند: ابوبکر را بگویید به نماز ایستد. گفتم: او مردی رقیق القلب است و طاقت دیدن جای خالی شما را ندارد. پیامبر دوباره تکرار کرد. من نیز دوباره تکرارکردم. پیامبر غضبناک شد و ‌فرمود: إنکن صواحب یوسف: شما مثل زنانی هستید که دور یوسف را گرفته بودند. بروید به ابوبکر بگویید نماز بخواند. در این هنگام پیامبر بین دو مرد که زیر بغل هایش را گرفته بودند و قدم‌های پیامبر بر زمین کشیده می‌شد به مسجد وارد شد. وقتی به ابوبکر نزدیک شد ابوبکر خود را به عقب کشید. پیامبر اشاره کرد در جایگاهت باش و خود کنار ابوبکر نشست. ابوبکر به پیامبر اقتدا کرد و مردم به ابوبکر.

 

ابن حمید از انس بن مالک (غلام پیامبر) خبر می‌دهد که گفت: روز دوشنبه بود که پیامبر از دنیا رفت. همان روز پیامبر برای حضور نزد مردم از خانه خارج شد. مردم مشغول نماز بودند و او ‌پرده را کنار زد. در را باز کرد. مردم در آن حال که پیامبر را دیدند نزدیک بود از خوشحالی نمازشان به هم به خورد. پیامبر با دستش اشاره کرد که در جایگاهتان باشید. وقتی دید مردم با آن هیئت نماز می‌خوانند تبسّم شادی بر لبان پیامبر نشست و ما تا این ساعت بهتر از آن حالت پیامبر را ندیده بودیم و از آنجا برگشت و به نماز نیامد. مردم خیال کردند که حال پیامبر خوب شده است. پراکنده شدند و ابوبکر نیز به سنح رفت.[6] (سنح در چند کیلومتری مدینه است و منزل وی در آنجا بود.)

 

نتیجه
در روایت ابن کثیر خواندیم که عمر نماز خواندن را شروع کرد، ولی پیامبر نپذیرفت و ابوبکر را آوردند و او نمازی را که عمر خوانده بود، دوبار خواند؛ یعنی عمر صلاحیت نماز خواندن را ندارد.

 

در روایت اول طبری می خوانیم: پیامبر| علی (ع) را به حضور فرا خواند، ولی عایشه نپذیرفت. گفت: باید کسی بفرستیم ابوبکر بیاید. حفصه گفت: نه، باید عمر بیاید. پیامبر| از رفتار آنها عصبانی شده، هر دو را بیرون کرد؛ درصورتی که دنباله‌ی روایت می‌گوید پیامبر به ابوبکر دستور داد برو نماز بخوان.

 

در روایت دوم طبری می‌خوانیم: پاهای پیامبر| کشیده می‌شد و قدرت حرکت نداشت و زیر بغل‌هایش را گرفته بودند. حضرت در کنار ابوبکر نشست و نماز خواند و ابوبکر به پیغمبر اقتدا کرد! چگونه ابوبکر که از پیامبر جلوتر ایستاده است و مردم به او اقتدا کرده‌اند، به رسول خدا که پشت سر اوست اقتدا می‌کند؟!

 

در حدیث سوم طبری می‌خوانیم: پیامبر در حال تبسم با دستش اشاره کرد که در مکان خود باشید و نمازتان را بخوانید و خود به نماز نیامد و برگشت ومردم متفرق شدند و ابوبکر نیز به سنح رفت.

 

جای این پرسش باقی است که اگر پیامبر| بر طبق این روایات ابوبکر را به نماز فرستاده بود چه لزومی داشت خود با آن وضع طاقت فرسا بین دو نفر (عباس عموی پیامبر ودیگری علی×) که زیر بغل حضرتش را گرفته بودند و پاهای پیامبر| بر زمین کشیده می‌شد به نماز بیاید؟ آیا این گونه آمدن پیامبر| که حدیث‌های صحیح شیعه وسنی آن را تأیید می‌کنند به خاطر کنار زدن ابوبکر از محراب و اعلان نا‌رضایتی از این امر نیست!؟ این حقیقت چیزی است که استاد معتزلی سنی مذهب نیز به آن معترف است.[7]

 





[1]. ثم اتفق أن رسول الله صلى الله علیه وآله سد باب أبیها، إلى المسجد، وفتح باب صهره.

 


[2]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 11، ص 48.

 


[3]. أن عبد الله بن زمعة أخبره بهذا الخبر. قال: لما سمع النبی صلى الله علیه وسلم صوت عمر.قال ابن زمعة: خرج النبی صلى الله علیه وسلم حتى أطلع رأسه من حجرته ثم قال: لا لا لا یصلی للناس إلا ابن أبی قحافة، یقول ذلک مغضبا. (البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 5، ص 252 و 255.)

 


[4]. در این مورد می‌توانید کتاب سیری در صحیحین نوشته محمد صادق نجمی را مطالعه کنید.

 


72. عن الارقم بن شرحبیل قال سألت ابن عباس أوصى رسول الله صلى الله علیه وسلم، قال: لا، قلت:  فکیف کان ذلک. قال قال رسول الله: ابعثوا إلى علی فادعوه. فقالت عائشة: لو بعثت إلى أبى بکر.وقالت حفصة: لو بعثت إلى عمر فاجتمعوا عنده جمیعا. فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: انصرفوا فان تک لى حاجة أبعث إلیکم. فانصرفوا. (تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج 2، ص 439، 441.)

 


[6]. تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج 2، ص 439 و441.

 


[7]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 9، ص 197.


بعدی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(10)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:10 عصر  

                                                                                    

نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(10)


قبلی
اینک بررسی طرح تعیین جانشین
[1]


چون خلیفه اطمینان یافت که از ضربت ابو لؤلؤ عافیت نمی‌یابد در اندیشه‌ی وصیّت برای تعیین جانشین بر آمد. در آن چند روز که وی در بستر بود هر دم سخنی تازه می‌گفت. گاه افسوس می‌خورد که ابوعبیده، معاذ بن جبل و سالم غلام‌ ابی‌حذیفه زنده نیستند تا یکی از آنها را جانشین خویش سازد. زیرا درباره‌ی هر یک از ایشان جمله‌ای از پیامبر| شنیده است که نشانگر شایستگی ایشان برای زمامداری است.[2] زمانی هم برای شناسایی افراد، در این باره از آنها نظر خواهی می‌کرد تا بهتر بتواند جوانب طرح آینده خود را بسنجد. روزهای نخست چنین وانمود که درباره جانشین خود سرگردان است.


آن روزها گفتار‌های خلیفه سراسر رمز و شگفتی بود. وی در جمله‌ای با اشاره به علی بن ابی طالب× می‌گوید: اگر این مرد را به پیشوایی برگزینید شما را به راه راست راهبری خواهد کرد. با این حال با یاد کرد از ابو عبیده و معاذ و سالم، مرده آنها را بر زنده‌ی علی× ترجیح می‌دهد.کمترین تأثیر گفتارهای وی آن بود که همه‌ی معیارهای انتخاب زمامداری را در هم فرو ریخت. پس از آن اظهار نظر‌های متناقض، تشخیص راه صحیح برای مردم کاری بسیار دشوار بود.


او در فرجام، طرحی پیشنهاد کرد که هر فرد زیرکی می‌توانست از پیش بداند که علی بن ابی طالب× زمامدار نخواهد شد و در صورتی که او بخواهد به مخالفت با زمامدار برخیزد کشته شود. عمر، ابوطلحه انصاری را نزد خود خواند و به او گفت:


پنجاه نفر از انصار را برگزین و این شش نفر: عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص و علی را در مکانی جمع کن و شما با شمشیرهای آخته بر درِ آن مکان بایستید. سه روز به آنها مهلت بده تا ایشان با مشورت هم یکی را از میان خویش اختیار کنند. اگر پنج نفر متّفق شدند و یکی مخالفت کرد، گردن او را بزن. اگر چهار کس اتفاق نمودند و دو کس مخالفت ورزید، دو مخالف را گردن بزن. اگر به دو دسته سه نفری تقسیم شدند، پسرم عبد الله هر گروه را انتخاب کرد حق به آنان داده شود. (تا برگزیده خود را اعلام کنند.) عبد الله از خود رأیی ندارد و فقط می‌تواند نظارت کند و در هنگام تساوی دو گروه، در جانب یکی از آنها باشد. اگر به قضاوت عبد الله رضایت ندادند به گفته گروهی عمل شود که عبدالرحمن در میان آنها است و سه نفر دیگر را اگر به مخالفت برخاستند، بکشید؛ اما اگر سه روز گذشت و کسی را انتخاب نکردند هر  شش نفر را بکش و مسلمانان را رها ساز تا هر که را خواستند خلیفه گردانند.[3]


جوانب طرح


تاریخ زندگی خلیفه دوم، سراسر جلوه سیاست پیشگی است. طرح شورای شش نفری خلافت از سوی خلیفه‌ی دوم نشانی از اوج ابتکار و سیاست ایشان است. هر گاه جوانب طرح  مورد بررسی و دقت قرار گیرد دانسته می‌شود که عمر بن خطاب تا چه حدّ چاره جو، فرصت سنج و به سیاست آشنا بوده است. معاصران تیز هوش وی نیز خوب می‌دانستند که خلیفه به چه علت چنین طرحی را پیشنهاد کرده است؛ جز اینکه تا زمان نگذشت ژرفای کردار او معلوم نشد.آینده نشان داد که خلیفه چه جوانبی را در نظر داشته است و وصیت او بر چه اموری تأثیر نهاد.


õ õ õ


نخست باید دانست روابط خویشاوندی و عقیدتی این شش نفر با یکدیگر چگونه است!


1. سعد بن ابی وقاص پسر عموی عبدالرحمن و هر دو از قبیله بنی زهره‌اند. سعد سالها از علی× کینه در دل داشت. زیرا دایی‌های او از قبیله عبدشمس به دست ایشان کشته شده بودند.


2. طلحه، مرد دیگر شورای خلافت، دشمن دیرینه علی× و دوست ظاهری عثمان و پسر عموی ابوبکر بود. در جنگ بدر پدرش به دست علی× کشته شد و پس از خلافت ابوبکر، روابط قبیله او (بنی تیم) و بنی هاشم به تیرگی گرایید.


3. عبد الرحمن بن عوف (شوهر خواهر عثمان) از طایفه بنی زهره است که از دیرباز رقیب سر سخت بنی هاشم بود.


4. عثمان بن عفّان از طایفه بنی‌امیّه.


5. زبیر بن عوّام(پسر صفیه، عمه‌ی رسول خدا| و شوهر اسماء، دختر ابوبکر).


6. علی بن ابی طالب× از طایفه بنی‌هاشم.


طرح شورای خلافت برخوردار از تدابیری است که به دو مورد آن اشاره می شود:


1. تدبیرهای نهفته طرح، چنان در پوشش بی نظری و خیرخواهی ارائه شد که جز افراد بسیار هوشمند نتوانند به ژرفای آن پی ببرند


2. خلیفه با اینکه بهتر از هر کس به جوانب طرح خود آشنا بود و می‌دانست با آن طرح چه کسی به خلافت می‌رسد از تعیین نام او و مسؤلیت سپاری به او خودداری کرد.[4]






[1]. این گفتار را از کتاب پس از غروب، نوشته‌ی یوسف غلامی ارائه می‌کنیم.


[2]. علامه امینی(ره) می‌نویسد: چگونه برای فضیلت و زمامداری آن سه تن فقط یک حدیث کافی است، ولی برای برتری علی× هزاران حدیث کافی نیست! (الغدیر، ج 5، ص 361.)


[3]. تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 192.


[4]. برای اطلاع بیشتر در این باره به کتاب پس از غروب، ص 295 - 299 مراجعه کنید.


بعدی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(9)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:9 عصر  

نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(9)


قبلی

10. خدمات و عدالت‌طلبی عمر !!


 آقای دکتر در ص 427 اسلام‌شناسی خلیفه‌ی دوم را این‌گونه تعریف می‌کند:


عمر مردی است بر خلاف ابوبکر خشن و متعصب و بسیار جدّی و به اصطلاح اروپاییها عنصری است اصولی، در اجرای آنچه عدل میداند و اصل،کمترین نرمش وگذشتی ندارد. خدماتش در اسلام روشن تر از آن است که به توصیف و استدلال نیازی داشته باشد، ورود او به یاران اندک محمد در مکه آنان را نیرومند ساخت. هر گاه سخن از تصمیمی یا قضاوتی در بارهء دشمنی یا دشمنانی در میان بود که به اسارت مسلمانان افتاده بود، پیشنهاد ابوبکر آزادی و محبّت بود اما جمله‌ای که همواره عمر در این مورد تکرار میکرد این بود: ای رسول خدا، اجازه بده تا گردنش را بزنم. اما وی به همان اندازه که یک مجری بسیار شایسته و جدی بود ابتکار و استنباط نداشت. روحی قوی و ایمانی سخت داشت اما فکرش سطحی بود.


پاسخ: سخنان آقای شریعتی را در مورد عمر به چند دسته تقسیم می‌کنیم:


الف) در مورد اخلاق شخصی عمر.
ب) .... عدالت وی.
ج) .... خدماتش به اسلام و ایمان وی.
د) .... استنباط فکری عمر (سطحی بود یا سیاسی؟).

1. اخلاق وی
در تاریخ، در مورد اخلاق وی سخن فراوان است. ابن ابی الحدید معتزلی سنی می‌گوید:


عمر مردی خشن و درشت‌خو و درشت‌گو بود. از هیچ کس پروا نداشت و حال هیچ شخصیتی را رعایت نمی‌کرد. بزرگان صحابه از دیدار با او معذّب و از رویا رو شدن با او پرهیز داشتند.[1] اعتراض طلحه به ابوبکر در انتخاب عمر برای جانشینی هم همین بود که آیا این شخص تلخ زبان و بد دهن را که مردم از او بیزارند و قلب ها از وی متنفرند، بر مردم مسلّط می‌کنی!؟[2]


بر اساس گزارش طبری، علی× ملاقات با ابوبکر را بعد از شش ماه به شرطی قبول کرد که عمر در آن مجلس حضور نداشته باشد.[3] این شرط تأییدی بر اخلاق وی می‌باشد.


2. مساوات عمر
تاریخ‌نویس مشهور، یعقوبی، از تبعیض و بی‌عدالتی عمر خبر می‌دهد، ولی آقای دکتر شریعتی می‌گوید: عمر کوچک‌ترین گذشتی در رعایت عدالت نداشته است!


یعقوبی می‌نویسد: در زمان عمر بن خطاب فتوحات اسلامی زیاد شد. عمر دستور داد دیوانی تشکیل دهند و چند نفر را مأمور کرد که اسامی تمام افراد مسلمانان سرشماری شود و به اندازه‌ی فضیلتشان سهمیه‌ای به آنها تعلق گیرد و دستور داد اول از بنی عبد مناف شروع کنند؛ چون به رسول خدا| نزدیک‌‌‌ترند. ابوبکر و قومش را تابع ایشان نمایند و بعد عمر و کارگزارانش را در خلافت تابع ابوبکر نمایند. زمانی که عمر نظر کرد، گفت: سوگند به خدا، عمر آرزو می‌کرد که نزدیک‌ترین افراد به رسول خدا باشد. اما آن کسانی که به رسول خدا نزدیک‌ترند آنها را اوّل بنویسید و عمر را در آن مکان قرار دهید که خداوند قرار داده است.


پس نوشتند: پیشگام همه‌ی مردم علی بن ابی طالب است.
1. به علی بن ابی طالب، ابوسفیان، معاویه، عبدالله‌بن عمر‌بن‌خطاب، صفیه و جویریّه (دو همسر پیامبر|) هر کدام 5000 درهم.
2. حسن بن علی×، حسین بن علی×، عباس عموی پیامبر|، و همه‌ی قریشیانی که در بدر شهید شدند، هر کدام 3000 درهم.
3. به شهدای بدر که از انصار باشند و به خود عمر بن خطاب 4000 درهم.
4. قریشیانی که در بدر شهید نشده اند و همچنین به همسران پیامبر| هر کدام 6000 درهم.
5. به عایشه (دختر ابوبکر)، ام حبیبه (دختر ابوسفیان) و حفصه (دختر عمر بن خطاب) که زنان پیامبر| بودند، هر کدام 12000 درهم.
6. برای اهل مکه، آنهایی که مهاجرت نکرده بودند و تا آخرین لحظه‌ی فتح با پیامبر| عناد داشتند، بین 6000 تا 7000 درهم.
7. برای اهالی یمن 400 درهم.
8. برای اهالی مصر 300 درهم.
9. برای اهالی ربیعه 200 درهم.
10. برای زنان مهاجر و دیگران به اندازه‌ی فضلشان مقرری بدهید و سهم آنها بعضی 2000 و بعضی 1500 و بعضی 1000 درهم شد.
11. اسماء بنت عمیس که بعدها همسر ابوبکر شد، ام کلثوم دختر عقبه بن ابی معیط و خوله دختر حکیم اوقص زن (عثمان بن مظعون) هر کدام 2000 درهم.
12. کنیزان صاحب فرزند هر کدام 1500 درهم.
13. اشراف عجم (بزرگان ایران )، فیروز پسر یزد‌گرد فرمانروای نهرالملک، نخیرخان، خالد بن ولید ( به قول آقای دکتر: سیف الله)، جمیل بن بصبهری (فرمانروای فلوجه)، هرمزان، بسطام بن نرسی (فرمانروای بابل) و
غینه عبادی هر کدام 2000 درهم.


اولین مالی که بین مردم تقسیم شد، مالی بود که ابوهریره از بحرین آورده بود و مبلغش به 700000 دینار می‌رسید.[4]
از تاریخ چنین استفاده می‌شود که مقرری عایشه و حفصه و ام حبیبه تا آخر خلافت عمر ادامه داشت، ولی عثمان آن را قطع کرد و موجب خشم عایشه گردید و او را نعثل (پیر یهودی) نامید.[5]
شیخ صدوق& می‌فرماید: سنت پیامبر| به اتّفاق بین شیعه و سنی در این امور بر طبق دستور شرع مقدس اسلام باید بین مردم مساوی تقسیم شود. برتری دادن طایفه‌ای و اعطای بیشتر به آنان از سنت نبوی نیست و برتری دادن انجام نمی‌شود، مگر اینکه صاحب حق را از حقش منع و مالش را غصب نمایی و مال را در جای دیگر مصرف کنید. اولین کسی که به این کار دست زد، که پیشگامان در پذیرش اسلام را بر غیر پیشگامان ترجیح داد و مهاجران قریش را بر غیر مهاجر قرشی، و مهاجر را بر انصار و عرب را بر عجم و اربابان را بر غلامان، عمر بن خطاب بود.


عمر همین روش تقسیم اموال را به ابوبکر نیز پیشنهاد داد، ولی او قبول نکرد. وقتی حکومت به خود عمر رسید برای اولین بار در تاریخ اسلام به این تبعیض دست زد و علی× نیز مخالفت کرد؛ ولی کار به جایی نرسید. حضرت علی× با برادرش عقیل که عایله مند بود ومقداری بیشتر از سهم خود را تقاضا کرد آن گونه رفتار کرد که می‌دانید. آهن را گداخت و به وی که نابینا بود داد و او را متوجه روز قیامت کرد.[6]


3. ایمان عمر و خدمات او به اسلام
راستی آیا خدمت عمر به اسلام چیزی جز تغییر دادن اسلام با رأی خود است؟! سنی و شیعه اعتراف دارند که در زمان رسول خدا| جمله‌ی حی علی خیر العمل در اذان مسلمانان‌ گفته می‌شد و عمر بن خطاب آن را حذف کرد.[7] همچنین تحریم ازدواج موقت که بر طبق آیه‌ی 24 سوره‌ی نساء فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ الله کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا» در بین مسلمانان رایج بود. و دیگر تحریم عمره‌ی تمتع، که تا پیش از جلوگیری عمر مسلمانان در مکه بین عمره‌ی تمتع و حجّ تمتع از احرام خارج می‌شدند و برقراری رابطه‌ی جنسی با همسر برای آنان حلال بود؛ ولی به دستور عمر این کار حرام گردید.[8]


در مورد تاثیر این بدعت عمر، امیر مؤمنان× می‌فرمود: اگر عمر از ازدواج موقت جلوگیری نمی‌کرد جز تیره بخت هیچ کس در دنیا زنا نمی‌کرد. در این مورد می‌توانید به اکثر تفاسیر اهل سنت به خصوص تفسیر کبیر فخررازی (تفسیر آیه‌ی نامبرده) مراجعه نمایید.


عمر خود هنگام مرگ، از این بی‌عدالتی خود ابراز پشیمانی نموده است. علی× می‌فرماید: عمر در هنگام مردن می‌گفت: از سه چیز به سوی خداوند توبه می‌کنم:


1. غصب نمودن حکومت با همدستی ابوبکر.
2. بدون در نظر گرفتن رأی مردم برای خود جانشین قرار دادیم.
3. بین مردم به تبعیض قایل شدم.[9]
بنابر‌این مهم‌ترین خدمت عمر به اسلام، خارج کردن امت اسلام از مسیر صحیح ولایت و امامت امیرالمؤمنین× بود.
حضرت زهرا÷ در این‌باره می‌فرماید:...[اگر مردم پیرو ولایت بودند] هیچ دو نفری در مورد خدا با هم اختلاف نمی‌کردند.[10]
یعنی همه‌ی کفر و بی دینی علایم معلول جدایی امت اسلام از امیرمؤمنان است. این است خدمت خلفا به اسلام!


4. سطح فکر عمر یا سیاست او
آیا دکتر شریعتی از روش سیاسی عمر بن خطاب آگاه بود و وی را سطحی و بی‌‌سیاست یاد می‌کند یا نا آگاه بود؟ در هر دو صورت قضاوت ایشان چه ارزشی دارد! آیا ممکن است فردی کمترین اطلاعی از تاریخ اسلام داشته باشد و عمر بن خطاب و ترفندهای سیاسی او را نشناسد؟! سزاوار است اندکی از آن سیاست‌ها یاد کنیم.


در زمان وی از خروج همه‌ی صحابیان بزرگ پیامبر به بیرون از مدینه جلوگیری شد؛ مثل ابن مسعود، ابودرداء، ابوسعید خدری، و أبوذر.
در زمان وی کشور گشایی‌ها همزمان با صدور بخشنامه‌ی منع بیان و نگارش حدیث به بهانه‌ی مشغول داشتن مردم به قرآن دنبال شد. نتیجه آن شد که مردم آن سامان از اسلام به جز ظاهر اسلام چیزی ندانستند.
سرانجام در طرح تعیین جانشین به گونه‌ای رفتار کرد که در آینده هیچ کس وی را نسبت به خطاهای آینده‌ی خلیفه‌ی بعدی مقصر نداند.








[1]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید ج 1 ص 173.



[2]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 1، ص 164.



[3]. تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 448.



[4]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 153 و 154.



[5]. نقش عایشه در اسلام، ج 1، ص 257؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 477؛ تاریخ ابن اعثم، ج 1، ص 155؛ النهایة، فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج 5، ص 80 ؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 215 و ج 20، 17؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 11، ص670؛ الامامة و السیاسة، ج 1 ، ص 72؛ الاستغاثه، ابوالقاسم کوفی، ج 2 ، ص 9 ؛ الغدیر، ج 9 ، ص 80 و ج 10، ص 23 و ج 11 ، ص 69.



[6]. الخصال، الشیخ الصدوق، ص 171.



[7]. تاریخ طبری، (11جلدی)، ج 3، ص 590.



[8]. اینک شیعه به همان شیوه که در زمان رسول خدا| و به دستور او انجام می‌گرفت پس از انجام اعمال عمره با تقصیر (کوتاه کردن مو) از احرام عمره خارج می‌شوند و برای اعمال حج (عرفات، مشعر...) دوباره احرام می‌بندند.



[9]. بحارالانوار، ج 30، ص 124؛ خصال، شیخ صدوق، ص 170.



[10]. اما والله لو ترکوا الحق علی اهله و اتبعوا عترة نبیه لما اختلف فی الله اثنان. کتاب فاطمه بهجة قلب مصطفی، ص 282؛ عوالم معارف، ج 11، ص 228.


بعدی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(8)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:9 عصر  

نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(8)


قبلی


8. مغیرة بن شعبه


آقای شریعتی در اسلام‌شناسی از صفحه 375 تا ص 377 می‌نویسد:


مغیره را یک قهرمان ملی و مذهبی قلمداد نموده و بعنوان بت شکن معرفی مینماید.


پاسخ: گذشته از آنچه در این باره گفتیم، اسلام آوردن مغیره خود موضوعی در خور تأمل است؛ تا چه برسد به قهرمان بودن او.


ابن ابی الحدید می‌گوید: خدا و مسلمانان می‌دانند که مغیره به خاطر خیانتی که به رفقایش کرد و آنها را به خاطر اموالشان کشت به پیامبر پناه آورد و در ظاهر اسلام آورد تا جانش را حفظ نماید و گر نه مغیره کجا و پا گذاشتن به مدینه کجا![1]


نیز او می گوید: علی× هر روز در قنوت نمازصبح و مغرب، معاویه، عمر، مغیره، ولید بن عقبه، أبا الاعور، ضحاک بن قیس، بسر بن أرطات، حبیب بن مسلمه، أبو موسى اشعری، مروان بن حکم را لعن می‌کرد.[2]


مغیره همان شخصی است که با عمر و قنفذ حضرت فاطمه÷ را کتک زدند!!


امام حسن مجتبی× در مجلس معاویه خطاب به مغیره چنین فرمود:


تو همان کسی هستی که دختر عزیز پیامبر را کتک زده، پیکر نازنین او را به خون رنگین ساختی و باعث شدی تا کودکش را سقط کند! تو در این اندیشه‌ی شوم بودی که با این جنایت و خشونت، پیامبر را تحقیر کنی و با زیر پا نهادن فرمان او، حرمت آن بزرگوار را بشکنی! مگر نه این است که پیامبر به فاطمه÷ فرمود: «فاطمه جان! تو سالار بانوان بهشتی». هان ای مغیره، به هوش باش که فرجام تو آتش سوزان دوزخ خواهد بود![3]


به گفته‌ی ابن ابی الحدید، مغیره یکی از کار‌گردانان اصلی و تأثیرگذار در انتقال حکومت از علی× به دیگران بود.


 9. بازهم تمجید از ابوبکر


 


آقای دکتر شریعتی درص 382 اسلام‌شناسی باز با تمجید از ابوبکر چنین می‌نویسد:


اما همچنانکه همه مورخان گفته‌اند، پیغمبر تصریح کرده است که «لا یؤدی عنّی إلا رجل من اهل بیتی» و بیدرنگ علی را خواسته و با ابقای ابوبکر بر امارت حاجّ، مأموریت ابلاغ آنرا به وی سپرده است.


پاسخ: آیت الله سبحانی در فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام| صفحه‌ی 487 اصل ماجرای ابلاغ سوره‌ی توبه به مردم مکه را چنین می‌نویسد:


در اواخر سال نهم هجرت، پیک وحی آیاتی چند از سوره‌ی توبه (برائت) را آورد و پیامبر را مأمور نمود که شخصی را روانه مکه کند که در مراسم حج، آیات یاد شده را همراه با قطعنامه‌ی چهار ماده‌ای بخواند.


پیامبر| ‌ابوبکر را به حضور خود طلبید و آیاتی چند از آغاز سوره‌ی توبه را به وی تعلیم کرد و دستور داد با چهل تن از مسلمانان راه مکه را در پیش گیرد و این آیات را که متضمّن برائت و بیزاری از مشرکان است، در روز عید قربان تلاوت کند.


ابوبکر به فرمان پیامبر آماده‌ی مسافرت گردید و راه مکه را در پیش گرفت. چیزی نگذشت که پیک وحی نازل گردید و پیامی از طرف خدا آورد و آن اینکه باید موضوع بیزاری از مشرکان را خود او یا کسی که از اوست به مردم ابلاغ کند. «لا یؤدی عنّی إلا رجل من اهل بیتی»


از این نظر،‌ پیامبر| علی× را خواست و ماجرا را به او گفت و مرکب مخصوص خود را در اختیار وی نهاد. دستور داد هر چه زودتر مدینه را ترک گوید، تا ابوبکر را در راه ملاقات کند و آیات را از او بگیرد و در روز عید قربان، آیات بیزاری را به ضمیمه‌ی قطعنامه‌ای در آن اجتماع با شکوه که از تمام نقاط عربستان در آن شرکت می‌نمایند ایراد کند....


امیرمؤمنان با گروهی، از جمله «جابربن عبدالله انصاری» در حالی که مرکب مخصوص پیامبر را در اختیار داشت، راه مکه را در پیش گرفت و در جُحفه (تقریباً دویست کیلومتری مدینه است) با ابوبکر ملاقات نمود و پیام پیامبر را به وی رسانید و او آیات را در اختیار علی× نهاد.


محدثان شیعه و جمعی از محدثان سنی، نقل می کنند که علی× فرمود: پیامبر تو را مخیّر نموده که یا همراه من به مکه بیایی و یا از همین نقطه به سوی مدینه باز گردی. ابوبکر مراجعت را بر ادامه‌ی مسافرت ترجیح داد و به مدینه باز گشت و به حضور پیامبر رسید و گفت: مرا برای انجام کاری شایسته شمردی که گردنها به سوی آن کشیده می‌شد و هر کس افتخار انجام آن را در دل می‌پروراند. وقتی مقداری راه پیمودم، مرا عزل نمودی. آیا در باره‌ی من وحی الهی نازل گردید؟ پیامبر با لحن دلجویانه فرمود: جبرئیل آمد و پیام الهی را رسانید که برای این کار جز من و یا کسی که از خودم باشد، صلاحیّت ندارد.


چرا آقای دکترشریعتی نظر محدثان شیعه و حتی جمعی از محدثان سنی را رها کرده و به نظر ابن هشام (ج 2، ص 546) معتقد می‌شود که به ابقای ابوبکر بر امارت حاجیان قایل است؟!


ابن أبی الحدید معتزلی می گوید: عایشه به چند علّت کینه‌ی علی را به دل داشت. یکی هم این بود که پیامبر به خاطر علی، پدرش ابوبکر را از ابلاغ سوره‌ی برائت عزل کرد.[4]


در روایات شیعه و انبوهی از روایات اهل سنت کسی نگفته است که رسول خدا| ابوبکر را برامارت حاج ابقا کرد، تنها بعضی از متعصّبین اهل سنت چنین گفته‌اند؛ که آنها هم از ناحیه‌ی خودشان تضعیف شده‌اند.






50. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 13، ص 41 و 42.


[2]. همان، ج 4، ص 79.


[3]. اَنتَ الَذی ضَرَبتَ بِنت رَسوُلِ الله حَتّی اَدمَیتَها وَ اَلقَت ما فی بَطنها. (بحار الانوار، ج 43، ص 197.)


[4]. ثم بعث أباها ببراءة إلى مکة، ثم عزله عنها بصهره. (شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 9، ص 195.)


بعدی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(7)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:8 عصر  

نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(7)


قبلی


 6. تمجید ازخالد بن ولید


 دکتر شریعتی درپاورقی ص 608 اسلام‌شناسی در مورد خالدبن ولید می‌نویسد:


پیامبر او را سیف الله [شمشیر خدا] لقب داد.


پاسخ: ابن ابی الحدید معتزلی می‌گوید: سیف الله لقب خالد بن ولید است و در اینکه چه کسی این لقب را به او داده، اختلاف است. عده‌ای گفته‌اند: این لقب را پیامبر اکرم| باو داده، ولی نظر صحیح آن است که ابوبکر این لقب را به او داده است.[1]


خالد به خاطر کشتن مالک بن نویره و همبستر شدنش در همان شب با زن وی این لقب را از جانب ابوبکر جایزه گرفت. مالک نماینده‌ی مخصوص پیامبر در بین قوم خود بود و عمر بعد از مطّلع شدن از قضیه تلاش فراوانی کرد که برای حفظ جایگاه حکومت، خالد را سنگسار نماید. چون به زن مسلمانی تجاوز کرده بود؛ ولی ابوبکر از خالد پشتیبانی نمود و مانع اجرای حد شرعی گردید.


برای توضیح بیشتر به کتاب‌های تاریخ طبری، کنزالعمال و شرح نهج البلاغه و یا کتاب دیگر نویسنده (وصی پیامبر کیست؟) مراجعه کنید.


7. مقامات عثمان!


 


در صفحه 356  اسلام‌شناسی در تجلیل از عثمان، از پیامبر اکرم| نقل می‌کند:


خدایا، از عثمان راضی باش که من از او راضیم.


پاسخ: آیا رضایت پیامبر| به خاطر فرار عثمان از جنگ احد بود که سه روز پس از خاتمه جنگ احد به مدینه آمد یا به خاطر کشتن همسرش رقیه؟! تاریخ‌نویسان رقیه را دختر خوانده‌ی رسول| دانسته‌اند که به دست عثمان کشته شد و حضرت به همین خاطر نه بار عثمان را لعن کرد.[2]


شخصی از علی× تقاضا کرد که در باره‌ی عثمان وساطت ‌کند. حضرت فرمود: به خدا قسم، او انواع خطایا را بر دوش دارد و منبع مفاسد است. سوگند به خدا که هرگز نزد او بر نخواهم گشت.[3]


حضرت در خطبه شقشقیه درباره او می‌فرماید:


چون سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پر خوری باد کرد و همواره بین غذاخوری و دستشویی سرگردان بود. خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند؛ همانند شتر گرسنه‌ای که به گیاه بهاری دست یابد. عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته‌ی او باز شد و أعمال او مردم را بر‌انگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت.


نیز حضرت درآخر خطبه150 به سه تن که یکی نیز عثمان باشد چنین می‌فرماید:


خدا پیامبرش را نزد خود برد. [افسوس] که گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به گمراهی رسیدند. به دوستان منحرف خود پیوستند و از مودّت با مؤمنان بریدند؛ در حالی که به آن دوستی امر شده بودند. و بنیان اسلامی را تغییر داده، در جای دیگری بنا نهادند. آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه جو شدند، که سر انجام در سرگردانی فرو رفته، در غفلت و مستی به روش و آیین فرعونیان در آمدند، یا از همه بریده و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دین‌گسستند.[4]









[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16،ص 158 و 159.



[2]. لوامع، صاحبقرانی، ج 2، ص 318.



[3]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 9، ص 17.



[4]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 9، ص 132.


بعدی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(6)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:8 عصر  

نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(6)


قبلی


حضرت ابوطالب


او فرزند عبد المطلب و بزرگ قریش و بنی هاشم بود و از موقعیّت سیاسی مهمّی در مکه بر خوردار بود و علاقه‌ی وافری به پیامبر| داشت و کفالت پیامبر| را برعهده گرفته بود.


ابن أبی الحدید می‌نویسد: ابوطالب پس از پدر، زعیم و رهبر مکّه بود و از نظر اخلاق و کمالات، مردی وارسته بود. عبد المطلب سر پرستی پیامبر را پس از خود بر دوش ابوطالب نهاد. او در امر ازدواج پیامبر| و خدیجه÷ نقش مهمّی داشت وخطبه‌ی شیواییِ قرائت کرد که از ایمان وی به خداوند یکتا حکایت دارد.[1]


ابن خلدون نیز در تاریخ خود چنین نقل می‌کند: چون پیامبر به هشت سالگی رسید عبدالمطلب نیز از دنیا برفت و سرپرستی او را به پسر خود ابوطالب وا گذاشت او نیز از عهده‌ی ولایت و کفالت نیکو بر آمد.


پیامبر یک بار با ابوطالب و بار دیگر به قصد بارزگانی با کالاهای خدیجه همراه با غلام او میسره به شام رفت. در این سفر بر نسطور راهب گذشت. او دو فرشته دید که سایه بر او افکنده‌اند تا آفتاب بر او نتابد. راهب، میسره را از شأن او آگاه کرد. میسره به خدیجه خبر داد و خدیجه از او خواست تا وی را به همسری‌اش بپذیرد. ابوطالب نزد پدر خدیجه رفت و او را خواستگاری نمود. پدر رضا داد و بزرگان قریش گرد آمدند. در آن مجلس ابوطالب بر‌خاست و چنین گفت: «سپاس خدای را که ما را از ذریّه‌ی ابراهیم و از فرزندان اسماعیل و از نسل معد و عنصر مضر قرار داد. خانه‌ای را که به حج به سوی آن می‌آیند و حرم امن را به ما داد. و ما را امینان خانه و نکهبانان حرم خود ساخت و بر مردم فرمانروایی داد.


این برادرزاده‌ی من محمّد بن عبدالله است. شما از قرابت او آگاهید. او با هر که سنجیده شود، از او افزون آید. اگر دارایی‌اش اندک است، دارایی چون سایه‌ای ناپایدار است. خدیجه دختر خویلد را خواستگاری کرده و از جهت مهر اکنون و چه در آینده، از دارایی من فلان و فلان مبلغ خواهد پرداخت. به خدا سوگند که او را از این پس آوازه‌ای عظیم باشد و کاری بزرگ در پیش افتد.»[2]


ابوطالب با این ویژگی‌ها، انسانی وفادار و مومن به رسالت پیامبر| بود و با همه‌ی خدماتش، مخالفان علی× به تاریخ خیانت کرده و به ابوطالب نسبت شرک دادند. راستی چرا؟


به فرموده‌ی علامه امینی&: چون دشمنان علی× نتوانستند بر خود آن حضرت عیب و ایرادی روا بدارند، کوشیدند بر ابو طالب× خرده بگیرند.


ابن ابی الحدید می‌گوید: جعفر صادق از رسول خدا| نقل می‌کند: راستی که اصحاب کهف ایمان خویش را پنهان و کفر را آشکار می‌داشتند. خدا نیز دو پاداش به آنان داد. ابو طالب نیز ایمان خود را پنهان می‌داشت و به بت پرستی تظاهر می‌کرد و خداوند دو پاداش به او داد.[3]


نیز آن حضرت می‌فرماید: جدّمان ابوطالب همچون مؤمن آل‌فرعون بود که در دربار بود و ایمانش را از روی تقیّه کتمان می‌کرد. ابوطالب نیز چون ریاست قریش را داشت دشمنان نمی‌توانستند خیلی بر پیامبر فشار آورند. اگر او ایمانش را اظهار می‌کرد وی از ریاست قریش کنار گذاشته می‌شد و آنگاه کار پیامبر دشوارتر می‌شد.


حال پرسش این است: چه کسی بیشتر بر ایمان نیاوردن ابوطالب× تأکید می‌کرد؟


ابن ابی الحدید می‌گوید: موضوع ایمان نیاوردن ابوطالب را مردم فقط از یک نفر نقل می‌کنند: مغیرة بن شعبه است که در تاریخ، عداوت او با بنی‌هاشم به ویژه با علی× مشهور است. این در حالی است که ماجرای زشتکاری و فسق مغیره بر همگان معلوم است.[4]


دلایل ایمان ابوطالب


ابن ابی الحدید می‌گوید: حضرت محمد باقر× فرمود: اگر ایمان ابوطالب را در کفه‌ی ترازویی و ایمان مخلوقات را در کفه‌ی دیگر بگذارند باز ایمان ابو طالب بر ایمان خلایق سنگینی می‌کند.[5]


در دوران سه سال محاصره‌ی اقتصادی، از پیامبر دفاع کرد و با قریش در ستیز افتاد. در تاریخ می‌خوانیم بعضی شب‌ها که احتمال خطر می داد نصف شب جای خواب علی را با پیامبر عوض می‌کرد، تا اگر خطری پیامبر را تهدید کند متوجه علی شود.[6]


آیا هیچ انسانی فرزند دلبندش را فدای چیزی می‌کند که بدان اعتقاد نداشته باشد؟


علامه امینی& از دیوان ابوطالب، ص 32 و شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص63 چند قصیده از اشعار حضرت ابوطالب× را در باره‌ی پیامبر یادآور می‌شود: او (حضرت محمّد|) پیامبری است که از سوی پروردگارش به او وحی می‌شود و هر کس چنین سخنی را نپذیرفت از پشیمانی لب به دندان خواهد گزید.


ابن ابی الحدید می‌نویسد: حضرت سجاد× در جواب کسی فرمود: شگفتا! آیا ابوطالب را نکوهش می‌نمایند یا پیامبر خدا را؟! خدای تعالی در چند آیه قرآن، پیامبر| را نهی نموده از اینکه زنی مومن در همسری یک فرد کافر باقی بماند؛ و هیچ کس تردید ندارد که فاطمه بنت اسد در پذیرش اسلام از زنان پیشگام بود و همچنان تا زمان مرگ ایشان در همسری ابوطالب باقی بود.[7]


ابن ابی الحدید در جای دیگر می‌نویسد: ابان ابن محمود شیعی نامه‌ای چنین به علی بن موسی× نوشت: قربانت گردم، در مورد اسلام آوردن ابوطالب، پدر بزرگوار علی× در قلبم اندکی تردید و خدشه وارد شده است. ایشان در جوابش آیه‌ی 115 سوره نساء را نوشت:


وَ مَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى و َنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءتْ مَصِیرًا: کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر| مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که می‌رود می‌بریم و به دوزخ داخل می‌کنیم و سر انجام بدی است. اگر بعد از این به ایمان ابوطالب اقرار نکنی جهنم در انتظار تو است![8]


کلینی& نیز می‌فرماید: خدیجه÷ یک سال پیش از هجرت، ‌زمانی که پیغمبر| از شعب ابی طالب بیرون آمد، وفات کرد و ابوطالب یک سال بعد از خدیجه÷ وفات کرد. چون پیامبر| آن دو را از دست داد، ماندن درمکه برایش ناگوار آمد و او را اندوه سختی گرفت و به جبرئیل× شکایت کرد. خدای تعالی به او وحی کرد: از شهری که مردمش ستمگرند بیرون رو. زیرا تو در مکه بعد از ابوطالب یاوری نداری. و آن حضرت را به هجرت امر‌‌کرد.[9]


با این همه مدارک و دلایل واضح جای تعجّب بسیار است که آقای دکتر شریعتی در ص 308 اسلام‌شناسی، بر اساس یک روایت مشکوک، که راویان آن مطابق عقیده رجال اهل تسنن، دروغ پردازند و مورد اعتماد نیستند،[10] به طور مفصل به بیان ایمان آوردن پدر ابوبکر می‌پردازد، ولی پدران پیامبر اکرم و امیرمؤمنان‘ را مشرک قلمداد می‌کند.







[1]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 14، ص70.


[2]. ترجمه تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 392.


[3]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 14، ص 70.


[4].همان، ص 70.


[5]. همان ، ص 68.


[6]. همان ، ص 65.


[7].همان، ص 69.


[8].همان ،ص 69.


[9]. ترجمه اصول کافی، ج 2، ص 324 و 325 ؛ نزهة المجالس، صفوری شافعی، ج 2،ص 142.


[10]. الغدیر، علامه امینی، ج 7، ص 316 - 321.


بعدی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(5)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:7 عصر  

نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(5)


قبلی


5. شرک پدران پیامبر!!


 دکتر شریعتی در ص 462 در توضیح ایمان پدران رسول گرامی اسلام| این گونه توضیح می‌دهد:


ابراهیم، بت شکن تاریخ بشر، تربیت یافته‌ی آذر، بت‌تراش جامعه خویش، است...


محمد در دامان بت پرستی رشد می‌کند. درست است که مورخین اسلام همه می‌کوشند تا دامان عبدالمطلب و ابوطالب را از شرک پاک سازند و این یک تمایل عمومی است که انسان دوست دارد قهرمان گرامی و مورد احترامش از خاندانی پاک، شریف و محترم باشد. همه قهرمانان ملی و اساطیری یا از خدایانند یا لااقل از خاندان امرا و قهرمانان، و این بصورت یک اصل کلّی در تراژدی و حماسه در آمده است.


عبد المطلب هر چند مردی است مهربان، محترم و شریف ولی نمی‌توان انکار کرد که پرده دار کعبه و ساقی بت‌پرستان و پاسدار و متولی رسمی بتخانه است و محمد که باید بزودی این بتها را یکایک فرو ریزد در خانه‌ی وی بزرگ می‌شود.


پاسخ اول: آیا کاربرد لفظ بتخانه برای کعبه، توهین به بیت‌الله نیست؟ آیا این جمله در شأن یک عالم است؟


دوم: در مورد ایمان عبدالمطلب و ابوطالب‘، در زیارت وارث می‌خوانیم «یا مَولایَ یا اباعبد‌اللهِ اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ نوراً فی الاصلابِ الشامِخَةِ وَ الاَرحام ِالمُطَهَّرَةِ لَم تُنَجِّسکَ الجاهِلِیَّةُ بِاَنجاسِها وَلَم تُلبِسکَ مِن مُدلَهِماتِ ثِیابِها...» ای مولای من، ای ابا‌‌عبدالله، گواهی می‌دهم که تو نوری بودی در پشت مردان بلند مرتبه و در رحم‌های پاک. دوران جاهلیّت، با همه پلیدی‌هایش تو را آلوده نکرد و از تیرگی‌های ‌جامه‌هایش در بَر تو نکرد.


نیز در زیارت ششم امیرالمؤمنین× در مفاتیح می‌خوانیم: اشهد انکّ طُهرٌ طاهرٌ مُطَهّر مِن طُهرٍِِ طاهرٍٍ مُطهّر: سلام به پیشگاهت، ای ‌امیر مؤمنان، گواهی می‌دهم همان گونه که شما  پاک و مقدس و منزه از هر آلودگی هستید از دودمانی پاک و مقدس و منزه از هر آلودگی متولد شده‌اید.


همچنین امیرمؤمنان× در خطبه‌ی161 نهج البلاغه خاندان پیامبر| را این گونه توصیف می‌کند: أسرتُهُ خیر أسرة و شجرتُهُ خیر شجرة أغصانها معتدلةٌ و ثمارها متهدلةٌ: خانواده‌ی او (پیامبر) نیکوترین خانواده، درخت وجودش از بهترین درختان.... و تمامی این جملات بر ایمان همه‌ی اجداد پیامبر اکرم| دلالت کامل دارند. اگر مشرکان، بتی در خانه خدا گذاشته اند، نه می‌توان خانه‌‌‌ی خدا را بتخانه نامید و نه متولی آن را بت پرست. پیامبر اکرم| در دامان توحید رشد کرد و اجداد گرامی ایشان نیز به دین حنیف ابراهیمی خدا را پرستش می‌کرده‌اند.


یکی از دلایل دین ابراهیمی عبدالمطلب، سنتهایی بود که در زمان جاهلیت، مرسوم نمود و پیامبر اکرم| بعد از بعثت، آنها را تصویب و تایید فرمود.


سوم: در حمله ابرهه به کعبه که تعدادی از شترهای عبدالمطلب توسط سپاه ابرهه ربوده شده بود، عبدالمطلب به نزد ابرهه آمد و درخواست کرد که شترهایش به وی باز گردانده شود. ابرهه گفت: من تصور کردم که درخواست تو این است که به کعبه حمله نکنیم. حضرت عبدالمطلب جمله‌ای تاریخی به وی گفت که گویای اوج ایمان و توکل ایشان به خدای یکتا است. فرمود: أنا رَبُ الاِبِلِ وَ لهذا البیتُ ربٌّ یَمنَعُهُ: من صاحب شترانم و این خانه نیز خود صاحبی دارد که آن را حفظ خواهد کرد.[1]


چهارم:سنت‌های عبد‌المطلب: پیامبر| به حضرت علی× فرمود: ای علی، عبد المطلب در زمان جاهلیّت پنج سنت گذاشت که خداوند متعال آنها را در اسلام پذیرفت:


1. در جاهلیّت پسران با زنان پدرانشان (مادر خوانده) ازدواج می‌کردند. عبد المطلب آن را حرام کرد و خداوند آیه 22 سوره نساء را چنین نازل کرد: لاَ تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ آبَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاء: با زنان پدرانتان ازدواج نکنید.


2. وقتی گنجی می‌یافت خمس آن را جدا می‌کرد و صدقه می‌داد. خداوند آیه41 سوره‌ی انفال را نازل کرد: واعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُول: بدانید، هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر... است.


3. وقتی زمزم را حفر کرد آن را ویژه‌ی سیراب کردن حاجیان قرار داد. خداوند آیه‌ی 19 سوره برائت را نازل کرد: أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِالله وَالْیَوْمِ الآخِرِ.


4. عبد المطلب برای کشتن انسان صد شتر قرار داد و خداوند دیه‌ی انسان را در اسلام صد شتر قرار داد.


5. در جاهلیّت برای طواف عدد خاصی مشخص نبود. هر کس هر چه قدر دلش می‌خواست انجام می‌داد. عبد المطلب برای طواف هفت شوط قرار داد. خداوند نیز در اسلام هفت شوط قرار داد.[2]


پنجم:توسل عبد المطلب بر پیامبر در دوران شیرخوارگی:


شهرستانی می‌نویسد: زمانی قحطی و خشکسالی سرزمین مکّه را فرا گرفت و ابرها از باریدن خوداری کردند. مردم مکّه در فشار شدید قرار گرفتند. عبدالمطلب قنداقه‌ی رسول اکرم‌| را روی دست گرفت و مقابل کعبه ایستاد و گفت: خدایا، به حق این نوزاد، باران رحمت خود را همواره بر ما بباران! ساعتی نگذشت که ابر سیاهی فضای مکّه را فرا گرفت و بارن شدیدی بارید، به گونه‌ای که مردم ترس آن داشتند که خانه‌ی خدا در معرض سیل قرار گیرد.[3]


ابن حجر می‌گوید: بزرگان قریش همانند عبدالله جدعان و حرب بن امیّه، به عبدالمطلب اظهار داشتند: ای پدر حجاز، این مولود بر شما مبارک باشد.[4]


یکی از بهترین دلایل بر توحید و ایمان حضرت عبدالمطلب نحوه مبعوث شدن ایشان در روز قیامت است.


امام صادق× می‌فرماید: خداوند عبد المطلب را در قیامت در سیمای پیامبران و در لباس شاهان مبعوث می‌کند.[5] در حالی که در روز قیامت مجرمان و کفار با سیمایشان (که تجسم شرک و گناه آنها است) شناخته می‌شوند و کسی که به سیمای پیامبران مبعوث شود حتماً لحظه‌ای را در شرک نگذرانده است.


امام صادق× می‌فرماید: عبد المطلب به تنهایی یک امّت مبعوث می‌شود و رونق سلاطین و هیئت پیغمبران دارد. و این به سبب آن است که او نخستین معتقد به بدا بود.[6]






[1]. ترجمه‌ی اصول الکافی، ج 2 ، ص 338.


[2]. وسائل الشیعة، 30  جلدی، حر عاملی، ج 20 ، ص 416، حدیث 25966؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 93 ، ص190، چاپ بیروت ، ج 96، چاپ تهران.


[3]. الملل و النحل، ج 2، ص 249.


[4]. الاصابه، ج 8، ص 136، شماره 11183.


[5]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 14 ، ص 68، اصول کافی، ج 2 ، ص 337، حدیث 24.


[6]. ترجمه‌ی اصول کافی، ج 2، ص 337، حدیث 24.


بعدی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(4)
دوشنبه 91 آذر 27 , ساعت 2:2 عصر  

نقدی بر اسلام شناسی شریعتی(4)


قبلی


4. تمجید از طلحه


 آقای دکتر در تمجید از طلحه در ص 180 اسلام‌شناسی می‌گوید:


پیغمبر در حالیکه از تیر عتبة بن ابی وقاص و ضربات عبدالله بن شهاب زُهری و ابن قَمئه دندانها و پیشانی و زیر چشمش شکسته و شکافته شده است و خون چشمش را گرفته و در گودالی که ابوعامر پنهانی حفر کرده بود، می‌افتد؛ علی دستش را می‌گیرد و طلحه بپایش می‌دارد. مالک بن سنان خون از چهره‌اش می‌زداید و ابوعبیده‌جراح دو حلقه زره را که در صورتش فرو رفته بود بیرون می‌آورد.


پیغمبر که در برابر محبّت بسیار حساس است از خلوص و مهربانی طلحه در این هنگام بشدت تحت تاثیر قرار گرفته می‌گوید: «هر که دوست دارد شهیدی بنگرد که روی زمین راه می‌رود به طلحه...نظر کند.»


پاسخ: این حدیث را اهل سنت در فضایل طلحه ساخته‌اند و سند پذیرفته‌ای ندارد. اگر این حدیث صحیح باشد با کلمات عمر در باره طلحه چگونه سازگاری دارد که به طلحه می‌‌گوید: طلحه، بگویم یا ساکت باشم؟ طلحه گفت: بگو، خداوند دهان شما را به خیر باز نکرده است.


عمر گفت: طلحه، یادت هست وقتی آیه حجاب زنان پیامبر بر رسول خدا| نازل شد، شما آن جمله‌ی زشت و دور از ادب را گفتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌که ای رسول خدا، هر چند آنها را در حجاب نگاه داری بعد از مردنت ما با آنها ازدواج نموده، همه جای آنها را خواهیم دید!! به خاطر حرف بی‌ادبانه‌ی تو، آیه تحریم ازدواج با زنان پیامبر نازل شد و پیامبر از توغضبناک شد و در حال غضب از تو رحلت کرد![1]


عمر اقرار می‌کند که طلحه باعث اذّیت و غضب پیامبر اکرم| شده است و بر طبق آیه‌ی 57 سوره‌ی احزاب:


إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الله وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ الله فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا: آنها که خدا و پیامبرش را آزار می‌دهند، خداوند آنان را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور ساخته و برای آنها عذاب خوارکننده‌ای آماده کرده است. کسانی که باعث اذیت پیامبر اکرم| بشوند مورد لعن خداوند قرار می‌گیرند و جهنّمی خواهند بود.


چگونه آقای دکتر شریعتی به تبعیّت از کتب اهل تسنن و بدون تحقیق طلحه را شهید زنده و اهل بهشت می‌داند!


õ õ õ


ابن ابی الحدید، سنی معتزلی مذهب، در جای دیگر می‌گوید: روزی بین اسماعیل، پسر امام صادق× و قاسم نوه‌ی طلحه گفتگویی شد. قاسم به اسماعیل گفت: فضل و احسان ما بر شما بنی هاشم و بر بنی عبد مناف از دیر باز بوده است!


اسماعیل گفت: کدام فضل واحسان شما بر بنی عبد مناف سایه انداخته است؟!


1. پدر شما (طلحه) نبود که جدّ ما (پیامبر) را با کلماتش به غضب آورد وگفت: محمد خواهد مرد و ما... [همسرانش را تصاحب] خواهیم‌کرد! که خداوند بینی او را به خاک مالید و آیه‌ی تحریم ازدواج زنان پیامبر را چنین نازل کرد: شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود در آورید، که این کار نزد خدا [گناهی] بزرگ است.[2]


2. پسر عموی تو ابوبکر نبود که حقّ مادر ما حضرت صدّیقه÷ را از تمام ارث خود فدک و غیر فدک غصب کرد!


3. پدر تو طلحه نبود که در پی لشکرکشی عثمان را محاصره کرد و سر انجام او را کشت!


4. پدر تو طلحه نبود که پیمانش را با جدم علی× شکست و بر روی او شمشیر کشید و قلوب مسلمین را نسبت به او فاسد کرد؟


اگر به غیر از اینها بر طایفه‌ی عبد مناف احسان دارید که سایه‌اش همیشگی باشد به من معرفی فرما![3]


امیرمومنان× نیز درخطبه 174 نهج البلاغه می فرماید: به خدا سوگند، طلحه برای خونخواهی عثمان شورش نکرد، جز اینکه می‌ترسید خون عثمان از او مطالبه شود. زیرا او خود به کشتن عثمان متّهم است. در میان مردم از او حریص تر به کشتن عثمان یافت نمی‌شد. درحقیقت برای اینکه مردم را دچار تردید کند دست به این گونه ادعاهای دروغین زد.


اگر فرض کنیم که این حدیث (بهشتی بودن طلحه) صحیح و مربوط به زمان ایمان و صلاح طلحه است نویسنده‌ای که عاقبت طلحه را می‌داند باید در پاورقی آن، بد فرجامی زندگی و اعتقادات طلحه را توضیح دهد تا برای خواننده گمراهی ایجاد نشود.
 








[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 185 و 186.



[2]. وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ الله وَلا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ الله عَظِیمًا.(سوره احزاب، آیه 53.)



[3]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج9، ص323؛ تفسیر ابن کثیر، ج3، ص 506.


بعدی


نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر] 
   1   2   3      >
درباره وبلاگ

تا ظهور ...

یاس
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 12 بازدید
بازدید دیروز: 140 بازدید
بازدید کل: 1018785 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

نقد و بررسی آثار علی شریعتی [176]
احکام جهاد [99]
خطر روحانی نماها [182]
افشای یک جنایت در حق نسل سوخته [238]
توسعه اقتصادی جهانی = رواج فساد [141]
کد قرار دادن فایل فلش در وبلاگ [1490]
سیاست عاشورا [197]
سیاست جهان گرسنه [145]
راههای صهیونیسم برای سلطه بر جهان و محو اسلام [151]
فلش احادیث امام حسین (ع) [297]
فلش زیارت ناحیه مقدسه [232]
آپلود رایگان فایل [124]
مهدی فاطمه عج [158]
حوزه آن لاین [124]
فتوبلاگ تا ظهور [125]
[آرشیو(21)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
حدیث[129] . مناسبت روز[47] . پاسخ به سوالات[23] . آلبوم عکس[20] . پژوهش در قرآن[19] . نقد و بررسی آثار علی شریعتی[13] . اخبار روز[9] . نقد و بررسی اشعار مولوی[5] .
نوشته های پیشین

امام حسین (ع)
حدیث
مناسبت ملی
آلبوم عکس
عمومی
پاسخ به سوالات
امام مهدی (عج)
معصومین
حضرت فاطمه (س)
اخلاق اسلامی
پژوهش در قرآن
امام علی (ع)
حضرت محمد (ص)
دفاع مقدس
حضرت معصومه (س)
امام صادق (ع)
حجاب
زبان عربی
مساجد و نماز جمعه
ماه رمضان
ولایت فقیه
امام حسن مجتبی (ع)
امام رضا (ع)
حج
روز قدس
اخبار کانون رهپویان وصال
نقد و بررسی آثار علی شریعتی
آرشیو
لوگوی وبلاگ من

تا ظهور ...
لینک دوستان من

یاوران مهدی (عج)
آلبوم تصاویر من
اعجاز علمی در قران وحدیث
همبستگی وبلاگنویسان مسلمان
ویژه نامه محرم سایت تبیان
ویژه نامه محرم سایت اعتقادات
ویژه نامه محرم سایت لبیک
ویژه نامه محرم سایت بلاغ
ویژه نامه محرم کانون وبلاگنویسان مذهبی
مرکز نشر اعتقادات
ویژه نامه محرم سایت معروف یاران
ویژه نامه محرم سایت غدیر
دانشنامه امام خمینی
پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی
وصیت نامه امام خمینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سیر خلقت نورانى حضرت زهرا(س)
معنی لغوی فاطمه
پیرامون اسامى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه
فاطمه‏ى زهراء علیهاالسلام ریشه‏ى شجره‏ى طیبه‏ى نبوت است
نام‏گذارى زهرا علیهالسلام
[عناوین آرشیوشده]